کتاب پیرمرد و دریا (1952) یکی از مهمترین کتابهای ارنست همینگوی (Ernes Hemingway)، نویسنده شهیر آمریکایی در قرن بیستم است که مورد تقدیر بسیاری از منتقدین قرار گرفته و جایزه پولیتزر و نوبل ادبیات را برای او به همراه داشته است. در این مطلب به معرفی این اثر میپردازیم.
درباره ارنست همینگوی
ارنست همینگوی را یکی از مهمترین نویسندگان قرن بیستم میدانند که شیوه داستاننویسی پس از خود را به شکل شگفتانگیزی دگرگون کرد. او روحی ماجراجو داشت و زندگی سراسر هیجان و پرواقعهای را تجربه کرد.
از حضور در جنگجهانی اول و دوم گرفته تا شرکت در مسابقات گاوبازی و حضور در جنگ داخلی اسپانیا علیه ژنرال فرانکو و حتی تجربه حیات وحش آفریقا از نزدیک. همینگوی خود نماد نسل گمشدهای بود که در پاریس به دنبال هویت و جوانی از دست رفته خود میگشتند.
داستانهای او با زبانی ساده، اما سرد و خشن نوشته شدهاند و میکوشند تا حقیقت آدمی را، آنگونه که هست و آنگونه که باید باشد، ترسیم کنند. از دیگر کتابهای مطرح این نویسنده میتوان به خورشید همچنان میدمد (1926)، مردان بدون زنان (1927)، وداع با اسلحه (1929)، مرگ در ساعت یک بعدازظهر (1932)، برنده هیچ نمیبرد (1933)، تپههای سبز آفریقا (1935)، داشتن و نداشتن (1937)، برفهای کلیمانجارو (1936) و در امتداد رودخانه به سمت درختان (1950) اشاره کرد. میتوانید بهترین کتاب های همنیگوی را از طریق این لینک بخوانید.

داستان کتاب پیرمرد و دریا
سانتیاگو، ماهیگیر پیری که در طول 84 روز گذشته بی هیچ صیدی به خانه بازگشته است، حالا در میان مردم به سالائو، بدترین نوع بدشانسی، شناخته میشود. حتی دستیار جوانش مانیلو که علاقه خاصی به او دارد و تمام تلاشش را برای مراقبت از او میکند، توسط والدینش از همکاری با سانتیاگو منع شده است.
یکی از شبهایی که مانولین برای کمک و همصحبتی با او به خانهاش رفته، سانتیاگو از برنامه فردای خود به او خبر میدهد که میخواهد به خلیج شمال کوبا رفته و احساس خوبی در این رابطه دارد. در روز 85ام سانتیاگو طبق برنامه، سوار بر قایق شده و جایی در میانههای خلیج در انتظار صید خود میماند.
طولی نمیکشد که یک مارلین غولآسا را به دام میاندازد، اما وزن آن از توان پیرمرد خارج است. سانتیاگو و مارلین وارد نبردی طولانی میشوند که سه روز به طول میانجامد، و سانتیاگو با وجود جراحتها و دردی که در تمام استخوانهایش جریان دارد، قلاب را رها نمیکند. در روز سوم، جنگ به نفع پیرمرد تمام شده و مارلین غولپیکر در پهلوی قایق، آرام میگیرد. سانتیاگو، خوشحال از چنین غنیمتی به سمت خانه میرود، غافل از خطری که در کمین اوست و قرار است تمامی دسترنجش را به باد بدهد.

سبک نویسندگی همینگوی
ارنست همینگوی، مبدع تکنیکی است که آن را تئوری آیسبرگ میخواند. منظور از این تکنیک این است که نویسنده مانند کوه یخ شناور در دریا، تنها یک هشتم اطلاعات را برای خواننده بازگو میکند و فهم مابقی آن را بر عهده خود او میگذارد.
همینگوی معتقد است که در ادبیات کلاسیک بخش زیادی از داستان صرف توصیفات بیجهتی همچون بیان احساسات و عواطف شخصیتها میشد، درحالیکه چنین مسائلی باید در دل داستان پنهان باشد تا خواننده آنها را به روش خود تفسیر کند. به عبارت بهتر، همینگوی داستان را به نحوی روایت میکند که گویی نویسنده یک راوی غایب است و تنها میتواند اطلاعات عینی و رخدادها را بیان کند. به همین دلیل تمامی توصیفات کتاب مربوط به مناظر طبیعی و ویژگیهای ظاهری میشود و خواننده از احساسات شخصیتها نسبت به رخدادهای داستان بیاطلاع است. به عنوان مثال، در جریان جنگ سه روزه سانتیاگو و مارلین، همینگوی وضعیت دریا، سانتیاگو و مارلین را به طور دقیقی شرح میدهد و از احساساتی جسمانی همچون درد سخن میگوید.
اگرچه این مفهوم بدان معنی نیست که نویسنده از عواطف انسانی چشمپوشی کرده است، بلکه کاملا برعکس، او آنها را به نحو عریانتری به تصویر میکشد. ابزار همینگوی برای انتقال ذهنیت و احساسات، گفتگوست. گفتگوهای شخصیتها با یکدیگر و یا حتی حرفهایی که سانتیاگو به خود میزند، منعکسکننده افکار و عواطف اوست. مثلا در جایی از داستان سانتیاگو با مارلین مکالمهای را آغاز میکند، که در واقع نوعی مونولوگ است. او مارلین را به برادر خود تشبیه کرده و از شجاعت و دلیری او تقدیر میکند. و یا در جایی دیگر از افکار سانتیاگو نسبت به دریا پرده برداشته و از تفاوت لغوی آن در زبان اسپانیایی میگوید، از اینکه او نیز مانند دوستداران دریا آن را با صفتی زنانه و با عنوان «لا مار» میخواند، زیرا همچون زنان تحت تاثیر نور ماه احساساتی شده و به همین دلیل است که گاهی مهر میورزد و گاهی دیگر قهر میکند. این موضوع، یعنی سخن گفتن از ذهنیت شخصیت اصلی پدیدهای جدید در آثار همینگوی بوده و بیانگر تغییر در نگاه او نسبت به قهرمان داستان است. نجف دریابندری در مقدمه کتاب پیرمرد و دریا چنین مینویسد:
با آفرینش سانتیاگو، قهرمان پیرمرد و دریا، همینگوی به مرتبه تازهای از آگاهی میرسد. پیش از این او از ضعف و زخمپذیری آدمهای سرسخت سخن میگفت، اکنون از سرسختی یک پیرمرد ضعیف سخن میگوید؛ پیش از این قهرمان او روشنفکر حساسی بود که از جنگ میگریخت، اکنون قهرمانش ماهیگیر سادهای است که هر روز به جنگ طبیعت میرود؛ پیش از این این قهرمان او میکوشید «فکرش را نکند» و احساسات خود را بروز ندهد، اکنون سانتیاگو مدام فکر میکند و حتی با دریا و پرنده و ماهی حرف میزند. بدین ترتیب کمابیش همه مشخصات «قهرمان همینگوی» وارونه میگردد. مرتبه تازه آگاهی نویسنده نفی کامل مراتب پیشین است.
نکته جالب دیگر در آثار همینگوی، الهام گرفتن او از تجربیات زیسته خود است. کتاب پیرمرد و دریا در واقع حاصل سالها زندگی و ماهیگیری در کوباست که با آرامش و سکون سالهای واپسین عمر همینگوی عجیبن شده است. به عبارت دیگر سانتیاگو به نوعی خود اوست که مدتهاست از ماجراجوییهای خود دور شده و نیاز به استراحتی طولانی مدت دارد. این نوع رئالیسم به آثار او جذابیتی مضاعف میبخشد.

جمعبندی
کتاب پیرمرد و دریا یکی از تاثیرگذارترین رمانهای تاریخ ادبیات است که به هر علاقهمندی در این حوزه پیشنهاد میشود. آرامش حاضر در سراسر داستان به همراه مفاهیم عمیقی که در آن گنجانده شده، تجربیات چندین ساله همینگوی در زندگی را بازتاب میدهد. اهمیت این اثر به حدی است که بسیاری از منتقدین آن را با کتاب خرس ویلیام فاکنر (William Faulkner) و موبیدیک هرمن ملویل (Herman Melville) همطراز دانستهاند. مشهورترین ترجمه این کتاب در ایران توسط نجف دریابندری صورت گرفته که انتشارات خوارزمی آن را منتشر کرده است.