ژانر علمی تخیلی همواره دستخوش دگرگونی ست و هر نویسندهای دیدگاه خود را وارد آن میکند و تعریف تازهای از آن را ارایه میدهد. بیگمان آثار کلاسیکِ این ژانر برای همیشه باقی خواهند ماند و با تکیه بر آنها میتوانیم علمی تخیلی را بهخوبی بشناسیم؛ آثاری مانند «تلماسه» از «فرانک هربرت»، «جنگاوران اخترناو» از «رابرت آنسون هاینلاین» و «دست چپ تاریکی» از «اورسولا لو گویین». این رمانها نهتنها به سبب دگرگون کردن فکر و پنداشتهای خواننده، بلکه برای تاثیرگذاری روی نویسندگان پسین و دیدگاه و شیوهی نویسندگی آنان هم از بهترین رمان های علمی تخیلی به شمار میروند.
پانزده سالِ گذشته، دورهای پربار برای نویسندگان علمی تخیلی بوده و با بررسی آن پی میبریم علمی تخیلی دچار دگرگونی فراوانی شده است. امروزه نویسندگان بسیاری در حال نوشتن هستند و هر کدام پیشزمینهی گوناگون و دیدگاههای تازه و ناهمسانی دارند. در میان این دگرگونی رمانهای بسیاری را میتوان یافت که حسابی سروصدا کرده و اندیشههای نوینی را وارد داستانهای علمی تخیلی کردهاند.
رمانهایی که در ادامه آوردهایم، از برجستهترین و بهترین رمان های علمی تخیلی هستند که پیشگام در دگرگون ساختن این ژانر بودهاند و نقش بزرگی در دادن نفسی تازه به آن داشتهاند. این رمانها دگرگونیهایی در شیوهی نوشتاری سنتی ژانر علمی تخیلی ایجاد کردهاند و منجر به پیدایش ویژگیهای جدیدی در این ژانر پرطرفدار شدهاند. پیش از این در نوشتهی «کلید گام گذاشتن به گیتی اندیشه و رویا» کامل این ژانر را بررسی کردهایم و رمانهای نمونهی آن را هم برایتان آوردیم. اگر از طرفداران این ژانر هستید و بهدنبال نمونه رمانهای علمی تخیلی بیشتری میگردید، در ادامه با پیاس آرنا همراه باشید.
«کوربینی» (Blindsight)
نوشتهی «پیتر واتس» (Peter Watts)
سال 2006
نخستین تماس بشریت با تمدنهای فرازمینی همواره از پایههای بنیادین علمی تخیلی بوده و بیگانگان را با چهرهای مسخره یا واقعگرا به نمایش گذاشته است. رمان پیتر واتس هنگامی آغاز میشود که سیاره بهدست خوشهای عجیب از اجسام گوناگون که امواجی را ارسال کرده و سپس از میان میروند، بمباران شده است. هنگامی که دانشمندان یک مخابرهی دیگر را از یک ستارهی دنبالهدار در بیرون منظومهی خورشیدی دریافت میکنند، گروهی را شامل پنج کارشناس فراانسانی از جمله یک خونآشام برای پژوهش ارسال میکنند.
هیچ جای تعجبی وجود ندارد که آنها با بیگانهها برخورد میکنند. آنها بیگانههایی را پیدا میکنند که گونهای از هوش و ذهنیت اشتراکی در اختیار دارند و این هوش و ذهنیت به یک گروه بسیار بزرگتر پیوند خورده است. در حالی که بسیاری از رمانهای علمی تخیلی آشنایی بشریت با تمدنهای کهکشانی را نشان میدهند که فرجامش به نمایش گذاشتن برابری انسانها با آنها یا خطر بیگانگان برای انسانها ست، واتس داستانی را پیش روی ما گذاشته که بسیار ناهمسان است: هوش و تمدنی میانستارهای و کاملا بیگانه، که انسانیت برای آن خطرناک بوده و تهدید بزرگی به شمار میرود. این رمان مسیر همیشگی برخورد انسان و بیگانهها را دگرگون کرده و دید ناهمسانی دربارهی جایگاه ما در کهکشان دارد، پس باید در گروه بهترین رمان های علمی تخیلی چند سال گذشته جای بگیرد.
«بازیهای گرسنگی» (The Hunger Games)
نوشتهی «سوزان کالینز» (Suzanne Collins)
سال 2008
رمانهای علمی تخیلی در ادبیات نوجوانان و بزرگسالان همواره مخاطبان گوناگونی دارند، و این گروه از مخاطبان همیشه دیدگاه منفی نسبت به دیگری دارند و خود را برتر میدانند. این مرزی که میان نوجوانان و بزرگسالان قرار گرفته کاملا بیمعنی ست و رمان بازیهای گرسنگی اثبات خوبی بر این است که رمانهای ادبیات نوجوانان جایگاه پایینتری نسبت به سایر گروههای ادبی ندارند.
این رمان در آیندهای پادآرمانشهری، هنگامی که ایالات متحده آمریکا از میان رفته و حکومت «پانم» کار خود را آغاز کرده، بازگفت میشود. در این حکومت، کشور به دوازده منطقه بخشبندی شده و هر 10 سال کودکانی از این بخشها برگزیده میشوند و به یک بازی خشونتوار و ددمنش پا میگذارند. در این بازی، که فرجام و مجازاتی برای یک انقلاب ناکام از سوی مردم بوده، مردم باید تا پای مرگ بجنگند و یکدیگر را بکشند.
رمان کالینز به درونمایههای مهمی مانند ددمنشی و آسیبهای روحی، به همراه ثروت، فقر و انقلاب میپردازد. این رمان پس از چاپ شدن بلافاصله به پرفروشترین اثر دگرگون شد و همچنین آن را برای ساخت نسخهی سینمایی در نظر گرفتند. بازیهای گرسنگی، از بهترین رمان های علمی تخیلی ست که منجر شد نویسندگان بسیاری به جهان پادآرمانشهر پا بگذارند و در بخشهای تاریکتری از جامعهی امروزی کاوش کنند.
«دختر ویندآپ» (The Windup Girl)
نوشتهی «پائولو باچیگالوپی» (Paolo Bacigalupi)
سال 2009
دگرگونیهای آبوهوایی، توفانهای بزرگ، آتشسوزیهای گسترده و افزایش دمای جهانی در دههی گذشته توجه بسیاری از مردم سراسر زمین را به خود جلب کرده است. در این میان، پائولو باچیگالوپی رمانی به نام دختر ویندآپ نوشت که ژانر علمی تخیلی را دگرگون کرد و از جهانی نام برد که دشواریهای آبوهوایی در آن بسیار کم بود.
دختر ویندآپ که از بهترین رمان های علمی تخیلی به شمار میرود، در جهانی بازگفت میشود که در آن نفت دیگر معنایی ندارد و فراوردههای خوراکی از راه بهکارگیری محصولات دگرگونشدهی ژنتیکی تامین میشود. این داستان در یک تایلند آیندهنما جریان دارد که موفق شده از رستاخیز و نابودی زیستمحیطی جلوگیری کند. سبب بنیادین این رویداد، این است که کشور توانسته افراد خارجی را بیرون از کشور نگه دارد و از نابودی محصولات کشاورزی و پیدایش قحطی جلوگیری کند. اگرچه، این موفقیت با مشکلاتی نیز همراه بوده است: ماموران برخی از تولیدکنندههای فراوردههای خوراکی برای برطرف کردن شماری از مشکلاتشان بهدنبال دستیابی به محل نگهداری بذرهای کشور، که برای جلوگیری از دگرگونیهای ژنتیکی نگهداری میشوند، هستند. در همین هنگام و در پی پیدایش جنگ و درگیری، یک زن اصلاحشدهی ژنتیکی در تلاش است از بردگی جنسی فرار کند.
دگرگونیهای آبوهوایی یکی از پایههای علمی تخیلی بوده، ولی باچیگالوپی دید تازهای به آن دارد و این موضوع را در کنار فاجعههای جنسی به نمایش میگذارد. دختر ویندآپ دیدی ناهمسان به رژیم سرمایهگذاری و تاثیر آن روی پیدایش فاجعههای زیستمحیطی دارد و بیگمان دگرگونی قابلتوجهای در ژانر علمی تخیلی بهدنبال داشته است.
«سهگانه قرمز» (The Red Trilogy)
نوشتهی «لیندا ناگاتا» (Linda Nagata)
سال 2013 – 2015
رباتیک و علمی تخیلی را میتوان هممعنی در نظر گرفت. اکنون 100 سال است که این واژه در داستانهای علمی تخیلی آفریده شده و نویسندگان هم سالها ست جنبههای گوناگون رباتها را، از «رابی» در «من، ربات» گرفته، تا «هال» در «2001: ادیسه فضایی»، به نمایش میگذارند.
با پیشرفت فناوری رباتیک و هوش مصنوعی، داستانهایی که دربارهی آنها نوشته میشوند هم بیشتر شدهاند. یکی از گیراترین نوشتههای چند سال گذشته دربارهی هوش مصنوعی، سهگانه رمانهای قرمز از لینا ناگاتا است؛ یک داستان هیجانی نظامی که در آیندهای نزدیک بازگفت میشود. داستان این رمانها که بیگمان از بهترین رمان های علمی تخیلی هستند، دربارهی «ستوان جیمز شلی» است؛ یک سرباز از یگان ارتقایافتهی سایبرنتیکی که به لطف آوای درون سرش میتواند از دردسرها و درگیریها جان سالم به در ببرد.
در ادامهی داستان پی میبریم این آوا، یک هوش مصنوعی گسترده و همهگیر است که در میان شمار شگرفی از سیستمهای جهان پدیدار شده و از سربازانی همچون شلی به منظور اجرای برنامههای خود و تهدید زودهنگام تمدن بشری، مانند دستیابی به کلاهکهای هستهای، استفاده میکند. دیدگاه ناگاتا دربارهی هوش مصنوعی بسیار ترسناک و واقعگرایانه است و ناهمسانی فراوانی با دیدگاههای پیشین دربارهی این درونمایه دارد. چشمانداز ناگاتا از هوش مصنوعی، نیرویی قدرتمند و ندانستنی ست که توانایی شکل دادن به زندگی ما از راههایی را دارد که انتظارش را نداریم.
«لویاتان بیدار میشود» (Leviathan Wakes)
نوشتهی «جیمز اس. ای. کوری» (James S. A. Corey)
سال 2011
هنگامی که «دنیل آبراهام» و «تای فرانک»، که هر دو بهطور مشترک با نام «جیمز اس. ای. کوری» به نوشتن مشغول بودند، کار نوشتن یک رمان اپرای فضاییِ تازه را آغاز کردند، از همه دوستانشان شنیدند که بهتر است بهجای اپرای فضایی، ژانر فانتزی حماسی را در نظر بگیرند، زیرا از دید آنها اپرای فضایی خواهان بسیاری نداشت و نمیتوانست فروش خوبی داشته باشد. ولی این دو نویسنده بیخیال سخنان دوستانشان شدند و به امید درآمدی برای «هزینههای پیتزا خوردنشان»، رمانی را نوشتند که نهتنها ژانر علمی تخیلی سخت و نوآر را با هم درآمیخت و چشمانداز شگفتانگیزی از جنگهای کهکشانی به نگاره درآورد، بلکه به یکی از بهترین رمان های علمی تخیلی هم دگرگون شد.
لویاتان بیدار میشود، نخستین رمان از مجموعه «The Expanse» است؛ مجموعهای گسترده و جاهطلبانه که درون آیندهی بشریت در فضا کاوش میکند، و نهتنها به خطرات جامعه و رفتارهای انسانی میپردازد، حتا خطرات جوامع کهکشانی و تهدید زندگی انسانی در میان ستارهها را نیز به نمایش میگذارد.
با وجود این که اپرای فضایی همچنان سرپا بود، ولی این رمان منجر شد این ژانر جان دوبارهای پیدا کند و همچنین مسیر برای نویسندگان پسین که بهدنبال جستوجو در فضا و پی بردن به رازهای تازه هستند، هموار شود.
«مریخی» (The Martian)
نوشتهی «اندی ویر» (Andy Weir)
سال 2011
رمان مریخی از اندی ویر را میتوان یکی از خوششانسترین کارهای او قلمداد کرد. ویر بهعنوان برنامهنویس برای شماری از شرکتهای نرمافزاری کار میکرد و در کنارش به نویسندگی هم میپرداخت و داستانهای کوتاهی مانند The Egg را در وبسایتش قرار میداد. در سال 2009 او نوشتن داستانی را آغاز کرد که دربارهی یک فضانورد گیرافتاده در مریخ بود. او در این داستان میخواست چگونگی ماموریتهای مریخ را بهگونهای کاملا واقعگرایانه نشان دهد.
از شانس خوبش، این واقعگرایی منجر شد توجه بسیاری از مردم جلب این رمان شود. ویر زمان زیادی را برای پرداختن به جزئیاتِ راستینِ یک ماموریت واقعگرایانه به مریخ سپری کرد. این جزئیات در درازای سفر و همچنین زندگی «مارک واتنی» در مریخ، تلاش برای زنده ماندن، شیوهی پرورش خوردنیهای گوناگون، پیدا کردن راهی برای ارتباط با زمین، و در پایان، شیوهی بیرون آمدن او از مریخ و بازگشت به خانهاش دیده میشود.
افزونبر این، رمان مریخی توانست اثبات خوبی برای موفقیت «ناشر مؤلف» باشد. هنگامی که ویر نتوانست این رمان را به یک ناشر بفروشد، تصمیم گرفت آن را بهگونهی بخشبخش و رایگان در وبسایتش قرار دهد، سپس فروش آن را در آمازون آغاز کرد. مریخی، که برای واقعگرایانه بودنش بیگمان از بهترین رمان های علمی تخیلی است، بیدرنگ به یک اثر پرفروش دگرگون شد. در ادامه، این رمان توانست برای اندی ویر یک قرارداد بزرگ انتشاراتی و همچنین یک اقتباس سینمایی به کارگردانی ریدلی اسکات بهدنبال داشته باشد.
«عدل الحاقی» (Ancillary Justice)
نوشتهی «ان لکی» (Ann Leckie)
سال 2013
هنگامی که ان لکی با نخستین رمان خود، عدل الحاقی، به گیتی علمی تخیلی پا گذاشت، بیدرنگ تحسین و انتقادهایی برای گزینش سبکی ویژه دریافت کرد؛ سبکی که در آن میتوان شاهد یک تمدن و جامعهی انسانی بود که فرنامهای قراردادی را بهکار نمیبرد.
در آیندهای بسیار دور، «امپراتوری کهکشانی رادچی» با بهکارگیری فضاپیماهای بزرگ و دارای هوش مصنوعی که پر از سربازان مُردهای هستند که کاملا بهدست امپراتوری مهار شدهاند، روی تمدنهای بیشماری چیرگی دارد و بر آنان حکومت میکند. در درازای داستان، یکی از هوش مصنوعیهای فضاپیماها نابود میشود، ولی وارد ذهن یکی از سربازان شده و جان سالم بهدر میبرد. این سربازانِ مرده، در واقع مردم سیارات گوناگونی هستند که از امپراتوری شکست خورده یا به آن تسلیم شدهاند و اکنون بهدست هوش مصنوعیها مهار شدهاند. اکنون این سرباز باید برخیزد و برای کینخواهی تلاش کند.
ان لکی به محبوبیت دو چیز کمک کرد: او تمدنی را ساخت که کاملا از دیدگاههای مرسوم نسبت به جنسیت و هویت دور بود. اگرچه او نخستین نویسندهای نبود که این سبک را بهکار گرفت، ولی بیگمان نویسندگان پس از او توانستند با آزادی بیشتری به درونمایههای پیچیدهتری از هویتهای جنسی و تصویرسازی آن بپردازند.
دومین موردی که عدل الحاقی به کاوش درون آن پرداخت، نگاهی تازه به یک امپراتوری کهکشانی بود؛ نگاهی که نه از دریچهی ساخت یک تمدن میانستارهایِ یکنواخت، بلکه از دید امپریالیسم، استعمار و دگرگونی نگرش زبانی بود. این دو مورد منجر شد عدل الحاقی در فهرست بهترین رمان های علمی تخیلی که این ژانر را دگرگون کردند، قرار بگیرد.
«راه دراز به سیارهای کوچک و خشمگین» (The Long Way to a Small, Angry Planet)
نوشتهی «بکی چمبرز» (Becky Chambers)
سال 2014
از زمان پیدایش سایبرپانک و آغاز کار «فرانک میلر» روی بتمن در دههی 90، به نظر میرسد ژانر علمی تخیلی بیشتر در حال حرکت بهسوی زیباییشناسی ژانرِ واقعگراییِ تیره و تار است؛ جهانی تاریک و خشمگین؛ جایی که رویدادهای ناگوار رخ میدهد و زندگی معنایی ندارد. رمانهای بسیاری این نگارهها و شیوهی پنداشت را بهکار میگیرند که از میان آنها میتوان «Altered Carbon» از «ریچارد مورگان» و «The Water Knife» از «پائولو باچیگالوپی» را نام برد. همچنین در سینما نیز بسیاری از فیلمهای ابرقهرمانانه چنین نمایهای دارند، البته پیش از آنکه مواردی مانند «نگهبانان کهکشان» یا «ثور: رگنوراک» سروکلهشان پیدا شود!
به همین دلیل بود که نخستین رمان بکی چمبرز با نام راه دراز به سیارهای کوچک و خشمگین، یک تجربه و نفسی تازه برای خوانندگان رمانهای علمی تخیلی به شمار رفت. این یک رمان ماجراجویی و علمی تخیلیِ بسیار خوشبینانهای است که زنی به نام «رزمری هارپر» را به نمایش میگذارد. هارپر به خدمهی یک سفینه میپیوندد که کارش ایجاد کرم چاله است. اکنون آنها در سراسر کهکشان سفر میکنند و همهی سیارههای سر راهشان را میبینند.
این مورد از بهترین رمان های علمی تخیلی چند سال گذشته، داستان گیرایی دارد و برای کسانی که عاشق داستانهای اپرای فضایی مانند سریال «فایرفلای» هستند، بسیار مناسب خواهد بود. چمبرز در درازای داستان تلاش کرده شیوهی کارکرد خدمه و پیوند میان آنها را با علاقهی فراوان به نمایش بگذارد. این رمانی بوده که دیوانهی شیوهی کارکرد یک جهان پیچیده است، و هنگامی که شخصیتها به سفری بلندمدت در میان ستارهها میروند، تلاش میکند خوشبینانه باقی بماند و دید ناهمسانی نسبت به این ماجراجوییها داشته باشد. در این داستان میتوان درونمایههای احساس همدلی، درک و شفقت، و پیوند میان اجزای یک گروه و جامعهی متمدن را دید؛ همان چیزهایی این روزها بسیار به آن نیاز داریم.
«مسئله سه جسم» (The Three-Body Problem)
نوشتهی «لیو سیشین» (Liu Cixin)
سال 2014
رمان مسئله سه جسم، و دنبالههایش «جنگل تاریک» و «پایان مرگ»، رمانهایی جاهطلبانه هستند که یادآور آثار کلاسیک دهه 70 بوده و همچنین به جایگاه بشریت در کهکشان میپردازند. این مجموعه رمانها، داستان کشف یک تمدن فرازمینی بهدست بشریت را بازگفت میکند. در این داستان شاهد یورش به زمین و مورد تهدید قرار گرفتن جهان هستیم. لیو سیشین در کنار این موارد، درون خطرات زندگی در جهانهای بزرگتر هم کاوش میکند، دربارهی پادآرمانشهرها و آرمانشهرهای پر از فناوریهای گوناگون میاندیشد، و در این میان نبردهای فضایی بزرگ و هر چیز دیگری را که فکر کنید، به نمایش میگذارد.
این کتاب تحسین بسیاری بهدنبال داشت، از جمله ستایش آن بهدست «باراک اوباما» و «مارک زاکربرگ»، و بلافاصله به یکی از بهترین رمان های علمی تخیلی دگرگون شد. یکی از برجستهترین تاثیرهای این رمان، این بود که توانست ژانر علمی تخیلی چینی را گسترش دهد و همچنین رمانهای سیشین را بیشتر به چاپ برساند.
این موفقیت در داستانهای علمی تخیلی چینی توانست علاقهی مردم سراسر جهان را به این گونه داستانها افزایش دهد، و همچنین نشان دهد این ژانر تنها ویژهی آمریکای شمالی یا اروپا نیست و بهراستی ژانری همهگیر و جهانی به شمار میرود.
«ایستگاه یازده» (Station Eleven)
نوشتهی «امیلی سنت جان مندل» (Emily St. John Mandel)
سال 2014
در درازای دیرینهی ادبیات و نقد ادبی، همواره شاهد نادیده گرفته شدن علمی تخیلی بودهایم و بهگفتهی بسیاری از منتقدان، این ژانر شایستهی خوانندگان و اندیشمندان جدی نیست. در این میان هیچ توجهای به دیرینهی علمی تخیلی و همتایی آن با بسیاری از آثار ادبی هم نشده است.
جدا از این تعصب و پیشداوریهای همیشگی، درونمایه و زمینههای علمی تخیلی بیش از پیش به جهان ادبیات پا میگذارند و اکنون با همسانی بیشترِ جهان به یک جهانِ آیندهوار و تخیلی که خوراک داستانهای علمی تخیلی ست، نویسندگان بیشتری برای گسترش این ژانر دست به قلم میبرند. یکی از نمونههای بارز این نویسندگان، امیلی سنت جان مندل است که با رمان ایستگاه یازده به بررسی پیامدهای یک گونه آنفلوانزای همهگیر میپردازد که تمدن انسانها را ویران کرده و اکنون بازماندگان همپیمان شده و در تلاش اند تا نهتنها جامعه را دوباره بسازند، بلکه از چیزهایی که به زندگی معنا میبخشند نیز نگهداری کنند. چیزهایی مانند هنر و تئاتر!
رمان مندل توجه بسیاری از مردم را، چه کسانی که عاشق علمی تخیلی اند و چه کسانی که دنبال آثار کلاسیک و ادبیاتِ راستین هستند، به خود جلب کرد و به آنها نشان داد هیچ کدام از این دو گروه داستانها قرار نیست از میان بروند و همچنین ویژگیهایی در هر دوی آنها وجود دارد که میتوان بهشان پرداخت و نوشتهای ارزشمند به جهان ارایه داد. ایستگاه یازده بیگمان یکی از بهترین رمان های علمی تخیلی چند سال گذشته است.
«کولاب» (Lagoon)
نوشتهی «ندی اوکورافور» (Nnedi Okorafor)
سال 2014
واکنش ندی اوکورافور به فیلم «منطقه 9» از «نیل بلومکمپ» بسیار با خشم همراه بود، و دلیل آن هم شیوهی نمایش نیجریهایها و بهکارگیری بدِ فضای آفریقا به شمار میرفت. او در پاسخ تصمیم گرفت رمانی بنویسد و دیدگاه خودش را نسبت به یورش بیگانگان به آفریقا نشان دهد؛ این رمان «کولاب» نام دارد که یکی از بهترین رمان های علمی تخیلی چند سال گذشته است.
اوکورافور با این رمان زیرسبک تازهای از علمی تخیلی را آغاز کرد و آن را «آیندهنگریِ آفریقایی» (Africanfuturism) نامید، و همچنین خاطرنشان کرده با «Afrofuturism»، که بیشتر فرهنگ سیاهپوستان آمریکایی را در فضایی علمی تخیلی نشان میدهد، ناهمسان است. بهگفتهی او، این سبک گونهای داستان خیالیِ آفریقامحور است و کاری با جامعهی مردم آمریکایی-آفریقاییتبار ندارد. او تلاش کرده بهجای تمرکز روی جامعهی سیاهپوستان آمریکا، به دیرینه، فرهنگ و افسانههای آفریقا، سپس به شاخههایش به جوامع سیاهپوست دور از میهن بپردازد و کاری با جوامع غربی نداشته باشد.
این یک ناهمسانی بسیار مهم است، یک ناهمسانی که ماهیت جهانی این ژانر را بیش از پیش به نمایش میگذارد: یعنی تلاش نویسندگان سراسر جهان برای بهکارگیری ژانر علمی تخیلی و دور ساختن پنداشتهای آیندهنما از ذهنیت غربی و همیشگی که پیش از این شاهد بودهایم.
«فصل پنجم» (The Fifth Season)
نوشتهی «ان. کی. جمیسین» (N. K. Jemisin)
سال 2015
ان. کی. جمیسین، زمینی را نشان میدهد که دارای پنج فصل است. در پنجمین فصل زمین رویدادهای ناگوار دورهای و رستاخیزی رخ میدهد، و بازماندگان بشریت را مجبور میکند به دژها پناه ببرند و تا پایان این رویدادها همانجا بمانند. جمیسین یک زن به نام «اِسون» را به نمایش میگذارد که دارای نیروهایی ست و یک «اوروژن» (کوهزا) نام میگیرد. اسون در تلاش برای زنده ماندن در میان یک نظام که افراد شبیه به او را زیر فشار قرار میدهد، است و میخواهد جهان را از نو بسازد و آن را به جایی بهتر دگرگون کند.
فصل پنجم اثر نویسندهای ست که میداند چه میکند! جمیسین داستان را نهتنها بین سه شخصیت، بلکه در سه بازه زمانی گوناگون تقسیم میکند و در پایان آنها را برای مشخص کردن ماجرا گرد هم میآورد.
اگرچه این رمان از دیدگاه سبکشناسی بسیار شگفتانگیز است، ولی پنداشت و نگارش جمیسین و دید او به داستان است که آن را از همتایان خود فراتر میبرد. او با یک پرسش کار خود را آغاز میکند و یکی از بهترین رمان های علمی تخیلی را در اختیار خوانندگان قرار میدهد: چگونه میتوان جهانی را که از پایه نابود است، به جایی بهتر دگرگون کرد؟ جمیسین با این داستان و شخصیتها تلاش کرده پایهها و قوانین سنتی و همیشگی ژانر علمی تخیلی را دگرگون کند و به بازسازی جهانی عادلانهتر، منصفانهتر و برابرتر بپردازد.
«شفق قطبی» (Aurora)
نوشتهی «کیم استانلی رابینسون» (Kim Stanley Robinson)
سال 2015
چگونه میتوان میان ستارهها کاوش کرد اگر جهان داستان شما جهانی کاملا واقعگرایانه باشد که در آن فضاهای فراسهبعدی یا حرکت مافوق نور وجود ندارد؟ برای این کار باید به سراغ فضاپیماهای چند نسلیِ بزرگی بروید که یک جهان برای خودشان به شمار میروند، و در درازای سفر میان ژرفای فضا به چندین نسل از انسانها زندگی میبخشند.
کیم استانلی رابینسون یک فضاپیمای بزرگ و چند نسلی را در رمانش به نگاره درمیآورد. این فضاپیما سالیان سال در حرکت خواهد بود و اجازهی زندگی به نسلهای فراوانی از انسانها میدهد. شفق قطبی که بیگمان در گروه بهترین رمان های علمی تخیلی جای میگیرد، مسافران این فضاپیما را نشان میدهد که به مقصد ستارهی «تاو نهنگ» در حرکت است. رابینسون بهخاطر نوشتههای دقیق و ژرفش که پر از جزئیات علمی ست، شناخته میشود و شفق قطبی یکی از بهترین نگرشها را دربارهی چگونگی زندگی در آنسوی منظومهی خورشیدی دارا است. این فضاپیمای چند نسلی در حال نزدیک شدن به پایان سفرش است و اوضاع چندان خوبی هم ندارد. برخی از عناصر حیاتی آن در حال به پایان رسیدن است و پس از رسیدن به تاو نهنگ، مسافران پی میبرد اگرچه خانهی جدیدشان میتواند برای زندگی انسانها مناسب باشد، ولی نمیتواند زندگی نسلهای پسین را تضمین کند.
رابینسون با این رمان یک حقیقت ناخوشایند دربارهی کهکشان و ژانر علمی تخیلی را به نمایش میگذارد: انسان گونهای ویژه است که تنها برای زندگی در زمین ساخته شده، و سلامتی و رفاه زمین برای زنده ماندن و آیندهی ما بسیار مهم است.
«ستارگان حیلهگر» (The Calculating Stars)
نوشتهی «مری رابینت کوال» (Mary Robinette Kowal)
سال 2018
در رمان مری رابینت کوال، که در زیرسبک تاریخ جایگزین جای میگیرد و از بهترین رمان های علمی تخیلی چند سال گذشته است، شاهد برخورد یک شهابسنگ به سواحل واشنگتن دی. سی. هستیم؛ رویدادی که میتواند رستاخیزی درست پس از پایان جنگ جهانی دوم به شمار برود. کشورهای جهان به این نتیجه میرسند که برای زنده ماندن بشریت باید مستعمراتی در کرهی ماه، مریخ و سیارههای فراتر از آن ساخته شود، و در پی این تصمیم، چندین برنامهی فضایی چندملیتی شکل میدهند.
کوال با بهکارگیری کاوشهای فضایی، به سراغ جنبههای تاریک آن رفته و مسائلی مانند نژادپرستی و تبعیض جنسیتی را نشان میدهد. برای نمونه، زنان و مردم رنگینپوست نمیتوانند در این برنامههای فضایی قرار بگیرند. شخصیتهای داستان در تلاش اند تا بخشی از این برنامه باشند و میگویند اگر بشریت میخواهد زنده بماند، همه از جمله زنان و رنگینپوستان هم باید در آن حضور داشته باشند.
کوال به ژرفترین فرضیههای برنامههای فضایی میپردازد و نشان میدهد نابرابری چگونه روی پیشرفت در فضا تاثیرگذار بوده است. او میخواهد بگوید اکنون که توانستهایم موانع فنی را برای پا گذاشتن به فضا به منظور زنده ماندن و پیشرفت رفع کنیم، باید به سراغ برخی مشکلات حلنشدنی دیگر و نابرابریهای جوامع انسانی برویم.
«عبرت» (The Lesson)
نوشتهی «کادول ترنبول» (Cadwell Turnbull)
سال 2019
یک فضاپیما به زمین میآید… ولی اینبار خبری از نیویورک یا دیگر شهرهای مهم نیست! این فضاپیما از جزایر ورجین ایالات متحده سر در میآورد. نخستین برخورد انسانها با بیگانگانی به نام «واینا» (Ynaa) خبر چندان خوبی به نظر نمیرسد؛ آنها خوشدل و نیکاندیش اند، ولی میتوانند بسیار ددمنش و بیرحم هم باشند. هنگامی که پسری جوان به سبب شیوهی رفتارش با واینا بهطرز ددمنشانهای کشته میشود، جریانهایی پدیدار میشود که میتواند پیوند میان بشریت و واینا را نابود کند.
عبرت یکی دیگر از بهترین رمان های علمی تخیلی است. با خواندن این رمان، بیگمان به یاد دشواریهای نژادپرستی در آمریکا خواهید افتاد؛ در دل این داستان میتوان ماجرای جوانان سیاهپوستی را دید که درگیر قوانین تلخ و تغییرناپذیر آمریکا هستند و در میان آن گرفتار شدهاند. رمان عبرت، پژوهشی دربارهی قدرت و نگرش دو گروه مخالف دربارهی یکدیگر است، و در این میان نشان میدهد هنگامی که همهچیز از کنترل خارج شود، چه رویدادهایی رخ خواهد داد.
با توجه به رویدادهای تابستان امسال و ماجراهای نژادپرستانهای که در آمریکا دیدیم، این درونمایه میتواند دگرگونی بزرگی در داستانهای علمی تخیلی ایجاد کند و نویسندگان بسیاری به سراغ کاوش دربارهی نژادپرستی و ناهمسانی زندگی در آمریکا، در دل داستانی تخیلی، بروند.
بهترین رمان های علمی تخیلی چند سال گذشته که این ژانر را دگرگون کردند
15 مورد از رمانهای پیشگام در دگرگون کردن ژانر علمی تخیلی را برایتان آوردیم. اگر پیش از این آنها را خوانده بودید، حتما دیدگاهتان را با ما در میان بگذارید. همچنین اگر رمانهای ساختارشکن دیگری را میشناسید، بیدرنگ ما را با آنها آشنا کنید.
حتما میخونم این کتابهارو
مرسی از معرفیشون من عاشق کتابهای علمی تخیلی ام
عالی و تشکر بابت جمع اوری این مطالب .
به نظر شما کدوم بهترینه (البته قطعا نمی شود کامل مقایسه کرد) ولی میخواستم بدونم از کدومش بیشتر خوشتون اومده یا نظر تون چیه ؟