با انتشار اولین سری انیمه حمله به تایتان در سال 2013 طوفانی در صنعت انیمه شکل گرفت که موج عظیمی از مردم جهان را به دنیای انیمه کشاند. اوتاکویی نیست که بتواند در مقابل مشاهدهی چنین انیمهای خودش را کنترل کند و در انتظار فصلهای بعدی آن جان به لب نشود! این انیمه که اقتباسی از مانگای هاجیمه ایسایاما (Hajime Isayama)، یکی از بیرحمترین مانگاکاهای این صنعت است که به کشتن ناگهانی شخصیتهایش شهرت دارد؛ تابهحال در سه فصل در Wit Studio تولید شده و ساخت فصل چهارم و آخرین فصل آن نیز در دستان استودیو MAPPA قرار گرفته. سری مانگای Attack on Titan نیز که از 9 سپتامبر 2009 منتشر میشود، به دلیل اصالت داستان قویاش توانسته است که برندهی جوایز متعددی همچون Kodansha Manga Award، Micheluzzi Award و Harvey Award شود. یکی از نقاط قوت داستان این انیمه، شخصیتپردازیهای دقیق و متنوع آن است که این قابلیت را بهوجود آورده تا هرکس مطابق با سلیقهی خود به یکی از آنها علاقهمند و یا حتی از آنها متنفر شود. بنابراین ما تصمیم گرفتیم در این مطلب به معرفی و بررسی شخصیت های مهم و تاثیرگذار انیمه حمله به تایتان بپردازیم؛ پس با ما همراه باشید.
برای درک بهتر شرایط زندگی شخصیت های انیمه Attack on Titan، لازم است از دریچهی داستانش به شخصیتها نگاه کنیم. ما با دنیایی پساآخرالزمانی سروکار داریم که گویا در بستر تاریخ تعریف شده. جایی که تمدن انسانها در سرزمینی به نام پارادایس توسط سه دیوار عظیم به نامهای ماریا، رز و سینا محصور شده است و وجود غولهایی آدمخوار و عظیمالجثه به نام تایتان در خارج از دیوارها سایه مرگ روی شهروندان داخل دیوار انداخته. تنها امید مردم به جوخههای نظامی ارتش است که با هدف پیدا کردن روزنه امید، آزادی و موادغذایی جان خود را بهخطر میاندازند و طی ماموریتهایی عازم سفر به خارج از دیوارها میشوند. در چنین شرایطی ما با سه کودک آشنا میشویم. سه دوست به نامهای ارن یائگر، میکاسا آکرمن و آرمین آرلرت. این سه زندگی معمولی و سادهای را میگذرانند تا اینکه روزی، گروهی از تایتانها دیوار عظیم ماریا را خرد کرده و وحشیانه مردم دهکده را به دندان میکشند.
بافت خشن داستان حمله به تایتان به ما میفهماند که قرار است با شخصیتهایی رنجدیده و پیچیده با گذشتههایی تلخ و تاریک روبهرو شویم. شاید در نگاه اول این نوع از شخصیتها به نظر کلیشهای بیایند، اما واقعا چه چیزی باعث میشود تا شخصیت های انیمه حمله به تایتان آنقدر مخاطبان را مجذوب خود کنند؟
Eren Yeager
ارن یائگر، شخصیت اصلی و یکی از بهترین شخصیتهای این انیمه، فردی زودجوش، بااراده، سرسخت و پرتحرک است و در بین دو دوست دیگرش، میکاسا و آرمین، خوشبینترینشان است. او با چنگ و دندان هدفش را دنبال و تحقیر و کتک را تحمل میکند اما ذرهای ناامیدی به خود راه نمیدهد. چنین شخصیت مغرور و سختکوشی که دست دوستانش را میگیرد و به آنها انگیزهای برای زندگی میبخشد، بدون شک او را به یکی از بهترین شخصیت های انیمه حمله به تایتان تبدیل میکند.
ارن در کودکی، زمانی که دهکدهاش مورد حمله ناگهانی تایتانها قرار میگیرد، با دیدن مادرش که جلوی چشمانش بیرحمانه توسط تایتان حندانی تکه پاره میشود، تصمیم میگیرد تا تمام زندگیاش را صرف کشتن تایتانها کند. او که نفرت زیادی را در سینه میپروراند، با خود قسم میخورد تا در آیندهای نهچندان دور، انتقام مادرش را از تکتک تایتانها بگیرد و حتی به آخرین بازماندههای آنها رحم نکند. او با این هدف سرانجام موفق میشود به دوره آموزشهای نظامی ارتش بپیوندد و با تلاشهای بسیار از دوره آموزشی فارغالتحصیل شود. او در اولین نبرد خود با تایتانها، در جریان نجات دوستش آرمین، خود توسط تایتان ریشسفیدی بلعیده میشود و سیلی از مخاطبان را شوکه میكند. اما پس از مدت کوتاهی به شکل یک تایتان 15 متری، شکم تایتان ریشسفید را پاره کرده و با خشم و جنون غیرقابلکنترلی به کشتن دیگر تایتانها میپردازد.
ارن با این قدرت جدید و خارقالعاده اش حالا به نور امیدی تبدیل میشود که میتواند بشریت را به آزادی برساند و تایتانها را ریشهکن کند. در فصل اول ارن توسط تایتانی به شکل زنی غولپیکر (تایتان مونث) مورد حمله قرار میگیرد. ارن در نبرد با او به کمک و حمایت بقیه موفق میشود و در نتیجه آن، اعتمادبهنفس بالاتری پیدا میکند. در فصل دوم او به اسارت تایتانهای دیگری با قابلیت مشابه در میآید، اما پس از آن که توسط فرمانده اروین نجات پیدا میکند، متوجه قدرت جدیدی در خود میشود؛ قدرتی که میتواند با آن دیگر تایتانها را کنترل کند. در فصل سوم نیز او دوباره مورد حمله قرار گرفته و اینبار در کنار شخصیت هیستوریا، توسط تایتانهایی که در دیوارها پنهان شدهاند، ربوده میشود و طی این جریان، اسرار مهمی از گذشته ارن و دلیل تایتان شدن او، آشکار میشود.
شخصیت ارن بارها در روند داستان در شرایطی قرار میگیرد که مجبور میشود برای گرفتن بهترین تصمیم و نجات دوستانش، موقعیتهایی را درک کند که او را از هدف اصلیاش که کشتن تمام تایتانها است، دور میکند و این باعث میشود به تدریج او از فردی مغرور و سرکش، به شخصیتی آرام، فهمیده و رنجدیده تبدیل شود و در یک کلام به بلوغ برسد. این تکامل شخصیتی که ایسایاما با صبر و تحمل، آن را به ثمر میرساند، مخاطبان را تحت تاثیر قرار میدهد.
Mikasa Ackerman
میکاسا آکرمن، دختری قدرتمند، باهوش و همهفنحریف است که مورد تحسین بسیاری از طرفداران این انیمه قرار گرفته اما از طرفی هم به دلیل وابستگی زیادش به شخصیت، برای عدهای دیگر چندان محبوب نیست. او که دوست دوران کودکی ارن است، شخصیتی خشک و ساکت دارد که به ندرت احساساتی از خود بروز میدهد. اما اگر موضوعی به ارن و دوستش، آرمین مربوط شود، او به هیچ عنوان ساکت نمینشیند.
میکاسا در کودکی، به دلیل به قتل رسیدن پدر و مادرش توسط تاجران برده، توسط خانواده ارن به سرپرستی گرفته میشود. میکاسا از نسل الدیانیها و از خاندانی است که به طور خاص به عنوان سربازانی فوقالعاده با قدرتی برابر با قدرت یک تایتان اصلاح ژن شده هستند. ارن و پدرش در تلاش برای ملاقات خانواده آکرمن برای معاینه پزشکی معمولی، متوجه مرگ تراژیک خانواده آکرمن میشوند و ارن، میکاسا را تا مخفیگاه تاجران برده دنبال میکند و او را نجات میدهد. او و پدرش سرانجام تصمیم میگیرند تا میکاسا را به نزد خود ببرند و ارن شال قرمز رنگی به میکاسا میدهد که او آن را همیشه به دور گردنش میاندازد. به همین دلیل، میکاسا وابستگی زیادی به ارن پیدا کرده است و احساس میکند به هر قیمتی باید از او محافظت و پیروی کند.
او همراه با ارن به نیروی ارتش میپیوندد، با استعداد ذاتیاش به عنوان بهترین سرباز از دوره نظامی فارغالتحصیل میشود و از طرف افسران به عنوان نابغهای قلمداد میشود که به اندازه صد مرد در جنگ ارزش دارد. خود ایسایاما بیان میکند که نام میکاسا را از روی کشتی جنگی نیروی دریایی امپراطوری ژاپن برداشته. میکاسا اساسا اهمیت زیادی برای شخصیت ارن قائل است و هیچ وابستگی دیگری به دنیای اطرافش ندارد. شاید او یک فرد سرد و بیاحساس به نظر آید، اما درواقع از درون بسیار احساساتی و وابسته به ارن است.
Armin Arlert
آرمین آرلرت سومین دوست ارن و نمونهای از یک فرد ترسو و بیعرضه است که در طول داستان به زیبایی رشد میکند و به پایه اصلی نجات بشریت تبدیل میشود. او که فرد بسیار باهوشی است، در ابتدا به دلیل عدم اعتمادبهنفس، ترس زیاد و قدرت بدنی کم همیشه مورد آزارواذیت بچههای دیگر قرار گرفته و توسط ارن یا میکاسا نجات داده میشد. ضعف شخصیتی آرمین، در ابتدا او را مورد نفرت مخاطبان این انیمه قرار میدهد که باعث میشود او را بزدل و بیمصرف بدانند. اما او بهتدریج ثابت میکند که قضاوت آنها اشتباه است.
پدر و مادر آرمین در کودکی او، به دلیل آن که با ساخت بالونهایی سعی داشتند از دیوارها فرار کنند، توسط جوخه نظامی شناسایی و کشته میشوند. بنابراین آرمین در کنار پدربزرگش، بزرگ میشود. پدربزرگ آرمین نیز مخفیانه کتابی غیرقانونی درباره جهان پشت دیوارها مینویسد، کتابی که بعدها آرمین آن را پیدا میکند و به ارن نشان میدهد. او که به شدت مجذوب جهان خارج از دیوارها و توصیفاتی درباره امواج دریا، زمینهای یخی و صحراهای شنی، در آن کتاب میشود، آرزو میکند که روزی همراه با ارن بتواند دریا را از نزدیک ببیند و جهان آنطرف دیوار را تجربه کند. بعد از فروریختن دیوار ماریا، پدربزرگ آرمین به همراه جمعی از پناهندگان به عملیاتی خطرناک فرستاده میشود، در این جریان کشته میشود و آرمین به عنوان آخرین عضو خانواده زنده میماند. آرمین با وجود این، به راهش ادامه میدهد و همراه ارن و میکاسا به دورههای آموزشی ارتش میپیوندد. آرمین در آنجا متوجه میشود که مدام در نبرد شکست میخورد و به خاطر این ضعف خودش را سرزنش میکند؛ اما بااینحال او در آموزشهای تئوری و آکادمیک عملکرد بهتری از خودش نشان میدهد و اعتمادبهنفسش به آرامی رشد میکند. او متوجه میشود که میتواند از هوش و تواناییهای استراتژیک خود برای کمک به دوستانش استفاده کند.
آرمین با وجود همه کاستیهایش، زمانی که ارن تبدیل به تایتان میشود و همرزمانش را به وحشت میاندازد با جدیت از ارن دفاع میکند. و زمانی که ارن برای بار دوم به تایتان تبدیل میشود و با از دست دادن اختیارش به میکاسا حمله میکند، او تنها کسی است که میتواند ارن را از آن حالت جنون نجات دهد. در فصل اول، در نبردی که با «تایتان مونث» شکل میگیرد، او هویت انسانی آن تایتان را شناسایی و با اینکار مافوقها را متحیر میکند. آرمین بعدها در فصل دوم انیمه سعی میکند نقاط ضعف ارن را در مبارزات تنبهتن با تایتانهای دیگر، پوشش دهد و همچنین برای نجات او از اسارت تایتانها، استراتژیهایی را ارائه میدهد که او را به مهرهی مهمی در تیم تحقیقات تبدیل میکند.
او از طرفی دیگر، همیشه در شرایط بحرانی، سعی دارد تا مسائل را به صورت مسالمتآمیز و با مذاکره حل کند. او به این منظور تلاش میکند تا ارن را از هدفش که کشتن همه تایتانها است، منصرف کند و به نوعی قصد دارد که با درک انسانهایی که به تایتان تبدیل میشوند و در صدد کشتن ارن هستند، آنها را با خود همراه و همدل کند. همه اینها باعث میشود که آرمین به عنوان یک فرد نابغه، یک سرباز بااستعداد، و متفکری با قضاوتهای بهجا و درست مورد تحسین فرمانده ارتش و دیگر افسران و در نهایت مخاطبان قرار گیرد. کسی که سعی میکند به جهان این انیمه لذتی متفاوت ببخشد و معنای دیگری به زندگی بدهد.
Levi Ackerman
به جرأت میتوان گفت، لیوای آکرمن بهترین کاراکتر خلقشده توسط ایسایاما است که تقریبا هیچ بازخورد منفی از سوی مخاطبان نداشته و قلب تمام اوتاکوها را اسیر خود کرده. او که سردسته جوخه قدرتمندی از ارتش است، به عنوان یک رهبر محترم و یک سرباز درجه یک شناخته میشود و میتواند همانند یک ماشین کشنده، جمع زیادی از تایتانها را یکباره از زیرتیغ شمشیر خود رد کند.
شخصیت لیوای ترکیب جالبی از جدیت، سرسختی و قدرت با وسواس پاکیزگیاش است که به دور از هرگونه حس غرور و تکبری به نظافت ظریفانه محیط اطرافش میپردازد. او از آن دسته از انسانهایی است که وقتی کاری به آنها واگذار میشود، بهصورت تمام و کمال انجامش میدهند و اهمیتی ندارد که چقدر آن کار سخت باشد. این ویژگی او با توجه به وظیفه و مسئولیتی که به عنوان رهبر برعهده دارد، کاملا قابلدرک است. زیرا که او گاهی مجبور میشود که اجساد رفقای مردهاش را پشت سرش رها کند تا بتواند دیگر سربازانش را از دستهای از تایتانها فراری دهد؛ که چنین کاری از فردی با روحیه حساس مانند آرمین برنمیآید. او با تمام جدیت و روحیه سرسختی که دارد، قلبا احترام زیادی برای رزمندگان خود قائل است. به عنوان مثال، او در شرایطی که سربازانش زخمی شدهاند و در شرف مرگ قرار دارند، به آنها اطمینان میدهد که مرگشان بیهوده نبوده و هیچگاه دلاوریهای آنها را فراموش نمیکند. با مشاهدهی چنین جنبههایی از سوی شخصیت لیوای، دلیل محبوبیت بسیار زیاد او کاملا قابلدرک میشود.
او در گذشته در دنیای تاریک زیرزمین، جایی که طبقهای از پناهندگان محروم و تهیدست در آنجا زندگی میکردند، عضو گروه سارقانی بود که از تجهیزات مانور نظامی (که توسط ارتش برای کشتن تایتانها استفاده میشود) برای جرم و جنایتهای خود استفاده میکردند. او به دلیل توانایی مبارزات فوقالعادهای که در استفاده از تجهیزات مانور از خود نشان داده بود، بعدها توسط فرمانده اروین انتخاب میشود تا به دنیای روی زمین بیاید و برای ارتش خدمت کند. لیوای در کودکی مادرش را که از بیماری سختی رنج میبرد، از دست میدهد و از آن پس نزد دایی خود، کاپیتان کنی آکرمن (Kenny Ackerman) بزرگ میشود و راه و رسم مبارزه را یاد میگیرد؛ اما بااینحال، روزی کنی آکرمن بنابر شرایط کاری مجبور میشود تا لیوای را به حال خود در دنیای زیرزمین رها کند و لیوای بعد از آن برای یافتن غذا به گروه سارقان میپیوندد.
Hange Zoë
هانجی زوئه یکی از شخصیت های عجیب انیمه حمله به تایتان است؛ از همان شخصیتهای دانشمندی است که علاقه زیادی به سوژه خود نشان میدهد تا حدی که به دیوانگی میل میکند! او از شخصیتهایی است که چندان در بین مخاطبان محبوب نبوده و درواقع او را تلاشی بیهوده برای اضافه کردن عنصر طنز به این انیمه میدانند. اما با این حال او در ماموریتهای مهمی همراه با ارن و لیوای حضور دارد و کمکهای زیادی به روند تحقیقات ارتش میکند.
هانجی درواقع سرباز کهنهکار و بیشفعالی است که در «سپاه پاسداران» ارتش، مشتاقانه دربارهی تایتانها و عملکردشان مطالعه میکند. او در مواجه با تایتانها به خصوص زمانی که با تایتان ارن ملاقات میکند، آنقدر هیجانزده میشود که حاضر است حتی قوانین ارتش را زیرپا بگذارد تا به آن چیزی که میخواهد، برسد. اگرچه او در گذشته نفرت بسیاری از تایتانها داشت، اما با کشف دفترچه یادداشت ایلسه لاگنار (Ilse Langnar) به بینش تازهای درباره نحوه تفکر تایتانها رسیده است و به دانشمند عجیبوغریبی تبدیل میشود که هیچچیز به اندازه تایتانها خوشحالش نمیکند. او این توانایی را دارد که با مطالعه روی تایتانها، ابزارهای نظامی جدیدی برای از بین بردنشان، اختراع کند و به همین دلیل یکی از سربازان مهم ارتش به حساب میآید. او به همین روش، سلاح کشندهای به نام «تندر نیزه» را اختراع کرده که بعدها در عملیات بازپسگیری دیوار ماریا در نبرد با رینر بسیار موثر واقع میشود. در این نبرد او چشم چپش را از دست میدهد و پس از آن با مرگ فرمانده اروین، او به عنوان جانشین اروین، فرمانده «سپاه پاسداران» ارتش میشود.
Erwin Smith
اروین اسمیت یکی دیگر از شخصیت های تاثیرگذار انیمه Attack on Titan، فردی باصلابت و قدرتمند و فرماندهی قابلاطمینان، حقیقتطلب و بسیار فداکار است که باعث میشود در بین مخاطبان انیمه نیز از احترام زیادی برخوردار باشد. اروین فرمانده کل «سپاه پاسداران» است که آخرین ماموریت قبل از سقوط دیوار ماریا را برعهده داشت. او حتی پس از آنکه دولت در کودکی، پدرش را به دلیل افشای حقیقت به قتل رساند، به دولت خدمت میکند و اعتقاد دارد که پنهان کردن حقیقت سرزمین پارادایس به نفع مردم است. او همچنین به عنوان فرمانده باید به اجبار تصمیمات سختی بگیرد و مردان خود را به امید آیندهای روشن فدا کند.
او پس از آنکه متوجه حضور جاسوسی در ارتش میشود، این اطلاعات را حتی از قابلاعتمادترین افراد خود پنهان میکند و ماموریتی ترتیب میدهد تا با طعمه قرار دادن ارن در جنگل، تایتان مونث را به دام اندازد. در فصل دوم زمانی که ارن توسط برتولد و رینر، به اسارت گرفته میشود، گروهی را فرماندهی میکند تا ارن را نجات دهد و در این جریان بازو راستش توسط تایتانی خورده میشود. او در فصل سوم نیز زمانی که متوجه میشود که اقدامات دولت به سود افرادی خاص با جایگاه اجتماعی بالا است، یک کودتای خونین را علیه دولت آغاز میکند تا هیستوریا را به قدرت برساند. او همچنین در عملیات بازپسگیری دیوار ماریا، طی یک اقدامی حماسی و تراژیک جان خود و جمعی از سپاهش را برای محافظت از دیوار، قربانی تایتان میمون و همراهانش میکند. در نهایت فرمانده اروین به شدت زخمی میشود و در شرف مرگ قرار میگیرد. اما در شرایطی که از طرف دیگر آرمین نیز نیمهجان شده، لیوای مجبور میشود با داشتن یک سرم تایتان، جان یکی از آنها را نجات دهد. لیوای در ابتدا تصمیم داشت که فرمانده اروین را نجات دهد، اما بعد از مدتی نظرش عوض میشود و اجازه میدهد که فرمانده اروین در آرامش جان خود را از دست بدهد.
Annie Leonhart
زمانی که صحبت از خیانت میشود، کاراکتر آنی بهترین نمونه از یک فرد خیانتکار است. او که همراه با ارن، میکاسا و آرمین از دورههای آموزش نظامی فارغالتحصیل میشود، به عنوان جاسوس به پلیس نظامی میپیوندد. آنی شخصيتی جدی و نگاهی سرد و خشن داشته و زمانی که عصبانی میشود، با نگاه کشندهاش همه را به وحشت میاندازد؛ اما زمانهایی است که حتی این شخصیت هم دلش به رحم میآید و به دیگران کمکهایی هرچند کوچک میکند. این شخصیت یکی از بهترین جاسوسهایی است که به کار خود ایمان دارد و تقریبا تا پایان فصل اول حمله به تایتان، در پنهان کردن هویت واقعیاش موفق عمل میکند تا جایی که درنهایت آرمین به راز او پی میبرد و هویتش را برملا میکند.
آني لئونارد نیز مانند دیگر شخصیتها، گذشته سختی داشته است. او نزد پدرش بزرگ شده و پدرش به او ياد داده كه دنيا را دشمن خود بداند. او که هویت واقعی پشت تایتان مونث است، همراه با رینر به عنوان جاسوس به ارتش میپیوندد و پس از شناخته شدن ارن به عنوان تایتانی که به نفع بشریت میجنگد، او بدون تردید هدفش را روی ارن متمرکز میکند. او قادر است به تایتانی 14 متری با ساختار زنانه که درواقع ویژگی نادری است، تبدیل شود و این قدرت را دارد که بخشهایی از پوست خود را سختسازی کند و همچنین، به سرعت زخمهایش را بهبود ببخشد. او در ابتدا در دورههای آموزش نظامی، چندین بار با ارن مبارزه میکند و دراین حین برخی از مهارتهای مبارزهای خود را به او میآموزد.
نقش پررنگ او در همان فصل اول این انیمه و با تبدیل شدن ارن به تایتان، مشخص میشود. او گروه عملیات ویژه ارتش را که ارن در آن است و لیوای آن را رهبری میکند، در جنگلی مورد حمله قرار داده و تعداد زیادی از افراد لیوای را بیرحمانه میکشد؛ اما با نقشههای هوشمندانه فرمانده اروین، موفق به کشتن ارن نمیشود. او همچنین مخفیانه به بخش عملیات ویژه نفوذ کرده و در کشته شدن مارکو بات (Marco Bott) نقش داشته و از تجهیزات مانور گازی او استفاده میکند تا با آن، تایتانهایی که تحت نظارت هانجی بودند را از بین ببرد و به تحقیقات ارتش روی تایتانها، ضربه بزند. پس از این ماجرا، هویت واقعی او توسط آرمین شناسایی میشود و طی نقشهای از سوی ارتش به دام میافتد. در مبارزه وحشتناکی که بین او و ارن شکل میگیرد، او در نهایت شکست میخورد و در آخرین لحظه خود را درون حفاظی کریستالی محفوظ میکند تا موش آزمایشگاهی هانجی نشود.
Reiner Braun
رینر بران، فردی قدرتمند با روحیهای سفت و سخت است که به دلیل توانایی مدیریت و رهبری بالایی که دارد، بسیار مورد اعتماد همرزمانش قرار میگیرد. او که همزمان با ارن وارد دوره آموزشهای نظامی میشود، به سرعت با دیگران خو گرفته و در نهایت با کسب رتبه دومین مبارز برتر بعد از میکاسا، از آموزشهای نظامی فارغالتحصیل میشود.
اما رینر نیز همانند بهترین جاسوسان، همچون گرگی در لباس میش ظاهر میشود. او که در حقیقت عضو واحد جنگجویان مارلی (تمدنی خارج از سرزمین پارادایس) و دارای قدرت تایتان زرهپوش است، همراه با دو همکار دیگرش، برتولد و آنی، دیوار ماریا را میشکنند و محله شیگانشینا (زادگاه ارن) را نابود میکنند. آنها سپس به عنوان پناهندگان به درون دیوار رز نفوذ کرده و سپس وارد دورههای نظامی ارتش میشوند. بعد از فارغ التحصیل شدن از دورههای نظامی، او حمله دیگری به دیوار رز ترتیب میدهد که در آن ارن برای اولین بار به تایتان تبدیل میشود. رینر با دیدن این قدرت ارن، به آنی دستور میدهد تا ارن را به اسارت بگیرد؛ اما این برنامه با شکست مواجه میشود. در فصل دوم طی حمله دیگری که از طرف مارلی علیه پارادایس انجام میگیرد، هویت واقعی رینر و برتولد به عنوان تایتان زرهپوش و تایتان عظیمالجثه برملا میشود، و رینر از ارن میخواهد برای جلوگیری از خونریزی بیشتر خودش را تسلیم کند. اما ارن مخالفت میکند و آنها مجبور میشوند او را به اجبار با خود ببرند . اگرچه آنها با حمله سپاه پاسداران به رهبری فرمانده اروین مجبور به عقبنشینی میشوند و ارن فرار میکند. پس از آن، او و برتولد با زیک یائگر دوباره متحد میشوند. در فصل سوم، در عملیات بازپسگیری دیوار ماریا، رینر قبل از آنکه متحدانش بتوانند او را نجات دهند، به شدت از طرف سپاه پاسداران و ارن آسیب میبیند.
Bertolt Hoover
برتولد هوور، شخصیتی است که همدوره با ارن، از دوره آموزشهای نظامی فارغالتحصیل میشود. او که سومین فرد برتر در آموزشهای نظامی بود، گفته میشود، هر مهارتی که به او آموخته میشود را به خوبی یاد میگیرد. اما او در مقایسه با رینر، به شدت ترسو است و معمولا در شرایط سخت به سمت رینر فرار میکند تا او بتواند کمکش کند. به همین دلیل شخصیت او از محبوبیت زیادی برخوردار نیست. او که دارای قدرت تایتان عظیمالجثه است، با رینر و زیک همکاری کرده و به عنوان جاسوس وارد ارتش میشود. تایتان عظیمالجثه، یک تایتان 60 متری است که برای محافظت از خود قادر است که بخار داغی از بدنش ساتع کند. او معمولا از قدرت خود برای تخریب دیوارهای عظیم و ایجاد راهی برای نفوذ دیگر تایتانها، استفاده میکند.
تایتان عظیمالجثه اولین تایتانی است که ما در انیمه اتک آن تایتان با آن روبهرو میشویم. او به صورت ناگهانی ظاهر شده، دیوار عظیم ماریا را ویران کرده و به سرعت ناپدید میشود. در فصل دوم او به همراه رینر، ارن را به اسارت میگیرد و در نهایت در فصل سوم در عملیات بازپسگیری دیوار ماریا، او و رینر در مبارزه با ارن شکست میخورند. سرانجام آرمین که در طی مبارزه با برتولد در شرف مرگ قرار گرفته بود، با تزریق سرم تایتان به او توسط لیوای، به تایتان تبدیل شده و برتولد را میبلعد تا صاحب جدید قدرت تایتان عظیمالجثه میشود.
Krista Lenz
کریستا لنز دختر ظریفی است که شخصیت دوستداشتنی و خوشقلبی دارد. به طوری که همراهانش او را همچون فرشته میدانند؛ تاجایی که حتی رینر هم عاشقش میشود و تصمیم میگیرد روزی با او ازدواج کند. هویت واقعی کریستا درواقع هیستوریا ریس (Historia Reiss) فرزند نامشروع راد ریس (Rod Reiss)، شاه برحق الدیا (Elida) است. هیستوریا در مزرعهای متعلق به خانواده ریس در کنار مادرش بزرگ شده است. مادری که بیشتر وقتش را در سکوت به مطالعه میپرداخت و هیچ تعاملی با هیستوریا نداشت. روزی هیستوریا برای اینکه با مادرش ارتباطی برقرار کند، به سوی او میدود تا او را در آغوش بگیرد، اما وحشیانه توسط مادرش پسزده میشود و مادرش به او میگوید که ایکاش شجاعت این را داشت که او را بکشد! این کلمات اولین کلماتی بودند که هیستوریا از مادرش شنیده بود. بعد از آن، هیستوریا فرستاده شد تا با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند. اما زمانیکه دیوار ماریا فرو ریخت، راد ریس گروهی را به رهبری کنی آکرمن جمع کرد و به کنی دستور داد تا هیستوریا و مادرش را بکشد. مادر هیستوریا قبل از مرگ اعتراف میکند که از به دنیا آوردن هیستوریا پشیمان است. با این حرف راد ریس تصمیم میگیرد، هیستوریا را آزاد کند و از هیستوریا میخواهد هویت واقعیاش را مخفی کرده و با نام کریستا لنز همراه با پناهندگان دیوار ماریا به زندگیاش ادامه دهد.
هیستوریا بعدها برای زجردادن خود و خودکشی، به دوره آموزشهای نظامی میپیوندد. اما پس از فارغالتحصیلی با یمیر دوست میشود. در فصل دوم پس از آنکه یمیر هویت واقعی خودش را به عنوان تایتان به هیستوریا نشان میدهد تا او را نجات دهد، هیستوریا نیز به او قول میدهد که هویت واقعی خودش را به عنوان وارث خانواده سلطنتی قبول کند. در فصل سوم، او به همراه ارن، به دستور راد ریس و به کمک کنی آکرمن ربوده میشود و به غار کریستالی خاندان ریس برده میشوند. راد ریس سعی میکند هیستوریا را متقاعد کند تا به عنوان آخرین بازمانده خاندان سلطنتی به تایتان تبدیل شود و ارن را بخورد تا قدرت تایتانهای بنیادی را بهدست آورد.
زمانی که هیستوریا از تاریخ تایتانها و نفرین تایتان بنیادی آگاه میشود، از این کار امتناع میکند. او ارن را نجات میدهد و به ارتش کمک میکند تا پدرش را بکشد و هویت خود را به عنوان حاکم واقعی الدیا قبول میکند. او درنهایت با پیشنهاد ارتش قبول میکند که به عنوان ملکه بر تخت سلطنت بشیند و تصمیم میگیرد از پول مصادرهشده از اشراف برای بهبود زندگی یتیمان و بیخانمانها استفاده کند.
Ymir
یمیر دوست هیستوریا است که در همان دوره آموزشهای نظامی با او آشنا میشود. او شخصیت بیخیال و بیتفاوتی دارد و معمولا از همرزمهایش فاصله میگیرد. اما با این وجود، به هیستوریا کمک میکند تا بتواند از دورههای آموزشی فارغالتحصیل شود. یمیر میتواند به یک تایتان 7 متری تبدیل شود که علیرغم سایز کوچکش قادر است با سرعت، پنجه و دندانهای تیزش چندین تایتان غولپیکر را زمین بزند.
یمیر چندین سال قبل یک فرد بینام و یتیم الدیانی بود که در مارلی زندگی میکرد. او در آن زمان توسط رهبر فرقهای مذهبی انتخاب میشود تا به عنوان یک چهره مذهبی مطرح شود. در آن زمان، نام یمیر به او داده میشود و زندگی آرامی در اختیارش قرار میگیرد و توسط اعضای فرقه پرستش میشود. زمانی که نیروهای امنیتی مارلی به این فرقه حمله کردند، او مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و به تایتان خالص تبدیل و به سرزمین پارادایس تبعید میشود. یمیر 60 سال بدون هیچ خاطرهای در آنجا سرگردان میماند تا اینکه روزی با خوردن یک تایتان شیفتر (تایتانی که توانایی انسان شدن دارد) قادر میشود به هویت انسانی خود بازگردد. از آن روز به بعد او تصمیم میگیرد تا در زندگی جدیدش با خود روراست باشد و هویت واقعیاش را قبول کند. او بعدا وارد دوره آموزشی ارتش شده و با کریستا آشنا میشود. یمیر زمانی که متوجه هویت واقعی کریستا میشود و اینکه هردوی آنها در گذشته تحت نام و هویت اشتباهی زندگی میکردند، باعث میشود با او احساس نزدیکی زیادی کند. بنابراین او کریستا را متقاعد میکند که هویت واقعی خود را قبول کند و صادقانه زندگی کند.
او بعدها که کریستا با عنوان هیستوریا ریس تبدیل به ملکه میشود، نامهای به او میفرستد و در آن میگوید در شرف مرگ است و احتمالا توسط شخص دیگری خورده شود و قدرتی که زمانی دزدیده بوده است، به آن شخص منتقل میشود.
Frieda Reiss
فریدا ریس زنی است که اولین بار در رویای ارن ظاهر میشود. خواهرناتنی هیستوریا و دختر راد ریس که قلبی بزرگ و مهربان داشته و اهمیت زیادی به هیستوریا میدهد. فریدا در ابتدا قدرت تایتان بنیادی را در سن 15 سالگی از عموی خود، اوری ریس (Uri Reiss) به ارث میبرد و به تایتان تبدیل میشود. او به دلیل دردست داشتن قدرت تایتان بنیادی و تعلق به خاندان سلطنتی این قدرت را دارد که خاطرات انسانها ی الیدینی را دستکاری کند و بداند. بهاینترتیب، او به همین دلیل به تاریخ بشریت از آغاز شکلگیری تا به حال دسترسی دارد. فریدا به هیستوریا خواندن و نوشتن را میآموزد و به او یاد میدهد که چگونه انسان مهربانی باشد. اما هیستوریا آنقدر تحت تاثیر فریدا قرار میگیرد که میخواهد کاملا شبیه او شود. بنابراین فریدا تصمیم میگیرد تا حضورش را از خاطره هیستوریا پاک کند. فریدا در کنترل تایتان خود بیتجربه بود، و زمانی که دیوار ماریا فرو میریزد و در غار کریستالی خاندان ریس توسط گریشا یائگر خورده میشوند. بدین ترتیب قدرت فریدا به عنوان یک تایتان بنیادی و خاطرات و هویت او به گریشا و در نهایت به ارن منتقل میشود. راد ریس، پدر فریدا نیز بر مرگ او را سرپوش میگذارد تا به نظر برسد که او توسط راهزنان کشته شده است.
Grisha Yeager
گریشا یائگر، پدر ارن و سرپرست میکاسا است. شخصیت او یکی از مرموزترین شخصیت های اتک آن تایتان است و تا فصل سوم هویت واقعیاش ناشناخته باقی میماند. در آخرین قسمتهای فصل سوم انیمه، با پسگرفتن دیوار ماریا، ارن سرانجام به زیرزمین خانهشان دست پیدا کرده و هویت واقعی پدرش را کشف میکند. گریشا در سرزمین پارادایس یک پزشک مشهور بود که پس از نجات روستا از طاعون، در منطقه شیگانشینا (Shiganshina) از احترام زیادی برخوردار میشود. او قبل از فروریختن دیوار ماریا، به سفری نامعلوم میرود و هیچگاه بازنمیگردد.
ارن با یافتن کتابهای پدرش در زیرزمین خانهشان و خاطراتی که همراه با قدرت تایتانش به ارث برده، متوجه میشود که گریشا درحقیقت از نسل الدیانیهایی است که در منطقه مارلی زندگی میکردند. گریشا در کودکی بعد از آنکه متوجه میشود، خواهرش مخفیانه توسط افسر امنیت عمومی مارلی به نام گروس کشته شده است، به شدت آسیب روحی میبیند. او هفت سال بعد به گروهی سیاسی و ضددولتی برای احیاء تایتان بنیادی و نجات نسل الدیانیها میپیوندد. او در آنجا با دینا فریتز (Dina Fritz) آشنا میشود و با او ازدواج میکند. در نتیجه این ازدواج، آنها صاحب فرزندی به نام زیک (Zeke) میشوند که گریشا سعی میکند از او برای طرحی با هدف دسترسی به قدرت تایتان بنیادی استفاده کند. اما در نهایت زیک، فعالیتهای پدر و مادرش را به دولت افشا میکند و دولت، او و زنش به همراه یارانشان را به «تایتانهای خالص» تبدیل و به منطقه پارادایس تبعید میکنند؛ اما گریشا توسط افسر پلیسی به نام ارن کروگر (Eren Kruger) نجات پیدا میکند. ارن کروگر که خود از خاندان الدیانی است و به عنوان جاسوس به نیروی امنیتی مارلی نفوذ کرده، افسر پلیس دیگر را میکشد و به گریشا قدرت «تایتان حمله» را میدهد تا بتواند با استفاده از آن، ماموریت یافتن تایتان بنیادی را به اتمام برساند.
پس از آن گریشا یک زندگی معمولی را در داخل دیوار ماریا شروع میکند و به عنوان پزشکی محترم اقدامات مفید زیادی برای مردم انجام میدهد. او با کارلا ازدواج میکند و صاحب پسری به نام ارن میشود. او برای پیدا کردن قدرت تایتان بنیادی، خاندان ریس را ردیابی کرده و روزی که دیوار ماریا فرو میریزد، به فریدا التماس میکند که از تهاجم تایتانها جلوگیری کند و شیگانشینا را نجات دهد. اما زمانی که فریدا از اینکار ممانعت میکند، گریشا خود را به تایتان تبدیل میکند و فریدا را میبلعد تا بتواند قدرت تایتان بنیادی را بدست آورد. او بعدها پسرش را در اردوگاه پناهندگان پیدا میکند و قبل از آنکه سرم تایتان را به او تزریق کند، کلید زیرزمین خانهشان را به او میدهد و به او میگوید که حقیقت آنجا پنهان شده است.
ارن پس از به ارث بردن قدرت تایتان گریشا، دچار فراموشی میشود تا اینکه در فصل سوم خاطرات ازدسترفتهاش را به یاد میآورد. او با یادآوری خاطراتش، از اقدامات پدرش شرمنده میشود، در حالی که بعدا هیستوریا اظهار میکند که گریشا ممکن است دلیل منطقیای برای کشتن خواهرناتنی او داشته باشد. بعدها سپاه پاسداران پس از بازپسگیری دیوار ماریا، همراه با ارن، آرمین، میکاسا، لیوای و هانجی، به زیرزمین خانه قدیمی ارن میروند و کتابهای قدیمی گریشا و عکس خانواده اولیه او را پیدا میکنند. آنها در کتابها کشف میکنند که بشریت در آن طرف دیوارها نه تنها منقرض نشده؛ بلکه در سرزمینی به نام مارلی سالها رونق داشته است.
Zeke Yeager
زیک یائگر، پسر اول گریشا یائگر و برادرناتنی ارن است. با توجه به خیانتهای متعددی که این شخصیت علیه پدر و مادر خود و درنهایت علیه نسل الدیانی خود انجام داده، شاید بد نباشد که جایزه منفورترین شخصیت انیمه اتک آن تایتان را به او واگذار کنیم! او که رهبر اصلی واحد جنگجویان مارلی و دارای قدرت تایتان میمون است، به دلیل نسبت خونیای که به واسطه مادرش دینا فریتز، با خاندان فریتز دارد، میتواند از مایعات نخاعی تایتان خود استفاده کند تا سایر الدیانیها را به تایتانهای تحتکنترل خود تبدیل کند. علاوهبراین، او یک رهبر بانفوذ و استراتژیستی ماهری است که میتواند تایتانهای بسیاری را برای یک نبرد خونین بسیج کند.
زیک از کودکی توسط پدر و مادرش برای تبدیل شدن به پرچمدار پیروزی الدیانیها و نفوذ در دولت مارلی، تحت فشار زیادی قرار میگیرد. به تدریج او که از این همه فشار و تلقین اشباع شده است، به خاطر اینکه والدینش برنامهها و سیاستهای خود را به جای توجه به شرایط روحی او، ترجیح میدادند، بسیار خشمگین میشود. او زمانی که متوجه میشود، دولت مارلی به جنبش احیاء الدیانیها پی برده است، به والدین خود خیانت کرده و جای آنها را افشا میکند تا خود را نجات دهد و هویت الدیانیاش را مخفی کند.
او تصمیم میگیرد که قدرت تایتان بنیادی را بهدست آورد تا با کشتن الدیانیها، آنها را از زجر کشیدن بیشتر از نفرین نسل الدیانی رها کند. او قبل از آنکه به دنبال قدرت تایتان بنیادی بگردد، راینر، برتولد و آنی را متقاعد میکند که در این راه به او کمک کنند تا نسل الدیانیها را منقرض کرده و به این زندگی شوم پایان بخشند. او در فصل سوم، قبل از آنکه ارتش برای بازپسگیری دیوار ماریا سر برسد، با راینر و برتولد ارتباط برقرار میکند تا برای جنگ با ارتش آماده شوند. زمانی که ارن موفق میشود، شکاف دروازه بیرونی دیوار ماریا را بپوشاند، زیک بخشی از نیروهای فرمانده اروین را در جنوب دروازه داخلی مورد حمله قرار میدهد، در حالی که برتولد و رینر وظیفه کشتن سربازانی را دارند که در دیوار ماریا گیر افتادهاند. زیک پس از حملههای مرگبار به سپاه فرمانده اروین موفق میشود، فرمانده اروین را بکشد اما بهطرز غیرمنتظرهای به دام لیوای میافتد و تقریبا کشته میشود، اما درنهایت با سررسیدن «تایتان ارابه» از مرگ حتمی نجات مییابد.
Eren Kruger
ارن کروگر یکی از شخصیتهای مهمی است که تنها در قسمتهای پایانی فصل سوم انیمه اتک آن تایتان ظاهر شده و در همین دقایق کوتاه، مخاطبان را متحیر میکند و تحتتاثیر قرار میدهد. او نمونهای از یک جاسوس بیرحم و حرفهای است که برای هدف میهنپرستانهاش، حرکاتش را با مهارت و بهدقت برنامهریزی کرده و به دنبال یک فرصتی طلایی و ناب، هیچ سرنخی از خود به جای نمیگذارد.
او که از خاندان الدیانیهای ساکن مارلی است، به عنوان جاسوس الدیانی در نیروی امنیت مارلی نفوذ میکند. پدر ارن کروگر زمانی به ارتش انقلابیهای الدیانی میپیوندد که با ناکارآمدی ارتش و شکست آن، اعضایشان دستگیر و اسیر میشوند. به همین ترتیب خانواده کروگر توسط مقامات امنیت عمومی مارلی زندهزنده سوزانده میشوند؛ درحالیکه ارن کروگرِ جوان، در کمدی مخفی شده و با وحشت مرگ والدینش را تماشا میکند. او که درنهایت توسط دوستان پدرش نجات پیدا میکند، به لطف پزشکی الدیانی، آزمایش خون خود را جعل کرده و وارد نیروی امنیت مارلی میشود. او بعدها با نام مستعار «جغد» مخفیانه به فعالان سیاسی تازهکار الدیانی به رهبری گریشا، کمک میکند، درحالیکه از طرف دیگر با شکنجه و کشتن هزاران الدیانی به عنوان یک افسر پلیس، قادر است هویت خود را پنهان کند.
کروگر درابتدا زمانیکه گریشا هنوز کودک بود، با او ملاقات کرده و شاهد قتل بیرحمانه خواهر گریشا بود، اما برای حفظ هویت خود تظاهر کرد که چیزی نمیداند. از آن زمان به بعد، او با گریشا همدردی میکرد و کمکهایی را مخفیانه به فعالیتهای سیاسی او میرساند. به عنوان مثال، او با مخفی کردن هویت الدیانی دینا فریتز از دولت مارلی، ملاقاتی بین او و گریشا ترتیب میدهد که باعث میشود آنها بعدا با یکدیگر ازدواج کنند. کروگر گریشا را از مرگ نجات میدهد و افسران پلیس دیگر را میکشد. سپس هویت واقعی خود را برای گریشا افشا کرده و قدرت «تایتان حمله» را به او میدهد. گریشا با بلعیدن کروگر در حالت تایتانی قدرت او را به ارث میبرد و آن را در سالهای بعد به پسرش ارن منتقل میکند، پسری که ظاهرا از روی ارن کروگر نامگذاری شده است.
![معرفی و بررسی شخصیت های انیمه اتک آن تایتان](https://dl.psarena.ir/wp-content/uploads/2020/06/attackontitan.jpg)
شخصیتهایی که تابهحال معرفی کردیم، تنها 15 نفر از مهمترین شخصیت های انیمه اتک آن تایتان هستند که نقش پررنگی در داستان آن ایفا میکنند. بدیهی است که علاوه بر آنها، شخصیتهای مهم دیگری نیز هستند که هرکدام طرفداران و هیترهای خاص خودشان را دارند، اما متاسفانه ذکر همه آنها در این لیست ممکن نیست. همانطور که یکی از مهمترین دلایل موفقیت سریالهای مشهوری همچون «بازی تاج و تخت»، «پیکی بلایندرز» و خیلی سریالهای دیگر، در مهارت شخصیتپردازیهای متنوع و واقعگرایانهشان است که قادر هستند، جامعهی گستردهتری از مخاطبان را هدف قرار داده و با خود همراه کنند؛ شهرت انیمه اتک آن تایتان نیز به خاطر تعداد زیاد شخصیتهایی است که ایسایاما از زاویهی دید تکتک آنها به بیان داستان میپردازد و با دقت احساسات و کمبودهایشان را نمایش میدهد. او همچنین با ایجاد شخصیتهایی عمیق و پیچیده، خط داستانی به ظاهر ساده اما چند لایهای را ارائه میدهد که چرخ دندههای ذهن مخاطب را برای یافتن حقیقت به کار میاندازند. درحال حاضر، همهی طرفداران انیمه اتک آن تایتان بیصبرانه در انتظار فصل آخر این انیمه هستند و سعی دارند که حوادث و حقایقی را پیدا کنند که به تمام پرسشهای انیمه پاسخ میدهند. اما در هرصورت پیشبینی تصمیمات غیرمنتظرهی ایسایاما همیشه عملی غیرممکن بوده و هست.
شخصیت مورد علاقهی شما در انیمه Attack on Titan چه کسی است؟ نظراتتان را با ما درمیان بگذارید.
خوب بود من از ترکیب تیم میکاسا و لیوای خوشم میاد هر دو جز قویترین ها هستن و همینطور هر دو فامیلن( چون فامیلیه هر دو آکرمنه) نقط ضفعه میکاسا دو دوست صمیمیش هست و نقط ضفعه لیوای هم همینه چون موقع مرگ جوخه اش ناراحتی تو چهره اش موج میزد مخصوصا موقع مرگ پیترا رال😣
ولی بنظر من دیگه ارن دوست صمیمی میکاسا حساب نمیشه یا واقعا عاشقشه یا اینکه برادرس حساب میشه چون باهم دیگه بزرگ شدن و زندگی کردم و میکاسا بیشتر از خودش و جونس ارن رو دوست داره و ازش محافظت میکنه
عالی بود تنکص♥🥰 من از لیوای پترا میکاسا و ارن و راینر خوشم میاد و از کسایی که به اینا مخصوصا لیوای توهین کنه خفش میکنم 💥✨✨✨
شماها لیوای رو کامل نمیشناسید و گرنه اونذادم خیلی خیلی خوبیه توی اون قسمتی که ایزابل و مارلان مردن و اون موقعی که پترا مرد و اون موقع ای که اروین مرد معلوم میشه وضمنن دسمال روی لباسش تیکه ای از لباس مامانشه چچقد احساسی😍😍
لیوای فنایی ک حتی سایز پا و اخلاق لیوایم میدونن:ایا اطلاعات ما برای شما یک جوک است؟
من خودم نمیدونم نقظه ضعف کاپیتان محبوبمون چیه ولی هر چی هست مرگ نزدیکانش نیست .
با اینکه آکرمن هست برخلاف میکاسا که به شدت وابسته به ارنه و خیلی جاها از خود بی خود میشه و میخواد ارن رو نجات بده ولی لیوای اصلا اینجور نیست .
با اینکه به آروین وفاداره ولی تو فصل 3 ازش میخواد جونشو بده .
وگرنه اینقدر اعضای تیمش نابود شده که اگه به حرف شما بود الان لیوای باید افسرده میبود .
اینکه میگی ناراحتی موج میزد واقعا چیزه عجیبی نیست برادر !!!
اونم آدمه و جالبه بدونی خالق این مجموعه هم گفته لیوای احساسی ترین شخصیت داستانه ولی اونقدر قوی هست که نشون نمیده .
چون از ی خاندانن
برتولت شخصیت مورد علاقه ی من است ولی هیچ به آن توجه نمی شد اون ترسو بود و عاشق آنی بود ولی مُرد 😭
من هنوز نفهمیدم این آرمین پسره یا دختر ☹️☹️☹️
خخخخخخخ
من عاشق لیوایم یعنی به عشق همین لیوای فیلم رو میبینم
تو فصل چهار کاملا معلوم میشه
عزیزمن خواهر من برادر من ارمین پسره پسره من حتی برای اولین بار که دیدمش فهمیدم🥴😕🤨
من از ارن بیشتر از لیوای و میکاسا خوشم میاد وقتی که در فصل ۴ یک آدم بدون احساسات شد خیلی خوشم آومد ولی دلم براش می سوزه که در فصل ۴ دوستانش بهش شک میکن که اون ارن سابق نیست
بسکه اسکلی داش من
آرمین پسره تو آخرای فصل سوم مشخص میشه وقتی با عظیم الجثه مبارزه میکنه
به نظر من نقطه ضعف کاپیتان از مرگ اروین باشه چون آکرمنا یه جور وابستگی نسبت به میزبانشون دارن مثل میکاسا که ارن رو دوس داره و لیوای که به اروین اسمیت وابستس بعدا تو فصل ۴ میبینید که کاپیتان سرد و بی روح تر شده و انگار هدفی تو زندگی نداره!
این انیمه خیلی خوبه ممنون از اطلاعاتی که دادید
این انیمه خیلی خوبه ممنون از اطلاعاتی که دادید من دنبال اطلاعات این انیمه بود واقعا خیلی خیلی ممنون مرسی واقعا ممنون اطلاعات کامل کامل هستن
برای من واقعا سواله که چرا فامیلی های میکاسا و لیوای یکی هستش؟
🤔
چون از ی خاندانن
ارن فقط میخواد از دوست اش محافظت کنه برای همین به میکاسا گفت ازت متنفرم
یاسین اتفاقا اگه گذشته لیوای رو دیده باشی متوجه میشی واقعا نقطه ضعف لیوای همینه فقط نشون نمیده و کلا چون شخصیتش قویه خودشو نمیبازه وگرنه خرد شدنشو با مرگ بقیه راحت میشه متوجه شد
میکاسا الدیایی نیست درسته ؟ از سمت پدر که آکرمنی به حساب میاد که آکرمنی ها اصلا الدیایی نیستن و شاه نتونسته رو خاطراشون تسلط پیدا کنه و دوم از سمت مادر مشخص شد با یک خانواد ژاپنی قدرتمند نسبت داره ، خانواده مادرش به رگه و ریشه الدیایی ارتباط ندارن درسته ؟ چون تو فصل اول اشاره کرد مادرش پناهنده بوده و برای این که دور از هم باشن تو همچون کلبه ای زندگی میکردن
عالییییییی
مطلب کاملی بود
هانجی بین اتک فنا خیلی طرفدار داره 😐 چطور محبوبیتش پایینه
دقیقا
به نظرم من یکی از بهترین شخصیاتست 🙂
میکاسا و ارن عاشق همن،فقط نشون نمیدن و این رو سازنده این انیمه ایسایاما هم گفته و در آخر و پایان کار،یعنی انتهای فصل چهار که هنوز نیومده مشخص میشه عاشق همن و این احتمالا موجه ترین دلیلیه که میشه برای حساسیت میکاسا روی ارن آورد
و اینکه هانجی شاید طرفداراش اونقدر زیاد نباشه ولی بازم فنای خودشو داره و شخصیت محبوبی هستش,آرمین هم پسره ولی بعضی جاها اشتباها دختر حسابش میکنن/:
هانجی واقعا شخصیت فوق العاده ای داره ، دارم به این فکر میکنم که اگر هانجی نبود هنگ اکتشاف پیشرفتی نمیکرد . نصف اطلاعات مهمی که دارن رو به کمک هانجی به دست اوردند . و بنظر من فقط برای طنز انیمه نبود . از خیلی از کرکترای دیگه ای که بیشتر ازش طرفدار دارن مثل یلنا و پیک فرق العاده تره . در کنار باهوش و کنجکاو بودن فداکار و بامزه هم بود ، وقتایی که همه شکسته شده بودن هونجی سعی میکرد خوشحال باشه 🥺❤
هانجی واقعا شخصیت فوق العاده ای داره ، دارم به این فکر میکنم که اگر هانجی نبود هنگ اکتشاف پیشرفتی نمیکرد . نصف اطلاعات مهمی که دارن رو به کمک هانجی به دست اوردند . و بنظر من فقط برای طنز انیمه نبود . از خیلی از کرکترای دیگه ای که بیشتر ازش طرفدار دارن مثل یلنا و پیک فوق العاده تره . در کنار باهوش و کنجکاو بودن فداکار و بامزه هم بود ، وقتایی که همه شکسته شده بودن هانجی سعی میکرد خوشحال باشه 🥺❤
*اسپویل*
.
.
.
.
.
.
.
.
یک خبر میدم ناراحت نشید هانجی میمیره
از کجا میتونم موسیقی مخصوص هر کارکتر رو دانلود کنم؟ و یا اینکه اسم موسیقی هر کارکتر رو میتونید بهم بگید؟ ممنون
با سلام. بله جدا از موسیقی متن انیمه حمله به تایتان، این انیمه آلبومی رو منتشر کرده که شامل 8 آهنگ برای شخصیت های مهم هستند. اسامی اون ها: اول Helpless Wolrd- Eren Jaeger (Kaji Yuki) ، دومNo matter where you are-Mikasa Ackerman (Ishikawa Yui)، سوم Far away-Armin Arlert (Inoue Marina)، چهارم Rusty Honesty- Jean Kristain ( Taniyama Kishou)، پنجم Alteranative Drive- Berthold Hoover y Rainer Braun (Tomohisa Tashizume y Hosoya Yoshimasa)، ششم Dark side of the moon- Levi Ackerman (Kamiya Hiroshi)، هفتم Hope of mankind- Erwin Smith (Ono Daisuke) و هشتم Ceaseless animosity- Titán bestia (Takehito Koyasu) نام دارند.
متاسفانه لینک دانلود آلبوم کامل این سری آهنگ ها به نام «attack on titan character images songs» در دسترس نیست و باید جداگانه آهنگ های اون رو دانلود کنین. ساده ترین راه، استفاده از ربات های دانلود تلگرام هست اما در غیر این صورت نام انگلیسی اون رو باید در گوگل سرچ کنید و از سایت های موجود دانلودشون کنید. امیدوارم تونسته باشم کمکی بهتون بکنم.
چرا کسی به برتولت توجه نمی کنه من دارم اون را درک میکنم
بنظرم بی انصافی میکنید البته خوب هرکس شخصیتی دوست دارع اما بنظرم تنها شخصیتی ک واقعا باش حال کردم ارن بود جالبه بدونید اگه ارن نبود جوخه ۱۰۴ هم نبود نه جان نه میکاسا نه ارمین(تو فصل یک نجاتش داد) بعدشم یه دایناسور هست بنام T REX ک وقتی میخواد به بقیه حمله کنه اول یه نعره بلند میکشه ارن خیلی شبیهشه.