کتاب جز از کل (A Fraction of the Whole) به نویسندگی استیو تولتز (Steve Toltz)، در سال 2008 توسط انتشارات ( spi ege log rau) در کشور استرالیا به چاپ رسیده است.
این کتاب اولین اثر استیو تولتز است. استیو تولتز در سال 1972 در سیدنی متولد شد. او که اکنون ساکن نیویورک است، در دانشگاه نیوکاسل تحصیل کرد. در مونترال، ونکووف نیویورک، بارسلونا و پاریس زندگی میکرد و مشاغل مختلفی که هیچ کدام ارتباطی با نویسندگی نداشتند را امتحان کرد تا به گمشده خود برسد. مشاغلی مثل فیلمبرداری، فیلمنامه نویسی، تدریس و کارآگاه خصوصی بودن.
البته او موقتا در مجلهای سینمایی، مطلب مینوشت و نمایشنامهها و فیلمنامههایی هم نوشته بود، اما هیچوقت، هیچ کدامشان مورد توجه قرار نگرفته بودند. او در سال 2008 پس از پنج سال تلاش، رمان معروف و محبوب جز از کل را نوشت. خود استیو تولتز درباره نوشتن نخستین رمان خود اینگونه میگوید:
من از اول قصد نویسنده شدن نداشتم. در زمان کودکی و نوجوانی، چندین شعر و داستان کوتاه نوشتم و نوشتن چند رمان را شروع کردم و بعد از یکی دو فصل کتاب را رها میکردم. اما بعد از دانشگاه، تصمیم به نوشتن گرفتم و دوباره شروع به نوشتن کردم. آن هم فقط به قصد اینکه که در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامهنویسی شرکت کنم تا شاید در این مسابقات و جشنوارهها برنده بشوم و مبلغی به درآمدم اضافه شود.
این طور بود که کمکم پایم به نویسندگی باز شد و شروع به نوشتن کردم. اما بعد، مدام شغل عوض میکردم و هر شغلی را از نقطه صفر آن شروع میکردم. تا بالاخره فهمیدم غیر از نویسندگی، عرضهی کار دیگری را ندارم. بنابراین نوشتن یک رمان را شروع کردم. اول فکر میکردم یک سال وقت ببرد. ولی بعد دیدم چهار سال وقت برد.
این رمان برای اولین بار در استرالیا و با فاصله کمی در سرتاسر جهان به شهرت رسید و بارها تجدید چاپ شد. با وجود اینکه کتاب جز از کل اولین رمان استیو تولتز بود، نامزد دریافت جایزه بوکرمن شد. همچنین جایزه بهترین کتاب جایزه ند کلی، جایزه ادبی مایلز فرانکلین، جایزه کتاب برتر صنعت ادبیات استرالیا و جایزه ادبی نیو سوث ولز را به دست آورد. علاوه بر این، کتاب جز از کل بارها در لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز و آمازون قرار گرفته است. و اینگونه این کتاب به یکی از بزرگترین رمانهای تاریخ استرالیا بدل شده است.
این کتاب در ایران برای اولین بار توسط پیمان خاکسار ترجمهای روان شد و نشر چشمه آن را منتشر کرد، که تاکنون به چاپ چهل و یکم هم رسیده است. پس از آن چند انتشارات دیگر در ایران این کتاب را به چاپ رساندهاند.
با وجود قطور بودن این کتاب ۶۷۲ صفحهای که در بیشتر صفحات تم فلسفی دارد، گیرایی بسیارش باعث میشود خواننده، علاقهای به اتمام کتاب نداشته باشد. به خصوص با آشنایی بیشتر با شخصیتهای اصلی داستان، جذابیت داستان دو چندان میشود.
نظر مترجم این کتاب هم گویای همین مطلب است:
این مساله، علتهای مختلفی دارد که یکی از آنها میتواند پرکشش بودنش باشد. این رمان، بینهایت پرکشش است. یعنی یک داستان تو در توی بسیار پرشاخ و برگ و درگیرکننده دارد. این یکی از عوامل موفقیت این رمان است.
خلاصه کتاب جز از کل (اسپویلر)
راوی اول کتاب پسری به نام جسپر است، پسری که مشکلات زندگیاش را ناشی از رفتار پدرش با خود میبیند. او که حالا در زندان است، به گذشته برمیگردد. خاطراتش از دوران نوجوانی، آغاز میشود وقتی پدرش به او میگوید که شناختهشدهترین مجرم استرالیا، تری دین، عمویش است.
مارتین، پدر جسپر، به لحاظ بدنی بسیار ضعیفتر از تری، برادر کوچکتر ورزشکارش است. تا روزی که تری در حادثهای، یک پایش لنگ میشود و همین موضوع باعث میشود برادران وارد یک باند خلافکار شوند و مردم شهر کوچکشان، از آنها بیزار شوند.
مارتین که به خاطر داشتن تفکرات فلسفی همیشه حس دوری از مردم را داشت، با گذاشتن صندوق پیشنهاداتی در وسط شهر، سعی میکند دیدگاه مردم شهر را عوض کند. اما به جای آن، مردم با کمک آرای صندوق، تصمیم میگیرند، تری به تیمارستان فرستاده شود.
تری بعد از مرخص شدن از تیمارستان صندوق پیشنهادات را منفجر کردو این انفجار منجر به کور شدن چشمان پدر کارولین، دختری شد که هر دو برادر دوستش داشتند. تری پس از آن، به زندان میرود. او بعد از آزادی از زندان هم با کشتن کسانی که در رشتههای ورزش تقلب میکنند، به بزرگترین جنایتکار شهر تبدیل میشود.
بعد از محکوم شدن تری به حبس ابد، مارتین تلاش میکند از شهرش برای همیشه برود و مادر بیمار و ناپدریاش را تنها بگذارد، که در همان روز شهر آتش میگیرد و مارتین، که حالا تمام خانوادهاش در آتش سوختهاند، به پاریس میرود. او با مردی به نام ادی دوست میشود، که همیشه مشکلات مالی او را برطرف میکند و به عنوان عکاس، دائم از او عکس میگیرد.
مارتین، با زنی به نام آسترید ازدواج میکند. ازدواجی با عشقی کمرنگ. و جسپر راوی اصلی کتاب جز از کل به دنیا میآید. مارتین اعتقاد داشت، پسرش تناسخ زود هنگام اوست. آسترید در دوران بارداری، عکس پدرش را روی بوم نقاشی میکرد. او که در تمام مدت دائم در فکر خودکشی بود، بالاخره، وقتی جاسپر خیلی کوچک بود، در انفجار قایقی کوچک، خودش را میکشد.
پس از این ماجرا، مارتین و جاسپر به استرالیا برمیگردند. دراسترالیا، با دختری به نام آنوک آشنا میشوند که به عنوان خدمتکار برایشان کار میکند. مارتین پس از چندی دوباره دچار افسردگی میشود. بدون آنکه با جسپر درباره این موضوع صحبتی کند، مدتی در تیمارستان بستری میشود.
پس از مرخص شدن، با پولی که از ادی میگیرد، خانهای بزرگ میخرد. با آنوک وارد رابطه میشود و جسپر که همیشه پدرش را مقصر اتفاقات بد زندگیاش، مانند پایان رابطه عاشقانهاش میداند، او را ترک میکند و جداگانه زندگی میکند.
جسپر سالها پس از این اتفاق تصمیم میگیرد، زندگینامه پدرش را از زبان خودش تعریف کند و از این قسمت به بعد داستان، از زبان مارتین دین روایت میشود. مارتین علاقهای ندارد به قبل از چهل سالگیاش بپردازد. او در چهل سالگی متوجه وجود بیماری موروثیشان سرطان، میشود. پس از آن، با ورود ثروتمندترین مرد استرالیا، اسکار هابز به زندگیاش، تلاش میکند به درمان خود بپردازد.
اسکار به همراه دوست قدیمی مارتین، ادی، سعی میکنند یکی از ایدههای مارتین را اجرایی کنند. ایده این بود که همه مردم استرالیا ثروتمند شوند. به این شکل که، تمام بیست میلیون مردم استرالیا ماهانه یک دلار به حسابی مشخص واریز کنند و این پول بین بیست نفر که با قرعه کشی انتخاب شدهاند، تقسیم شود.
یکی از اولین برندههای قرعهکشی کارولین، عشق قدیمی مارتین بود. آنها پس از سالها یکدیگر را میبینند و با هم ازدواج میکنند. مارتین با انگیزهای بیشتر در انتخابات مجلس شرکت کرده و برنده میشود. اوضاع برای مارتین خوب پیش میرفت که اتفاقی متوجه شد، تمام برندههای قرعهکشیها از آشنایان ادی هستند و تمام پولهای قرعهکشی به حساب یک تاجر تایلندی به نام تیم لانگ میرود.
مردم و پلیس متوجه قضیه میشوند. همه مارتین را مقصر اصلی این اتفاق میدانند و اینگونه او بدنامترین شهروند استرالیا میشود. مارتین و کارولین به کمک تیم لانگ، با پاسپورت جعلی برای همیشه استرالیا را ترک میکنند. مارتین دستنوشتههایش را در استرالیا به این امید که روزی چاپ شوند باقی میگذارد.
جسپر دوباره راوی کتاب جز از کل میشود. او که دچار شکست عشقی شده، بر خلاف انتظار مارتین، به همراه ادی، کارولین و پدرش به تایلند میرود.
در تایلند بعد از ورود به خانه تاجر تایلندی، متوجه میشوند او، همان تری دین است. تری در تمام این سالها در نقش تیم لانگ، «تعاونی دموکراتیک تبهکاری» را راه انداخته بود. او در تمام مدت ادی را استخدام کرده بود تا از پدر و پسر مراقبت کند. تری، مارتین و جسپر را به روستای پدری ادی میبرد و در آنجا جسپر، نقاشیای میکشد که شباهت زیادی دارد به نقاشیای که مادرش در زمان بارداری کشیده است.
طی یک حادثه کارولین و ادی کشته میشوند و مارتین و جسپر و تری به تنهایی به بانکوک برمیگردند. مارتین که حال وخیمی دارد، میخواهد که برای آخرین بار به استرالیا بازگردد. جسپر که متوجه علاقه شدیدش به پدرش شده، او را همراهی میکند. درست قبل از رسیدن قایقی که جسپر و مارتین در آن بودند، به ساحل، مارتین میمیرد. جسپر، جسد پدرش را به دریا میاندازند. او در استرالیا مدتی کوتاه زندانی میشود. پس از آزادی، دستنوشتههای پدرش را پیدا میکند و سرانجام کتاب خاطرات او را به دست ناشر میسپرد. او متوجه تشابهاتش با مادرش میشود و تصمیم میگیرد برای پیدا کردن خانواده مادریاش به اروپا سفر کند. هزینه سفرش را آنوک که حالا زن ثروتمندی شده میپردازد و جسپر با اولین پرواز به اروپا میرود.
تحلیل کتاب جز از کل
کتاب جز از کل تنها در یک زمینه نوشته نشده است. این کتاب یک کتاب پلیسی، عاشقانه، روانشناختی و بیشتر از همه فلسفی است. برای تحلیل این کتاب شاید بهتر باشد در همه این رشتهها متخصص بود.
روابط پیچیده خانوادگیای که در فراز و فرود بین عشق و نفرت، در نوسان است. زندگی پدر و پسر را دائما دچار دگرگونی میکند. در تمام طول داستان جسپر، از اینکه تبدیل به پدرش شود فرار میکند و پدرش او را تناسخ زود هنگام خود و آینهای مقابلش میداند.
«ترس از مرگ» و «ترس از مبتلا شدن به ترس از مرگ» شاید عنصر پنهان داستان باشد، مارتین که از چهارسالگی تمایل به خودکشی دارد، تا آخرین لحظه، به زندگی چنگ میزند و جسپر تمام تلاشش را میکند که مانند پدر،ترسو نباشد. در کل، شخصیتها در این کتاب، هر کدام، دید فلسفی جداگانهای نسبت به مرگ دارند و این زاویه دیدهای متفاوت به یک موضوع یکی از دلایلی ست که کتاب، برای خواننده خسته کننده نمیشود.
دیگر دلیل آن را شاید بتوان در تغییر راوی کتاب دانست. چنانکه در خلاصه کتاب گفته شد، در برخی از قسمتهای کتاب داستان از زبان جسپر و در برخی قسمتها، داستان از زبان مارتین روایت میشد. همچنین تعدد اتفاقات داستان، تعلیق آن را بالا برده، طوری که مخاطب در هر دو یا سه صفحه یک بار اتفاق تازهای را تجربه میکند.
استیو تولتز، با کمک طنزی که در نوشتن کتاب جز از کل به کار برده، توانسته مخاطب را با لبخندی هر چند کوچک، با خود همراه کند. طوری که خواننده خود را در کنار شخصیتهای داستان حس میکند و تصمیماتشان را که گاهی بیمنطق به نظر میرسد را میپذیرد و در موردشان فکر میکند. اگرچه بیشتر اتفاقات داستان، ناشی از همین تصمیمات بیمنطق شخصیتها ست.
و بالاخره اگر این کتاب را خواندید و به قلم این نویسنده علاقهمند شدید، خواندن کتاب دیگرش، به نام «ریگ روان» را نیز خالی از لطف نیست.
جملاتی از کتاب
«وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: «حالا فرض کنیم همهی مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟». وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: آهای. همه دارن میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟!»
«بعضی وقتها حرف نزدن هیچ نوع زحمت و سختی ندارد. اما گاهی وقتها، فشار و دردش از بلند کردن پیانو هم بیشتر است.»
«هر روز که زنده بیدار میشوی فاتحی. برو و غنایمت را طلب کن.»
«بعد شروع کردم به فکر کردن درباره اشک. چرا تکامل کاری با بدن انسان کرده که نتواند غمش را پنهان کند؟»
در پایان بهتر است بخوانیم خود نویسنده کتاب درباره ماجرای کتاب جزء از کل چه میگوید:
«درباره نوجوانی است که پدرش منفورترین و عمویش محبوبترین فرد استرالیا است؛ یک کمدی تراژیک خانوادگی درباره مجرمها، کلوبهای رقص و یک فیلسوف شیفته مرگ و انسانگریز که خودش را گوشهای گیر انداخته.»
کتاب بسیار جذاب و جالبی است و حتما باید خوانده شود
سلام
کتاب خوبی نیست، بنظر آقای تولتز عرضه همین نویسندگی هم ندارند.
داستان که کلا خیلیخیلی بد بود، هیچ شخصیتپردازی، قصه یا روایتی وجود نداشت!
تماما هذیان بود و تکگوییهلی گنگ و سطحی فلسفینما مارتین و دیگران.
هیچ فلسفه یا مفهوم عمیقی هم نداشت.
فلسفه واقعی از زیست میاد و از تفکر، از تفکری منسجم و قوی!
اینا تماما هذیان بود!
من به هیچ چیز باور ندارم؟ خب چرا؟ هیچوقت جواب نمیدهد!
داستان بسیار بد، فاجعه! اما نویسندگی آقای تولتز رو باید با چند کتاب بهتر فهمید.
ترجمه ایرانی اثر هم خیلی خوبه.
سلامی دوباره
البته به تولتز بندهخدا نباید کاری داشت، ببخشید، ولی اثرش نه رمان و داستانی ست نه فلسفی ست.
شیهفلسفی ست و نه حتی شبهفلسفی! فلسفینما ست! آشفته ست بشدت.
نه قصه میگه نه فلسفه میگه، معلق و یک پا زمین و یک پا در هوا.