مارگارت اتوود (Margaret Elenor Atwood) شاعر، رمان نویس و منتقد در 18 نوامبر 1943 در ایالت اوتاوا شهر اونتاریوی کانادا متولد شد و در دانشگاههای مختلفی از قبیل تورنتو، پرت مدال، هاروارد و رادکلیف (کارشناسی ارشد) تحصیل کرد. در 1966 جایزه فرماندار شهر را برد و این جایزه برایش شهرت شعری زیادی به ارمغان آورد. او سالها به تدریس در دانشگاهها و نویسندگی در کشورهای مختلف اروپایی پرداخته است و اکنون نیز در تورنتو به نوشتن ادامه میدهد. آثار او در 38 کشور و به 25 زبان ترجمه شده است. او یکی از شاعرانی بود که امید میرفت در سال 2002 جایزه نوبل ادبیات را ببرد. اتوود در سالهای 1982-1981 سمت ریاست اتحادیه نویسندگان کانادا را به عهده داشت و در سال 1984 به ریاست سازمان بین المللی پن (قلم) برگزیده شد. اتوود موفق به خلق اثار مختلفی در حوزههای رمان، داستان کوتاه، شعر و مقالات ادبی شده است. از میان آثار یاد شده میتوان به کتاب خانم اوراکل (بانوی پیشگو)، کتاب زندگی قبل از مردان، کتاب چشمان گربه، کتاب دزد عروس، کتاب دختران رقاص، مردهای در تاریکی، سفرهای سوزانا مودی، قدرت سیاست، تو شاد هستی، آلیاس گریس و غزال و غراب اشاره کرد. اتوود برای رمان غزال و غراب برنده جایزه بوکر نیز شده است.
او در این کتاب زندگی و رنج انسانها را پس از حمله ویروس کشندهای که تا حدودی به ویروس سارس شبیه است روایت میکند. نویسنده این کتاب با اشاره به تصادفی بودن توزیع این کتاب همزمان با شیوع بیماری سارس در جهان میگوید: «این امر مسئلهای وحشتناک اما کاملاً منطبق با اوضاع جهانی است.» وی با بیان اینکه نمیتوان آینده را حدس زد گفت: «به هرحال موضوع چنین رمانی را هرچند شبیه به بیماری سارس است باید به عنوان زنگ خطری در جهان معاصر پنداشت.» غزال و غراب با شخصیتی که نماد آخرین انسان ساکن کره زمین است آغاز میشود. در طول رمان میان حیوانات کره زمین برای بقا و مبارزه با مرگ، کشمکشهای سختی رخ میدهد، به نظر میرسد این رمان به عنوان نخستین رمانی از اتوود باشد که ماهیتی فمینیستی نداشته و شخصیت اصلی آن یک راوی مذکر است. وی میگوید: «درونمایه این رمان را پس از خبر نشر ویروس سیاه زخم در جهان بعد از واقعه یازدهم سپتامبر، از لای روزنامهها و مجلات خبری یافتم.»
اهالی تلویزیون و طرفداران رمانهای دیستوپیایی یا پادآرمانشهری امروزه بیش از پیش اتوود را به سبب رمان سرگذشت ندیمه و اقتباس تلویزیونی آن میشناسند. رمان سرگذشت ندیمه در سال ١٩٨٥ نوشته شده است؛ دورانی که مناقشات اصلاح حقوق برابر میان زن و مرد جریان داشت. فضای آزادی خواهانه و انقلابهای اجتماعی دهۀ ١٩٦٠ با محدودیت و محافظه کاریهای بین المللی مغایر بود. حزب اکثریت اخلاقی سازمانی بود که در دهه ١٩٨٠ و در حمایت از برنامۀ کار بنیادگرایی مذهبی تشکیل شد. اهداف این سازمان اولین بار توسط جری فالول (١٩٨٠) مطرح شد که مخالف حقوق برابر و حق سقط جنین بود و آن را تهدیدی علیه ارزشهای خانوادگی تلقی میکرد. این سازمان که براساس اعتقادات مسیحیت شکل گرفته بود، بر آموزش تعالیم مذهبی در مدارس و دیگر نهادهای تربیتی جامعه تأکید داشت.
سرگذشت ندیمه روایتی از دیستوپیا است که در آن مردم براساس جنسیت و طبقۀ اجتماعی شناخته میشوند. این رمان نقدی است بر خداباوری مسیحیت که در آن بدن زنانه به نام دین و با هدف اصلاحات اجتماعی استثمار میشود. این رمان جامعۀ استبدادی جلید را به تصویر میکشد که در آن افراطیون مذهبی حکومت میکنند و حاکمان با تکیه بر نگاه سنتی بر وظایف جنسیتی زنان تأکید میکنند و به سرکوب آنان میپردازند و مخالف نظریات آزادیخواهانه فمنیستها هستند. در این جامعه کاهش میزان موالید، ناباروری و هراس از اثرات مخرب انرژی هسته ای تصویری دگرگون از جهان ارائه میکند که در آن حاکمان قدرت به دنبال تشکیل مدینهای فاضله هستند که درواقع آیندهای بس وحشتناکتر برای زنان به دنبال دارد.
در سرگذشت ندیمه بدن زنانه جایگاه نشان دادن مصادیق مختلف قدرت است. بدن از راههای مختلف همواره تنبیه میشود و مورد سواستفاده و دخالت قرار میگیرد. مود زیست شناختی بدن به نابرابری ضروری جنسیتها اشاره میکند و بر تواناییهای طبیعی و ذاتی زنان مانند باروری تأکید دارد. ندیمهها با توانایی تولی مثل خود شناخته میشوند و باروری کلید نجات آنهاست.
باورهای دینی که در متن کتاب مقدس به آنها اشاره شد، نمایانگر ایدئولوژی مردسالار و دیدگاه منفی نسبت به زنان است. تلمیحهای متعدد دینی نشانگر استفاده ابزاری از بدن ندیمه برای تولیدمثل را نشان داده و بر اقتدار مردان و تبعیت زنان از مردان تأکید میکند. بافت اجتماعی رمان همچنین نگاه کالایی به بدن و نیز راههای مختلفی را که بدن توسط ابزارهای مختلف قدرت به نام اصلاحات اجتماعی تبدیل به شی شده و مورد استثمار قرار گرفته است تأیید میکند. ابزارهای مختلف قدرت مانند ماموران مراقبت، فرماندهان و پزشکان نمود جامعه خودکامه هستند. در این رمان اتوود علاوه بر نشان دادن مصادیق نظارت و کنترل بر بدن ندیمه، از سوی دیگر بدن زنان را نیرویی قدرتمند میداند که در مقابل این نظارت، توانایی مقاومت دارد.
روایت آفرد (ofred) از تجربیات اطاعت و تسلط بر بدنش، به عنوان سرپیچی از جامعه مردسالارانه جلید، میتواند امیدی هرچند کم سو را برای گسستن بندهای انقیاد و تلاش برای دستیابی به آزادی در جامعه سرکوب گر جلید نوید دهد.
در رمان سرگذشت ندیمه یکی از عوامل تعیین کننده در ارائۀ نمادین بدن زنانه، تفسیر مفاهیم براساس تعابیر سیاسی است. حبس و مراقبت بدن را میتوان از منظر اهداف سیاسی بررسی کرد. همان طور که نمودهای مختلف بدن نشان دادهاند، بدن یک عنصر واحد نیست بلکه مفهومی متأثر از بافت اجتماعی است. دیدگاههای سیاسی یکی از بخشهای اساسی مرتبط با بدن در این رمان هستند. از منظر سیاسی، بدن زنان، نمودی از ساختار قدرت حاکم است. در رمان سرگذشت ندیمه، بدن زنان توسط سیستم مردسالارانه، که آن را خطر یا تهدید تلقی میکنند، به شدت تحت مراقبت و نظارت قرار میگیرد. زنان خود را از نگاه مردان می بینند. به عبارت دیگر این خودمراقبه گری به عنوان یک اصل در وجود زنان در این جامعۀ درونی شده و زنان را تبدیل به پلیسهایی از جنس همان ساختار قدرت میکند که آنها را طرد و از بدنهایشان، که در آن اسیر شدهاند، بیگانه کرده است. حضور همیشگی مراقبت در سخن لیدیا خود را به وضوح نشان میدهد: «جمهوری جلید مرز نمیشناسد. در درون ماست »
در راستای روشن کردن دیدگاه سیاسی نسبت به زن در کتاب سرگذشت ندیمه میتوان از توصیف فدرستون در توضیح تأثیر اعمال انضباطی، اجتماعی و کیفری بر بدن انسان، استفاده کرد. او بدن را ماشینی تلقی میکند که میتواند تعمیر و بازسازی شود و یا از پتانسیلهای مکانیکی آن برای افزایش سودآوری استفاده شود.
در سرگذشت ندیمه، نظارت و مراقبت با هدف کنترل دقیق صورت میگیرد و بدن ندیمهها نیازمند بازرسی و نظارت مداوم و دقیق است. از ابتدای داستان، توصیفها نشان میدهد که ندیمهها در مکانهایی بسته مانند پادگان یا زندان نگه داری میشوند: «تختها را با فاصله چیده بودند تا نتوانیم با هم حرف بزنیم. ملافههایمان فلانل بود مثل ملافه بچهها. پتوهای ارتشی داشتیم… عمه سارا و عمه الیزابت مدام در اتاق گشت میزدند. باتومهای برقیشان از تسمه کمربندهای چرمی شان آویزان بود.»
از نظر سیاسی ظاهرا فرمانده قدرتمندترین فرد رمان است، اما براساس روایت اتوود از طبقات مختلف اجتماعی در جلید، صرفا مردان بالاترین مقامهای قدرتمند به شمار نمیآیند. این حکومت استبدادی، دارای سلسله مراتبی است که در نتیجه آن قدرت در دست زنان عالی رتبه (مانند همسر فرمانده، عمهها و فرشتهها) نیز قرار میگیرد. این زنان فرمانده بر زنان تحت سلطۀ خود حکمرانی میکنند. در این رمان، روابط پیچیده حوزههای فردی و اجتماعی نمایانگر تغییر مداوم روابط قدرت میان جنسیتهاست. در حکومت خودکامه جلید، نقش زنان عالیمرتبه همانند نقش ارتش است. به عنوان مثال «عمهها تعالیم جامعۀ جلید را میان زنان اشاعه میدهند و قانون زن سالارانه را که شکلی از ارتش به خود گرفته است اعمال میکنند». اگرچه آنها قدرت مردان را ندارند، میتوانند این قدرت را به نحوی بر زنان زیردست خود اعمال کنند. نمونۀ دیگر همسر فرمانده است که روند باروری و نتیجه آن را کنترل میکند اما درواقع این آفرد است که بر او برتری جنسی دارد.
اتوود با نگارش این رمان جایزه اتور سی.کلارک را از آن خود کرد. پس از این رمان نیز با نوشتن ده ها رمان از جمله چشم گربه (۱۹۸۸)، عروس فریبکار (۱۹۹۳)، چهره پنهان (گریس دیگر) (۱۹۹۶)، آدمکش کور (۲۰۰۰، برنده جایزه بوکر)، اوریکس و کریک (۲۰۰۳)، پنلوپیاد (۲۰۰۵)، سال سیلاب (۲۰۰۹)، آدام دیوانه (۲۰۱۳)، ماه ستوننویس (۲۰۱۴)، قلبها ماندگارند (۲۰۱۵)، بذر جادو (۲۰۱۶) و وصیتها (۲۰۱۹) شهرت خود در جهان را تثبیت نموده است.