بالاخره انتظار طرفداران سری فیلمهای ترسناک ارّه به پایان رسیده است و فیلم جدیدی که قرار است حکم نفسی تازه برای این مجموعه باشد، پخش شده است. فیلم Spiral که در ادامه در این مطلب به نقد و بررسی آن میپردازیم. با پی اس ارنا همراه باشید.
من یک طرفدار وفادار سری فیلمهای ارّه هستم. اره از سال 2004 که با هزینهای یک میلیون دلاری توسط دو دانشجوی سینمایی تازه فارغ التحصیل (جیمز وان به عنوان کارگردان و لی وانل به عنوان فیلمنامه نویس و بازیگر) ساخته شده توجه من را جلب کرد تا به امروز سال 2021 که با نسخهای جدید به نام Spiral (مارپیچ) طرف هستیم.
آیا ارهها کیفیت سینمایی ویژهای دارند؟ یا اثری هنری حساب میشوند؟ واضح است که نه. اما اینها باعث نمیشود که من قید دیدن ارهها را بزنم. اما از طرفی باید بگویم که این سری فیلمهای خشن دنبالهدار طرفدارانش را تقریبا از فیلم دوم (کمی تا قسمتی فیلم سوم) به بعد کاملا راضی نکرده و چه بسا همیشه ناامید کرده است. ما به دنبال کیفیت بهتر هستیم و انگار یک چیز نانوشتهای هست که میگوید ارهها پتانسیل خیلی بهتر شدن را دارد، اما استودیو و تهیه کنندگان در بیشتر مواقع تصور کردهاند که هر چقدر شکنجهها و خشونت اره بیشتر باشد، فیلم موفقتر است. آنها به دنبال پول بودند (هنوز هم هستند) و اتفاقا به میلیونها دلار پولشان هم رسیدهاند.
زمانی که قرار شد فیلم هفتم اره آخرین فصل ماجراهای هولناک جان کریمر (توبین بل) باشد، مشخص بود که اره به همین راحتی قرار نیست تمام بشود. درست است که هر کاری توانسته بودند با اره و شخصیت مخوف اصلیاش انجام داده بودند، اما هیچ وقت یادمان نمیرود که با هالیوود طرف هستیم و ژانر ترسناک. ژانری که میشود با قیمتی کم از آن سود زیادی به دست آورد و هالیوود هم پول را بو میکشد و سیرایی ندارد.
به نظر میرسد که همچنان میشود از اره پول پارو کرد (که البته ماجرای فیلم Spiral متفاوت است. اکران این فیلم با پاندمی همراه شد و تقریبا یک سال بیشتر عقب افتاد و وقتی هم که اکران شد نتوانست آن طور که باید و شاید فروش کند)
ده سال بین فیلم هفتم و هشتم فاصله افتاد. در سال 2017 فیلم جیگسا با کارگردانی دو تازه نفس که تا به حال نقشی در ساخت فیلمهای پیشین نداشتند اکران شد (مایکل و پیتر اسپیریگ فیلم های Daybreakers و Predestination را قبل از جیسگا ساخته بودند که اتفاقا فیلمهای خوش ساخت و دیدنیای هستند). من هم به عنوان یک طرفدار وقتی خبر از ساخت ارهای جدید بعد از ده سال آمد خوشحال شدم. عجیب هم است چون با اینکه همیشه از ادامههای اره مایوس شدم، اما از طرفی یک امیدی هم با من است که بالاخره فیلم خوبی از این سری را میبینم. مثلا وقتی دیدم که جیگسا قرار است با کارگردانی متفاوت و هدایتی جدید و ایدهای نو ساخته شود، با خود گفتم حتما مجموعه جان تازهای میگیرد که البته چنین اتفاقی نیفتاد. جیگسا یک ریبوت به حساب نمیآمد. همان فرمولهای همیشگی با سر و شکلی تمیزتر و تدوینی بهتر. منتها فیلمنامهای ضعیف.
اما حالا به فیلم Spiral رسیدهایم که ادعا دارد برگی جدید از کتاب اره حساب میشود. کریس راک که گویا او هم از طرفداران این سری است، ایده ساخت ارهای جدید را به یکی مدیران استودیو لاینزگیت فیلمز رسانده است و همه چیز در اوج ناباوری دست به دست هم داد و این فیلم بالاخره ساخته شد. اما حقیقتا یکی از عجیبترین خبرهای سینمایی بود که در آن زمان خواندم که بیشتر به دروغ سیزده شبیه بود. کریس راک، یک ستاره کمدی کجا و سری فیلمهای اره کجا؟ این شوک احتمالا خود تهیه کنندگان را هم ترسانده بود که خواستند ریسک ساخت این فیلم را به حداقل برسانند. برای همین سکان کارگردانی فیلم را به دارن لین بوسمن سپردهاند و فیلمنامه را هم جاش استالبرگ و پیتر گولدفینگر نوشتهاند که قبلا جیگسا را نوشته بودند. بوسمن هم قبلا اره 2 و 3 و 4 را ساخته بود و انصافا هم فیلمهایش جزو آثار بهتر مجموعه به حساب میآیند.
اما اولین و مهمترین سوال این است: حالا که استدیو راضی به ساخت یک ریبوت از اره افتاده است و قرار است خیلی چیزها متفاوت باشد، چرا ریسک بیشتر از این نه؟ مگر قرار نیست مارپیچ برگی جدید از اره باشد؟ خب وقتی همه چیز مهیا شده است چرا وظیفه کارگردانی و نوشتن فیلم به افرادی جدید سپرده نشده است؟ افرادی که بتوانند مسیری تازه به افسانهی جیگسا اضافه کنند. متاسفانه چنین فرصتی از این فیلم دریغ شده است.
کاراگاه زیک بنکس (کریس راک) پلیس عصبیای است که ترجیح میدهد کارش را به تنهایی انجام بدهد و نه با تیم. اما مثل تمام فیلمهای دیگر که به پلیسها ارتباط دارد، زیک بالاخره مجبور میشود که پروندهای را با کمک یک همکار تازه وارد جلو ببرد. کاراگاه ویلیام شنک (مکس مینلا) جوان خانواده دوستی است که اصلا به خاطر پدر زیک، مارکوس بنکس (ساموئل ال. جکسون) که او هم زمانی یکی از رئیس پلیسهای مطرح بود، این شغل را انتخاب کرده است. پروندهای که این دو باید به نتیجه برسانند مربوط به قتلی است که در تونل مترو اتفاق افتاده است. این اولین تلهای است که در فیلم میبینیم و واقعا هم دیدنش سخت است بس که خشونتش زیاد است. فردی که ما نمیدانیم کیست، آمده است و همانند جیگسا تلههایی را برای افرادی که به نظر گناهی را مرتکب شدهاند کار گذاشته. او همانند جیگسا ویدیوهایی را با عروسک (این بار یک خوک با قیافهای کریه) قبل از اجرای تله برای قربانیان به نمایش میگذارد. صدایی که این قاتل جدید روی ویدیوها گذاشته است اصلا به جذابیت صدای جان کریمر نیست و حقیقتش یک جورهایی من را به خنده انداخت.
قتلها ادامه پیدا میکند و کم کم متوجه میشویم که همه چیز مربوط به اداره پلیس میشود. یعنی بر خلاف ارههای قبلی، این بار قربانیان به صورت اتفاقی انتخاب نشدهاند و همه پلیسهایی هستند که در یک اداره کار میکنند و ماجرا بیشتر به یک انتقام شبیه است. (و از این بابت کلیت فلسفه جیگسا زیر سوال میرود. شکنجههایی که در این فیلم میبینیم تقریبا نتیجه همهشان مرگ دردناکی است. جیگسا از این قاتل جدید به مراتب انسانیتر رفتار میکرد!) زیک به تدریج متوجه میشود که قتلها بیش از آن چیزی که تصور میکرد به او مرتبط میشود و…
مارپیچ هم از فیلمنامه رنج میبرد و هم از ریتم. البته معمولا به فیلمها ایراد میگیرند که سرعت کند است و حوصله سربر. اما فیلم Spiral از ریتم تندش ضربه میخورد. به جز چند سکانس آرام هیچ جایی برای نفس کشیدن نیست. نه شخصیتها اجازه دارند استراحت کنند و نه بیننده. لزوما فیلمی که از یک سکانس هیجانی به سکانس هیجانی دیگر بپرد باعث نمیشود که کار خوش ریتم و جذابی بشود. نحوه استفاده از دوربین به مراتب از تمام ارههای قبلی بهتر است. البته در جیگسا هم شاهد بودیم که آن تدوین تند و اعصاب خردکن حذف شده است و دوربین با متانت تصاویر را نشان میدهد.
البته Spiral را نباید فیلمی تماما ضعیف به حساب آورد. نکات مثبت زیادی دارد. مثلا حضور ساموئل ال. جکسون که البته زیاد هم نیست، به هر حال وزنی به فیلم بخشیده است که در هیچ کدام از فیلمهای اره چنین چیزی را ندیدهایم. کریس راک که البته خیلی هم تلاش میکند تا عصبانی و جدی باشد، اما بعد از چند سکانس، هویت کمدی او را به راحتی فراموش میکنیم و تبدیل به زیک میشود. او یک روح بازیگری به این مجموعه بخشیده است. از بین تمام ارهها بهترین قدرت بازی را همین مارپیچ دارد و این چیز کمی نیست. اما هم به خاطر فیلمنامه و هم به خاطر زمان یک ساعت و نیم فیلم، این بازیگران نتوانستهاند از تمام ویژگیهایشان استفاده کنند. رابطه پدر و پسری راک و جکسون میتوانست خیلی عمیقتر باشد و این قطعا کمک بیشتری به پایان بندی فیلم میکرد. ارتباط بین زیک و همکار جوانش هم در مسیر رسیدن به جنازهها خلاصه میشود. همانطور که گفتم هیچ جایی برای پرداخت شخصیت نیست. و از نسخه جدید و خوش رنگ و لعاب اره انتظار میرفت که تمام این نکات را به خوبی پوشش بدهد.
صحنههای قتل این فیلم قطعا آنهایی را که فقط و فقط دنبال خشونت کار هستند را راضی میکند. (حتما میپرسید که ارهها مگر به جز خشونت چیز دیگری هم دارند؟) تلههای قاتل جدید همانند ارههای اخیر پیچیده هستند و همچنان هم آدم فکر میکند یک آدم مگر چقدر تجهیزات دارد که میتواند این تلهها را طوری بچیند که همه چیز خیلی دقیق سر ساعت کار کند و قربانی را به سزای اعمالش برساند. اما دیگر به این تلهها عادت کردهایم. انتقاد از اینکه نحوه کشتن در ارهها غیر واقعی است مثل این میماند که بگوییم پرواز کردن سوپرمن با قوانین علمی جور در نمیآید! این تلهها به امضای مجموعه تبدیل شده است. اما ترجیح من همچنان همانند فیلم اول است. دو نفر در اتاقی گیر کرده باشند و تنها چیزی که در اتاق برای فرار موجود باشد یک اره است. در این فیلم هم سکانسهای خشن همانند بقیه ارهها با تدوین تند نشان داده میشود، مثلا سر یک نفر در یک دستگاهی گیر کرده است و وقتی دارد برای خلاص شدن خود را تکان میدهد، دوربین هم تکان میخورد و با یک تدوین سرعت صحنه هم بیشتر شده است و همه چیز به یک سرگیجه شبیه است تا فیلم.
همه چیز داشت در مارپیچ نسبتا خوب پیش میرفت، حتی ریتم بیش از حد تند کار هم باعث نشده بود که من از فیلم ناامید شوم. تا اینکه به پایان بندی فیلم رسیدم و هر چه ذوق داشتم متاسفانه از بین رفت. انگار که مدتها خودت را برای یک سفر آماده کنی و وقتی به مقصد برسی ببینی که این جا اصلا چیزی نبود که من تصور میکردم.
فیلم Spiral یکی از کلیشهایترین و قابل حدسترین پایانهای سینماییای را داشت که تا به حال دیده بودم. و چنین چیزی برای فیلمی که در مجموعه اره است فاجعه به حساب میآید. اره ها به نظرم بیشتر از اینکه به خشونت وابسته باشند، به پایانهای غافلگیر کنندهشان معروفند. همچنان هم در هر لیست مربوط به فیلمهایی با پایان غیرقابل حدس بروید، اره 1 را پیدا میکنید. ادامه ارهها هم درست است که هیچ وقت مثل فیلم اول نتوانستند با پایان خودشان، شوک به بیننده وارد کنند، اما حداقل نیمچه غافلگیریای داشتند. یا در میانه فیلم نمیتوانستید حدس بزنید که فیلم قرار است چگونه تمام شود. جدا از اینکه کیفیت پایان بندی خوب بود یا بد.
اما متاسفانه Spiral از نیمه فیلم قابل حدس است و از این بابت حیرت کرده بودم. انگار که فیلم برایم تمام شده بود. با تعجب به سکانسهای پایان نگاه میکردم و با زبان بی زبانی میگفتم واقعا همین؟! این ایده نویی بود که در خبرها میخواندم؟
به خاطر همین مسائل است که نظرم درباره فیلم Spiral قطعی نیست. نه میتوان گفت فاجعه است و نه میتوان به راحتی از آن دفاع کرد. البته میتوان عصبانی بود که چرا چنین فرصت طلاییای برای جان بخشی دوباره به مجموعه از دست رفته است. این فیلم به خاطر حضور کریس راک و جکسون که هر دو سیاه پوست هستند، قرار است پیامهای سیاسی هم داشته باشد. حتما میدانید که این مدت چقدر درگیری بین سیاه پوستان و پلیس آمریکا به وجود آمد و کار به چه شورشهای خیابانی کشید. Spiral از این بابت به روز است. ارهها از شماره چهارم به بعد خواستند مسائل روز جامعه را هم به چالش بکشند اما بعید بدانم کسی برود سراغ اره تا درکی عمیقتر از جهان پیرامونش داشته باشد.
از خوب و بد فیلم گفتم تا به این نتیجه برسم. اگر قرار بود مارپیچ چیزی شبیه ارههای قبلی باشد همان بهتر که ساخته نمیشد. در این فیلم کاملا حس میکنیم که با تمام شباهتها و ایدههای از قبل حساب پس داده، با فیلم کمی متفاوت طرف هستیم. دیگر از سکانسهای بیش از حد تاریک خبری نیست. قرار نیست کلیت فیلم تحت تلهها و شکنجهها و قربانیان قرار بگیرد. در ارههای قبلی افرادی که توسط جیگسا گیر افتاده بودند به مراتب از افرادی که به دنبال جیگسا بودند مهمتر بودند. اما در مارپیچ قضیه برعکس است. و با تمام نکات منفی کار، حس میکنم میتوان مارپیچ را ادامه داد. همان امیدواریای که به ارهها داشتم، هنوز هم ادامه دارد. حالا میتوانم به یکی دو ادامه (و نه بیشتر) فیلم Spiral فکر کنم. البته به شرطی که فقط و فقط فیلمنامهای بدرد بخور نوشته شود. چیزی که بتوانیم هم بترسیم، هم درد بکشیم و در پایان هم حسابی غافلگیر شویم.
The Review
Spiral: From the Book of Saw
مارپیچ بین خوب یا بد بودن نوسان دارد. از طرفی میتوان به از نو ساختن مجموعه ارّه امیدوار بود و از طرفی باید نگران فیلمنامههای همچنان ضعیفش باشیم.
این گروه فیلمها را تحت عنوان ژانر “سینمای وحشت” قلمداد کردن، نابجا و یک قهقرا در فرهنگ سینمایی است. بواقع، برای ترساندن، متوسل به نشان دادن صحنه های “سلاخی” و بسیار “سفاکانه”، حتی تحت عنوان سینمایی که ترویج “خشونت” را در جوامع بدنبال داشته، نیز برنمی تابد!! بعبارتی؛ بسیار ضروری است میان ” سینمای وحشت” و “فیلمهای خشن” و “فیلمهای سفاکانه”تفکیک قائل شد.و بدون رعایت آن هرگونه بررسی و نقد فیلم، فاقد رویکرد فرهنگی و تهی از ارزشها انسانی و اخلاقی است. همچنانکه سازندگان این ژانر! قطعا از سلامت روحی و روانی برخوردار نیستند. تماشای این نوع فیلمها برای عموم بینندگان نیز خالی از آسیبهای روحی نخواهد بود.