از میان انیمهبازان کمتر کسی پیدا میشود که نام انیمه Cowboy Bebop (کابوی بیباپ) را بشنود و به دلربا بودن شخصیتها و صحنههای آن اشارهای نکند. شینیچیرو واتانابه (Shinichiro Watanabe) کارگردان همهفنحریف این انیمهی به یادماندنی، اینبار زیر ذرهبین ما قرارگرفته است و در این مقاله قصد داریم به معرفی سبک و آثار انگشتشمار، اما چهارچوبشکنانهی این هنرمند بزرگ بپردازیم. پس با ما سوار سفینهیفضایی پی اس آرنا شوید تا به دنیای هیجانانگیز شینیچیرو واتانابه سفر کنیم!
شینیچیرو واتانابه در 24 ماه مِی 1965 در كيوتو متولد شده است. او که در آثارش به ترکیب چندین ژانر بیربط و ایجاد ارتباط میان آنها شهرت دارد، بعد از آنکه به استودیوی Sunrise پیوست، به کارگردانی تک قسمتی انیمههای مختلف پرداخت و برای آنها استوریبورد تهیه میکرد (استوریبورد= تصویرسازیهای دنبالهداری است که داستان خاصی را بیان میکنند. معمولا قبل از ساخت هر انیمیشن ابتدا استوریبورد آن را میکشند). دیگر کارگردانان معمولا کار اولشان را با یک استراتژی محکم شروع میکنند و بعد به یک سبک خاص میرسند. آنها معمولا سعی میکنند تا با تمرکز بر روی گرافیک کار، مضامین و داستانهای جدید یا متحرکسازیهای حرفهای مهارتهای خودشان را به رخ مخاطب بکشند، اما واتانابه به هیچ عنوان چنین کارگردانی نبوده. ذهن او تنها درگیر آن است که: «چه میشود اگر فلان چیز را با فلان چیز دیگر ترکیب کنیم؟!» و با همین رویکرد دست به خلق ایدههای نو و چهارچوبشکنی زده که نمونهی آن را در انیمههایش مشاهده میکنیم.
شینیچیرو واتانابه در آثارش به ترکیب چندین ژانر بیربط و ایجاد ارتباط میان آنها شهرت دارد.
او با خلق داستانهایی پرشوروهیجان در پروژههای مختلف استودیو Sunrise از جمله کارگردانی 4 قسمت از انیمه Kikou Ryohei Mellowlink و قسمتهای دیگری از انیمههای Obatalian و Mobile Suit Gundam 0083: Stardust Memory، سرانجام توسط استودیو به همراه شوجی کاواموری (Shoji Kawamori) به عنوان کارگردانان تمام قسمتهای انیمه Macross Plus برگزیده شدند. شوجی کاواموری کسی بود که در فرایند ساخت انیمیشن ترنسفورمرز آمریکایی، وظیفه طراحی Optimus Prime را برعهده داشت و با کولهباری از تجربه حالا به همکار جدانشدنی واتانابه تبدیل شده بود. همچنین، بخش بزرگی از خاص بودن آثار واتانابه از عشق او به موسیقی نشأت میگیرد. يوكو كانو (Yoko Kanno) زنی آهنگساز بود که واتانابه در دورانی که کارگردانی Macross Plus را برعهده داشت، با او آشنا شد و بسیار تحت تاثیر آثار او قرار گرفت. او درنهایت با برعهده داشتن كارگردانی و استوریبوردهای كامل يك انيمه، ملاقات با يوكو كانو و با كمكها و نظارتهای شوجی کاواموری، به نقطهی عطفی در رزومه كاری خود میرسد. این سه هنرمند با یکدیگر گروهی سهنفره را بهوجود میآورند که این موضوع بعدها چهارچوب اصلی طراحی شخصیتهای واتانابه را تشکیل میدهد، همانطور که در بیشتر آثارش شاهد قهرمانانی متشکل از دو پسر و یک دختر هستیم. اکنون که به یک شناخت کلی از شینیچیرو واتانابه رسیدیم، زمان آن رسیده است تا به بررسی آثار و سبک منحصربهفرد او بپردازیم.
انیمه COWBOY BEBOP
بیایید چشمانمان را ببندیم و سبک فیلمهای نیویورکی دهههای 40 و 50 میلادی را در کنار قهرمانان زخمخوردهی فیلمهای وسترن اسپاگتی تجسم کنیم و آنها را با یک موسیقی جاز خوشگل رنگ و لعاب بدیم. و البته همه اینها را در ژانر فضایی بگنجانیم تا شوجی کاواموری بتواند دست به طراحی ماشینآلات علمی-تخیلی معروف خود بزند! شاید این چیزی بوده که واتانابه زمان تفکر روی ایدهی اولین انیمهی خودش به سرش زده بوده است.
نام این انیمه خود گویای ترکیب عجیب دو مفهوم کابوی و بیباپ (BEBOP)، شاخهای از موسیقی جاز است که در سال 1940 ساخته شده و ریتم تند و هارمونی پیچیدهای دارد. داستان این انیمه در سال 2071 اتفاق میافتد؛ زمانیکه زمین به دلیل وجود stargate آسیبهای بازگشتناپذیری دیده و انسانها را مجبور کرده است تا به سیارهی دیگری مهاجرت و درون کلونیهایی در منظومه شمسی زندگی کنند. نتیجهی آن شکلگیری کهکشانی بیقانون است که در آن جنایتکاران حکمرانی میکنند و پلیسها برای جایزهبگیرهایی به نام کابوی روی جنایتکاران قیمت میگذارند تا آنها را دستگیر کنند. داستان حول محور سه شخصیت اصلی به نام اسپایک اسپیگل (Spike Spiegel)، همکار کهنهکارش به نام جت بلک (Jet Black) و دختر حقهباز و تازهواردی به نام فی ولنتاین (Faye Valentine) میگذرد و بعدها دو کاراکتر جذاب دیگر یعنی ادوارد ونگ (Edward Wong)، دختر هکرِ لپگلی با موهای نارنجی و «این» (Ein)، سگی جهشیافته و باهوش به آنها اضافه میشوند. آنها در نتیجه گروهی 5 نفره را تشکیل میدهند که به عنوان کابویهای جایزهبگیر برای بهدست آوردن چندرغاز پول دربهدر به دنبال جنایتکاران میگردند. در این انیمه جِت فضایی قرمز رنگ گروه، نیز دارای شخصیتی مستقل است و حسی شبیه به خانه را منتقل میکند. اسپایک شخصیت اصلی داستان فردی بیباک، بامزه، کمی ساکت با سبک مبارزهای خاص است که خود تلفیق جالبی از سبک مبارزهی بروس لی و سبک تیراندازی مرد بدون نام (نقش اصلی) فیلم خوب، بد، زشت است.
فیلمسازان، انیماتورها و نوازندگان بیشماری به دنیای وسترن COWBOY BEBOP جذب شدهاند، که از مهمترین آنها باید به کارگردان مطرح آمریکایی کوئنتین تارانتینو اشاره کرد که در بخشهایی از فیلم «بیل را بکش» برای خلق صحنههای تاریک، بالغانه و خشن آن از این انیمه تاثیر گرفته.
این انیمه ترکیبی از چندین فرهنگ غربی است که باعث شده بیشتر در همان کشورهای غربی، دههها ماندگار شود و در غرب طرفداران بیشتری داشته باشد. فیلمسازان، انیماتورها و نوازندگان بیشماری به دنیای وسترن COWBOY BEBOP جذب شدهاند، که از مهمترین آنها باید به کارگردان مطرح آمریکایی کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino) اشاره کرد که در بخشهایی از فیلم «بیل را بکش» برای خلق صحنههای تاریک، بالغانه و خشن آن از این انیمه تاثیر گرفته. این انیمه اگرچه اولین اثر انفرادی واتانابه است، اما عشق او به موسیقی و استفاده از آن برای خلق یک داستان بهخوبی در این انیمه قابل مشاهده است. موسیقی همیشه محور اصلی آثار واتانابه بوده و به عنوان کلید اصلی سبک انیمیشن او محسوب میشود، تا جایی که میتوان گفت برخی مواقع حتی موسیقی از انیمیشن برتری مییابد! این ویژگی حاصل از همکاری باشکوه واتانابه و یوکو کانو باعث شده که از خود شینیچیرو واتانابه جزییات این همکاری را جویا شوند و او این چنین پاسخ می دهد:
من برای این پروژه به سراغ یوکو رفتم، اما زمانی که جزییات را با او درمیان گذاشتم، او بیان کرد که چندان مایل به همکاری نیست؛ چون او زیاد طرفدار موسیق جاز نبود. اگر شرایط به همین صورت پیش میرفت، شاید این انیمه به شهرت واقعی خودش نمیرسید…اما در نتیجهی این همکاری احساس میکنم که پیوند نیرومندی بین موسیقی و تصویر شکل گرفت. در نهایت، یوکو از اینکه باعث شدم تا چنین موسیقیای را بسازد، من را تحسین میکرد و من نیز به واسطهی موسیقی او تشویق شدم تا صحنههایی را خلق کنم که قبل از آن تصورش را هم نمیکردم.
انیمه SAMURAI CHAMPLOO
اینبار بیایید دوران تاریخی ادو در ژاپن را تصور کنیم که مردم با کیمونوهای خود در کوچههای شهر ادو (نام قبلی شهر توکیو) به زندگی روزمرهشان مشغول هستند و در زیر پوست شهر یاکوزاها حکمرانی میکنند. حالا اگر همهی اینها را با کمی چاشنی موسیقی مدرن هیپ-هاپ ترکیب کنیم، چه می شود؟!
دومین انیمه شینیجیرو واتانابه، Samurai Champloo، داستان سه نفر را دنبال میکند: موگن (Mugen)، یک شمشیرزن ولگرد، گستاخ و مستقل. جین (Jin)، یک رونین (سامورایی بدون ارباب) ساکت، درونگرا و سرسخت و فو (Fuu) دختر شجاعی که این دو نفر را با اینکه چشم دیدن یکدیگر را ندارند با خود همراه میکند تا سامورایی که بوی گل آفتابگردان میدهد را پیدا کنند. پس از آن ما با این سه شخصیت عجیب وارد ماجراجوییهای کوچک و گاها طنزآمیزی میشویم، درحالی که از طرفی خودمان با موسیقی هیپ-هاپ آن ضرب گرفتهایم.
این انیمه که در سال 2004 در استودیو Manglobe و در یک فصل 26 قسمتی ساخته و پخش شده است، همانند Cowboy Bebop یک داستان متداوم را دنبال نمیکند و هر قسمت آن به موضوعی میپردازد. اما این ویژگی به این خاطر نیست که واتانابه در داستانهایش هدف خاصی را دنبال نمیکند؛ بلکه به اینخاطر است که مسیر و سفری که شخصیتهایش طی میکنند، مهمتر از مقصد نهایی آنها است. از طرفی هم هویت فرهنگی ژاپن با ساموراییها و تاریخچه فیلمهای طولانی دهههای 50-40 در این انیمه به زیبایی نمایش داده میشوند. این انیمه علاوه بر شخصیتسازیهای جالب، از صحنههای اکشن فوقالعاده و منحصربهفردی برخوردار است. مبارزات ساموراییها شاید در انیمهها چیز تازهای نباشد، اما واتانابه با ترتیب نماها براساس ریتم موسیقی هیپ-هاپ و استفاده از سرعت و زوایای غیرمعمول در آنها تجربهی به مراتب هیجانانگیزتری از یک مبارزه سادهی سامورایی را ارائه میدهد. در این سری انیمه، شینیچیرو واتانابه برخلاف Cowboy Bebop، توانست طرفداران ژاپنی بیشتری به خود جذب کند و زیباییشناسی داستانش را به سمت سلیقهی ژاپنیها متمایلتر کند؛ اما همین امر باعث شد تا نسبت به سری قبلی کمتر از ایدههای عجیبوغریب خود بهره گیرد.
انیمه KIDS ON THE SLOPE
این انیمه که در ژاپن به نام Sakamichi no Apollon شناخته میشود، اقتباسی از مانگایی نوشته و تصویرسازی شده توسط یوکی کوداما (Yuki Kodama) است و در سال 2012 در استودیوی MAPPA و Tezuka Productions، به صورت یک فصل 12 قسمتی منتشر شده. واتانابه پس از 8 سال گشتوگذار و همکاری با پروژههای فرعی نظیر انیمه Eureka Seven و كشيدن استوریبورد برای آن و همچنين آهنگسازی برای انیمه Michiko to Hatchin و Lupin the Third، سرانجام شروع به ساخت سومین سری انیمه کامل خود با تمرکز کامل روی موسیقی جاز کرد. برخلاف همیشه، او به سراغ یک اثر اقتباسی از مانگایی دربارهی موسیقی جاز رفت که البته این کار مانع از دخل و تصرف آزادانهی او در داستان میشد. شاید واتانابه به فکر آن افتاده بود که چگونه میتوانست یک انیمیشن را کلا برپایهی موسیقی جاز بسازد و ناگهان این مانگا نظرش را جلب کرده بود. او در این پروژه بار دیگر برای موسیقی به دوست دیرینهاش، یوکو کانو، مراجعه میکند تا حماسهای دیگر بیافرینند.
داستان این انیمه در تابستان سال 1966 اتفاق میافتد. دانشآموز سال اولی دبیرستان، کائورو نیشیمی (Kaoru Nishimi)، به دلیل طلاق پدرش، به شهر کیوشو (Kyushu) جایی که خانوادهی پدرش هستند، نقل مکان میکند. کائوروی نابغه اما درونگرا از یک خانوادهی ثروتمند است و در شهر كيوشو و روز اول مدرسهاش با سنتارو کاوابوچی (Sentarō Kawabuchi)، پسر دردسرسازی که همکلاسیهایش از او میترسیدند، آشنا میشود. سنتارو که عاشق موسیق جاز هست، کائورو را وارد این دنیای وسوسهانگيز میکند. آنها در زیرزمین یک فروشگاه که متعلق به خانواده ریتسوکو موکائه (Ritsuko Mukae) همکلاسی آنها است، روی این سبک موسیقی تمرین میکنند و در این مسیر دوستی عمیقی بینشان شکل میگیرد.
در انیمه Kids on the Slope ما یک داستان عاشقانهی نیمه-استانداردِ دبیرستانی و سرگرمکنندهای را دنبال میکنیم که به آرامی میان سه شخصیت اصلی شکل میگیرد. اما نکته اینجاست که ما در آثار قبلی واتانابه، هیچوقت وارد داستانی نشدیم که انتظار داشته باشد به لایههای عمیق شخصیتها نفوذ کنیم. او معمولا از اینجور جزییات به صورت گذرا رد شده و بیشتر تمرکز داستان روی سیروسفر شخصیتها معطوف میشد؛ بنابراین در این داستان ممکن است گاهی شخصیتها عجیب رفتار کنند و لحظههای عاطفی آن، آنگونه که باید به اندازهی سریهای قبلی احساسات بیننده را درگیر نکند، اما این ویژگیها از ارزش این انیمه کم نمیکند. نوع متحرکسازی در لحظاتی که سنتارو و کائورو درحال نواختن سازهای خود هستند، کاملا نرم، چشمنواز و هیجانانگیز است و عشق واتانابه به موسیقی جاز را کاملا منعکس میکند؛ به طوریکه دقیقا حس میکنید که واتانابه چه لحظات خوشی را در ساخت آن تجربه کرده است.
انیمه SPACE DANDY
واتانابه اینبار به جای آنکه چندین ژانر متفاوت و عجیب را با یکدیگر ترکیب کند، به سراغ تمام نویسندگان، آهنگسازان و کارگردانهایی میرود که همیشه دوست داشته است تا با آنها کار کند و گروهی از افرادی را دورخود جمع میکند که سرشار از ایدهها و استعدادهای متنوع و خلاقانه هستند. نتیجهی آن ساخت انیمهای است که اگرچه حالوهوای انیمه Cowboy Bebop را تداعی میکند، اما نسبت به آن، طنزآمیزتر، عملی-تخیلیتر و حتی فضاییتر است، به طوری که خود واتانابه در اینباره چنین میگوید:
احساس میکنم انیمه Cowboy Bebop پراز عناصری بود که من به شدت عاشقشان بودم و کاملا مطابق با سلیقهی شخصی خودم ساخته شده بود. اما از طرف دیگر انیمه Space Dandy محصولی مملو از ایده و استعدادهای متنوع کارگردانانی بود که روی این پروژه کار میکردند و همگی اوقات بسیارخوشی را صرف ساخت بخشهای آن به سبکوسیاق خودشان کردند. برای مدتها فکر میکردم که این انیمه کاملا متفاوت از روحیات من شکل گرفت، اما وقتی برمیگردم و دوباره آن را بررسی میکنم، متوجه میشوم که کمی از روحیات من نیز در آن منعکس شده است.
این انیمه همانند انیمه Cowboy Bebop، در هر قسمت داستانی متفاوت را روایت میکند و فیلمنامه، موسیقی و نویسندگان مختلفی دارد که هرکدام مهارتهای خاص خودشان را نمایش میدهند. این انیمه در سال 2014، در دو فصل 13 قسمتی توسط استودیو Bones تولید شده و ابتدا در آمریکا و سپس در ژاپن انتشار یافته است. داستان کلی آن درباره ماجراهای دندی (Dandy)، شکارچی خوشتیپ و فراموشکاری است که به همراه دستیار رباتی خود به نام QT و دوست لاغرمردنیاش، میو (Meow)، به جستجوی آدم فضاییهای کشفنشده میپردازد. این گروه سه نفره با وجود اینکه کمی کندذهن و دستوپاچلفتیاند، اما برای رسیدن به اهدافشان بسیار سمج هستند، تا جاییکه توسط دکتر جل (Dr. Gel)، امپراطور گوگول (Gogol) تحت تعقیب قرار میگیرند. این انیمه همچنین به آثار علمی-تخیلی قدیمیتر، موسیقی، انیمه و فرهنگ فضای مجازی یا اینترنت اشارههای بامزهای میکند. به طور کلی این انیمه، اگرچه نسبت به Cowboy Bebop از ترکیبی پخته و کامل و همچنین اصالت کافی برخوردار نیست و از این لحاظ کمی طرفدارانش را سرافکنده کرده است؛ اما به نوبهی خودش انیمهای استاندارد و سرگرمکننده محسوب میشود که دیدن آن خالی از لطف نخواهد بود.
انیمه TERROR IN RESONANCE
در همانسال انتشار انیمه Space Dandy، واتانابه انیمهی دیگری با یک ژانر کاملا متفاوت خلق كرده و ثابت میکند که او هنوز یک داستاننویس استثنایی است. انیمهای با ژانر روانشناختی و رمزآلود که تا قبل از آن پرداختن به چنین مضامینی از واتانابه انتظار نمیرفت. و البته موسیقی! او اینبار به سراغ موسیقی ایسلندی میرود و باز هم به کمک یوکو کانو موسیقی متنهایی میسازد که مشابه آن را هیچجای دیگری نمیتوانید پیدا کنید.
مطلبی که باید بخوانید: بهترین انیمه های روانشناختی تاریخ
انیمه Terror in Resonance داستان دو دوست به نام آراتا کوکونوئه (Arata Kokonoe) یا «شماره 9» و توجی هیسامی (Tōji Hisami) یا «شماره 12» را بیان میکند که از یک نیروگاه هستهای خارج از شهر، طی سرقتی بسیار هوشمندانه چیزی به نام پولانیوم میدزدند و به جای آن کلمهی «Von» را به عنوان سرنخ باقی میگذارند. پس از آن، این دو به سرعت به توکیو نقل مکان میکنند و به بمبگذاری در نقاط مختلف شهر میپردازند. آنها حتی یکی از آسمانخراشهای برجسته را هم که مرکز سیاسی شهر است، منفجر میکنند. اما آراتا و توجی تروریستهایی غیرمتعارف هستند. آنها طی اقدامات تروریستیشان کاملا مطمئن میشوند که کسی آسیب نبیند؛ بهعنوان مثال قبل از انفجار بمب، آلارم خطر را به صدا درمیآورند تا مردم بلافاصله محل را ترک کنند. آنها همچنین بین هر عملیات بمبگذاری، ویدئویی را در اینترنت و سراسر شهر منتشر و معمایی را مطرح میکنند. آنها تیم پلیس و دولت را تهدید میکنند که اگر تا زمان مشخص معمای آنها را رمزگشایی نکند، تمام شهر توکیو را منفجر خواهند کرد. تیم پلیس که در جلوگیری از عملیات انفجاری آنها ناموفق بودهاند، با این ویدئو بیشازپیش گیج و سردرگم میشوند و انگیزهی پشت کار آنها را درک نمیکند. اما شیبازاکی (Shibazaki) که کاراگاهی با شم بسیار قوی است، متوجه معنای پشت معمای آنها میشود و سعی میکند جلوی آنها را بگیرد. از طرف دیگر، دختری دبیرستانی به نام لیسا ميشيما (Lisa Mishima) که دارای مشکلات زیادی در خانه و مدرسه است، به طور اتفاقی با توجی هیسامی آشنا میشود. توجی او را وارد گروه دونفره خود با آراتا میکند و او را از قلدرهای مدرسه و مشکلات خانوادگیاش میرهاند. بدین ترتیب، ليسا هم درگیر عملیات تروریستی آنها میشود. در مقابل این سه نفر، شخص دیگری به نام «شماره 5» قرار میگیرد. او که از دوستان کودکی آراتا و توجی بوده است، از سوی سازمان FBI آمریکا به ژاپن فرستاده میشود تا به واسطهی هوشش، «شماره 9» و «شماره 12» را گیراندازد و به همین ترتیب تقابل استراتژیک تنگاتنگی بین او و «شماره 9» یعنی آراتا، مغز متفکر گروه، شکل میگیرد. درنهایت سوال اینجاست که این دو نفر چگونه از طرف مردم و دولت مورد قضاوت قرار میگیرند و چه سرنوشتی در انتظارشان است؟
این انیمه که در یک فصل 11 قسمتی توسط استودیو MAPPA تولید شده است، اینبار برخلاف دیگر آثار واتانابه، همانند Kids on the Slope داستانی متداوم و دنبالهدار را بیان می کند. این سری انیمه شینیچیرو واتانابه پر از عناصری است که آن را تبدیل به اثری فوقالعاده می کند: داستانی پر رمزوراز، شخصیتهایی عمیق با گذشتهای تلخ، ساختار خوب داستان و سوالهای اخلاقی مهم و موسیقی خاص و متفاوت آن. اما واتانابه عادت دارد که در داستانهایش زیاد درگیر جزئیات نشود و بیشتر به روند داستان بپردازد؛ بنابراین با وجود خلق شخصیتهایی خاص با گذشتههایی تاریک، مجالی برای درگیری مخاطب با احساسات عمیق شخصیتها نمیدهد و پایان داستان نيز بیننده را در شرایطی قرار میدهد که انگار به چیز بیشتری نیاز دارد و او را در بهت و ناباوری رها میکند.
انیمه CAROLE & TUESDAY
«انگار که جهان به سمت اشتباهی پیش میرود. اما از دست من کاری برنمیآید. تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم، آن است که موسیقی بسازیم!» جملهای که کارول با ناراحتی در یکی از صحنههای این انیمه به زبان میآورد و بهنظر میرسد به نوعی رویکرد واتانابه را به رویدادهای تلخ جهان نشان میدهد. واتانابه در این سری انیمه به جای پرداختن به موسیقی جاز همانند انیمه Kids on the Slope، کل دنیای موسیقی را با تمام مشکلات آن هدف قرار میدهد.
این سری انیمه که در 24 قسمت توسط استودیو Bones ساخته شده است، داستان نوجوانی به نام تیوزدی سیمونز (Tuesday Simmons) را بیان میکند که در جهانی ساختاریافته در سیارهی مریخ، زندگی میکند. او از سبک زندگی مرفه خود به عنوان دختر یک سیاستمدار فرار میکند و به شهر آلبا میرود تا تنها با یک چمدان و گیتار خود به آرزویش برای نوازنده شدن برسد. روز اول در شهر آلبا، او با دختری به نام کارول استنلی (Carole Stanley) آشنا و هممسیر میشود. کارول که درواقع یک پناهجوی یتیم از زمین است و یک نوازندهی مشتاق که پیانو مینوازد، تصمیم میگیرد تا با تیوزدی گروهی تشکیل دهد و با یکدیگر به خوانندگی و نوشتن موسیقی بپردازند. در نهایت این دو، نام گروه خود را کارول و تیوزدی (Carole & Tuesday) انتخاب میکنند و با کمک یکدیگر به مرور در صنعت موسیقی پیشرفت میکنند و حتی برای خود رقیبی به نام انجلا (Angela) پیدا میکنند.
شینیچیرو واتانابه در انیمه Carole & Tuesday نگاه بسیار عمیقی به جهان موسیقی میاندازد و برای موسیقی این انیمه با خوانندههای واقعی از سراسر جهان ارتباط برقرار کرده و از کاور موسیقی آنها در این پروژه بهره گرفته است. بنابراین ما در این سری با ژانرهای متنوعی از دنیای موسیقی روبهرو هستیم. او همچنین در این انیمه درباره مشکلات اجتماعی همچون مهاجرت، صنعت و معضل کپیرایت، محدودیتهایی که زنان در صنعت موسیقی با آن روبهرو میشوند و تفاوت موسیقی مصنوعی در مقابل هنروصنعت واقعی به بحث میپردازد. اما پرداختن به چنین مضامین سنگینی که به سختی میتوانند در 24 قسمت گنجانده شوند، باعث شده است تا واتانابه باز هم به طور واضح به رشد شخصیتی شخصیتها در روند داستان توجه کافی نداشته باشد. بنابراین با وجود اینکه این اثر واتانابه نتوانست به تمام ایدهآلهایش دست یابد، اما همچنان به عنوان تجربهای موفق برای پرداختن به موضوعات و مضامینی محسوب میشود که کمترکسی جرأت اشاره به آن را دارد. به طوری که اگر انیمه Terror in Resonance به بررسی مسائل ملیگرایانه در ژاپن میپردازد، Carole & Tuesday موضوعاتش را در سطح جهانی مطرح میکند. بنابراین اگر از افرادی هستید که به موسیقی و دنیای پیرامون آن اهمیت زیادی میدهید، این انیمه بدون شک برای شما ساخته شده است.
شینیچیرو واتانابه علاوه بر 6 انیمه به کارگردانی کامل خود، در پروژههای مهم دیگری نیز، کارگردانی بخشهای کوچکی را برعهده داشته است و در همهی آنها بسیارقوی و ساختارشکن ظاهر میشود؛ تا جايی كه مخاطبان غربی را شیفتهی سبک کارگردانی خود میكند. از میان این آثار باید به آرک Detective’s Story و Kid’s Story در انیمه The Animatrix محصول سال 2003، سینمایی Baby Blue در مجموعه سینمایی Genius Party محصول سال 2008 و کارگردانی انیمیشن کوتاه Blade Runner Black Out 2022 درسال 2017 و به درخواست Ridley Scott کارگردان اصلی مجموعه Blade Runner اشاره کرد.
مطلبی که باید بخوانید: از مغرب به مشرق: انیمه های اقتباس شده از آثار غربی
انیمههای واتانابه هرکدام داستان، شخصیتپردازی، موسیقی و حالوهوای مخصوص خودشان را دارند که گاهی شبیه به یکدیگر و گاهی کاملا متفاوت ازهم هستند. او قدرت گروههای سه نفره را درک میکند و میداند که داشتن سه شخصیت با دیدگاههای مختلف آنقدر کافی است که بتواند با کاوش در درونیات آنها کشش داستانی ایجاد کند و فضای مناسبی را بهوجود آورد تا مخاطب را بین ماجراهایی که این سه نفر با هم دارند، به دام اندازد. واتانابه همچنین کاری میکند تا شخصیت سوم و زن داستان، برای دو نفر دیگر غیرقابلدسترس به نظر برسد و با همین 3 شخصیت مهم، حالوهوای متفاوتی را در داستانهایش خلق میکند. او همچنین در سبک بصری آثار خود معمولا به سراغ رئالیسم و واقعگرایی میرود، حتی نوع متحرکسازی آن بهگونهای است که زمانی که شخصیتی حرکت میکند، حسی شبیه به انسان واقعی را به ما انتقال میدهد، گویی شخصیتها شیوهی راه رفتن، فرهنگ و ملیت خاص خودشان را دارند و این ویژگی به آنها هویت میبخشد. واتانابه علاوه بر اینها، همیشه در داستانهایش مکانی را به عنوان خانه درنظر ميگيرد تا کاراکترهایش پس از اتمام ماجراجوييهایشان به آنجا باز گردند؛ که این ویژگی آثارش، حس خیلی خوبی را منتقل میکند. در نهایت استعداد تحسینبرانگیزی که واتانابه در هماهنگسازی نماهای انیمههایش با ریتم موسیقی دارد، باعث میشود تا او به کارگردان صاحب سبک و کمنظیری تبدیل شود که بسیاری از مخاطبان ژاپنی و بینالمللی را چشمبهراه آثار بعدی خود قرار دهد.
در پایان پرسش جالبی از شینیچیرو واتانابه پرسیده میشود: اینکه او به عنوان یک کارگردان کهنهکار، واقعا دربارهی آیندهی صنعت انیمه چه فکر میکند؟ و واتانابه اینگونه پاسخ میدهد:
امروزه ما شاهد محدودیتهای بالایی از یک مدل تجاری هستیم که بسیار وابسته به فروش دیسکهای ویدوئی برای مخاطب است…اکنون، با ظهور سرویسهایی مانند Netflix و Amazon Prime Video، شاهد تغییر چشمگیری در نحوهی تهیه محتوا هستیم، به همین ترتیب صنعت انیمیشن ژاپنی نیز باید دستخوش تغییراتی گسترده شود….من همچنین فکر میکنم که انیمیشن دستساز ژاپنی جذابیتی دارد که نمیتوان به سادگی برای آن جایگزینی آورد. اخیرا استفاده از سبک متحرکسازی سهبعدی (CG) به یک وابستگی جهانی تبدیل شده است، اما متاسفانه دیگر به اعتدال از آن استفاده نمیشود. من فقط امیدوارم جوانان بیشتری – چه در ژاپن و چه در سطح بینالمللی – یاد بگیرند که دنیای انیمیشن دستی را بیشتر دوست داشته باشند.
آیا تابهحال آثار شینیچیرو واتانابه را تماشا کردهاید؟ دربارهی سبک آثار و کارگردانی او چه فکر میکنید؟ نظرتان را با ما درمیان بگذارید.