انیمه جوسه ببر و ماهی یک درام کمدی-عاشقانه محصول سال 2020 از استودیو Bones است که از روی داستان کوتاهی به همین نام، به نویسندگی سیکو تانابه (Seiko Tanabe) اقتباس شده است. داستان این انیمه درباره دو رویاپرداز به نام تسونِئو سوزوکاوا (Tsuneo Suzukawa)، دانشجوی زیستشناسی دریایی و جوسه، دختری با ناتوانی جسمانی است که به خاطر شرایط خود و مراقبتهای شدید مادربزرگش، از رفتن به مکانهایی که آرزویش را دارد، منع شده و به همین دلیل تنها در خانه، تصورات رنگین خود را با نقاشی، به تصویر درمیآورد. به طور کلی فیلمها و انیمیشنهای کمی، به مشکلات و ناتوانیهای جسمی و ذهنی میپردازند که یکی از بارزترین نمونههای آن، انیمه سینمایی «صدای خاموش» است که با داستان تکاندهنده خود، توانست دید زیبایی از زندگی افراد ناشنوا ارائه دهد. انیمه «جوسه، ببر و ماهی» که با نام انگلیسی «Josee, the Tiger and the Fish» نیز شناخته میشود، یکی دیگر از این انیمهها است که تمرکز خود را بر روی نوعی دیگر از این مشکلات میگذارد و داستان ساده و دلنشینی را درباره دختری که نمیتواند راه برود، روایت میکند. به همین ترتیب ما در این مقاله قصد داریم به نقد و بررسی انیمه جوسه ببر و ماهی بپردازیم. پس با ما همراه باشید.
داستانپردازی انیمه جوسه، ببر و ماهی
انیمه جوسه ببر و ماهی توسط کوتارو تامورا (Kotaro Tamura)، کارگردان سری تلویزیونی نوراگامی، کارگردانی شده و در سال 2021 نامزد دو جشنواره 75th Mainichi Film Awards و44th Japan Academy Film Prize به ترتیب برای بهترین انیمیشن و انیمیشن سال، شد. داستان این انیمیشن از زمانی آغاز میشود که تسونئو سوزوکاوا، دانشجوی زیستشناسی دریایی که آرزوی تحصیل در خارج و غواصی در آبهای گرمسیری دارد، به صورت تصادفی در راه بازگشت از محل کار به سوی خانهاش، با جوسه که با ویلچرش از سراشیبی تند کوچهای، به شدت در حال سُر خوردن بود، برخورد میکند. مادربزرگ جوسه پس از آشنایی با تسونئو، او را به صورت پاره وقت، برای مراقبت از جوسه استخدام میکند و از آن زمان مشکلات تسونئو دوبرابر میشود.
جوسه، دختری است که به دلیل ناتوانی در راه رفتن که گویا از کودکی با آن بزرگ شده، زمان زیادی را تنها در خانه میگذراند. او نمیتواند داخل خانه سوار ویلچر شود و به همین دلیل مجبور است خودش را روی زمین بکشاند تا بتواند از اتاقی به اتاق دیگر رود. به نظر میرسد، جهانی که جوسه در آن زندگی میکند، برایش زیادی کوچک و ناسازگار است، انگار این جهان برای او ساخته نشده، او نمیتواند به تنهایی از خانه بیرون رود یا به تنهایی سوار مترو شود، نمیتواند از سراشیبیهای تند کوچهها و خیابانها به راحتی عبور کند و نمیتواند آشپزی کند؛ بنابراین همیشه مادربزرگش تمام کارها را برایش انجام میدهد. اما با ورود تسونئو به خانه آنها، اگرچه در ابتدا جوسه او را پس میزند، اما پس از مدتی او را به عنوان خدمتکار به کار می گیرد تا دور از چشم مادربزرگ سختگیرش، به جاهایی برود که همیشه آرزوی دیدنشان را داشته. پس از مدتی تسونئو، متوجه میشود که جوسه تمام مدت، دختری با آرزوهای رنگارنگ بوده که آنها را در تنهایی خود، در نقاشیهای خیالانگیزش به تصویر درمیآورده. در همین زمان است که تسونئو علاقهای هرچند کوچک نسبت به زندگی و شخصیت جوسه پیدا میکند.
به مرور این دو شخصیت آرزوها و اهدافشان را با یکدیگر به اشتراک میگذارند و افق دید یکدیگر را تکامل میبخشند، اما شرایط جسمانی جوسه، حوادث تلخی را به وجود میآورد که این دو شخصیت را از رسیدن به آرزوهایشان ناامید میکند. این انیمه اگرچه تمرکزش را برپایه زندگی افراد ناتوان میگذارد اما درون مایه اصلی آن درباره «آرزوها» است. در نیمه اول داستان، به نظر میرسد که این انیمه تنها یک داستان عاشقانه کلیشهای را تعریف میکند: دختری که از سراشیبی تندی سُر میخورد و در هوا به پرواز درمیآید تا پسری او را همانند فرشته نگهبان، نجات دهد. در ادامه نیز همانطور که انتظار میرود، شخصیت سومی به نام مای نینومیا (Mai Ninomiya) معرفی میشود که علاقه پنهانی به تسونئو داشته و رقیب جوسه است. بنابراین تمام عناصر مورد نیاز برای یک داستان عاشقانه فراهم است و همه چیز تا نیمه اول، مطابق با انتظار پیش میرود.
اما این انیمه در نیمه دوم عملکرد بهتری پیدا میکند و کمی از کلیشهها فاصله میگیرد. همچنین به تدریج با چالشهایی که پیش میکشد، اهمیت و ارزش «رویاپردازی» و رسیدن به آرزوها، نقش پررنگتری در داستان ایفا میکند. به جرئت میتوان گفت که تنها نقطه عطف داستان، زمانی است که جوسه در کتابخانه، ماجرای زندگی خود را در قالب یک داستان کوتاه کودکانه و با نقاشیهایی که خود آنها را کشیده، برای تسونئو و دیگر کودکان، میخواند. چنین روش متفاوت و جالبی که جوسه انتخاب میکند تا با به چالش کشیدن خود در ادامه کاری که به آن علاقه دارد، تسونئو را به شروعی دوباره تشویق کند، یکی از تاثیرگذارترین لحظات داستان است. جوسه با بیان کارهای ارزشمندی که تسونئو در حق او انجام داده، به او که از نظر روانی به بنبست رسیده، امید تازهای میدهد و ارزش بالای تسونئو را به او یادآوری میکند.
انیمه جوسه ببر و ماهی از نظر داستانی و شخصیتپردازی، در مقایسه با انیمههای پختهتری همچون «صدای خاموش» یا انیمههای عاشقانه هم دوره خود، همچون سینمایی «وایولت اورگاردن»، در سطحی متوسط قرار میگیرد. این انیمه اگرچه، یک سینمایی سرگرمکننده و دلنشین است اما حرف تازهای برای گفتن ندارد. به عنوان مثال به غیر از سکانسی که جوسه، داستان زندگی خود را برای کودکان کتابخانه و تسونئو میخواند، سایر حوادث داستان همچنان تکراری و قابل پیشبینی هستند، از صحنههای ابتدایی داستان، همچون گردشهایی که جوسه و تسونئو با یکدیگر میروند تا نماهای پایانی که شخصیت پسر (تسونئو) باید به دنبال شخصیت زن گمشده داستان (جوسه) بگردد و با پیدا کردن آن، احساسات واقعیاش را به او اعتراف کند، از نظر ساختاری مشابه پایان انیمه «فرزند آب و هوا» یا «انیمه نام تو» است.
شخصیتپردازی انیمه جوسه ببر و ماهی
تعداد شخصیتهای انیمه جوسه ببر و ماهی نیز محدود است. ما علاوه بر دو شخصیت اصلی به نام تسونئو و کومیکو یامامورا (Kumiko Yamamura) که خود را جوسه مینامد، شخصیت مادربزرگ چیزو یامامورا (Chizu Yamamura) و دوستان تسونئو به نام مای و هایاتو و آن زن کتابدار به نام کانا کیشیموتو (Kana Kishimoto) را داریم که کمتر به آنها پرداخته میشود. این شخصیتهای فرعی حضور و نقش بسیار کمرنگی در داستان دارند و این انیمه مجالی برای درگیر شدن و ارتباط گرفتن مخاطبان با این شخصیتها و گذشتهشان نمیدهد، به همین خاطر است که مثلث عشقی میان تسونئو، جوسه و مای، وجه دراماتیک داستان را تقویت نمیکند و روایت همچنان سطحی و یکنواخت ادامه مییابد. اگر چه باید اشاره کرد که شخصیت با نمک و باحال مادربزرگ، کمی به وجه کمدی داستان کمک کرده و اگر بیشتر مورد تاکید قرار میگرفت، میتوانست به مادربزرگی به یادماندنی تبدیل شود؛ زیرا که قابلیت بالایی برای این شخصیت وجود داشت که میتوانست با برجستهتر کردن نقش آن، مرگ او را تراژدیکتر از آنچه که نمایش داده شد، به تصویر درآورد.
سبک بصری و موسیقی انیمه جوسه ببر و ماهی
سبک بصری و پویانمایی این انیمه نیز، عملکردی رضایتبخش و قابلقبول دارد. به نظر من، بخش پویانمایی و سبک بصری این انیمه، از معدود نقاط قوت آن به حساب میآید. پویانمایی شخصیتها تقریبا نرم و خوشایند است اما بخش بزرگی از زیبایی این انیمه در تلالو رنگها و نورپردازی خوبی است که به کار گرفته شده و تماشای این انیمه را لذتبخش میسازد. اگرچه، این بخش نیز به پای دیگرانیمههای سینمایی شاهکار همچون «نام تو» و «صدای خاموش» نمیرسد، و میتوانست عملکرد بهتری داشته باشد، اما همچنان زیبا و تماشایی است؛ به خصوص نقاشیهای جوسه که واقعا خیالانگیز و رویایی به تصویر درآمدهاند.
علاوه بر سبک بصری، موسیقی این انیمه نیز بسیار آرامشبخش و زیبا است. موسیقی این انیمه توسط ایوان کال (Evan Call)، آهنگسازی که به واسطه موسیقیمتنهایش در انیمه «وایولت اورگاردن» شناخته میشود، ساخته شده است. جالب است که موسیقیمتن او در این انیمه، شباهت بسیاری با انیمه وایولت اورگاردن دارد و به همین دلیل چندان ما را غافلگیر نمیکند و همچنین به اندازه موسیقی متن وایولت، ماندگار نیست؛ اما به دلیل فضای دلانگیز و مثبتی که خلق میکند، شنیدنی است.
سخن نهایی
انیمه جوسه ببر و ماهی، در همه جنبههای مختلف فیلم (داستان، شخصیت، پویانمایی و…) و در ژانری که به آن تعلق میگیرد، جایگاه متوسطی دارد. رومنس و کنشهای دراماتیک داستان در برخی صحنهها کم و در برخی دیگر رضایتبخش است. به عنوان مثال مثلث عشقی میان تسونئو، مای و جوسه میتوانست برجستهتر و به خصوص رابطه میان مای و تسونئو چالشبرانگیزتر باشد؛ اما نیمه دوم این انیمه، بار عاطفی نیمه اول را جبران و جایگاه امن خود را حفظ میکند. بخش کمدی ماجرا نیز در ابتدا تکراری و ضعیف است اما به مرور تاثیر بهتری پیدا میکند. بنابراین این انیمه نمیتواند جایگاه بالایی را درمیان دیگر انیمههای سینمایی بهویژه در میان ژانر کمدی-عاشقانه به دست آورد؛ اما به واسطه حالوهوای مثبت و انرژیبخشی که دارد، در کنار موسیقی آرامشبخش و سبک بصری زیبای آن، برای یک جمع دوستانه، ساده و خودمانی، پیشنهاد میشود؛ زیرا که پیام زیبایی را منتقل میکند و آن هم این است که ناتوانی در راه رفتن، نمیتواند مانع از رسیدن به آرزوهایتان باشد.
همچنان بخوانید:
The Review
نقد جوسه، ببر و ماهی
سینمایی جوسه، ببر و ماهی، انیمهای سرگرمکننده است که به مشکلات ناشی از ناتوانیهای جسمی میپردازد. این انیمه در مقایسه با دیگر انیمههای سینمایی، داستانپردازی و شحصیتپردازی سادهای دارد که آن را در جایگاه متوسطی قرار میدهد اما به دلیل حس و حال مثبت و انرژیبخشی که دارد و پیام ارزشمندی که بیان میکند، ارزش یکبار دیده شدن را دارد.
میتونم بگم بهترین انیمیشن اینکه ای بود که دیدم