عموم مردم فکر میکنند که ادبیات کودک مختص خواندن و مطالعهی کودکان است. اما چه آدم بزرگسالی میتواند بگوید از خواندن «شازده احتجاب» لذت نبرده است؟ یا این که واقعا میتوان گفت دنیای کودکان به طور محض فقط برای خودشان لذت بخش است؟ همهی ما گاهی با همان نوستالژیهای بچهگانهمان دلخوشیم و با تکرار و مرور اشتباهات و رویاهای آن دوران بچگی به زندگی حالایمان رنگ میدهیم. کتاب “میدان مسابقه مال من است” نوشتهی “پاتریشیا رایتسن” نویسنده اهل استرالیا است. که با نوشتن همین کتاب و چند کتاب دیگر که براساس اسطورههای بومیان استرالیایی نوشته شده، برندهی جایزه بهترین کتاب سال استرالیا و همچنین جایزهی “هانس کریستین آندرسن” که مختص ادبیات کودک است، شد.
داستان کتاب میدان مسابقه مال من است از چه قرار است؟
داستان از اینجا شروع میشود که بچههای محلهای فقیرنشین هرکدام رویای خودشان را میبافند و یک بازی راه میاندازند که میتوانند مالک هر جایی بشوند، مکانهای عمومی و مغازهها. فروشگاههای بزرگ میتوانند جایی باشند که بچهها حق دارند انتخاب کنند همین حالا مالک آنها باشند. اندی، یکی از بچهها، میدان مسابقهای را انتخاب میکند که در انتهای خیابانی قرار دارد که آنها در آن زندگی و بازی میکنند و اسبهای زیادی هر چند وقت یکبار در آن مسابقه میدهند. بعد از مدتی اندی آنقدر رویای خودش را باور میکند و پیش همه میگوید که میدان مسابقه مال اوست که پیرمردی از راه میرسد و خودش را جای صاحب اصلی میدان مسابقه جا میزند و میدان مسابقه را به اندازهی تمام دلارهای قلک اندی به او میفروشد.
مالکیت میدان مسابقه به شکل طنزی آنقدر این دست و آن دست میچرخد تا همه بعد از کلی دست انداختنهای اندی، به این نتیجه برسند که واقعا چه کسی مالک میدان مسابقه است؟ یک بازی بچگانه که از یک شوخی کوچک تبدیل به ماجرایی بزرگ میشود. ترجمهی این کتاب لحن خودش را پیدا کرده و با خواندن آن به شکل عجیبی شما وارد دنیای اندی، این پسربچهی ساده لوح داستان میشوید و بارها و بارها از سماجتش برای ثابت کردن دروغی که خودش در یک بازی گفته است، میخندید. گاهی هم در دل تحسینش میکنید و دوست دارید که واقعا میدان مسابقه مال او باشد. پاتریشیا رایتسن یک بازی کودکانه را به دست میگیرد و انتهای نخ آن را به ماجرایی دنبالهدار و جالبی میرساند. این نویسندهی استرالیایی که بیشتر به عنوان نویسنده کودک شناخته میشود، رئالیسم جادویی را به شکل باظرافتی وارد این کار هم کرده است.
کندی و نرم پیش رفتن فصل اول کتاب میدان مسابقه مال من است ممکن است در ابتدا انرژی شما را برای ادامه دادن خواندنتان کم کند. اسامی خیابانها و بچههایی که متعلق به دنیایی دیگر هستند، خوانندههای فارسی زبان را خسته میکند. اما ریتم کتاب از فصل اول به بعد شروع میشود. انگار که فصل اول آن فقط حالت یک مقدمه داشته باشد و برای وارد کردن خواننده به دنیای اندی نوشته شده. اما داستان اندی و خیال پردازیهایش از این فصل به بعد تازه جان میگیرد و به مرور ذهن شما را درگیر میکند. روندی که از خیالی کودکانه شروع و درنهایت به واقعیت بدل میشود، مصداق همان خیالها و آرزوهای خام کودکانهایست که همگی ما در کودکی بسیار تجربه کردهایم و حتی از فکر کردن به آنها دلمان قنج رفته است.
حجم کتاب شبیه یک رمان کوتاه به نظر میرسد. اما جالب است این نکته را در مورد کتاب میدان مسابقه مال من است بدانید که ترجمهی روان آن یکی از عواملی است که باعث میشود در طول خواندنش با جای کسل کنندهای مواجه نشوید. حتما خواندن این کتاب را تجربه کنید که این کتاب در چند ساعت کوتاه و بدون توقف میتواند شما را درگیر کند و از فضایی که در آن هستید به جای دیگری پروازتان دهد. ادبیات کودک را لازم است که هر کتابخوان حرفهای آن را دنبال کند.
ارزش خوندن داره فکر کنم