Capone در این چندروزی که از انتشارش گذشته، امتیاز 5.1 از 10 را به همراه نقدهایی بسیار ضد و نقیض از منتقدان IMDB دریافت کرده است و توسط سازمان MPAA درجه سنی R دریافت کرده است. حالا در پی اس آرنا به بررسی و نقد فیلم Capone میپردازیم.
بار دیگر زندگی پر فراز و نشیب یکی از بزرگترین گنگسترهای تاریخ ایالات متحده، دستمایهی اثری سینمایی میشود. آلفونزو گابریل کاپون، از فیلم «آل کاپون» در سال 1959 با بازی رود استیگر گرفته، تا «انتقام آل کاپون» در 1989، یکی از گنگسترهای مورد علاقهی هالیوود بوده که اینبار، در سال 2020 و در اثر جاش ترنک، در هیبت تام هاردی ظاهر میشود. جاش ترنک کارگردان امریکایی فیلمِ Capone ، اگرچه اثری متناسب و تقریباً خوشساخت مانند Chronicle را در سال 2012 در کارنامهاش جای داده، اما با فیلم Four Fantastic که یکی از بدترین آثار ابرقهرمانی دههی اخیر به حساب میآید، تقریباً همه را ناامید کرد و برای 5سال کارگردانی را کنار گذاشت. اینک اما او با به تصویر کشیدن برههای از سالهای پایانی زندگی کاپون مشهور، پس از 5سال به دنیای تصویر بازگشته و نام تام هاردی به عنوان ستارهی اثرش میدرخشد. احتمالاً بعد از گذشت 5 سال از «چهار شگفت انگیز» امروز توقع داریم تا با اثری مواجه شویم که به ما بگوید او پس از این سالها با تغییراتی مثبت، اثری به مراتب بهتر را ساخته، اما با دیدن تنها نیمی از فیلم متوجه میشویم که این توقع کاملاً بیجاست؛ البته بدون در نظر گرفتن بازی تام هاردی که در ادامه به آن میپردازیم.
چرا در این نقد از فیلم Capone باید به روش پرداخت ترنک کمی متفاوتتر از آنچه هست نگاه کنیم؟ بیایید تصور کنیم که این اسکورسیزی (و یا هر نویسنده و کارگردانی بهجز ترنک!) بود که زندگی کاپون را به تصویر میکشید، احتمالاً از جایی مثل چهاردهسالگی کاپون شروع میکرد، روزهایی که پدر آرایشگر او به سختی شکم ۹ فرزندش را سیر میکند و کاپون که معلم مدرسهاش را با چاقو زخمی کرده تحصیل را رها میکند. احتمالاً این شروع خوبیست که شاید ما را به یاد Goodfellas بیندازد! در همین سالها هنگامی که کاپون جوان برای گروه جنایتکار «Five Points Gang» کار میکند، در مهمان خانهای که متصدی آن است با قاتلی به نام فرانک گالوچیو درگیر میشود و گونهی چپاش با چاقو شکاف برمیدارد، و از اینجاست که لقب «صورت زخمی» تا اخر عمر با آل کاپون همراه میشود.
بهمرور کاپون نوجوان بهعضویت گروههای مافیایی متعددی از نیویورک تا شیکاگو در میآید و پس از سالهایی پر فراز و نشیب به رئیس بزرگ تبهکاران شیکاگو بدل میشود، کسی که از هیچ جنایتی رویگردان نیست، از مراکز فحشا و قمار حق حساب میگیرد و حتی شهردار و مسئولان شهری نیز از ترس جانشان به خواستههای او تن میدهند. کسی که شب 14فوریهی 1929، هفت نفر از کسانی که فقط «احتمال» میداد که بخواهند علیه او توطئه کنند را با شلیک 150 گلوله تبدیل به جسدهایی غیرقابل شناسایی میکند و هیچ مدرکی از خود بجا نمیگذارد. همه و حتی پلیس میدانند که کاپون پشت این جنایت و اغلب جنایتهای دیگر شهر ایستاده اما هیچ مدرکی علیه او پیدا نمیکنند. او جنایتکاریست که هیچگاه در زندگی ردپایی از خود را مستقیم روی جنایت باقی نگذاشت. کسی که یک روز میتواند مردم را مجاب کند که با رای به توریو او را به عنوان شهردار شیکاگو منصوب کنند و روز دیگر با شلیک به او توریو را از شهر فراری دهد. احتملاً هر گوشه و کناری از زندگی این فرد میتواند یک فیلم خوب را از یک گنگستر به تمام معنا به نمایش بگذارد. با فراز و نشیبهایی بسیار بالاخره در 1931، این اسطورهی تبهکاری که به دلیل بیبند و باریهای جنسیاش به سیفلیس مبتلا شده، علیرغم تلاشهای وکلایش به 11سال حبس در زندان مخوف الکاتراز محکوم میشود، آن هم به جرم فرار از مالیات! در سالهای زندان بیماریاش به شدت اعصاب و روان او را تحت تاثیر قرار میدهد. کاپون کاملاً دیوانه میشود. او را به یک بیمارستان روانی انتقال میدهند و به تخت میبندند. سطح هوشی اسطوره تبهکاران، آنقدر پایین آمده که روان پزشکان آن را معادل هوش یک نوجوان ۱۲ ساله میدانستند.
کاپون مبتلا به جنون حرّافی شده؛ او دایم درباره موضوعات مختلف و بیربط، حرف میزند. و این روزهای زوال زندگی این اسطوره، روزهاییست که در فیلم ترنک شاهد آن هستیم. ترنک بخشی از زندگی او را انتخاب کرده که احتمالاً با پرداخت بیشتر کاراکترهای فرعی و استفادهی بیشتر از تکنیکهایی مثل فلشبک یا مانند آن بجای به نمایش گذاشتن توهمات و اوهام ذهن بیمار و رو به زوال او، میتوانست به اثری متوسط تبدیل شود، اما او هیچ تلاشی برای پرورش ایده ضعیف خود نمیکند. شخصیت های مکمل بسیاری حضور دارند که خرده روایتهایی را در طول داستان رقم میزنند، اما در کمال تعجب، هیچکدامشان بسط و گسترش نمییابند و در حد سوال های بی پاسخ باقی میمانند. مسئله پسرِ دیگر کاپون یکی از این موارد است که در طول فیلم چندین بار مطرح می شود اما هرگز به آن پرداخته نمیشود. ترنک حتی در میانه فیلم بحث پنهان کردن 10 میلیون دلار توسط کاپون را مطرح میکند و افرادی را به قصه اضافه میکند که در پی یافتن آن پول هستند. این موقعیت میتوانست بستر مناسبی برای شکل گیری تقابل میان کاپون و اطرافیانش را مهیا کند اما در کمال تعجب، ترنک یکی از اعضای فامیل، چند گنگستر بی هویت، دکتر و پلیس را وارد معرکه 10 میلیون دلاری میکند و بدون هیچ پیشرفتی در طرح اولیه، آن را به حال خود رها میکند تا ما صرفاً با کاپونی روبهرو شویم که در درماندهترین حالت زندگی خود به سر میبرد و کنترل ادرار خود را نیز ندارد. جایی که او به دلیل بیماری سیفلیس عصبی، توان کنترل ذهن خود را از دست داده و تفاوت میان خیال و واقعیت را درک نمیکند. با اینحال اطرافیان کاپون سعی در مراقبت از او دارند تا بتواند روزهای آخر عمرش را در آرامش بگذارند، اما کاپون به آنها اعتمادی ندارد.
آل کاپون گنجینه ای از رخدادهای تاریخی را رقم زده که همگی آنها پتانسیل بالایی برای اقتباس سینمایی دارند اما جاش ترنک همه آنها را کنار گذاشته و ما را به سال آخر زندگی آل کاپون میبرد که جز تهوع و خراب کردن جای خواب خود، نکته ویژه دیگری برای تماشاگر ندارد. و نحوه پرداخت به این برهه تنها یکی از دلایلیست که طبق آن میتوانیم بگوییم احتمالاً هر فیلمساز دیگری بجز ترنک به بخشهای دیگری از زندگی کاپون نیز میپرداخت. البته ترنک نیز در برخی لحظات سعی میکند که ما را با گذشتهی کاپون بیشتر آشنا کند، مثل زمانی که بر سرمیز شام روز شکرگزاری، کاپون به نوهاش از مهاجرت پدر ایتالیایی تبارش به نیویورک برای یافتن زندگی بهتر میگوید، اما باید دید ترنک تا چه حد به این آشناییها اهمیت میدهد و چرا اکثر آنها را پس از اشارهای نیمهکاره رها میکند؟
شاید بتوانیم بگوییم ترنک کاری برای کاپون کرد که گاس ون سنت با «Last Days» برای کرت کوبین انجام داد: «چیز زیادی نیست اما شاید در جزئیات فریبنده باشد.» در میان انبوه مشکلات فیلمنامه و کارگردانی، تنها بازی تام هاردی در نقش این گنگستر گرفتار شده در بستر است که توانسته اثر را تا حدی سرپا نگه دارد. هاردی بار دیگر تعهد بدون ترس مارلون براندوی جوان را، با مارلون براندوی غیرقابل تصور پیرتر ترکیب میکند تا رئیس جنایات افسانهای را مانند یک تجسد پوسیده به ما نشان دهد. گریم چهره هاردی اگرچه کمی اغراق شده به نظر میرسد، اما بازی هاردی در زیر این گریم سنگین قابل قبول است.
هاردی برای ایفای نقش کاپون لحن و صدای خود را هم تغییر داده که این تغییر صدا گاهی شبیه به صدای نیک نولتی شده است. در نقد فیلم Capone 2020 کملطفی است اگر آنگونه که باید به تام هاردی با دقت نگاه نکنیم. یکی از بهترین استعدادهای بازیگری این روزهای دنیا که معتقد است صرفاً دروغگوی خوبیست و این استعداد اوست. از نظر هاردی بازی کردن نقش قهرمانان خسته کننده است و به همین دلیل او نقشهای منفی را ترجیح میدهد. بازیگری که گریه کردن در نقشهایش برای او سخت است و اخلاقیات متفاوت و عجیب مختلفی دارد. به هرحال با در نظر گرفتن تمام نقاط قوت و ضعف او نمیتوانیم منکر این شویم که او اکنون یکی از مفیدترین استعدادهای حال حاضر است. بازیگری که این بار در حال تجربه تور جدیدی برای محک استعدادهای خودش است. در اینجا ما در جهان سینمایی خلق شده توسط او قدم به دنیای کاراکتری میگذاریم که هاردی بهتر از هرکسی میداند چطور از عرش به روی فرش افتاده است. تام هاردی با هر نگاه خود در هر سکانس سعی دارد دنیایی را که او از دید آل کاپون در طول گذر سالیان دیده است را به ما نشان دهد، انگار که در زیر لایه های پوست او که به دلیل بیماری از بدنش جدا میشوند، نگاه سرکش اما خاموش شدهاش، سیگار همیشه به مثابه خودش رو به زوال و صدای برامده از حنجرهی تراشیده شده از خشماش، او تمام آل کاپون را برای سالها زندگی کرده است. تام هاردی همیشه درباره بازیاش گفته است که اصرار و دقتی که او بر روی جزئیات بازیاش دارد کارگردانها را عصبانی میکند، احتمالاً اینبار با کارگردانی طرف شده که کمتر حقی برای اعتراض به بازیگری دارد که در حال نجات اثر اوست. ما پیش از این هم آل کاپون را در دنیای سینما در شکلهای متفاوتی دیدهایم، اما لطف دیدن آل کاپون در تجسد تام هاردی اطمینان بدان است که مهم نیست چقدر در پرداخت این کاراکتر در متن کمکاری شده، هاردی بازیگریست که خود میداند چطور خلاء های پردازش کاراکتر را در خود حل کند و ما را با کاپونی مواجه کند که بتوانیم دنیا را از دریچه نگاه او به وضوح ببینیم و از هر انعکاس نور در چشمان او دنیایش را با روشنایی بهتری بنگریم. در حالی که ترنک با ادعاهای غافلگیرانه خود در خشونت برخی صحنهها سعی دارد تا اثر را به عنوان نوعی گروتسک یا عصیان جلوه دهد، باز هم احتمالاً تام هاردی از معدود نکات مثبت فیلم محسوب میشود که حضورش در صحنه توانسته بخش کوچکی از ضعف های بزرگ اثر را بپوشاند.
از جهاتی دیگر اگر منصفانهتر به تلاش ترنک نگاه کنیم، شاید بتوان گفت که ما همیشه تمام داستانها را از آغاز تا به پایان میشنویم، اما کمتر داستانگویی تنها پایان داستان را برایمان تعریف کرده. ترنک در 100دقیقه با به نمایش گذاشتن روزهایی که یک افسانه به آرامی در حال محو شدن است، زندگی گنگستر مشهورمان را تبدیل به یک کمدی سیاه میکند در حالی که میراث بدنام او در حال غرق شدن است. شاید به راه انداختن این بازی با ما توسط ترنک جسارت زیادی از او را طلبیده باشد، در این بازی زمانی که ما انتظار داریم بادهای سهمگین زندگی جنایی کاپون، پرههای آسیاب هیجان و کنجکاوی ما را به حرکت در بیاورد، با کاپونی مواجه میشویم که با هویج سیگار میکشد و در خوابهای سورئال و لینچی خود ما را در عمارت خالی از هیجانات مورد انتظارمان در فلوریدا میگرداند، بهجای سرقتهای مسلحانه یا هرگونه زورگیری، روی صندلی خود در میان چمنها مینشیند و مانند کودکان نقاشی میکند؛ ترنک کاپونی را به ما نشان میدهد که در حال محو شدن است. اسطورهای که بهجای جلّادی، با کودکان همبازی شده. ترنک این اسطوره را به ابعادی انسانی برگردانده تا او را به مراتب واقعیتر از تصورات جلوه دهد، شاید حتی به دفعات انسانیتر و واقعیتر از همیشهی آل.
در واقع ترنک پس از ساخت «چهار شگفت انگیز” اکنون در تلاش است تا خودش را هم به ابعاد انسانی بازگرداند. او به همراه اسطورهاش به زمین برمیگردد، اما آیا به راستی توانایی این را دارد تا از خود بپرسد در ذهن اسطورهاش چه چیزهایی جریان دارند؟ آیا سیر وحشت کاملی را که کاپون از وضعیت وحشتناک بشر گذرانده است را درک میکند یا آن را از دست میدهد؟ در این تصویر درد از خون ضخیمتر است، جایی که همه به مثابه تمام نقاط جهان، در سردرگمی و ضعف به سر میبریم، خون ریزی میکنیم و در برابر درد تسلیم میشویم. شاید دیالوگی که خود او در فیلماش نگاشته یکی از بهترین توصیفات از رابطهی ترنک و کاراکترش است:
وقتی به پرتگاه نگاه میکنی، پرتگاه هم به تو نگاه میکند.
The Review
فیلم Capone
عده زیادی از این فیلم خشنود نخواهند بود و حتی ممکن است از آن متنفر شوند، اما تعداد کمی نیز هستند که شدیداً عاشق این اثر میشوند. حداقل برای اینکه دریابید شما جزو کدام دسته هستید هم که شده، مطمئناً این اثر ارزش دیدن را دارد.