داستان معروف گاو که توسط داریوش مهرجویی به اثری ماندگار در سینما تبدیل شد، یک داستان از مجموعه داستانی است که توسط غلامحسین ساعدی نوشته شد. این کتاب عزاداران بیل نام دارد که در این مطلب ما تصمیم به معرفی این کتاب گرفتیم.
معرفی کتاب عزاداران بیل
عزاداران بیل هشت داستان از دنیای آدمهایی است که در روستایی دور افتاده به نام بیل زندگی میکنند. نمیتوان نام مجموعه داستان به این کتاب داد. هشت روایتی که وجود دارد هشت داستان مستقل اما به هم پیوستهاند. عدهای از منتقدین بر این باورند که مجموع این داستانها در قالب یک رمان پیش میروند. داستانها نخ ارتباطی خود را اعم از شخصیتهای تکراری و مکان اتفاقها دارند اما تاثیری بر تکمیل یکدیگر ندارند.
درست این است که این کتاب را یک رمان بنامیم که از قطعات متفاوتی تشکیل شده. از کتاب عزاداران بیل به عنوان کلیدیترین اثر غلام حسین ساعدی یاد میشود. کتابی که نمایش تمام عیار شیوههای داستان نویسی اوست. غیر از ارزش داستانی و محتوایی و روانشناختی عزاداران بیل، این کتاب مسیری ویژه در آثار بعدی این نویسنده پی میگیرد. به عبارتی تمامی داستانهای بعد از این دنبالهی همین پرداختها و داستانهایی است که سرآغاز آن را در کتاب عزاداران بیل میخوانید. همانطور که گفتیم عزادارن بیل شامل هشت داستان است که خلاصهای از داستانهای آن را در ادامهی متن خواهید خواند.
داستان اول
زن کدخدا و مادر «رمضون» در مریضخانهی عجیب و غریبی در شهر میمیرد. کدخدا برای این که پسرش بیتاب از دست دادن مادرش نشود به دروغ به او میگوید که مادرش را برای مداوا باید در بیمارستان بگذارند و به بیل برگردند. رمضان بیقراری میکند و میگوید که میخواهد در مریضخانه بماند تا مادرش برگردد. کدخدا بدون رمضان به بیل بازمیگردد. در بیل و چند روستای اطراف مردم یکی یکی در حال مردناند. برای تسلای خاطر رمضان تصمیم میگیرند وقتی رمضان بازگشت دختر مشدی بابا را به عقد او دربیاورند که رمضان هیچ وقت به بیل باز نمیگردد.
داستان دوم
آقای ده میمیرد. عزاداران تصمیم میگیرند برای مراسم عزاداری آقا، حاج شیخ را از سید آباد بیاورند تا برای جسد آقا نماز بخواند. حاج شیخ که از غصهی فرار پسرش با دختر مشد امت خانه نشین و بیمار است بعد از عزاداری برای آقا در بیل میمیرد.
داستان سوم
ننه فاطمه باد سیاهی را میبیند که چیز سفیدی را با خود میآورد. بوی تند و مشمئز کنندهای همراه با باد تمام بیل را در بر میگیرد. ننه فاطمه و ننه خانوم در تاریکی سایهای را میبینند که مرغ کشتهای را به مشد ریحان میدهد. در واقع سایه همان حسنی، پسر ننه فاطمه است. در قحطیای که در بیل افتاده مردها فقط میتوانند از خاتون آباد کمی سیبزمینی بیاورند. مشدی جبار و حسنی به پوروس میروند تا مالی که پوروسیها ازشان دزدیده بودند را به دست بیاورند. هنگامی که مشد جبار و حسنی به خانهی مشد جبار برمیگردند و شب آن جا میخوابند، رابطهی حسنی و مشد ریحان خواهر مشدی جبار برملا میشود. حسنی و مشد ریحان از بیل فرار میکنند و به شهر میروند.
داستان چهارم
میتوان گفت داستان چهارم مشهورترین و بهترین داستان کتاب عزاداران بیل است. گاو مشدی حسن می میرد. گاوی که مشدی حسن علاقهای دیوانهوار به او دارد. زنش به بیلیها میگوید اگر مشدی حسن برگردد و ببیند که گاوش مرده جا به جا میافتد و سکته میکند. بیلیها تصمیم میگیرند به جای این که به مشدی حسن بگویند که گاوش مرده است بگویند که در صحرا رها شده و رفته است. مشدی حسن برمیگردد و وقتی با این خبر مواجه میشود ابتدا سکوت میکند. شوک نبودن گاوش او را رها نمیکند. روز بعد میبینند که مشدی حسن توی طویله رفته و دارد علف میخورد و وقتی به او میگویند که چرا توی طویلهای مشد حسن؟ میگوید: من مشد حسن نیستم. من گاو مشد حسنم.
داستان پنجم
سگ حمزه که از اهالی خاتون آباد است. وقتی که زخمی میشود و دیگر نمیتواند بدود توسط صاحبش رها میشود. بعد دنبال عباس تا بیل میآید. پاپاخ سگ کدخدا و دیگر سگهای بیل حضور این تازه وارد را برنمی تابند. بیلیها هم با ماندن سگ توی بیل مخالفاند. با وجود مخالفتهای سگها و آدمها، عباس نمیتواند سگ را به حال خودش را رها کند. به عبارتی سگ هم او را رها نمیکند. بیلیها تصمیم میگیرند در نبود عباس کار سگ را تمام کنند.
داستان ششم
شئ عجیبی وسط جاده افتاده است. بیلیها با توجه به حرفها و ادعاهای پیرزنان بیل اعتقاد پیدا میکنند که این چیز عجیب مقدس است. آن را به بیل میآورند. شبیه امامزاده دورش را آذین میکنند و حصار میکشند و آن را با علم و شمایل میآرایند. مدتی نمیگذرد که آمریکاییها که به دنبال آن چیز عجیب هستند به بیل میرسند. دیوارهای دور آن صندوق را که بیلیها آن را تبدیل به امامزاده کرده بودند را خراب میکنند و صندوق را با کامیون میبرند. بیلیها به بلاهت خود ادامه میدهند و برای از دست رفتن آن صندوق، آن شی مثلا مقدس به گریه و عزاداری مینشینند.
داستان هفتم
موسرخه به مرض جوع مبتلا میشود. شکلی از سیر نشدن وقتی که در حال قحطی تقریبا در حال بلعیدن هر چیز خوراکی و غیرخوراکی است. ترفند بیلیها این است که از روستا دورش میکنند و یا او را اسیر میکنند و به جایی میبندندند. اما جواب نمیدهد. بیلیها، سیدآبادیها و حسن آبادیها موسرخه را از خود میرانند. همه از او میترسند. موسرخه دوباره به بیل برمیگردد و با پیشرفت بیماری کم کم به یک حیوان مبدل میشود.
داستان هشتم
شخصیت اسلام که در همهی داستانهای کتاب عزاداران بیل حضور دارد این بار خود به عنوان یکی از داستانهای اصلی قرار میگیرد. دو جوان سید آبادی به دنبال اسلام میآیند تا در مجلس عروسی پسر شاه تقی برایشان ساز بزند. عروس پیش زنی متمول به نام مشدی رقیه زندگی میکرده است. شوهر مشدی رقیه مرده و فرزندی هم ندارد. مشدی رقیه با اسلام در مورد اسبش حرفش میزند. به اصرار مشدی رقیه آنها همان شب عروسی به طویله میروند تا اسلام اسب او را ببیند. در این بین سه سایه که آنها را میپایند قاه قاه میخندند. در بیل حرف میافتد که اسلام و مشدی رقیه را آن شب در آغوش هم دیدهاند. شایعات توی بیل اوج میگیرد. غریبهای به اسلام توصیه میکند که از بیل برود. اسلام بار تهمت را دوام نمیآورد. خانهاش را گل میگیرد و به شهر میرود. سه روز بعد مشدی رقیه به دنبال اسلام به بیل میآید تا او را برای معالجهی اسبش با خود ببرد. اما اسلام در شهر مجنون شده و کارش به تیمارستان میکشد.
سبک داستاننویسی غلام حسین ساعدی
به این ترتیب داستانی که با مرگ آغاز شد با جنون به پایان رسید. این نکته در کارهای ساعدی گاهی خوانندگان را به این اشتباه میاندازد که داستانهای وی واقعگرایانه نیست. در صورتی که داستانهای ساعدی تا حد قابل توجهی واقعگرایانه است اما با قابی که ساعدی به اتفاقات نگاه میکند، میشود گفت تیرگی بیشتری را میبیند. به شکلی که بیماری و فقر و قحطی و جنون بخش زیادی از کارهای وی را تشکیل میدهد. با توجه به این نکته که ساعدی پزشک بود، میتوان گفت بیشتر سوژههای خود را از بین بیمارانش انتخاب میکرد و از آنها روایت میساخت و بسط میداد.
با وجود وجه واقعگرایانه در کارهای این نویسنده نمیتوان گفت آثار وی در دستهی رئالیسم صرف قرار میگیرند. داستانهای غلام حسین ساعدی ترکیبی از رئالیسم و سورئالیسم است و حتی به شیوهي خاصی از ادبیات میرسد که ادبیات سیاه نامیده میشود. فضای مبهم و تاریک داستانها، شخصیتهای سایهوار داستان، لحن غمگین راوی یا نویسنده، زمینهي توهمآمیز و خرافاتی شخصیتها و اتمسفر داستان و در نهایت آفرینشهای غیرحقیقی همه و همه مشخصههایی هستند که با توجه به آنها میتوان ویژگیهای ادبیات سیاه را در این کتاب دریافت.
ساعدی حتی در کتاب عزاداران بیل در پی نفی ارزشهای الهی و انسانی است که این خود بخش عظیمی از رسالت ادبیات سیاه است. ساعدی با استفاده از طیف های مختلف روانشناسانه و روانکاوانه روی تیپهای گوناگون قلم میزند. گاو شدن مشدی حسن با وجود یک وهم روانی شکلی از گریز از قید و بندهای اجتماعی است.
شخصیتپردازی در کتاب عزاداران بیل
میتوان گفت تم اصلی بیشتر داستانهای ساعدی رویارویی شخصیتها با فاجعهها و یا چیزهای ناشناخته است. روستای او روستایی معمولی نیست بلکه پر از داستان است. اگر بخواهیم شخصیتهای عزاداران بیل را دستهبندی کنیم باید بگوییم شخصیتهای او گاهی به صورت فراگیر ظاهر میشوند و گاهی به صورت نمادین. فراگیر به این معنا که روی درون مایهي اصلی داستان تاثیر گذاشتهاند و نمادین به این معنی که شخصیتها به دنبال معنایی فراواقعی و فراداستانی هستند.
آدمهایی تنها در روستایی دور افتاده که اسیر دست حوادث ناشناخته و ناخواستهاند. و برای پشت سر گذاشتن این ناشناختگی همیشه به دنبال دستاویزی برای رفع آن هستند. این پناهگاه گاهی میتواند یک امامزادهی ساختگی و دروغین باشد و گاه میتواند دخیل بستن به جایی یا قربانی کردن باشد. به طور مثال اسلام و مشدی حسن از آن دسته شخصیتهای نمادیناند که در نهایت از جامعه دور میافتند. همان اسلام که کتاب عزاداران بیل نمیخواهد جامهی قهرمانی به او بپوشاند و دست آخر او را از بیل فراری میدهد و کتاب با رفتن او به اتمام میرسد. و یا شخصیت مشدی حسن که به آن اشاره کردیم مصداق دیگری برای گریز از اجتماع و قید و بندهای اجتماعی است.
صحنههای مشمئز کننده و وهم انگیز داستان مانند غذا خوردن موسرخه تا حدی خواننده را دچار وحشت میکند، صدای شکستن استخوان موشها وقتی که گاری از رویشان رد میشود، اسبهای مشدی رقیه با دهان خونآلود همه از این دست صحنههایی هستند که مخاطب را برنمی انگیزند بلکه با توصیف چهرهی زشت زندگی بیلیها نگاه نه چندان خوش بینانه ساعدی را به آدمها نشان میدهد. آدمهایی که عاری از هر گونه حرکت و شور و التهاب و آرمان خواهی به تصویر کشیده میشوند و اگر هم حرکتی میکنند یا در جهت یافتن غذاست و یا به خاک سپردن مردگان.
مرگ اندیشی و انزوا طلبی و تاکید بر تنهایی انسان از دیگر ویژگیهای شخصیتپردازی داستان است. در بیل خانوادهی کامل و واقعی وجود ندارد. هر کدام به شکلی از هم گسیختهاند.
شخصیت اسلام به عنوان برجستهترین شخصیت داستان
میتوان گفت تنها شخصیت کارساز و اندکی روشنگرتر در مقایسه با دیگر شخصیتهای داستان، اسلام است. اسلام ساز میزند. با گاری اهالی را به این طرف و آن طرف میبرد. اسلام نمادی است از روشنفکران و تحصیل کردگانی که در ایران جهالت زده آن روزها در بند عواماند و سرانجام از دشنهی همان عوام دوام نمیآورند. اسلامی که خانهاش را گل میگیرد و به شهر میرود. در واقع او ناامید از کسانی است که با او همخوانی ندارند و در برابر قیود اجتماعی و فرهنگی بیل تاب نمیآورند و به ذهنیت خالص خودشان پناه میبرند.
اسلام به عنوان معقولترین و مطبوعترین شخصیت کتاب عزاداران بیل دیر یا زود در معرض پیشامد غیرمنتظرهای قرار میگیرد که در کمین همه است. اسلام آچار فرانسهي بیل است که در نهایت به قهرمانی بدل میشود که باید تمام مسئولیتها را بپذیرد. و چنین آدمی قهرمان بیل میشود که آدمهایش دوست ندارند مسئولیت چیزی را بپذیرند و اصلا نمیدانند مسئولیت چیست و بیشتر دوست دارند قربانی و گناهکار مشخصی باشند تا به جای همه کیفر ببینند. ولی اسلام دست آخر میگریزد و با گریز اسلام کتاب چرخی میزند و به آغازش باز میگردد و دوباره زنگ زنگوله کشیده میشود تا بیل را با آدمهای به بدویت خود بازگشته را دوره کند.
اسلام بعد از گریز از بیل سرگردان شهر میشود. شهری که در موازات با بیل به عنوان مکانی فقیر و مرگبار مجسم میشود. از تمام شهر ما فقط بیمارستانی را میشناسیم که به عنوان خلاصهي شهر در ذهن ما و بیلیها تصویر دارد. جایی که انبوه تلف شدهها و گداهاست. شخصیت گدا یکی از آن شخصیتهایی است که رفته رفته در جهان ساعدی رنگ بیشتری به خود میگیرد.
علت ماندگاری و تاثیرگذاری این کتاب
با وجود داستانهای جذابی که طی چند ده سال اخیر به ادبیات افزوده شدهاند، خواندن کتابی که تا این اندازه به عقب رفته است چه جذابیتی میتواند داشته باشد؟ کتاب عزاداران بیل توانسته است بر تفاوت نسلها، دیدگاهها و ذوقها و در یک کلام بر تفاوت در روح دورانها پلی بزند و تاثیر زیبایی شناختی خود را به سطح فراتری از حد معمول برساند. عزاداران بیل یکی از معدود آثار شاخص در دههی طلایی چهل در ادبیات داستانی ایران است. در ۱۳۴۳ هنوز صد سال تنهایی به ایران نرسیده بود. هنوز مرشد و مارگاریتا نامی ناآشنا بود و هنوز معیارهای زیباییشناسی به سطح درستی برا تشخیص و معرفی متن خوب نرسیده بود.
بیل کجاست؟
بیل یک جغرافیای خاص در داستان است که ممکن است بر اساس شباهت و یا تاثیراتی که نویسنده از محیطهای بیرونی گرفته آن را ساخته باشد اما این نام و این روستا با این مختصات که ذکر آن در داستان هم خیلی دقیق نیست، مصداق بیرونی ندارد. بیل جغرافیایی سرشار از هراس و ترس و نادانی است. مکانی که در چینش قصههای هولآور در کنار هم معنا پیدا میکند. روستایی با آدمهایی که مرز سادگی و نادانی در آنها خطی باریک است. آدمهایی حراف و ترسو و خرافاتی که یا در انتظار رخداد فاجعهآمیزی هستند و یا در انتظار فرج و معجزهای. کوچکترین تغییر و بروز مسئلهای جدید ذهن این آدمها را درگیر میکند و هول و هراس جدیدی برای آنها میآفریند.
این روستا زیر آوار مرگ و حادثه و غارت است. هر داستانی که در مورد یکی از شخصیتهای روستا مطرح میشود در واقع بیان انحطاطی است که یکی از اهالی روستا درگیر آن میشوند. بوی مرگ همراه با یک فضای تیره، خانههای بدون نور و بیشتر اتفاقاتی که معمولا در طول شب در حال رخ دادن هستند اتمسفر کلی کتاب عزاداران بیل است. در واقع اتفاقها پشت هم میافتند و بیلیها فقط و فقط نظارهگر هستند.
تبدیل بدیهیات به شگفتی
با خواندن عزاداران بیل قدرت غلام حسین ساعدی در به تصویر کشیدن اتفاقاتی که انگار نخستین بار است به چشم میآیند را به عینه میبینید. بارزترین مثالی که میشود برای این گونه داستاننویسی زد، داستان گاو مشد حسن است. اتفاقی تکرار نشدنی که در کتاب عزادارن بیل اتفاق افتاد. در داستانهای غلام حسین ساعدی بدیهیترین چیزها تبدیل به شگفتآورترین و قابل تاملترین موضوعات میشوند. داستان مردن یک گاو مگر چقدر میتواند پیچیده باشد؟ وحشتی که ماحصل داستانهای ساعدی است مهمترین جنبهی داستاننویسی این نویسنده است.
ساعدی آدمهای داستانش را درگیر اتفاقاتی میکند که نام ندارند. حتی شما هم نمیتوانید برای آنها نامی بیابید. گرفتاری، داستانی است که آدمهای داستان ساعدی میان دایرهی آن قرار میگیرند. این گرفتاریها در نهایت به هول و هراس و ویرانی مبدل می شود.
اقتباس از کتاب عزاداران بیل
همان طور که در طی متن به آن اشاره شد داریوش مهرجویی بر اساس داستان مشدی حسن فیلمی به نام گاو ساخت که فیلمنامهی آن را هم غلام حسین ساعدی نوشت. فیلم گاو یکی از آثار شاخص سینمایی در حوزهي روانشناسی و ترسیم ادبیات سیاه است.
خیلی جالب بود
با این توضیحاتی که دادید حتما باید این کتاب رو بخوانم
ادبیات سیاه ادبیاتی برای تحقیر دیگران