انیمه حمله به تایتان (Attack on Titan) یکی از بهترین و بزرگترین داستانهای کل زمانه است و مانگای این مجموعه نیز اخیرا به پایان رسیده. در طول انیمه، طرفداران با شخصیتهای فوقالعادهی زیادی آشنا شدند، اما فقط تعداد کمی از آنها توانستند به اینجا برسند و زنده بمانند؛ یکی از این شخصیتها ارن یگر (Eren Yeager) است. اگرچه ارن به عنوان یک قهرمان کلیشهای انیمه را آغاز کرده بود، اما شخصیت او توسعههای فراوانی داشته است و کسانی که همزمان با مانگا پیش میروند، او را یکی از بزرگترین قهرمانهای نانوشته دنیای انیمه به حساب میآورند. البته برخی از افراد در این روزها ممکن است از او به عنوان یک ضدقهرمان هم یاد کنند. ارن در طول این انیمه، نقلقول و دیالوگهای بهیادماندنی زیادی دارد که همه افراد دوستشان دارند. در ادامه به بیان 10 مورد از آنها میپردازیم.

10. من باید همان کسی باشم که انجامش میدهد، من باید این مشکل را حل کنم!
در ابتدای انیمه مادر ارن یگر، کارلا (Carla) توسط تایتان خندان بلعیده شد. یکی از سربازان پادگان به نام هانس (Hannes) فرصت داشت تا او را بههمراه ارن و میکاسا (Eren and Mikasa) نجات دهد، اما او فقط بچهها را نجات داد. زمانی که هانس دوباره با آن تایتان روبهرو شد، آمادهی گرفتن انتقام کارلا بود. با اینحال، ارن هم خواستار گرفتن انتقام به دلیل مرگ مادرش بود. در نهایت، تایتان خندان هانس را کشت، اما ارن قدرتی پیدا کرد که تا این زمان هیچ اطلاعی راجع به آن نداشت. این قدرت باعث شد تا تایتانهای مجاور به قاتل کارلا یورش ببرند و او را از بین ببرند.

9. این شوک تکاندهندهای بود که من به سختی آن را یاد گرفتم، درصورتی که تو در حال استراحت کردن بودی. تو از یک زندگی راحت و بیدغدغه دم میزنی و میتوانی بابت گفتن این جملات خودت را ببخشی؟ اصلا چگونه میتوانی خودت را یک سرباز خطاب کنی؟
ژان (Jean) و ارن یگر همیشه رابطهی بسیار جالبی داشتهاند. هنگامی که آنها برای اولینبار همدیگر را ملاقات کردند، امکان نداشت اهدافشان بیشتر از این مخالف یکدیگر باشد. ارن، حتی اگر به قیمت جانش هم تمام میشد، میخواست به هنگ اکتشاف بپیوندد و دنیای خارج را ببیند؛ درحالیکه ژان میخواست به پلیس نظامی بپیوندد تا زندگی امن و تضمینشدهای داشته باشد. در طول انیمه اتفاقاتی افتادند که درنهایت باعث انصراف ژان از تصمیمش شدند و او به هنگ اکتشاف پیوست. در ادامه، این دو رفیقهای صمیمی یکدیگر شدند.

8. چگونه چیزی میتواند از عدم نابودی بشریت مهمتر باشد؟
هنگامی که هنگ اکتشاف دریافت تایتانهای عظیمالجثه در داخل دیوارها هستند، همگی متوجه شدند کشیش نیک (Nick) از همهچیز اطلاع دارد و از افشای این اطلاعات خودداری میکند. به منظور متقاعد کردن او برای گفتن هرچیزی که میدانست، او را به هنگ اکتشاف فرستادند تا بتواند شرایط وحشتناک برخی از افراد جزیره را که در آنجا زندگی میکردند، ببیند. با این حال، ارن میخواست سریعا تمام چیزهایی را که نیک میدانست، بفهمد و به اینخاطر عصبانی شده بود. خوانندگان مانگا میدانند که دیدگاه ارن تغییر میکند و خواندن دوباره این سخن او جالب است.

7. من ایمان دارم که ما پیروز خواهیم شد. خوب مبارزه کنید!
پس از کشف قدرت ویژهی ارن، او را به جوخهی لیوای منتقل کردند. او در آنجا از همتیمیهایش چیزهای زیادی یاد گرفت. آنها با هم دوست شدند و توانستند اعتماد ارن را نیز جلب کنند. هنگام جنگ با تایتان مونث، تیم لیوای برای کمک به سربازانی که درحال مرگ بودند، از توقف خودداری میکرد. ارن با اینکه نمیتوانست دلیل توقف نکردن آنها را درک کند، به آنها اعتماد کرد و سرانجام توانستند تایتان مونث را در تله گیر بیاندازند. در ادامه، او توانست از دام فرار کند و جوخهی لیوای ناچارا به جنگ با وی شتافتند. آنها به ارن گفتند که ترکشان کند و ارن هم همینکار را انجام داد. او این سخنان را همانجا به همتیمیهایش گفت. متاسفانه هر چهار عضو جوخه کشته شدند و ارن فهمید که تصمیمگیری در زمانی که فرد از نتیجه آن اطلاع ندارد، چقدر مهم است.

6. من هیچوقت به آن اتفاق احتیاج نداشتم.
در فصل سوم ارن و هیستوریا به دست پدر هیستوریا، رود ریس (Rod Reiss) ربوده شدند. آنها در آنجا، توانستند از اتفاقاتی باخبر شوند که قضیهی تایتان شیفر شدن ارن را شرح میدادند. پدر ارن گریشا (Geisha)، پیش از قتلعام سایر اعضای خانوادۀ ریس، تایتان بنیانگذار را از فریدا (Frieda)، خواهر هیستوریا، دزدید. سپس، او مایع نخاعی تایتانی را به ارن تزریق کرد و ارن را به یک تایتان خالص (تایتانهایی که هیچ ارادهای از خود ندارند و فقط بهدنبال بلعیدن انسانها هستند) تبدیل کرد. ارن کنترل خود را از دست داد و پدر خود را بلعید. او همانجا مالک جدید تایتانهای حمله و بنیانگذار شد. در زمان اطلاع از این موضوع، ارن احساس شرم میکرد؛ زیرا او تصور میکرد مسئول مرگ بسیاری از سربازان بشریت است، سربازانی که برای حفظ جان ارن خودشان را دو دستی به خورد تایتانها دادند. ارن خود را تا حدی مقصر میدید که آمادهی مرگ از راه پس دادن تایتان بنیانگذار به خانواده ریس بود. البته هیستوریا معتقد بود که هرکاری که گریشا انجام داده، برای نجات بشریت بوده است. او تاکید کرد که هیچ نگرانی از بابت این موضوع (مجازات ارن) لازم نیست.

5. شما سرباز نیستید، حتی جنگجو هم نیستید. فقط قاتل هستید، قاتل!
وقتی که مشخص شد برتولت (Bertholdt) و راینر (Reiner) تایتانهای عظیمالجثه و زرهپوش هستند، ارن یگر علیه هر دوی آنها به مبارزهای سهمگین شتافت. درنهایت پیروز نبرد، آن دو جنگجوی خائن بودند. همچنین، آنها ارن و یمیر (Ymir) را با خود ربودند. پس از مدتی حرکت، آنها در جنگل متوقف شدند تا کمی استراحت کنند. در این زمان، راینر و برتولت گفتوگویی طولانی با قربانیان خود داشتند. ایندو به جای استفاده از کلمهی «سرباز»، از لفظ «جنگجو»، برای توصیف خود استفاده میکردند. بعدا مشخص شد که در مارلی، به برگزیدگان تایتان شیفر شدن جنگجو میگویند. ارن که هنوز شگفتزده و عصبانی بود، این جملات را با بانگهایی از سرخشم هوار میکشید.

4. من قصد ندارم قدرتم را به هیچیک از شما تحویل بدهم.
همانطور که قانون نه تایتان بیان میکند، تایتان شیفترها تنها 13 سال میتوانند به زندگی خود ادامه دهند. از این رو، ارن نمیتواند خیلی بیشتر از این زنده بماند و تا چند سال دیگر خواهد مرد. او و دوستانش با هم گفتوگویی کردند تا مشخص شود چه کسی صاحب جدید تایتانهای مهاجم و بنیانگذار خواهد شد (در آن زمان ارن مالک تایتان پتک نبود). میکاسا، ژان، کانی و ساشا داوطلب شدند؛ اما ارن مخالفت خود را اعلام کرد. او به آنها گفت که اجازه نمیدهد هیچیک از آنها جانشین او شود. درواقع، ارن نمیخواست دوستانش در جوانی خود بمیرند. او علیرغم اینکه حالا در مقابل آنها قرار گرفته، به دوستانش اهمیت داده و برای آزادی آنها همه تلاش خود را کرده است.

3. من هم مانند تو هستم و چارهای نداشتم.
وقتی که ارن یگر متوجه شد راینر تایتان زرهپوش است، از مردی که مانند برادرش بود، متنفر شد. با این حال، پس از اینکه هنگ اکتشاف به حقیقت پارادیس و مارلی پی برد، ارن شروع به درک این موضوع کرد که چرا راینر، برتولت و آنی (Annie) شیگانشینا و دیوار ماریا را نابود کردند. او سرانجام به مارلی رفت و خود را در قالب یک سرباز از جنگ برگشتهی مجروح (به همراه مشکلات روانی) جا زد تا دشمنان از وجود او در آنجا مطلع نشوند. او فالكو (Falco) را فریب داد و از او خواست كه راینر را نزدش بیاورد. ارن به دوست قدیمی خود راینر گفت كه هر دوی آنها خیلی بیشتر از آنچه قبلاً تصور میكردند، شبیه به هم هستند. همه انتظار داشتیم که ارن در ادامهی این جملات، با او ابراز همدردی کند، درحالی که او همانجا به تایتان تبدیل شد و کل ساختمان را بر سر راینر و فالکو آوار کرد. در ادامه، ارن به کمک حمله هنگ اکتشاف تایتان پتک را گرفت و زیک (Zake) را هم به پارادیس آورد.

2. تو آزاد هستی که از آزادی جهان دفاع کنی و من هم آزاد هستم تا به جلو حرکت کنم.
این یکی از جدیدترین تعاملاتی بود که ارن یگر با دوستان قدیمیاش داشت. ارن تصمیم گرفت تمام کشورهای دیگر را نابود کند. استدلال او بر این مبنی است که اگر همهی کشورها نابود شوند، دشمنی باقی نخواهد ماند تا با پارادیس بجنگد. خوب یا بد، ارن با گرفتن این تصمیم به بزرگترین قاتل کل داستان تبدیل شد. هنگ اکتشاف برای جلوگیری از این اتفاق با جنگجویان مارلی همپیمان شد. آنها میخواستند ارن را از تصمیمش منصرف کنند؛ ولی او به آنها گفت که متوقف نخواهد شد، مگر اینکه او را شکست دهند. طرفداران انیمه حمله به تایتان با دیدن نبرد دلخراش شخصیتهایی که روزگاری جداییناپذیر بودند، به هیجان درآمدهاند.

1. همهشان را نابود میکنم. تمام وحشیهای روی زمین را نابود خواهم کرد.
ارن یگر همیشه دوست داشت به خارج دیوارها برود و با تایتانها مبارزه کند. او پس از دیدن مرگ مادرش، این جمله را سرمشق کل زندگی خود قرار داد: من مبارزه میکنم تا تمام تایتانها نابود شوند. در اصل، او میخواست از تایتانها به خاطر نابود کردن خانه و خانوادهاش انتقام بگیرد. با همهی این اوصاف، هرچه داستان بیشتر پیش میرفت، او و دیگر شخصیتها بیشتر میفهمیدند که تایتانها، دشمن واقعی اهالی پارادیس نیستند. درواقع دشمن اصلی آنها، کشورهای بیگانهایاند که از آدمخوارهای غولپیکر برای کشتن و ویران کردن استفاده میکنند. ظاهرا ارن بالاخره در حال رسیدن به رویای خود است، زیرا او هزاران نفر را به قتل میرساند و طرفداران انیمه حمله به تایتان بیصبرانه منتظر هستند تا ببینند او چه کاری انجام خواهد داد.
شخصیت ارن یگر با انجام چه کاری و در چه صحنهای توانسته است بیشتر از همیشه شما را ذوقزده کند؟ نظراتتان را با ما درمیان بگذارید.

میکاسا، من همیشه از تو متنفر بودم.
سلام، فقط بخاطر 3 فصل اول این دیالوگ قابل اعتنا است.
یکم بی رحمانه دربارش حرف زدین بعضی جاها :/تو چپتر آخر مانگا معلوم میشه که نمیخواسته کل دنیارو نابود کنه میخواسته الدیا رو اهدا کنه
سلام عزیز
یک خطر اسپویل هم بزنید بد نیست!
در پناه خدا