این روزها در برههای از صنعت سینما و تلویزیون ایران قرار گرفتیم که تعطیلی و خلوتی گیشههای سینما از یک سو و تولیدات تکراری و بیکیفیت رسانه ملی از سمت دیگر، باعث شدند تا ساختههای شبکه نمایش خانگی بیشتر از هر زمان دیگری توجهها را به خود جلب کنند؛ بخشی که این روزها با پخش سریالهایی مانند «قورباغه» و «سیاوش» توانسته مخاطبین زیادی را پای VODها بکشد. البته تعدادی از تولیدات همین شبکه نمایش خانگی هم دست کمی از ساختههای صدا و سیما ندارند، انگار که رقابتی برای ساخت بدترین و بیکیفیتترین آثار میان اهالی این عرصه شکل گرفته است و حالا سریال «مردم معمولی» رامبد جوان، به عنوان یکی از جدیدترین رقبای این مسابقه معرفی شده است؛ یک سیتکام پوچ و مبتذل که حتی در روایت یک داستان ساده هم ناتوان است. در ادامه با نقد سریال «مردم معمولی» با پی اس ارنا همراه باشید.
- برای مطالعه نقد سریال قورباغه روی این لینک کلیک کنید.
- برای مطالعه نقد سریال سیاوش روی این لینک کلیک کنید.
این مطلب با انتشار هر قسمت جدید از سریال بهروزرسانی خواهد شد
نقد قسمت اول سریال مردم معمولی
قسمت اول: استقبال طلایی
سریال «مردم معمولی» اولین تجربه رامبد جوان در تولید اثر برای شبکه نمایش خانگی و VODهاست و قرار بود به یکی از ساختههای شاخص فیلیمو تبدیل شود. از آن سریالهایی که باعث میشوند تا مردم به شوق دیدن آن برای خرید اشتراک این VOD به اندازه اشتراک نتفلیکس پول بدهند. اثری که در نهایت بسیار بدتر از آن چیزی که متصور بودیم از آب درآمد.
اپیزود ابتدایی به دلایلی که همه میدانیم، یکی از مهمترین قسمتهای یک سریال است؛ مانند همان تاثیری که در برخورد اول از انسانها در ما بهوجود میآید. مخاطب با دیدن قسمت اول سریال است که تصمیم میگیرد منتظر عرضه قسمت دوم آن باشد یا اینکه تلاش کند همان قسمت اول را هم از یاد ببرد. درباره سریال «مردم معمولی» من به گزینه دوم فکر میکنم. در واقع آرزو دارم بخوابم و وقتی بیدار میشوم هیچ چیزی از قسمت اول این سریال یادم نماند به جز یک چیز: این که هیچوقت نمیخواهم این سریال را ببینم!
سریال «مردم معمولی» یک سیتکام است؛ برای آنهایی که نمیدانند، این یعنی بخش بزرگی از کمدی سریال به طنز لحظه و گفتگوی شخصیتهای سریال تکیه میکند. اما چه میشود اگر این لحظات را که قرار است نکته قوت سریال و دلیل مخاطب برای دنبال کردن آن باشند را با شوخیهای مبتذل، لوس و بیمزه پر کنیم؟ «مردم معمولی» بهخوبی به این سوال پاسخ میدهد!
قسمت اول یک سیتکام باید شخصیتهای اصلی داستان را معرفی کند، داستان و پلاتی که میخواهد براساس آن طنزش را ارائه کند مشخص کرده و در نهایت تلاش کند تا مخاطب حداقل لبخندی بر لبانش بنشیند (به قسمت اول سیتکامهای دوستان، آشنایی با مادر و اداره فکر کنید). قسمت اول سریال «مردم معمولی» در همه اینها بهشدت ضعف دارد. بازی بد و مصنوعی بازیگران در کنار کارگردانی و قاببندی ضعیف را هم به این فرمول اضافه کنید تا متوجه شوید این سریال چقدر افتضاح است.
داستان سریال در یک پاساژ و کلینیک زیبایی تناسب طلایی دکتر بردیا برازنده (با بازی رامبد جوان) روایت میشود. طنز کلی حاکم بر قسمت اول سریال ماجرای فردیست (بردیا) که هدف و کار مهمی دارد (پذیرایی از یک امیر عرب) اما شرایط و عوامل مختلف (در این سریال تقریبا تمام کاراکترها و اتفاقات) دست به دست هم میدهند تا بردیا موقعیت خود را از دست بدهد. از همان دقایق ابتدایی شاهد مسخرهبازیهای بیمعنی و اداهای مبتذل جوان هستیم. بعد از آن کارگردانی و فیلمبرداری ضعیف سریال کاملا مشخص است و در ادامه، شوخیهای لوس و بیمزه سریال کم کم خود را نشان میدهند؛ طنز تکراری حرف زدن درباره یک شخص وقتی پشت سرتان ایستاده، شوخی لوس با جملات مجریهای مسابقههای تلویزیونی و … .
مصداق بازیهای مصنوعی و قاببندیهای ضعیف سریال «مردم معمولی» را هم میتوانید در همان چند دقیقه اول سریال مشاهده کنید؛ زمانی که تمام کارکنان کلینیک تناسب طلایی مشغول آماده شدن برای پذیرایی از مهمان خود هستند. بازی تقریبا تمام کاراکترهای فرعی (از نوازنده ارگ تا مامور پلیس و همراه امیر عرب) بهشدت مصنوعی و بد است؛ البته نه به این معنا که بازیگران اصلی سریال بهترین عملکرد خود را دارند و بازی خسرو پسیانی (در نقش اخی) در سکانس ابتدایی و انتهایی سریال و بازی امیر نوروزی (در نقش خسرو) در همان چند دقیقه ابتدایی هم مهر تاییدی بر عملکرد ضعیف گروه بازیگران اصلی سریال هستند.
در نهایت، فیلمنامه و بازیهای ضعیف بزرگترین نقطه ضعفهای این سریال هستند، ضعفهایی که طنز سریال را هم تحتتاثیر خود قرار دادند و تنها خندههای عصبی نویسنده این نقد هنگام تماشای سریال ناشی از ناتوانی آن در روایت یک داستان منسجم و شوخیهای بیمزه (بیمزهتر از کلیپهای اینستاگرامی) بودند.
نقد قسمت دوم
قسمت دوم: منگنهی طلایی
قسمت دوم سریال «مردم معمولی» از همان المانهای معمول سریالهای سیتکام استفاده میکند. یک سکانس کوتاه، تیتراژ و ادامه داستان. در همان سکانس ابتدایی یکی از کمبودهای سریال یعنی بازی ضعیف رامبد جوان بهچشم میآید. در طرف مقابل، شبنم مقدمی یکی از معدود بازیگران این سریال است که طی دو قسمت ابتدایی عملکرد بهتری داشته و این نکته طی چند دقیقه ابتدایی قسمت دوم سریال هم بهراحتی قابل تشخیص است.
بعد از آن کم کم متوجه پیشرفتهایی در روایت داستان و طنز سریال میشویم. قسمت دوم سریال «مردم معمولی» عملکرد بهتری در دیالوگهایش دارد و در ساخت موقعیتهای طنز موفقتر عمل میکند. داستان کلی این قسمت ادامه ماجراهای جابجایی باربارا (با بازی شبنم مقدمی) و آژانس مسافرتی به کلینیک بردیاست. در این میان بردیا بهدنبال یک منشی خوب است و باربارا هم باید برای شکایت یکی از مشتریانش استشهاد جمع کند. طنزهای موقعیت سریال که در قسمت اول فاجعه بودند در قسمت دوم بهلطف داستان منسجمتر کمی بهتر عمل میکنند.
روایت منسجمتر فیلمنامه در قسمت دوم سریال تاثیر مثبتی در عملکرد گروه بازیگری هم داشته که در این رابطه میتوان به بازیهای مقدمی، آتیلا پسیانی و خاطره اسدی اشاره کرد. البته انتقادهایی درباره کاراکتر ستاره وجود دارند که بیش از بازی اسدی، به فیلمنامه سریال برمیگردند.
بهطور کلی، قسمت دوم سریال «مردم معمولی» نسبت به قسمت قبلی پیشرفتهای محسوسی داشت؛ قاببندی و فیلمبرداری، طنز فیلمنامه و دیالوگها بهتر شده بودند. البته این پیشرفت بهمعنای وضعیت مناسب سریال نیست و «مردم معمولی» هنوز تا رسیدن به استانداردهای مناسب یک سیتکام راه زیادی دارد.
نقد قسمت سوم سریال مردم معمولی
قسمت سوم: یک تابلو خارج از مرکز تناسب طلایی
قسمت سوم سریال «مردم معمولی» به ماجراهای دو شخصیت اخی و خسرو میپردازد. خسرو در بدترین موقعیت کاری خود قرار دارد و اخی، کماکان بهدنبال صد میلیون تومان پول برای شرکت در مسابقه استندآپ خندوانه است. همین اخی را به یک شرکت نتورکی و جلسات انگیزشی آنها میکشاند و بخش بزرگی از طنز قسمت سوم هم بر همین فروشندگان نتورکی و دریافت پورسانت متمرکز است.
بهطور کلی، فیلمنامه این قسمت به روند رشد آهسته خود ادامه داده و شوخیها و موقعیتهای طنز قسمت سوم سریال «مردم معمولی» در سطح بالاتری (هرچند کم) نسبت به قسمتهای قبلی قرار میگیرد. البته فیلمنامه هنوز در روایت داستان خود نقطه ضعفهایی دارد؛ به عنوان نمونه، قرار بود هر قسمتی از این سریال روایتی جداگانه داشته باشد. به همین دلیل منطقی است که انتظار داشته باشیم روایتهای فرعی هر قسمت پایانی منطقی داشته باشند؛ چیزی که دربارهی داستان اخی رخ نمیدهد و سرانجام فروش آب معدنیهایش مشخص نمیشود.
معرفی شخصیت شاپور (با بازی مهرداد نصیری) یکی از نقطه قوتهای این قسمت بود که باعث بهبود طنز شخصیت بردیا هم شد. همچنین بازیهای شادی کرم رودی (در نقش آوا) و آتیلا پسیانی (در نقش ایرج) از برجستهترین بازیهای قسمت سوم این سریال بودند که اکت چهره و استفاده مناسب از زبان بدن این دو در سکانسهای کوتاه حضورشان مهر تاییدی بر این ادعا هستند.
البته بازی خسرو پسیانی و امیر نوروزی هم در این قسمت پیشرفتهایی داشتند اما هنوز در سطح پایینتری نسبت به دیگر بازیگران سریال مانند شبنم مقدمی و آتیلا پسیانی قرار میگیرند.
از بازیها و فیلمنامه قسمت سوم که بگذریم، به فیلمبرداری و کارگردانی سریال میرسیم. با وجود گذشت سه قسمت از سریال «مردم معمولی» و پیشرفت نسبی دیگر بخشها، قاببندیهای این اثر (به جز چند سکانس معدود) کماکان افتضاحاند و به روایت داستان ضربه میزنند. نمونه قاببندیهای ضعیف این قسمت را هم میتوانید در همان دقایق ابتدایی و طی سخنرانی انگیزشی مشاهده کنید. در همین سکانس لرزش دوربین و عدم ثبات تصویر را هم به انتخاب اشتباه زاویهی دوربین اضافه کنید تا به مشکلات فیلمبرداری سریال «مردم معمولی» پی ببرید.
در مجموع، قسمت سوم سریال «مردم معمولی» در بخش فیلمنامه و روایت داستان به همراه بازیگری پیشرفتهایی داشت؛ پیشرفتهایی که اگر با قاببندی و کارگردانی مناسبتری همراه بودند بیشتر بهچشم میآمدند.
نقد قسمت چهارم سریال مردم معمولی
قسمت چهارم: مناسبات طلایی
قسمت چهارم سریال «مردم معمولی» به ادامه ماجراهای میان خسرو و رومینا میپردازد. رومینا حالا محبوب دلها شده و جای خود را در مرکز تناسب طلایی محکم کرده، از طرفی هم خسرو بهخاطر حضور رومینا در محل کارش معذب است و به توجههای دیگران نسبت به رومینا حسودی میکند. البته این تنها داستان قسمت چهارم نیست و دعوای خواهر برادری باربارا و بردیا قسمتهای خالی سریال را پر میکنند.
طنز این قسمت کمی از قسمتهای قبلی (بهخصوص قسمتهای اول و دوم) بهتر است و در مواردی میتواند از مخاطب خنده بگیرد. اما کماکان تا رسیدن به سطح مناسب یک سیتکامِ استاندارد فاصلهی زیادی دارد. مشکلی که راه حل آن احتمالا بهبود دیالوگهای لوس و بینمک شخصیتهای مختلف و طنزهای موقعیت سریال باشد (به عنوان نمونه میتوانید دیالوگهای لوس شاپور خطاب به خریداران و طنزهای مسخره درست نشنیدن حرف خسرو توسط دختر خالهها را در نظر بگیرید).
از طنز فیلمنامه سریال که بگذریم، قسمت چهارم سریال «مردم معمولی» در بخش بازیگری پیشرفتهایی دارد؛ پیشرفتهایی که البته بخش زیادی از آن را مرهون حضور پررنگتر آتیلا پسیانی و شبنم مقدمی است. رامبد جوان هم گویی متوجه شده که راه رفتنهای مسخره و اداهای مصنوعی کمکی به طنز سریال نمیکنند و بازی بهتری در مقایسه با قسمت اول سریال ارائه کرده است.
شادی کرم رودی هم کماکان در میان دختر خالهها بازی باورپذیرتری ارائه میکند که سکانس حرف زدنشان با خسرو در آشپزخانه گواهی بر آن است. البته باید اشاره کنم که بازی خاطره اسدی هم نسبت به قسمتهای قبلی پیشرفتهای محسوسی داشته. از طرف دیگر بازی امیر نوروزی هنوز بهصورت سینوسی است؛ یعنی در بعضی سکانسها بازی قابل قبولی ارائه میدهد ولی در بعضی دیگر افت محسوسی دارد. نمونه آن را هم میتوانید طی چند سکانس میانی که شاهد حضور دنبالهدار او هستیم ببینید. الناز حبیبی هم طی دو قسمت گذشته نسبت به دیگر بازیگران مجموعه عملکرد قابل قبولی ارائه کرده است.
کارگردانی و فیلمبرداری سریال «مردم معمولی» در قسمت چهارم بالاخره به عملکرد معمولی و قابل قبول نزدیک شده است. قاببندیها و انتخاب زاویههای فیلمبرداری این قسمت با دقت بیشتری صورت گرفتند و صحبتهای گروهی بهخوبی به تصویر کشیده شدند. مشکلی که در قسمتهای قبلی، بهخصوص قسمتهای اول و دوم به روایت سریال ضربه زده بود (برای مثال میتوان به سکانس پذیرایی از امیر عرب در قسمت اول یا سکانس امضا گرفتن باربارا از دختر خالهها در قسمت دوم اشاره کرد).
در مجموع، قسمت چهارم سریال «مردم معمولی» پیشرفتهای محسوسی در زمینه بازیگری و کارگردانی دارد اما ضعفهای فیلمنامه در ساخت موقعیتهای طنز و کمبود دیالوگهای طنز (و زیادی دیالوگهای بیمزه و لوس) کماکان مشکل بزرگ این سیتکام هستند.
نقد قسمت پنجم سریال مردم معمولی
قسمت پنجم: اخراج طلایی
قسمت پنجم سریال «مردم معمولی» نمونه واضحی از ضعف فیلمنامه این اثر است؛ کمدیهای لوس، مکالمههای بیمزه و موقعیتهای طنزی که حتی در ایجاد یک لبخند هم ناتوانند بهوفور در این قسمت پیدا میشوند. بهطوری که هماکنون میان انتخاب این قسمت و قسمت اول سریال به عنوان بدترین اپیزود مردد شدم.
همانطور که در اولین جمله اشاره کردم، قسمت پنجم سریال «مردم معمولی» بهشدت تحت تاثیر فیلمنامه بد سریال قرار گرفته است. این تاثیر فیلمنامه بر کیفیت سریال آنقدر بزرگ و پررنگ است که حتی بازی بازیگرانی مثل آتیلا پسیانی و شبنم مقدمی هم (بهجز چند مورد معدود) نتوانسته کمدی اثر را نجات دهد.
داستان این قسمت حول آژانس بارباراس جریان دارد؛ باربارا که از وضعیت بد آژانس مطلع میشود تصمیم به اخراج دختر خالهها میگیرد اما اصرار آنها برماندن، عملی کردن این تصمیم را برای باربارا غیرممکن میکند. قسمت پنجم به لطف حضور مقدمی و پسیانی شروع نسبتا خوبی دارد و حداقل لبخندی بر لبان مخاطب مینشاند؛ اما هر چه جلوتر میرود، این لبخند کمرنگ و کمرنگتر میشود. صحنههای طنز لوس و بیمزهای مانند جدال دختر خالهها و باربارا برای نشستن روی صندلی یا واکنش دختر خالهها به شنیدن خبر اخراجشان بهخوبی ضعف فیلمنامه را در ایجاد کمدی نشان میدهند. کمدی قسمت پنجم در واقع آنقدر تهی است که در جاهایی مسخره کردن اسم یکی از شخصیتهای داستان (اخی) تنها دستاویزش برای افزایش طنز دیالوگهاست.
البته ضعف فیلمنامه این قسمت تنها در بخش طنز نیست، بلکه قسمت پنجم در روایت یک داستان ساده و پایانبندی مناسب آن هم ناتوان است. تا جایی که برای جمع کردن داستان مجبور به استفاده از شخصیتهایی میشود که تنها اسمشان را شاید دو بار در کل این پنج قسمت شنیده باشیم. البته همین استفاده از شخصیت خالهها هم تنها در حد خبر آمدن آنان به مرکز تناسب طلایی است و حتی هیچ صدایی از این شخصیتها نمیشنویم.
از فیلمنامه که بگذریم، بازی پسیانی و مقدمی نقطه قوت این قسمت از سریال «مردم معمولی» بودند؛ همچنین بازیهای شادی کرم رودی، رامبد جوان و الناز حبیبی هم نسبت به قسمتهای قبلی کمی پیشرفت داشتند.
در کنار بازیگری، کارگردانی سریال هم پیشرفت کرده و مشکل قاببندیهای بد و اشتباهی که مخصوصا طی یکی دو قسمت اول شاهد آنان بودیم تا حدود زیادی برطرف شدند. البته هنوز نمیتوان کارگردانی و فیلمبرداری این سریال را در حد خوبی دانست اما امیدوارم با ادامهی همین مسیر، سریال «مردم معمولی» حداقل در بخش کارگردانی بتواند یک اثر خوب باشد.
در مجموع، قسمت پنجم سریال «مردم معمولی» به عنوان اثری که در ژانر سیتکام ساخته شده، افتضاح بود. قسمتی که کیفیت پایین و ناتوانی فیلمنامه آن، چه در ایجاد کمدی و نوشتن دیالوگهای طنز و چه در روایت یک داستان ساده، بزرگترین ضربه را به این سریال زده و بازی نسبتا ضعیف اکثر اعضای تیم بازیگری هم (از جمله دختر خالهها و خسرو پسیانی) این ضربه را تشدید کرده است.
The Review
مردم معمولی
فیلمنامه و بازیهای ضعیف بزرگترین نقطه ضعفهای این سریال هستند، ضعفهایی که طنز سریال را هم تحتتاثیر خود قرار دادند و تنها خندههای عصبی نویسنده این نقد هنگام تماشای سریال ناشی از ناتوانی آن در روایت یک داستان منسجم و شوخیهای بیمزه (بیمزهتر از کلیپهای اینستاگرامی) بودند.
آدم نمیدونه از لوس بودن سریال بگه یا از سیتکام سیتکام کردنِ نویسنده !
ححححح خوب اومدی
حتی 1 از 10 هم زیادشه !
تاسف برای رامبد جوان چون این کار توهین به شعور بیننده نبود ، توهین به شعور خودشون بود !
چقدر از رامبد جوان بدم میاد!
خودشو نویسنده کشت با این کلمه سیتکام
فیلم که نیاز به نقد نداشت کلا مضخرف
ریده با این سریالش
rasahejran54@gmail.com
به نام خدا
حیف اسم سیتکام!!!!
چقدر رامبد جوان کار نابلد است.
چقدر طنز نمی فهمد و چقدر به هیچ نقشی نمی اید.
چقدر شبنم مقدمی جلف است.
چقدر فیلم نامه بی نمک و مهوع است.
چقدر آرایش ها غلیظ است و چقدر همه چیز حال بهم زن.
حیف دوربین که به دست بعضی هاست.
و حیف برخی دیگر که هیچ گاه دیده نمی شوند!!!
مزخرف ترین سریالی بود که تا به حال دیدم …
واقعا نمی فهمم به چه امیدی همچین سریال مزخرفی و درست کردن !!