سریال سیاوش به نویسندگی پویا سعیدی، کارگردانی سروش محمدزاده و با بازی میلاد کیمرام و مجید صالحی یک سریال درام اجتماعیست که این روزها به نمایش درآمده. با نقد سریال سیاوش در پی اس ارنا همراه باشید.
داستان سریال سیاوش دربارهی کشتی گیری به نام سیاوش ساقیست که متوجه میشود نامزدش مرجان به پیوند کبد نیازمند است اما پولی برای خرید کبد ندارد. سیاوش مجبور میشود اردوی تیم ملی را رها کند و برای تهیهی پول به میلیاردی به نام نصرت مراجعه کند، نصرت نیز قبول میکند هر مبلغی که سیاوش نیاز دارد را برای او فراهم کند اما در ازای یک شرط، عقد سیاوش با دختر نصرت، مارال که در گذشته نامزد سیاوش بوده است.
بررسی قسمتهای اول و دوم سریال سیاوش
درام اجتماعی، ژانری که بنا بود در سینمای ایران نگاهی واقعگرایانه به معضلات داشته باشد اما طولی نکشید که خود به معضلی فراگیر تبدیل شد و گریبان سینمای ایران را گرفت. اگر معدود نمونههای موفق آن را خط بزنیم، چیزی نمیماند جز آثار پرشماری که تنها شکوه و ناله و داد و فریادشان نصیب مخاطب میشود. این آثار یا در انتها -و به اجبار یا ترس- مشکلات را به فرد یا عاملی کوچک تقلیل میدهند و چشم بر مشکلاتی که خود قرار بود از آنها انتقاد کنند، میبندند یا آنچنان شعارزده و حق به جانب رفتار میکنند که دیگر نمیشود آنها را با القابی نظیر «ضدانسانی» یا «داد و بیداد» خطاب نکرد. در عمدهی این آثار نیز همواره میتوان دید که سازنده در ارائهی مشکلات و انتقادات در موقعیتی نمایشی بازمانده و وادار به سادهترین و بدیهیترین راه یعنی بیان آن در دیالوگها شده است. راه فرار یا توجیه آنها نیز نشان دادن واقعیت جامعه است که گاه به اشتباه «حقیقت جامعه» نیز میگویند.
سریال سیاوش با آنکه تمام تلاشش را میکند تا متفاوت از این آثار جلوه کند، اما باز هم در همان منجلاب گیر میکند و بعضا دچار تناقضاتی نیز میشود. میلاد کیمرام همچنان نقش همان مرد «غیرتی» و «عصبی» را بر عهده دارد که در طول این سالها بازی کرده است. اگرچه همچنان برای قضاوت در این مورد زود است اما میتوان گفت که پیرنگ «وادار شدن شخصیت به انجام کاری نامتعارف برای هدفی خوب» به بستری برای ایجاد ترحم برای شخصیت و توجیه شده است. شخصیتها بسیار حرافاند و حفظ نماهای کلوزآپ و افراط در آن نیز بیش از پیش منجر به خستهکنندگی اثر شده است. دیالوگهای عاشقانهی میان مرجان و سیاوش نه تنها عدم توانایی بسیاری از سازندگان در به تصویر کشیدن یک زوج را نشان میدهد -که سالها سانسور و توسل به دیالوگ در آن بیتاثیر نیست!- بلکه سطح پایین و تهوعآور آنها را نیز نشان میدهد که بیشتر به پستهای عاشقانهی سطحی، مبتذل و به اصطلاح «تینیجری» رسانههای اجتماعی شباهت دارند.
معمولا در آثاری با این مضامین، داستانگویی تصویری و تمهیدات مناسب اهمیت و تاثیر بسزایی دارند و نمونهی موفق آن در سریال سیاوش زمانیست که سیاوش مدالهای خودش را که بعداً متوجه میشود روکش بودهاند، میفروشد. اما متاسفانه سریال در این دو قسمت تنها به همین مورد بسنده میکند. روند نزول و افول سیاوش که حاضر است پول نزول هم بگیرد، اصلا مشخص نیست. چه عاملی باعث شد تا این حد عزت نفسش پایین بیاید و در حالی که در قسمت قبل پیشنهاد پسرخالهاش را رد کرده بود، به پیشنهاد نزول تن دهد؟ مکالمهی تلفنی نیز میتوانست موقعیت نمایشی خوبی را به وجود بیاورد که در این روند به افول سیاوش کمک کند اما تنها با چند دیالوگ و داد و فریاد شخصیت به اتمام رسید.
سریال سیاوش در دو قسمت ابتداییاش شروع امیدوارکننده یا حتی متفاوتی نداشت و باید دید که آیا میتواند در قسمتهای بعدی این مشکلات را جبران کند و در مسیر درستی قرار گیرد یا خیر.