در دنیای سرگرمی، عنصری به نام Easter Egg وجود دارد. المانی که سازندگان و نویسندگان برای ادای احترام به منابع الهام خود یا آثار مورد علاقهشان، به نحوی در مخلوقات خود میگنجانند. سریال Watchmen نیز از این قاعده مستثنی نیست. این سریال مورد انتظار توسط یکی از نویسندگان هیجانانگیز دنیای تلویزیون، دیمون لیندلاف (Damon Lindelof)، خلق شده است. منبع الهام این سریال کمیکهای Watchmen هستند، یکی از تاثیرگذارترین، مهمترین و زیباترین آثار دنیای کمیک که بعد از گذشت سالها، توانستهاند محبوبیت خود را حفظ کنند.

لیندلاف و تیمش در ساخت سریال Watchmen نیز از عظمت منبع الهامشان آگاه بود و سعی کردهاند به طرق مختلفی به آن ادای احترام کنند. با این حال نقش اصلی این Easter Eggها، نشان دادن تفاوت این سریال و اثر افسانهای الن مور (Alan Moore) و دیو گیبنز (Dave Gibbons) است. داستان این سریال پس از ماجراهای به تصویر کشیده شده در کمیکهای آن جریان داشته و اشارات مختلفی به آن، چه از منظر جهانسازی و چه از منظر روایی، میکند. گروهی تندرو و نژادپرست به نام Seventh Kavalry از ماسکهای یکی از قهرمانان کمیکها، رورشاک (Rorschach)، استفاده میکنند. آنها از نوشتههای او، نقل قول کرده و از آنها در راستای اهداف فاشیستی و نژادپرستانهی خود بهره میبرند. در انتهای کمیکهای Watchmen، رابرت ردفورد (Robert Redford) به عنوان یکی از نامزدهای ریاست جمهوری نشان داده میشود. در سریال او ۳۰ سال است که این مقام را در اختیار دارد. در دنیای این سریال، برنامهای تلویزیونی به نام Minutemen وجود دارد که در پشت صحنهی بسیاری از سکانسها پخش شده و اشارهای مستقیم به شخصیتهای اصلی کمیکها دارد. علاوه بر این موارد، اشارات دیداری ریز و درشت دیگری نیز وجود دارد که تاثیر مستقیمی در داستان ندارند. در زیر میتوانید واضحترین این اشارات را مطالعه کنید.

- شخصیت Looking Glass، یکی از کارآگاهان پلیس، برای خوردن غذا ماسک خود را به سمت بالا جمع میکند، عملی که کاملا مشابه با نحوهی غذا خوردن رورشاک در کمیکهاست.
- رییس پلیس جاد کراوفورد (با بازی Don Johnson) به Looking Glass میگوید: «صورتتو بکش پایین.» این دیالوگ اشارهای واضح به رورشاک است که ماسکش را صورت خود میدانست.
- در سکانسی میبینیم که اعضای گروه تروریستی Seventh Kavalry مشغول جداسازی اجزای تعدادی ساعت هستند. تصویر چرخدندههای این ساعتها، یادآور ساعتهای شکستهای است که طی اتفاقات متعددی منجر به تبدیل جان آسترمن (Jon Osterman) به Doctor Manhattan شدند.
- در سکانسی دیگر میبینیم که یکی از اعضای Seventh Kavalry قرصی سمی را قورت میدهد. این سکانس کاملا مشابه با یکی از پنلهای کمیک است که در آن Ozymandias با قاتلی درگیر میشود.
- آخرین سکانس سریال، نشان رییس پلیس را آغشته به قطرهای خون نشان میدهد. تصویری که یادآور صورتک خندان The Comedian، یکی از مشهورترین نمادهای Watchmen، است.
- در سکانسی دیگر Sister Night را در حال تدریس آشپزی به گروهی از کودکان میبینیم. او در حین این سکانس تخم مرغهایی را در کاسهای شیشهای میشکند که مجددا شکلی مشابه با صورتک خندان The Comedian را ایجاد میکنند.

اینها تنها تعدادی از اشارات متعدد سریال به کمیکها هستند. منتقدانی که شش قسمتی ابتدایی را مشاهده کردهاند، میگویند که تعداد بسیار بیشتری Easter Egg در انتظارمان خواهد بود. این اشارات، همانطور که ذکر شد، هیچگونه نقش روایی و مهمی در ساختار سریال ندارند و تنها نکاتی جالب برای هواداران Watchmen و کاملا در تضاد با شیوهی وسواسگرایانهی مور و گیبنز در تصویرسازی هستند. مشهورترین مثال از این تصویرسازی مربوط به صورتک خندان میشود. در نخستین تصویر از نخستین جلد این صورتک آغشته به خون را در سطل زبالهای میبینیم. در آخرین تصویر از آخرین جلد، فردی را که تیشرتی آراسته به طرح این صورتک پوشیده را میبینیم، با این تفاوت که اکنون به جای خون، مقداری سس کچاپ بر روی آن پاشیده شده است. کمیکهای Watchmen دقیقا به همان صورت که شروع شده بودند، خاتمه مییابند؛ سیستمی بینقص و بسته که هیچ راه فراری از آن وجود ندارد.

این کمیکها به صورت واضحی منظم هستند. هر کدام از صفحات آن، معمولا شامل ۹ پنل میشوند. تصاویر منحوس و موازی، چون علامت خطر اتمی، لکههای جوهر بر روی ماسک رورشاک، پروانهای در مخروبهای یخزده و دیگر موارد، مرتبا تکرار میشوند، نه به عنوان شوخیهایی از طرف نویسنده، بلکه به عنوان نشانههایی از داستانگویی پیچیده و هزارتومانند مور. این علامتها یادآوری از اعتیادآور بودن این آثار هستند. هدف مور در Watchmen همذاتپنداری مخاطبان با Doctor Manhattan است، شخصیتی که توانایی دیدن گذشته و آیندهی دنیای را دارد، اما به طرز تلخی در سرنوشت از پیش تعیین شدهی خود، حبس شده است. او خود را اسیر در قفسی از اعمال گذشته و آیندهی خود میبیند. داستانهای ابرقهرمانانه معمولا در مورد موجوداتی خارقالعاده، که دنیا را تغییر میدهند، هستند. اما در Watchmen حتی قهرمانان و موجودات خدامانند نیز اسیر محدودیتها هستند، محدودیتهایی که دنیا برایشان تعیین میکند.
با وجود پایان خوشبینانهی کمیکهای Watchmen، باور بهبود دنیای آن دشوار است. داستان Watchmen، داستانی کامل و دایرهوار در دنیایی تاریک و خشن است. دنیایی که تا نابودی فاصلهی چندانی ندارد. این اتمسفر غمانگیز را میتوان یکی از بزرگترین مشخصهها و جذابیتیهای خاص این اثر دانست. دنیایی که هیچ نیازی به ادامه نداشت. طبیعتا دنبالهای این داستان به هیچ وجه نمیتواند این اتمسفر را تکرار کند. سریال Watchmen اثری آزادانه، پر هرج و مرج و متفاوت است که تنها رابطهای ظاهری با منبع الهام خود دارد.

لیندلوف و همکارانش مدام به مخاطبان خود یادآوری میکنند که در حال تغییر اثری قدیمی هستند. این عمل کاملا مناسب با دنیای سریال است، دنیایی که تمرکز زیادی بر تغییر و خلاقیت دارد. رییس جمهور رادرفورد و مسئولان شهر تولسا تلاش زیادی برای از بین بردن نژادپرستی کردهاند. آنها برای این کار سیاستهای جدیدی را پایهگذاری کرده و مدام به تاریخ خونبار نژدپرستی اشاره میکنند. کمیکهای Watchmen دنیایی که در آن انتخابها وجود نداشتند را به تصویر میکشیدند. اما این سریال در مورد تغییر و پیشرفت آدمهاست. آدمهایی که توانایی رویاپردازی داشته و از آنچه میخواهند، آگاهند.
قطعا در قسمتهای بعدی سریال، شاهد گسترش این مفاهیم خواهیم بود. اشارات نویسندگان سریال به کمیکها به این معنی نیست که آنها محصولی کاملا مشابه با اثر جاودانهی الن مور را ارائه خواهند داد؛ بلکه به منظور یادآوری مخاطبان از عظمت آن و آمادگی آنها برای تجربهای کاملا متفاوت است. تجربهای که برای ارزیابی دقیق و کامل آن، باید دست کم تا انتهای فصل نخست آن صبر کرد.
,خسته نباشید, بررسی جالبی بود منم سریالو خیلی دوست داشتم و برای قسمت اول خیلی خوب بود مطمنا یریال در ادامه مرموز تر و بهتر هم میشه
بله. کارای لیندلوف نیاز به صبر دارن. نویسنده ای هست که به هیچ وجه در داستان گویی خودش عجله نمیکنه.