«ارتقا» یا همان فیلم Upgrade را میتوانم در آن دسته فیلمهای قرار بدهم که هویت مشخصی ندارد اما لحظهای از سرگرمکننده بودنش نمیتوان غافل شد. همه چیز در این فیلم با بینظمی خاصی سرجایشان قرار دارند و برای من این موضوع قابلاحترام و جذاب است. فیلمی که میخواهد حرف مهمی را بگوید اما سعی خود را کرده است تا ناخنکی به استایل پاپ کرنی بزند و هر مخاطبی را جذب کند. «ارتقا» همان فیلمی است که یک فیلمباز حرفهای را به فکر فرو میبرد که چقدر پیام این فیلم مفهومی و البته منطقی است و از سوی دیگر میتواند آن دسته مخاطبانی را که دنبال سکانسهای اکشن و هیجانی هستند را سرگرم کند. به طور خلاصه، فیلم Upgrade فیلم پخش و پلایی است که خوب از آب در آمده. اما چطور؟
هر تکنولوژی قدرتمند و پیچیدهای که میبینیم، با جادو درآمیخته است.
– آرتور سی. کلارک
وجود داریم؛ وجود نخواهیم داشت؛ دیگر دست ما نیست!
لی وانل که پیشتر به خاطر نویسندگی فیلم فوقالعاده Saw یا همان «اره» میشناسیم، فیلم Upgrade را نویسندگی و کارگردانی کرده است تا بعد از فیلم Insidious 3، این دومین فیلم بزرگ او باشد. اما تفاوتی که «ارتقا» با اینسیدیوس دارد، مستقل بودن آن است. فیلم Upgrade در بهترین شکل یک فیلم بیپناه است که شاید خیلیها تا امروز حتی اسم آن را نشنیده باشند و حتی با شنیدن اسم و دیدن پوستر آن، به راحتی از آن گذشتهاند و با خود گفتهاند بهتر است همان اونجرز یا جان ویک خودمان را ببینم، آپگرید دیگر چه صیغهایست. اما شما که تا اینجای مطلب را خواندهاید به شما قول میدهم که یک فیلم خوشساخت در انتظار شماست.
این فیلم در آیندهای دور رقم خورده است که دنیای انسانها به همان استایل سایبرپانکی معروف رسیده است! منظورم دقیقا همان ساختمانهای بلند و نورهای نئون بنفشرنگ و ماشینهای پرنده است؛ دنیایی که انسانهای سنتپرست که هنوز به عصر سایبرنتیک اعتقاد ندارد، در بارهای موردعلاقهشان که حتی اینترنت هم ندارند، به تعاملهای انسانی یا قمار کردن مشغولند و از دید جامعه طردشدگانی هستند که سمتشان نباید رفت. راجع به دنیایی صحبت میکنم که انسانها چیپستهای ردیابی و کدبندی شدهای در گردنشان دارند که حکم شناسنامه را دارد و با یک اسکن ساده کل سوابقتان در دستگاههای پلیس ظاهر میشود و خلافکاران اشخاصی هستند که تن به این کنترل فردی ندادهاند.
فیلم «ارتقا» خاص است اما ایده کلیاش همان کلیشهایست که در خیلی فیلمهای دیگر دیدهایم. ایده کلی فیلم Upgrade در این است که پیشرفت تکنولوژی خیلی خوب است اما به همان اندازه خطرناک؛ اینکه افرادی هستند تا از تکنولوژی فوقالعاده که میتواند دنیایی شگفتانگیز را برای انسان بسازند، برای انحطاط نسل بشریت استفاده کنند و حتی سیستم هم با وجود اطلاع از آن، کاری با این اتفاق بد نداشته باشد و به بلاهای وحشتناکی که تکنولوژی بر سر بشریت میآورند اهمیتی ندهند و از آن خیلی ساده بگذرند.
چیزی که در فیلم Upgrade و تقریبا ۹۰ درصد فیلمهای سینمایی دیگر با هر سبک، سیاق و استایلی اهمیت ویژه دارد، عنصر «عشق» و «وابستگی» است که محوریت داستان را تشکیل میدهند. بله موافقم که شاید این موضوع تکراری و کلیشهای باشد اما نحوه روایت فیلم است که به این محوریت کلیشهای طرح و رنگ میدهد؛ روایت فیلم طوفانی شروع میشود. افتتاحیه فیلم تنها ۱۰ دقیقه به شما وقت نفس کشیدن میدهد و حتی در این ده دقیقه هم چیزی به شما نمیگوید؛ نه سوالی ایجاد میکند و نه اطلاعات مهم و عجیبی به شما میدهد. فقط یک جریان زندگی ساده را نشان میدهد که بدانید قبل از خاکستری شدن فیلتر احساسات فیلم، یک زمانی این فیلتر احساسات رنگی بود!
پس از گذر از افتتاحیه خوشحال، شاد و جذاب وقتش میرسد که با یک سیاهی بیپایان رو به رو شویم. شاید جذابیت فیلم Upgrade این باشد که به مرور جریان فیلم و رسیدن به اواخر فیلم تازه متوجه میشویم که این سیاهی در ابتدا حجم و کیفیت بسیار کمتری داشت و بدون این که حتی به صورت خودآگاهانه متوجهش شویم، وارد کثافت و لجنی شدهایم که فیلم برایمان زحمتش را کشیده و خودمان را غرق آن کردهایم؛ اما حقیقتش را بخواهید گیر کردن در این باتلاق سیاهی به غایت لازم و لذتبخش است.
لی وانل از یک دستور عمل ساده استفاده کرده است که در خیلی از فیلمهای این فرمی، آن را فراموش کردهاند. حتما شما هم دیدهاید که مقابل یک نژاد برتر از لحاظ جنگاوری و نسلکشی، یک انسان ساده پیدا میشود که نشان دهد یک انسان میتواند در مقابل این نیروی برتر بایستد و پیروز شود؛ اما لی وانل خیلی ساده در این فیلم گفته است که بیاید کمی واقعبین باشیم؛ جواب سنگ را باید با سنگ داد تا بتوان پیروز شد. درک این مساله هرچند خیلی سخت نیست اما به نظر میرسد که خیلی از کارگردانها و نویسندگان این ریسک را انجام نمیدهند چون مخاطبان عادی سینما هرچقدر هم که حقیقت را در طول و جریان فیلم ببینند، در نهایت دنبال یک پیروزی حماسی قهرمان و پروتاگونیست هستند اما لی وانل به همین راحتی این حس رضایت را به شما نخواهد داد یا اگر هم بدهد، در شکل و فرم متفاوتی انجام میشود.
با بودجه کم هم میتوان خلاق بود!
چیزی که از ابتدا تا انتهای فیلم متوجهش میشویم این است که این فیلم بسیار کم بودجه است. کاملا مشخص است که سازندگان سعی نکردهاند که زیاد خرج روی دست تهیهکننده و استودیو سازنده بگذارند و البته نام استودیو BloomHouse در ابتدای فیلم کاملا نشان میدهد که با یک فیلم کمبودجه طرف هستیم؛ چرا که این استودیو معمولا فیلمهای خلاقانه را تولید میکند که از بودجه کم استفاده میکنند. اما لی وانل دقیقا همین بودجه کم را نیاز داشت تا بتواند داستان و روایت خود را در قالب فیلم سینمایی پیادهسازی کند.
به جلوههای ویژه فیلم که میرسیم به دوگانگی جالبی میرسیم. سازندگان خیلی سعی کردهاند که قابهای بسته که نیازمند جلوههای ویژه هستند را خیلی جذاب و زیبا بسازند اما همین قابهای بسته و کوچک نیز آنقدر پرجزئیات نیستند که بخواهیم به آنها دستمریزاد بگوییم و آن را یکی از بهترین نمونهها بخوانیم. اما آنقدر هوشمندانه عمل کردهاند که وجود صحنههای پرجزئیات اهمیتی چندانی در جلوههای فیلم نداشته است. بخش دوم صحنههای بزرگ و قابهای باز است که خب باید گفت که چندان خوب در این زمینه عمل نشده است. از آنجا که فیلم Upgrade یک اثر در سبک علمی/تخیلی هم محسوب میشود، این موضوع قطعا یک ضعف در ساختار فیلم محسوب میشود و ای کاش که این ضعف بزرگ در فیلم انجام نمیشد. هرچند که در فیلم بعدی لی وانل یعنی The Invisible Man، این موضوع تا حد زیادی برطرف شده و از جلوههای ویژه فیلم نمیتوان ایراد فنی بزرگی گرفت اما در فیلم Upgrade قطعا در صحنهها و قابهای بزرگ و باز این ایرادها وارد است.
وقتی به فیلمبرداری میرسیم موضوع کمی متفاوت میرسد؛ نبوغی که در فیلمبرداری و سینماتوگرافی این فیلم وجود دارد به معنای واقعی کلمه در فیلمهای سینمایی همسبک تقریبا بیمانند است. فیلمبرادر فیلم Upgrade تقریبا ریسکی نیست که در این اثر نکرده باشد و باید با تمام صداقت اعتراف کرد که این کار را به خوبی انجام داده است. در سینما مبحثی وجود دارد که خیلی از کارگردانها سعی میکنند اما نمیتوانند به درستی و خوبی از آن استفاده کنند. این مبحث به این شکل است که از ابعاد فنی و جلوههای فیلم برای روایت بهتر داستان استفاده میکنند و در فیلمبرداری فیلم Upgrade نیز به زیبایی این موضوع رعایت شده است. به این معنا که فیلمبرداری فیلم بعضی اوقات و برای روایت بهتر داستان تغییر میکند و این ویژگی حقیقتا خارقالعاده است.
بعضی از سکانسهای این فیلم به قدری هوشمندانه و عجیب کار شدهاند که شما را به فکر وا میدارند که آیا این صحنهها جلوههای ویژه هستند یا حرکت درست دوربین؟ جالب است بدانید که این سکانسها به خصوص سکانسهای حرکت سریع دوربین جهت بلند شدن کارکتر اصلی از زمین در حقیقت ترکیبی از هر دو هستند؛ از آنجا که برای این سکانسها نمیتوانستند از دوربین عادی و ساده استفاده کنند، لی وانل ایدهای جذاب به فیلمبردار فیلم Upgrade میدهد که در ابتدا احمقانه به نظر میرسد اما بعد از تست، انجام و مشاهده خروجی گرفته شده از این سکانس متوجه میشوند که میتوانند از این تکنیک بیشتر در فیلم استفاده کنند. آنها به خاطر کیفیت و فریم خروجی بالای گوشی هوشمند iPhone 7 تصمیم میگیرند که از دوربین این گوشی برای ضبط کردن یک سری سکانسهای خاص برای حرکت سریع دوربین استفاده کنند که خروجی را قطعا در فیلم Upgrade احساس خواهید کرد و به فیلمبردار دستمریزاد خواهید گفت.
موزیک فیلم کاملا بر اساس سینتهای سایبرپانکی بنا شده است و برای این فیلم که پر از صحنههایی هیجانی و احساسی است، تفاوت و خدمتگذاری به روایت کاملا در موزیک هم رعایت شده است و به خاطر این موضوع به مهندس صدای این فیلم نیز باید احسنت گفت که با ترکیب موسیقی و افکتهای صوتی در صحنه به شلوغکاری و حواسپرتی دامن نزده است.
وقتی صحبت از بازیگران این فیلم میشود به سردرگمی خاصی میرسیم. نمیدانم این ایراد از لی وانل بگیرم یا از بازیگران فیلم! شخصیتهای این فیلم آنقدری که باید عمیق پردازش نشدهاند و در حدی شما را با خود همراه میکنند که فقط بخواهید داستان کلی را پیش بگیرید؛ در طول فیلم خیلی کم پیش میآید که با شخصیت خاصی همزادپنداری کنید یا بخواهید بدانید که چه بر سر او میآید. به همین خاطر است که بازیگران اهمیت زیادی در طول فیلم Upgrade ندارد؛ آنها فقط هستند که در خدمت داستان و روایت باشند.
لوگان مارشال گرین که بازیگر نقش اصلی فیلم Upgrade است را پیش از این در فیلم دیگری ندیده بودم و بعدها که او را در فیلم Spider-Man: Far From Home دیدم، به هیچوجه نشناختم و تنها در بخش دستاندکاران این فیلم متوجه شدم که این بازیگر نقش اصلی فیلم Upgrade بوده است. شخصیت او که گری نام دارد ظاهر، سر و شکل متفاوتی نسبت به استایل روزمره لوگان مارشال گرین دارد و این بازیگر تحت گریم سنگینی است؛ بین تمام بازیگران این فیلم شاید تنها لوگان مارشال باشد که در دل مخاطب جایش را پیدا کند که البته این کار به سختی ممکن است.
او دیالوگهای طنز، جدی و احساسی فیلم را به خوبی ادا میکند اما همانطور که گفته شد این ایراد بیشتر به لی وانل وارد است که به شخصیت او بیشتر عمق و لایه نداده بود و چیز بیشتری از شخصیت گری تریس ندیدم؛ اما باید اعتراف کرد که لوگان مارشال گرین به خوبی کارش را انجام داده بود. برای یک بخشی از صحنههای اکشن مهم فیلم که بازی چهره او را نیاز داشتند، او با بدلکارهای مختلفی تمرین کرده تا بتواند این صحنهها را خودش انجام دهد و بهترین خروجی ممکن را بسازد.
بخش دیگری که بسیار برایم اذیتکننده است، پتانسیل بالای آنتاگونیست این فیلم است که شاید تا نیمههای فیلم تنها در یک الی دو صحنه کوتاه او را میدیدیم و در نهایت هم آنچنان که باید به آن پرداخته نشد در صورتی که بازیگر این آنتاگونیست که او را در صحنهای کوتاه از فیلم The Invisible Man خواهید دید، واقعا جذاب و وسوسهانگیز بازی کرده است و از تماشای حرکات صورت و بازی زیرپوستی او بسیار لذت میبرید.
ارتقا به واقعیتی غیرمجازی
ارتقا شاید یک روند و داستان خطی را جلوه دهد اما میتواند برای لی وانل یک بستر مناسب برای ساختن فیلمهای سایبرپانکی بیشتری باشد. او جوری این دنیای جذاب اما پر از جای کار را ساخت که انتظار میرود قسمت بعدی فیلم Upgrade را هم در چند سال آینده بسازد؛ هرچند که امیدوارم این اتفاق نیافتد چرا که معمولا دنباله اینجور فیلمها جذابیت قسمت اول را تکرار نمیکنند.
توصیه میکنم حتما فیلم Upgrade را ببینید که بسیار هیجانانگیز، جذاب و البته متفاوت است.