انیمه Terror in Resonance یا ترور طنین انداز یکی از دیگر از آثار شینیچیرو واتانابه، کارگردان افسانهای مدیوم انیمه است. اثری که در شروع، ممکن است به مراتب سادهتر از چیزی باشد که به نظر میرسد؛ انیمهای در مورد دو نوجوان غیرمعمول که دست به بمبگذاری و حملات تروریستی میزنند و نه چیزی بیشتر. اما اگر کمی عمیقتر به داستان و شخصیتهایش نگاه بیندازید، انیمه Terror in Resonance حرف بیشتری برای گفتن دارد.
انیمه Terror in Resonance اثر استودیو ماپا (MAPPA)، در فصل تابستان سال ۲۰۱۴ منتشر شد؛ دقیقا در سالی که فصل نخست انیمهی Space Dandy، اثر دیگر شینیچیرو واتانابه هم انتشار یافت. همانطور که به آن اشاره کردیم، کارگردانی انیمه برعهدهی واتانابه بوده است، که اگر با کارهایش آشنا باشید، تا حد خوبی میتوانید یک ایدهی کلی در مورد جنس روایت و داستان انیمه به دست بیاورید. آهنگسازی انیمه توسط یوکو کانو (ِYoko Kanno)، که به اندازهی خود واتانابه افسانهای است و آرنور دن (Arnor Dan)، یک آهنگساز ایسلندی انجام شده و طراحی شخصیتها نیز بر عهدهی کازوتو ناکازاوا (Kazuto Nakazawa) بوده است.
از لحاظ انیمیشن، انیمه ترور طنین انداز کیفیت بسیار خوبی دارد. انیمههای زیادی را میتوانید با موضوعات مشابه پیدا کنید، ولی تعداد انگشتشماری از آنها از لحاظ انیمیشن در حد و اندازهی انیمه Terror in Resonance ظاهر شدهاند. رنگبندی فریمها، نورپردازی سکانسها و جزییات بکگراندها، تمامی المانهای مربوط به انیمیشن، کیفیت بسیار مطلوبی دارند که واقعا تجربهی چشمنوازی را ارائه میدهند. به لطف انیماتورها که به خوبی المانهای مختلف فنی را پیاده کردهاند و به لطف موسیقی متن بینظیرِ یوکو کانو و آرنور دن، لحظات بسیار فوقالعاده و بهیادماندنیای در طول انیمه رقم میخورند. هم موسیقی متن و هم انیمیشن Terror in Resonance، همجنس روایت و درونمایهی داستانی انیمهاند؛ در سکانسهای مختلف انیمه میتوانیم تنهایی شخصیتهای اصلی را حس و با قطعههای موسیقی انیمه، غم و اندوه و وزنی که بر شانههای آنها سنگینی میکند را درک کنیم.
در راستای لحظات به یادماندنی، از شروع اپیزود اول انیمه گرفته که با آتشبازی شروع میشود و آدرنالینتان را آنقدر زیاد میکند که میتوانید صدای ضربان قلبتان را بشنوید، تا چند اپیزود بعد و موتورسواری لیسا (Lisa Mishima) و دوازده (اسم یکی از شخصیتهای اصلی Twelve و دیگری Nine است) وسط شهر، تا اپیزود پایانی و جمعبندی انیمه، لحظات زیادی در طول انیمه وجود دارند که حتی پس از پایان یافتن انیمه، به آنها فکر خواهید کرد و از ذهنتان بیرون نخواهند رفت.
القای احساسات، شاید یکی از مهمترین المانها در روایت داستان باشد؛ المانی که به بهترین شکل ممکن در طول این یازده قسمت صورت گرفته است و در آخرین اپیزود، به اوج خودش میرسد. جایی که اپیزود پایان مییابد و قطعهی Von شروع به پخش شدن میکند، جوری با شما بازی میکند که تقریبا غیرممکن است احساساتتان بر شما غلبه نکنند. انیمه Terror in Resonance پر از سکانسهای جذابی است که میتوان آنها را بارها نگاه کرد و از آنها خسته نشد.
داستان انیمه از جایی شروع میشود که یک تیم دو نفره، مادهی پلاتینیوم را از یک نیروگاه میدزدند. این سکانسهای اول اپیزود نخست، هیچ پیشزمینهای از شخصیتها و اتفاقات ندارند و مخاطب را مستقیما داخل یکی از هیجانانگیزترین سکانسهای انیمه میاندازند. بعد از چند ماه، همین تیم دو نفره، با هویت مجازیای که در سطح اینترنت با اسم اسپینکس (Sphinx یا همان ابوالهول) شناخته میشوند، معماهایی را برای پلیس توکیو مطرح میکنند که برگرفته از داستان ایدیپوس است. اگر پلیس بتواند در زمان معینشده معماها را حل بکند، میتواند بمبگذاریهای شخصیتهای اصلیمان را خنثی کنند. اینکه با چه هدف و انگیزهای پروتاگونیستهای ما، که با اسمهای نه و دوازده شناخته میشوند، دست به چنین حملات تروریستی زدهاند، در اپیزودهای بعدی به آرامی مشخص میشود.
دو شخصیت اصلی دیگر داستان، لیسا میشیما و کارگاه شیبازاکی هستند. لیسا میشیما دختریست که که دچار روزمرگی شدیدی شده و به خاطر دلایلی سعی دارد از پیش خانوادهاش فرار کند و طی اتفاقاتی سرنوشتش به سرنوشت شخصیتهای اصلی دیگرمان گره میخورد. در سمت دیگر شیبازاکی، کارگاهی است که طی اتفاقاتی مسئولیت این را برعهده میگیرد که تیم اسپینکس را دستگیر کند. شخصیتی که ایدهآلهای خودش را نسبت به عدالت در سطح جامعه دارد و مسیری که در راستای دستگیر کردن دو شخصیت اصلی دیگرمان طی میکند، بسیار جذاب است. به نحوی میتوان گفت که مخاطبان هم مانند شیبازاکی در مورد این دو تروریست عجیب و غریب، کنجکاو میشوند و برای همین، موضوع دنبال کردن شیبازاکی که رفتهرفته لایههای بیشتری از شخصیتش نمایان میشود، جذابیت خاص خودش را دارد.
در انیمه Terror in Resonance، خطهای داستانی مختلفی شروع میشوند و به پایان میرسند. برخی از آنها به شکل خوب و رضایتبخشی و برخی نه خیلی. اصلیترین خط داستانی انیمه، داستان اعضای اسپینکس، دو پسر نوجوان با اسمهای نُه (Nine) و دوازده (Twelve)، است. دو شخصیت اصلیای که در ظاهر کاملا دو قطب مخالفاند. نه شخصیت درونگرا و سردی دارد، اما در طرف دیگر، دوازده را داریم که شخصیت پرانرژی و حتی بازیگوشی دارد. بهترین توصیف از نه و دوازده را یکیدیگر از پروتاگونیستهای ما لیسا، از آن دو داشت: «نگاهی به سرمای یخ و لبخندی به گرمای خورشیدِ تابستان.» هرچه داستان جلوتر میرود و به علامت سوالهای داستان جوابهایی داده میشود، بیشتر وجه اشتراک این دو نفر را متوجه میشویم. هر دو اهداف یکسانی دارند، اما ویژگیهای شخصیتیشان کاملا متضاد یکدیگر است.
شخصیتهای نه و دوازده حملات خود را جوری برنامهریزی میکنند که در نتیجهی آن، هیچ فرد بیگناهی کشته نشود و افراد کمی در طول آنها صدمه ببینند. اینکه چگونه این نقشهها را پیاده کردند، جذابیت خاص خودش را دارد. وقتی که میبینیم تا چه حد نسبت به این قضیه پایبند هستند و جان خودشان را به خطر میاندازند تا نگذارند کسی در طول حملاتشان آسیب ببیند، مخاطبان لایهی جدیدی از پروتاگونیستها را درک میکنند و میتوانند در سطح انسانیتری با آنها ارتباط برقرار کنند. این ارتباط و درکی که به آن اشاره کردیم، وقتی بیشتر از پیش تقویت میشود که از گذشتهی شخصیتهایمان مطلع میشویم. وقتی که متوجه سختیهایی که کشیدهاند میشویم و شاهد تلاشهایشان در راستای به گوش رساندن صدایشان میشویم، تقریبا غیرممکن است که حداقل ذرهای با آنها ارتباط برقرار نکنیم و در پایان، برای جمعبندی شخصیتهایشان اشک نریزیم.
در همین راستا شاید بزرگترین مشکل انیمه Terror in Resonance این موضوع باشد که به اندازهی کافی به برخی از شخصیتها نمیپردازد. در مرکز این مشکل، آنتاگونیست داستان که از اواسط روایت مستقیما وارد انیمه میشود، حضور دارد. اگر بخواهیم کاملا روراست باشیم، میتوان او را ضعیفترین المان انیمه دانست. وقتی که پنج (Five) وارد روایت میشود، به جای معماهای جذاب برگفته از اسطورهی ایدیپوس، شاهد یک مسابقه نه چندان جذابِ شطرنج در وسط فرودگاه هستیم. در طول انیمه، بارها پنج به گذشتهی مرموزِ نه و دوازده وصل شده است اما صرفا مربوط کردن او به شخصیتهایی که به آنها اهمیت میدهیم، به این معنی نیست که مخاطب با این شخصیت جدید هم ارتباط برقرار میکند و برایش اهمیت دارد؛ حتی اگر سکانس نهاییای که در آن حضور داشت، احساسی باشد.
پنج شخصیتی است که علامت سوالهای زیادی در موردش وجود دارد. بله، لازم نیست به همهی این سوالات پاسخ داده بشود تا شاهد یک داستان و روایت خوب باشیم. با اینحال، او اهداف مشخصی در طول داستان نداشت یا حداقل آنطور که باید و شاید به آنها پرداخته نشد که بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم. این حرفها به این معنی نیست که حضور نداشتن پنج در انیمه، میتوانست بهتر باشد. اصلا اینطور نیست؛ حضور داشتن او لایهی احساسی جدیدی را به انیمه اضافه کرد که نمیتوان منکر آن شد. اما به عنوان یک آنتاگونیست و با درنظر گرفتن پتانسیلش، آنطور که باید و شاید پرداخت مناسبی نداشت.
در نهایت، انیمه Terror in Resonance اثر منحصربهفرد و خاصی است که سوای مشکلاتی که به آن اشاره کردیم، اثر خوبی است که با انیمیشن روان با کیفیت استودیو ماپا و موسیقی متن فوقالعاده یوکو کانو، تجربه هیجانانگیز و تاثیرگذاری را رقم میزند. برخی پایانبندی انیمه را شتابزده میدانند و میگویند که یازده قسمت برای رسیدن به چنین پایانی بسیار مدت زمان کمی است که اگر بخواهیم سختگیر باشیم، میتوان این موضوع را هم ایراد خواند. نمیتوان این موضوع را انکار کرد که در برخی المانهای روایی، انیمه Terror in Resonance مشکلاتی را دارد، اما با اینحال، این انیمه به تمها و دورنمایهی داستانیاش به خوبی میپردازد و در نهایت جمعبندی احساسیای را رقم میزند که دیدنش را پیشنهاد میکنیم. شاید تجربهای بینقص نباشد، اما اثری است که اگر با آن ارتباط برقرار کنید، از آثاری خواهد بود که به این زودیها از ذهنتان بیرون نخواهد رفت.
آیا انیمه ترور طنین انداز را تماشا کردهاید؟ نظراتتان را با ما درمیان بگذارید.