مجموعه تلویزیونی «بزرگ شده توسط گرگ ها» (سریال Raised by Wolves) که نمایش آن از تاریخ 3 سپتامبر 2020 بر بستر شبکه اچ بی او مکس آغاز شده یکی از محبوبترین و تحسینشدهترین سریالهای ماههای اخیر است که پیش از اتمام کامل پخش فصل اولش آنقدر با استقبال بالا همراه شد که تولید فصل دوم آن خیلی زود تایید شد.
این درام علمی-تخیلی امریکایی که نام اِرِن گازیکووسکی (Aaron Guzikowski) را به عنوان سازنده و نویسندهی اصلی خود معرفی کرده، از حضور نام بزرگ و خوشسابقهای چون ریدلی اسکات (Ridley Scott) در تیم تهیه و تولید خود سود میجوید. ریدلی اسکات البته خودش دو اپیزود اول سریال را نیز شخصا کارگردانی کرده تا امضای کارگردانیِ محکم و بینقص خود را بر سریالی که با همکاری کمپانی شخصی او تولید شده حک کند.
واکنشها به «بزرگشده توسط گرگها» در سایتها و نشریات سینمایی عموما مثبت و همراه با تحسین بوده و این درام آخرالزمانی خیلی زود توانسته مخاطبان و طرفداران پروپاقرصی برای خود پیدا کند. فضاسازی و قصهی پرکشش و درگیرکننده، جلوههای ویژهی واقعگرا و چشمگیری که به عنوان اثری علمی-تخیلی در سالیان اخیر بدیع و نو بنظر میآید و همینطور رویارویی فلسفی علم و مذهب از نکات جذاب و تحریککنندهای بوده که مخاطبان را به تماشای فصل اول این سریال و کنجکاوی برای فصلهای آینده بسیار مشتاق کرده است. در ادامه سعی داریم نگاهی کوتاه داشته باشیم به مولفهها و ویژگیهای متخلف احتمالا مهمترین محصول اچ بی او مکس در سال جاری. با نقد سریال بزرگ شده توسط گرگ ها پی اس آرنا همراه باشید.
سریال «بزرگ شده توسط گرگ ها» روایتگر داستان دو ربات هوشمند (اندروید) به نامهای مادر (با بازی درخشان آماندا کالین) و پدر (با بازی ابوبکر سلیم) است که پس از نابودی زمین در خلال یک جنگ جهانی بزرگ که ریشهای مذهبی و دینی داشته است، حالا از سوی خالقی انسانی – که فاقد عقاید مذهبی است- ماموریت یافتهاند تا در سیارهای دیگر- کپلر 22بی- تربیت فرزندان انسان را به عهده بگیرند. طبیعیست که حضور آنها در سیارهای نسبتا ناشناخته با خطرات و اتفاقات غیرقابلپیشبینی همراه میشود که هر کدام در جای خود چالشی تازه برای این پدر و مادر مکانیکیاند. از سوی دیگر در طرف مقابل نیز، جبههی بازمانده از انسانهای مذهبی در شرف فرود آمدن به کپلر 22بی و جستجو برای یافتن نسل جدید انسانی هستند. آنها در محیطی شبیهسازیشده، کلونی بشری همسو با عقاید خود را سازماندهی میکنند و بنظر میرسد اتفاقا از جبههی مقابلشان پیشرفتهتر هم هستند.
در ادامهی قصه اندرویدهای داستان – که با سختکوشی در مقابل تمامی خطرات محیطی و فیزیکی برای حفاظت از نسل انسانی در سیارهای متروکه و غریب دوام آوردهاند- میفهمند که کنترل عقاید و افکار انسان کار دشواری است و حفاظت از یک نسل انسانی فارغ از مشکلات فیزیکی و محیطی آن، پیچیدگیهای فکری و روانی خاص خود را دارد. این پیچیدگیها و البته فرود مذهبیها بر کپلر 22بی عرصهی جنگی بیامان و رقابتی سخت در سیارهای ناشناخته را سامان میدهد که رفته رفته تبدیل به نبردی عظیم میان خیر و شر میشود. خیر و شری که از یک رویارویی عمیق مذهبی و فلسفی ریشه میگیرد.
سریال «Raised by Wolves» با آغاز خود در اولین اپیزودش، فضایی یکسر خیالانگیز و باستانی را پیش چشم مخاطب به تصویر میکشد. البته این خیالانگیزی فارغ از جنبههای تزئینی و گولزنک معمول آثار علمی-تخیلی است و اتفاقا بیشتر حال و هوایی واقعنما، سرد و بعضا تاریک دارد. نوعی از سادگی و پیراستگی که باعث شده آن را با حال و هوای آثار سینمایی علمی-تخیلی در دههی هشتاد مقایسه کنند. اما رفتهرفته با استقرار خانوادهی اندرویدها در کپلر 22 فضاسازی سریال رفتهرفته باشکوهتر و رعبانگیزتر میشود. در ابتدا گویی با یک بازگویی قصهی خلقت مواجه باشیم. سیارهای متروک و خالی و پدر و مادری با چند بچهی قد و نیمقد. از همین ابتدا «بزرگ شده توسط گرگ ها» ما را به انواع و اقسام روایات دینی و مذهبی و اساطیر باستانی ارجاع میدهد. و در این میان شخصیت «مادر» آشکارا نقشی اساسیتر و پررنگتر دارد.
در ادامه امکان لو رفتن بخشهایی از قصه سریال وجود دارد.
مادر با بازی به واقع شگفتانگیز آماندا کالین، آنقدر جذاب و باشکوه شخصیتپردازی شده که به طرزی بیرحمانه دیگر شخصیتهای سریال را تحتالشعاع خود قرار داده است. او کهنالگوی مادری سلطهگر و جبار است که مهر و عشق مادریاش چنان قدرتمند – و بگذارید بگوییم خوفناک است- که برای ادای آن حتی حاضر به هر نوع از ویرانگری و خشونت است. او آشکارا تکرار یک الگوی باستانی از یک ربالنوعِ مدرن و ساختهی دست بشر است. الههای که گویی قرار است توامان خداوندگارِ باروری، مهر، عذاب و حتی انتقام باشد. و خب طبیعیست که این حجم از جاهطلبی در خلق یک شخصیت راه به چنان کاراکترِ پرانرژی و تابناکی میبرد که با هر لحظه غیبت در خط سیر داستانی سریال با نوعی افت انرژی و حتی ریتم مواجهایم.
تصویر دستهای گشودهی مادر – با آن هیبت طلاییِ باستانی- در هر باری که برای پرواز کردن بر فراز کپلر 22 اقدام میکند باشکوه و جذاب است و این بیش از هر چیز گواه ذهنِ درخشان طراح و نویسندهی چنین شخصیتیست. کارگردانیِ این صحنهها نیز هر بار چنان با سخاوتی هوشمندانه و دقیق همراه است که هیچگاه این جلال و شکوه غریب طراوت خود را از دست نمیدهد. این در واقع نمایشی از قدرت و تسلط یک خدای مونث است. کسی که هر چند او را بعدتر در مقام مخلوقی بیاختیار و برنامهریزیشده نیز از نو میشناسیم اما بروز ویژگیهای بیمانندش او را تا پایان سریال جذاب و عامل تحریک و اشتیاق بیننده نگه میدارد.
طراحی چشمهای «مادر» نیز به عنوان سلاحی مرگبار و غیرقابلمهار در نوع خود جالب توجه است. در پایان اولین اپیزود سریال است که با نیروی کشنده و غریب سلاح او به طرزی تکاندهنده آشنا میشویم و وجه ویرانگر و کوبنده او خیلی زود برایمان روشن میشود. جالب است که سو – با بازی نیام الگار- جایی از سریال از «مادر» با لفظ «سلاح کشتار جمعی» یاد میکند. در واقع او یک قهرمان/ضدقهرمان کامل است که بار سنگین این قصهی عظیم و کهکشانی بر شانههای اوست. اوست که پیش از هر کسی مرز سیال خیر و شر داستان را در ذهن بیننده ترسیم میکند و همچون ماری خوشخط و خال روی این مرز ناپیدا افسونگرانه میخزد.
در سریال «Raised by Wolves» چنان که به آن اشاره کردیم، به طرزی هوشمندانه مرز میان خیر و شر داستان – که عملا موتور محرک روایت قصه هستند- چندان واضح و مشخص نیست. و این آشکارا برخلاف درامهای امریکایی معمول است که در آن نبردی بزرگ و سرنوشتساز زمینه اصلی قصه را شکل میدهد و نمایندگان خیر و شر – که به راحتی قابل شناساییاند- از هر سو برای پیروزی دسته خود میجنگند. در «بزرگ شده توسط گرگ ها» در یک سوی نبرد گروه بیخداها ایستادهاند و در سوی دیگر خداباوران. و این آشکارا یک نبرد بزرگ مذهبی و از سویی تاریخی و ناخودآگاه فرامتنیست. البته که روایت سریال با اندرویدهای ساختهی دست خداناباوران آغاز میشود و اساسا همراهی ما با کاراکترهای سریال با دو شخصیت پدر و مادر و هدف ماهوی آنها که همان حراست از نسل بشر در سیارهای ناشناخته است شکل میگیرد اما در ادامه این همراهی و سمپاتی چندان هم پایدار و یکدست نیست. ما بارها از اعمال خشن و خونبار «مادر» غافلگیر میشویم و هر بار در ماهیت خیر/شر بودن او تردید میکنیم. و این «تردید» به نحوی دلچسب در ادامه قصه جاری و ساریست. گویا همه چیز از نادرستی و دروغین بودن جبههی خداباوران حکایت دارد اما روایت به سمتی ادامه پیدا میکند که گویای این نکته باشد که پایان مسیرِ جاهطلبانهی بیخداها نیز- لااقل به آن نحوی که خود در نظر داشتهاند- چندان خوش و عاقلانه نیست! پایان سریال به باشکوهترین و رعبآورترین شکل ممکن گویای این هرج و مرج ترسناک و سنتزِ پیشبینیناپذیر است.
نکته مهم شاید این باشد که با شروع سریال «Raised by Wolves» برخلاف غالب اوقات این آدمیان هستند که گویی «بیگانه» و «دیگری» تلقی میشوند و اتفاقا رباتها و اندرویدها برعکس، موجوداتی ملموس و انسانیاند. ما سمت رباتهای بیخدا ایستادهایم و بیگانگان آدمیانی مذهبیاند! این موقعیتیست که کاملا هوشندانه طراحی شده است. جبههی خداباوران جامعهای متعصب، افراطی، با ظاهری پرطمطراق و با آیینهای مفصل تصویر شده که برای ادامهی حیات خود و ایدئولوژیاش از پیشرفتهترین تکنولوژیها و ابزار ممکن استفاده میکند. از بعضی وجوه سادهانگارانه و دمدستی در طراحی کاراکترهای مذهبی قصه که بگذریم، طراحی کلی جبههی خداباوران در نوع خود جالبتوجه و چشمگیر است. جایی که از انواع و اقسام مذاهب، آیینها و نمادهای مذهبی برای شکل دادن به این جامعهی آخرالزمانی استفاده شده است. اشارات گوناگون به کتاب عهد عتیق و آیات آن در جایجای سریال به چشم میخورد و نشانگان و ادبیات میترائیسم نیز که به روشنی در طراحی اعتقاد مذهبی و خدای فرضی سریال استفاده شده گویا و مبرهن است. معبد ناشناخته و اسرارآمیزی که مذهبیها در کپلر 22 کشف میکنند و آن طراحی غریب هندسی و سنگ جادویی که در یکی از اضلاع آن پنهان است نیز به طرزی واضح یادآور بنای کعبه و نوع خاص تقدس و ماورایی بودن آن است. از این دست نشانهها در دیگر بخشها و جزئیات سریال فراوان است و نمیتوان هوشمندی خالقان سریال را در همآمیزی این عناصر رنگارنگ دستکم گرفت اما هر چقدر که این کلیت، باحوصله و پرجزئیات طراحی شده، همانطور که گفتیم بعضی وجوه سادهانگارانه در طراحی شخصیتهای مذهبی جای حرف و اما و اگر دارد. تقریبا تمام شخصیتهای جبههی خداباوران سادهلوح، بیکفایت و عاجز طراحی شدهاند و اصلا معلوم نیست این ابرقدرتِ مذهبی، چگونه آنقدر پیشرفته و قدرتمند شده است؟ توسط همین پیرمردها و راهبههای سادهلوح و بیعرضه؟ در جبهه جامعه مذهبی آنقدر قحطالرجال است که یک خداناباورِ معمولی و بیسروپا- گیرم با جعل چهرهی فردی دیگر- آنقدر راحت میتواند رهبری و زعامت قوم را به دست گیرد؟
خود مفهوم «هویت» در سریال «Raised by Wolves» به عنوان امری فردی و جمعی نقشی اساسی دارد. دو گروه یک مقابلهی بزرگ و جهانی روبروی هم صفبندی کردهاند. دو گروه کاملا متضاد و ستیزنده. در این حین اما در زیر لایهها و میان شکافهای این ستیز بزرگ، هویتهایی چندگانه و متناقض هم رشد کردهاند. این دیگر قرار نیست یک نسبت سیاه و سفید ساده باشد. پیچیدگی فردیت انسانها و افکار غیرقابل مهار آنها از یک سو و از آن سو عجیبتر، پیچیدگیِ از مهار خارج شدن رباتها و اندرویدها از الگوریتمها و برنامههای مکانیکیشان تقابل «بزرگ شده توسط گرگ ها» را جدیتر و چندوجهیتر میکند. جدای از خود کارکتر مادر که درباره آن صحبت کردیم، کاراکتر مارکوس – با بازی تراویس فیمل- نیز مثالی کامل برای این موضوع است. مارکوس که اساسا یک خداناباور است با جعل هویت یک خداباور – با دزدیدن چهره و هویت او- وارد جامعهی خداباوران شده و رفته رفته آنقدر در این جامعه و ساز و کارهای آن غرق میشود که بالاخره خود در قامت یک خداباورِ افراطی و متعصب قد برافراشته و از فرط سودازدگی، کارش به جنون و پریشانی میرسد. هر چند که ماهیت افکار هذیانی و پریشان مارکوس- لااقل تا پایان فصل اول سریال- چندان واضح و مشخص نیست اما کاراکتر مارکوس را میتوان شبحی برگرفته از الگوی اشخاص مقدسمآب یا حتی شاخص مذهبی و دینی در نظر گرفت که درگیر نوعی مکاشفه یا تجربهی ماورایی شدهاند که سرشت خیر/شر آن البته مسکوت و ناگفته باقی مانده است.
در سوی دیگر کاراکتر «پدر» نیز سویههای متفاوت خود را دارد. او که ابتدا به ساکن تنها یک ربات مدلپایینِ کارگر به نظر میرسد که وظیفهاش تنها فرمانبرداری از «مادر» و حراست از بچههاست، رفته رفته به آگاهی بیشتری از آنچه انتظار میرود میرسد، و حتی جایی از داستان آگاهانه مقابل «مادر» میایستد و در مقام یک راهنما و فردِ دانا مادر را هدایت و راهبری میکند. هوشمندانه است که در همان شروع سریال نیز این «پدر» است که زودتر از «مادر» به این درک رسیده که باید جبههی مقابل خود را حالا از زاویهی دیگری ببیند و شاید حتی باید مجبور باشد با آنها مسامحه کرده تا لااقل نسل باقیمانده بشری را حفظ نماید. عنصر «حافظه» نیز در این میان نقشی حیاتی ایفا میکند. این «حافظه»- به معنی لوحی برای نگهداری خاطرات و اطلاعات زندگی یک آدم- است که عامل اعوجاج و دگرگونی شخصیت «مادر» میشود. و این چیزیست که ظاهرا «پدر» از آن بیبهره است. حافظه است که «مادر» را به سمت یک چرخش متهورانه پیش میبرد تا نطفهی جنینی غریب و ناشناخته در دل خود بکارد. نطفهای که حاصل آن هیولایی خوفناک و عجیبالخلقه است. و این به فلسفیترین بیان ممکن شاید آفتِ حافظه باشد.
سریال «Raised by Wolves» اما به طرزی گاه ناخوشایند پر از ارجاعات ریز و درشت به مسائل کلان جامعهشناسانهی امروزیست. به راحتی میتوان رد مسائلی چون حقوق اقلیتهای نژادی و قومی، حفاظت از محیط زیست و حقوق حیوانات و مقابله با ظلم و خشونت علیه زنان را در جایجای سریال دنبال کرد. این ارجاعات گاه آنقدر ژورنالیستی، گلدرشت و فاقد ظرافت طراحی شده که در عین حال که به عامل برهم خوردن لذت بیننده از روایت یک قصه تبدیل شده، از بعد زیباییشناسانه نیز زائد و تحمیلی به نظر میرسد. آن حجم از تاکید روی شکار حیوانات و جانواران – که کاملا موذیانه آنقدر زشت و بدمنظر هم طراحی شدهاند- و خوردن گوشت آنها در چندین سکانس مفصل، دور از ذهن درخشانیست که قصهی هوشمندانه «بزرگ شده توسط گرگ ها» را طراحی کرده است. این تکفیر گوشتخواری به این سیاق بیشتر شبیه یک آگهی تلویزیونی از آب درآمده تا جزئی از یک درام بزرگ و مهندسیشده.
اما علیرغم همهی نکات قابلبحث در سریال و بعضی گرهافکنیها و گرهگشاییهای هالیوودی و سادهاندیشانه – که البته به نسبت دیگر آثار مشابه بسیار کمترند- نمیتوان قصهگویی سطحبالا و فکورانهی نویسندگان فیلم را انکار کرد. جهان داستانی سریال «Raised by Wolves» موفق میشود خودش را با تمام جاهطلبیها و راز و رمزهایی که بسیاریشان ناگشوده و بیجواب میمانند به مخاطب تحمیل کند. وجود عنصری ماورایی و قدرتی بزرگ اما پنهان، به زیباترین شکل ممکن در سریال به ثمر نشسته است. آن هم در جهانی که ابتدا تصویری یک سر مادی و فیزیکی از هستی و آنچه برای انسان باقی مانده است ارائه میدهد. این قدرت پنهان یا عنصر دیگرگونهی ماورایی گاهی تنها یک صداست و گاهی یک شبح. گاهی یک کیفیت جادویی و غیرقابلپیشبینی و گاه مکاشفه کودکی به واسطهی موشِ شبیهسازیشدهاش. همهی این لحظات جادویی یادآور بزرگترین منظومههای داستانی کهنیست که در آنها جادو و امر فراواقعی نقشی حیاتی در ایجاد اشتیاق و رضامندی مخاطب دارد. «بزرگ شده توسط گرگ ها» این قاعده را به خوبی بلد است و به کار میبندد.
این نکته مغفول نماند که در خلال اپیزودهای هفتم و هشتم – که همزمان با تحول شخصیت «مادر» است- با افت شدید سریال مواجهایم و حتی فکر میکنیم همهی این طرح و توطئهی دیوانهوار دیگر از دست رفته و فاقد کشش لازم است. این را میتوان از نکات منفی مهندسی درام و تقسیم اطلاعات قصهی سریال «Raised by Wolves» تلقی کرد اما خوشبختانه سریال چنان در قسمت پایانی کوبنده و خیرهکننده از جا برمیخیزد که ملال حاصل از دو اپیزود پیشگفته را از یاد میبریم. و این بهترین پایان ممکن برای اثریست که همچنان هوشمندانه و با نگاهی به آینده بسیاری از نکات و پیچیدگیهای خود را سربهمهر و نامکشوف باقی میگذارد. خود عنوان سریال بعد از پایان آن هنوز چندان روشن و گویا نیست. این عنوانِ برگرفته از اسطورههای رومی، آیا لزوما اشاره به شخصیت «کمپیون» دارد؟ رجوع به اساطیر ما را با نکات پیچیدهتری دست به گریبان میکند. بنظر میرسد حالا همه باید منتظر باشیم تا سرنوشت مولودِ شوم(؟) مادر را در سیارهای که بار دیگر با حضور انسانها خاکش خونین شده ببینیم. آیا باز هم با شرارت یک مار از بهشتی که تازه فتح کردهایم رانده میشویم؟!
The Review
سریال «بزرگ شده توسط گرگ ها»
«بزرگ شده توسط گرگ ها» در نهایت موفق میشود جهان باشکوه و جاهطلبانهی خودش را علیرغم همهی چالشها و نکات مغفولش با هوشمندی بنا کند و آن را به مخاطب تحریکشده و مرعوبش تحمیل کند. نقش ریدلی اسکات در کیفیت بالای این سریال و تشخص آن از دیگر آثار علمی-تخیلی بیش از هر چیز به چشم میخورد.