تازهترین اثر مشترک کمپانی دیزنی/پیکسار، تمام ویژگیهای آشنای انیمیشنهای قبلی این دو کمپانی را دارد، اما از جهتی میتواند مسیرش را جدا کند و به اثری متفاوت تبدیل شود. با نقد بررسی انیمیشن لوکا (Luca) در پی اس آرنا همراه باشید.
دوربین در کوچه پس کوچههای دهکده پورتوروسو، مسابقه دوچرخه بچهها را دنبال میکند. ناگهان باران میبارد و لوکا (جیکوب ترمبلی) مجبور میشود زیر سایبانی بایستد. چون فقط یک قطره آب کافی است به بدنش برخورد کند تا لوکا به اصلش که یک ماهی/موجود عجیب دریایی است، تبدیل شود. مردم دهکده از این موجودات میترسند و نامشان هیولای دریایی را گذاشتهاند.
آلبرتو، دوست و همراه لوکا که او هم یک ماهی/موجود دریایی است، با چتر به سمت لوکا میآید تا به او کمک کند که مسابقه را به پایان برساند. اما یکی از پسربچههای قلدر، ارکول (ساوریو ریموندو) که تنها نقش منفی اثر حساب میشود، آلبرتو را به زمین میاندازد و همین باعث میشود که به بدن او آب باران بخورد و آلبرتو به اصلش تبدیل میشود. حالا همه شاهد ماجرا هستند. بعضی ترسیدهاند و بعضی انگشت به دهان ماندهاند. دوست مشترک لوکا و آلبرتو، دختر کوچکی به نام جولیا (اما برمن)، از همه بیشتر نگران است. جان آلبرتو در خطر است. لوکا باید در لحظه تصمیم بگیرد که آیا میخواهد جان دوستش را نجات بدهد یا زیر همان سایبان بماند، در سایه امنش.
انیمیشنهای مشترک دیزنی/پیکسار در این سالها اصل حرفشان تقریبا حول چند موضوع چرخیده است. قدرت انتخاب، نترسیدن از تفاوت با دیگران و شجاعت در ابراز وجود. انیمیشن لوکا، آخرین اثر پخششده از این دو کمپانی نیز دغدغهاش همینها است و به خوبی هم از عهده کارش برآمده. لوکا با مدت زمان 1 ساعت و 35 دقیقهاش کاری را میکند که سریالهای چند اپیزودی از عهدهاش به راحتی برنمیآیند.
حتی میتوان گفت آثار اخیر دیزنی/پیکسار هم به قدری درگیر نشان دادن جهانهای فانتزی و ابرقهرمانی و حتی جهان پس از مرگ بودند که یادشان رفته بود به هرحال زمینی هست و انسانهای واقعی با سنین مختلف در آن زندگی میکنند. اگر کارهای اخیر این دو کمپانی بیشتر برای فرار از واقعیت بود، انیمیشن لوکا درباره واقعیت ساده زندگی است. البته درست است که همچنان با موجوداتی غیرانسانی سروکار داریم، ولی عجیب است که موجودات دریایی انیمیشن لوکا برعکس ابرقهرمانها، اسباببازیها و ماشینها، به واقعیت انسان بیشتر شبیه هستند.
انیمیشن لوکا که اولین ساخته بلند انریکو کازاروزا به حساب میآید (او قبل از انیمیشن Luca در انیمیشنهای دیگر دیزنی/پیکسار در تیم هنری نقش داشته و همچنین انیمیشن کوتاه ماه را هم ساخته است)، حکم یک اثر مستقل را در میان دیگر انیمیشنهای دیزنی/پیکسار دارد. اگر انیمیشنهای داستان اسباببازی، روح، در جستوجوی نمو و شگفت انگیزان، آثار پرخرج و بلاک باستر کمپانی به حساب میآیند، لوکا حکم همان فیلم ارزان قیمتی است که کارگردانی تازهکار آمده و میخواهد تجربهای تازه در جهان دیزنی/پیکسار داشته باشد.
البته نباید این را به حساب این گذاشت که لوکا هیچ ربطی به کارهای اخیر این دو کمپانی ندارد. اولین نکته واضح، طراحی شخصیتها است که نام دیزنی و پیکسار را فریاد میزند. پیام اخلاقیاش و موردپسند کوچک و بزرگ خانواده بودن هم از دیگر نکات مشابه است. اما با تمام این حرفها، لوکا آزادیای دارد که در انیمیشنهای دیگر این دو کمپانی کمتر دیدهایم که شاید تاثیر از هایائو میازاکی بزرگ باشد. حتی اگر کارگردان هم چیزی از تاثیرش از میازاکی نگفته بود، به راحتی میتوان تشخیص داد که نام دهکده (پورتوروسو) از یکی از انیمیشنهای میازاکی (پورکو روسو) برداشته شده است.
نکتهای دیگر که لوکا را از حالت معمولا منطقی و حسابشده فرهنگ آمریکایی جدا میکند، این است که در اثر علتی برای اینکه چرا این موجودات دریایی وقتی به سطح آب میآیند و پایشان را روی زمین میگذارند به انسان تبدیل میشوند، وجود ندارد. ما فقط سکانسی را میبینیم که لوکا برای اولین بار به ساحل میرود و تبدیل به انسان میشود، همین و بس. دیگر نیازی به توضیح اضافهای نیست. در صورتیکه اگر لوکا طبق قوانین قبلی دیزنی/پیکساری ساخته میشد، احتمالا باید آلبرتو در چند سکانس به لوکا توضیح میداد که چرا او به انسان تبدیل میشود.
شخصیت لوکای روی زمین از لوکای دریایی بهتر پرداخته شده است. ما خیلی از موجودات دریا چیزی نمیبینیم و با اینکه همهشان از جذابیت برخوردار هستند (مخصوصا عموی لوکا، اوگو، که حضور کمی دارد و صداپیشگیاش توسط ساشا بارون کوهن انجام شده است)، اما سازندگان ترجیح دادهاند که بیشتر روی زمین باشند. البته به قدری این دهکده ساحلی که در انیمیشن لوکا وجود دارد، ماهرانه طراحی و ساخته شده، که وجودش را میتوان حس کرد؛ انگار قابل لمس است و میتوان چنین جایی را در جهان واقعی پیدا کرد.
نسیم خنکش، باران و حتی فضای دمکرده خانه و بوی اسپاگتی قابل تشخیص هستند. به همین ذلیل، هیچ ایرادی ندارد اگر زیاد کف اقیانوس نیستیم. شاید شباهت به انمیشن در جستوجوی نمو یا حتی فیلم ابرقهرمانی Aquaman هم دلیل دیگری برای دور ماندن از دریا باشد و صد البته که نام انیمیشن لوکا است و ما هم این ماهی/انسان کوچک را دنبال میکنیم که بیشتر به زندگی در سطح زمین علاقه دارد تا داخل دریا. حتی وقتیکه پدر و مادر لوکا، لورنزو و دنیلا (جیم گافیگان و مایا رودولف) به دنبال او به دهکده میآیند و آنها هم به انسان تبدیل میشوند، شخصیتشان قابل لمستر از قبل میشود. انیمیشن لوکا در ستایش انسان بودن است، نه فقط کودکان، بلکه بزرگسالان.
از موسیقی متن دن رومر نباید به سادگی عبور کرد، چون نتیجه کارش حس رضایتبخشی به اثر بخشیده است. راستش من طرفدار این حرف که میگویند موسیقی متن فیلم نباید از اثر جدا باشد، نیستم. من ترجیح میدهم موسیقی متن فیلم اتفاقا به طور کامل روی بعضی سکانسها غلبه کند، به طوری که نتوان یک سری صحنهها را بدون موسیقی تصور کرد. سینما به هر حال ترکیبی از چند هنر است و همین عناصر مختلف هستند که به فیلم نهایی هویت میبخشند. پس زنده باد موسیقی متنی که روی تصویر احاطه داشته باشد. موسیقی متن انیمیشن لوکا در بیشتر صحنهها اینچنین است و تاثیری متفاوت با موسیقی آثار اخیر دیزنی/پیکسار روی بیننده دارد. موسیقی متن انیمیشن لوکا را دوست دارم جداگانه گوش کنم که مدتی بود که هیچکدام از انمیشنهای این دو کمپانی چنین حسی را به من نداده بودند.
انیمیشن Luca، تنها داستان پسربچهای را که میخواهد دنیایی غیر از اطرافش را ببیند، تعریف نمیکند. لوکا میخواهد علاوه بر دنیای خارج از دریا، دنیای خارج از دهکده را هم تجربه کند. میتوان در نگاه اول این را به حساب دمدمی مزاج بودن لوکا گذاشت. اما خوشبختانه چیزی که از لوکا میبینیم، این است که او عمیقا دوست دارد دست به تجربههای جدید بزند و به معنای واقعی کلمه زندگی کند. برای همین، حتی اگر برخلاف خیلی از بچههای همسنوسالش با اشتیاق بگوید که دوست دارد به مدرسه برود، حرفش را باور میکنیم.
لوکا به دنبال تجربه در لحظه است، تا اینکه فقط به دنبال چیزی باشد که به دست بیاورد. اگر اینطور نبود، او و دوستانش هیچوقت به موتور وسپای دربوداغانی که نصیبشان شد، رضایت نمیدادند و به این میزان خوشحال نمیشدند. فقط امیدوارم وقتی که لوکا سوار قطار شد تا برای تحصیل از دهکده خارج شود (که عجب سکانس جذاب و بهیادماندنی هم است) و وقتی که به شهر رسید و با زندگی شلوغتری آشنا شد، همین اخلاق و روحیه را حفظ کند و یک وقت درگیر تمنای انسانی قرار نگیرد و به اصطلاح حریص نشود!
The Review
Luca
تازهترین اثر مشترک کمپانی دیزنی/پیکسار تمام ویژگیهای آشنای انیمیشنهای قبلی را دارد اما از جهتی توانایی این را هم دارد که مسیرش را جدا کند و به اثری متفاوت تبدیل شود.
لوکا زندگی خیلی از بچه های الان و نشون میده که از طرف خانواده محدود شدن و نمیتونن استعداد های خودشونو پرورش بدن و واقعا انیمیشن قشنگی بود