زنان کوچک (Little women) عنوان یکی از مشهورترین رمانهای لوییزا می آلکوت بوده که تا به حال چندین اقتباس سینمایی از آن ساخته شده است. جدیدترین بازآفرینی این داستان محبوب قرن نوزدهم را گرتا گرویک کارگردانی کرده که در سال 2019 عرضه شد. داستان جریان زندگی خانوادهی مارچ در سالهای پس از جنگ داخلی آمریکا را روایت میکند. این خانواده چهار دختر به نامهای مگ، جو، بث و ایمی دارد که هرکدام علایق و هدف مجزایی را در زندگی دنبال میکنند. در طول فیلم به تدریج با تک تک آنها بیشتر آشنا شده و دنیا را از دیدگاهشان تجربه میکنیم. در این نسخه بازیگرانی چون سورشا رونان، اما واتسون، مریل استریپ، فلورنس پیو، لورا درن، باب اودنکرک و تیموتی شالامی نقش آفرینی میکنند.
موفقترین اقتباس زنان کوچک را میتوان نسخهی 1994 آن به کارگردانی گیلیان آرمسترانگ دانست. علت محبوبیت این نسخه را بسیاری فضای شاد و صمیمی خانوادگی آن میدانند. خانوادهی مارچ یکی از دوست داشتنیترین و به یاد ماندنیترین خانوادههای تاریخ ادبیات هستند و ماجراجوییهای خواهرانهی آنها از نقاط محوری تشکیلدهنده داستان است. آرمسترانگ در منتقل کردن این فضای گرم و پرشور تا حدی موفق بود که باعث شد تا اثرش حال و هوای فیلمهای کریسمس را داشته باشد. علاوه بر آن بازی درخشان بازیگرانی چون ویونا رایدر، کریستین بل، گابریل بیرن، کریستن دانست و سوزان ساراندون بر جذابیت و ارزش هنری کار میافزاید. به طور کلی نگاه زنانهی آرمسترانگ در این نسخه بیشتر معطوف به انعکاس روحیات زنانه و احساسات عمیق و واقعی شخصیتها میشود و کمتر جنبهی فمنیستی به خود میگیرد. همچنین تاثیر سالهای سخت جنگ بر زندگی آدمها و اوضاع اجتماعی و فرهنگی دوران را نیز میتواند تا حد نسبتا مطلوبی به تصویر بکشد.
نسخهی 2019 به کارگردانی گرویگ توانست نظر مساعد بسیاری از منتقدین را به خود جلب کرده و به عنوان اقتباسی محبوب در میان بینندگان شناخته شود. این فیلم امتیاز 7.9 از وب سایت IMDB ، 95% از وب سایت Rotten Tomatoes و 91% از وب سایت Metacritics را از آن خود کرد. همچنین موفق شد جایزهی اسکار بهترین طراحی لباس، جایزهی بهترین بازیگر مکمل زن و بهترین کارگردانی را از جامعه ملی منتقدین فیلم آمریکا به دست آورد. اما پیش از آنکه به بررسی دقیقتر این نسخه بپردازیم، لازم است تا با کارگردان آن کمی بیشتر آشنا شویم.
گرتا گرویگ
گرویک هنرپیشه، فیلمنامهنویس و کارگردان جوان و مشهور آمریکایی است که نخستین بار با بازی در فیلمهای جو سوانبرگ، کارگردان فیلمهای مستقل Mumblecore (فیلمهایی با بودجه کم و دیالوگمحور که بر بازی طبیعی بازیگران تاکید داشته و روابط جوانان 20-30 در محوریت موضوعی آنها قرار میگیرد)، شناخته شد. به تدریج و در فاصلهی سالهای 2010-2016 در فیلمهای مختلفی چون ازto Rome with love از وودی آلن و Frances Ha به کارگردانی نوا بامباک نقشآفرینی کرده و حتی نامزد دریافت جایزهی گلدن گلاب شد. پس از آن در سال 2017 نخستین فیلم سینمایی خود را با عنوان Lady Bird به پرده برد و دو سال بعد یعنی در سال 2019 با little women توانست مورد توجه منتقدین قرار بگیرد. هردو فیلم موفقیت زیادی کسب کرده و جوایز بسیاری را از آن خود کردند؛ از جمله اینکه نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم سال شدند. همچنین گرویک برای نخستین فیلم خود نامزد دریافت جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اوریجینال و برای فیلم زنان کوچک نیز نامزد بهترین فیلمنامهی اقتباسی شد. او در حال حاضر بر روی پروژهی بعدی خود با نام Barbie با بازی مارگو رابی کار میکند.
لیدی برد Lady Bird دربارهی تجربهی دوران بلوغ دختری به نام کریستین است که در سال آخر دبیرستان درس میخواند و رابطهی پرفراز و نشیبی با مادرش دارد. سورشا رونان، لاری میت کالف، تیموتی شالامی و لوکاس هجز از بازیگران این فیلم میباشند. فیلمنامه و کارگردانی این اثر هردو با گرتا گرویگ بوده که بابت آن مورد تقدیر بسیاری از منتقدین قرار گرفت و توانست از وب سایت Rotten Tomatoes امتیاز 99% را کسب کرده و جایزهی گلدن گلاب بهترین فیلم کمدی موزیکال سال را نیز از آن خود سازد. این فیلم با بودجه 10 میلیون دلاری ساخته شد که با فروش موفق 79 میلیون دلاری خود سود قابل توجهی را به همراه داشت. تقلای کریستن برای کسب استقلال و فردیت خود در سنین بلوغ و روایت واقعی و احساسی داستان از رابطهی مادران و دختران از نکاتی بودند که در فیلم به خوبی پرداخته شده و سبب شهرت و موفقیت آن شدند. گرویک در مصاحبهای پس از اکران فیلم اعلام کرد که بخش زیادی از داستان برپایهی تجربیات شخصی او بوده است. همین موضوع، یعنی نشان دادن ابعاد هویتی و اجتماعی زنانه برگرفته از تجربهی زیستهی نویسنده/ کارگردان تبدیل به یکی از المانهای اصلی سبک گرویگ گردید که در فیلم زنان کوچک تکامل یافت.
یکی از مهمترین نکات اقتباس از آثار ادبی مشهور، نحوهی جدید روایت آنهاست. به عبارت دیگر با هر اقتباس دوبارهی اثر، داستان به شکل تازهای روایت شده و ابعاد متفاوتی را برجسته میسازد، هر نویسنده و یا کارگردانی بنا به رویکرد خود، داستان را در قالبی نو بازآفرینی میکند. فیلم زنان کوچک نیز به همین منوال بارها از منظرهای مختلف و با رویکردهای مجزایی بازگو شده و شکلی منحصر به فرد به خود گرفته است. جدیدترین اقتباس این داستان به کارگردانی گرتا گرویک نیز نقاط ضعف و قوتی دارد که آن را از دیگر نمونهها متمایز کرده و شخصیتی مستقل به آن میبخشد.
نقاط قوت
اولین و شاید مهمترین نقطهی تمایز و قوت این نسخه نسبت به فیلمهای پیشین، جنبهی فمنیستی آن است. تا پیش از آن در هیچ نسخهای با قهرمان زن به این شکل روبهرو نبودیم. داستان فیلم میکوشد جنبهای از شخصیت زنان را به تصویر بکشد که از اراده و تلاششان در راه رسیدن به هدف سرچشمه میگیرد. جو در راه تبدیل شدن به یک نویسندهی موفق برای دستمزد خود چانه میزند و میخواهد حق تالیف اثرش را حفظ کند. ایمی از اوضاع زنان در آن زمانه میگوید، از نبود حق مالکیت و وابستگی آنها به همسرشان و شرایط اجتماعی-فرهنگی را مهمترین علت تاثیرگذار در ازدواج زنان میداند، زیرا ازدواج عاملی است که به آنها هویت، امنیت و شخصیت اجتماعی میبخشد. حتی مگ در نقش یک زن خانهدار نه تنها بابت انتخاب سبک زندگی خود کوچک شمرده نمیشود، بلکه تبدیل به نمادی میشود که فداکاریها و سختیهای طبقهی فقیر را به خوبی نشان میدهد. در این فیلم شما با زنانی قوی روبهرو هستید که برای دست یافتن به اهداف خود از هیچ کاری دریغ نمیکنند و در عین حال قدرت و احساسات عمیق زنانه نیز در جریان فیلم هویداست. از دیگر نشانههای نگاه زنانه در این نسخه توجه ویژه به جزئیات در طراحی لباس، میزانسن و حتی نورپردازی است به شکلی که همگی این عناصر درکنار یکدیگر به هر شخصیتی ویژگی متمایزی میبخشند. در بیشتر سکانسها، بخشی از لباس جو به رنگ سورمهای و یا آبی تیره است و همین موضوع به او شخصیتی مردانهتر و مستقلتر میبخشد. لباسهای فاخر ایمی با رنگهای صورتی، آبی روشن و حتی سفید با کمالطلبی و نکتهسنجی او هماهنگ است. سادگی و آرامش مگ و روحیهی دخترانه و معصومانهی بث را نیز میتوان از رنگ و سبک پوشش آنها تشخیص داد. چیدمان صحنه و استفاده از نورپردازیهای طبیعی بر جذابیت صحنهها افزوده و سلیقه و جزئینگری زنانه را به خوبی منتقل میسازد.
یکی دیگر از مهمترین نقاط قوت این نسخه را میتوان تخصیص نسبتا مساوی زمان میان شخصیتها دانست. اگر شما نسخههای قبلی را ندیده باشید، احتمالا متوجه نمیشوید که شخصیت اصلی داستان کدام دختر است. خط زمانی نامرتب فیلم که در میان حال و گذشته و آینده در جریان است و از هر شخصیتی به شخصیت دیگر منتقل میشود، به بیننده این امکان را میبخشد که داستان را از دریچه نگاه هرکدام به طور مجزا دیده و خط روایی هر شخصیت را به تنهایی و در ارتباط با یکدیگر دنبال کند. همچنین ترتیب روایی داستان کاملا در خدمت جنبهی فمنیستی آن بوده و شما را با روایت کاملا جدیدی از فیلم زنان کوچک مواجه میسازد؛ روایتی از تکامل زنان داستان و کشمکشها، موانع و احساسات آنان در راه رسیدن به اهدافشان.
نشان دادن تفاوتهای فرهنگی میان دوجامعهی آمریکا و فرانسه و یا حتی طبقات مختلف اجتماعی نیز از دیگر نکات قوت داستان است. بازی قدرتمند سورشا رونان و فلورنس پیو نیز تاثیر مهمی بر جذابیت و محبوبیت فیلم گذاشته است.
نقاط ضعف
اولین نکتهای که در نقد این فیلم به نظر میرسد این است که خط روایی نامرتب داستان اگرچه با هویت و پیام فیلم همسو است، اما میتواند برای بینندگان جدید کمی گیچکننده باشد. اگر شما هیچ اطلاعی از داستان نداشته باشید، ممکن است در فلش بکها و سکانسهای منقطع داستان گم شده و حتی آن را نفهمید. همچنین این موضوع سبب شده تا همذاتپنداری با شخصیتها و رابطهی عاطفی میان آنها تا حد زیادی کاهش پیدا کند. مثلا عمق روابط خانوادگی به خوبی نشان داده نمیشود و مخاطب نمیتواند با شادیها و غمهای خانوادهی مارچ درگیر شده و آنها را از نزدیک لمس کند. علاوه بر آن روابط عاشقانه به حاشیه رفته و احتمالا پس از تماشای فیلم ممکن است از خود بپرسید چگونه لوری و ایمی عاشق یکدیگر شدند؟ این موضوع تا جایی پیش میرود که رابطه جو و فردریک تقریبا اصلا به آن پرداخته نمیشود و حتی نحوهی پایان داستان به شکلی است که گویی میخواهد چنین القا کند که این رابطه صرفا برای خوشایند ناشر به داستان افزوده شده و واقعی نیست. این مسائل، یعنی نپرداختن به عمق روابط شخصیتها در داستان و به حاشیه رفتن بعد عاشقانه به نفع ابعاد فمنیستی سبب نزدیکی فیلم به کلیشههای هالیوودی و دوری از فضای ساده و صمیمی کتاب شده است.
نکتهی دومی که در فیلم تقریبا به آن حتی اشارهای نمیشود، ابعاد سیاسی زمانه است. داستان در سالهای پس از جنگ شروع میشود و حتی در سکانسهای در برگیرندهی خاطرات، حرفی از جنگ به آن معنا زده نشده و اوضاع مردم را نشان نمیدهد. در نسخهی 1994 شخصیت مادر و پدر هردو متعلق به گروهی روشنفکر و فعال اجتماعی بود و تاثیرات جنگ را میشد در کمکهای داوطلبانهی مادر به فقرا و یا نبود پدر و زخمی شدن او فهمید. اما در این نسخه این بعد کمترین جایگاه را در داستان به خود اختصاص میدهد.
ضعف پرداخت شخصیتهای مرد داستان به خصوص فردریک و لوری را نیز میتوان از نقاط ضعف فیلم به حساب آورد. این امر به حدی است که نبود انها گویی خلل خاصی به داستان وارد نمیآورد. در واقع تنها شخصیت مردی که به خوبی میتوان با آن ارتباط گرفت پدربزرگ لوری است که شخصیت مهربان و گذشتهی اندوهناک او نشان داده میشود.
سخن پایانی
در انتها باید اشاره کرد که اگر فیلم زنان کوچک را تا به حال مشاهده نکردهاید و طرفدار کتاب هستید، این اقتباس را باید تماشا کنید و آن را از دست ندهید؛ در کنار نقاط مثبت و نقاط منفی، این فیلم تجربهای است که به راحتی نباید از دست داد و اگر کتاب را هم پیشتر مطالعه نکرده باشید، تجربه کاملا جدیدی محسوب میشود.
The Review
Little Women 2019
فیلم زنان کوچک little women محصول سال 2019 و به کارگردانی گرتا گرویک را میتوان اقتباسی موفق و متفاوت از این داستان به حساب آورد. گرویک هنوز کارگردانی تازهکار است، اما توانسته در به خدمت گرفتن تمامی عناصر فیلم در راستای یک پیام مشخص فمنیستی بسیار موفق عمل کند. اگرچه این نسخه ضعفهایی چون خط روایی گیج کننده، به حاشیه رفتن روابط عاطفی و کمرنگ بودن فضای سیاسی داشت اما در واقع روایتی بدیع از داستانی قدیمی بود که با زمان حال همسو است و با به خدمت گرفتن بازیگرانی توانمند، دقت در پرداخت عناصر فیلم همچون طراحی لباس، میزانسن و نورپردازی، و همچنین تاکید بر جنبهی فرهنگی اجتماعی داستان توانست تبدیل به یکی از محبوبترین اقتباسهای سینمایی زنان کوچک شود. تماشای این فیلم میتواند شما را با وضعیت زنان در قرن نوزدهم بیشتر آشنا کرده و ابعاد جدیدی از دختران خانوادهی مارچ را به تصویر بکشد. البته بیشک از تماشای آن در یک جمع خانوادگی لذت خواهید برد.