هومن سیدی شخصیت متفاوت سینمای ایران که این روزها با سریال قورباغه دوباره سر زبانها افتاده است. او به عنوان بازیگر به سینما معرفی شد و پس از چندین سال تجربه بازیگری، به کارگردانی روی آورد. وی بعد از سالها تجربه فیلمسازی، با سریال قورباغه وارد عرصه سریالسازی شده است. او اکنون در زمینه کارگردانی و نویسندگی به بلوغ رسیده است و نقطه اوج کارهای او را میتوان فیلم “مغزهای کوچک زنگ زده” نامید. او در بیشتر آثارش زندگی جوانان و رابطه آنها با جامعه را به تصویر میکشد و به دغدغه این قشر میپردازد. کسانی که اکثر روزشان را در خیابانها گذرانند و برای صحبت کردن از الفاظ خیابانی استفاده میکنند (قسمت اول سریال قورباغه، این موضوع را به خوبی نشان میدهد.). نقشهایی هم که او با آنها معروف و محبوب شده است، دست کمی از کاراکترهایی که او خلق میکند ندارد. بین نقشهای ماندگاری که او ایفا کرده و بعضی از کاراکترهای فیلمهایش شباهتهایی بر قرار است. او با کاراکتر “بابک” در فیلم “من دیگو مارادونا نیستم.” بهرام توکلی، توانست سیمرغ بلورین کسب کند و با کاراکتر پیمان در سریال “عاشقانه” منوچهر هادی توانست به محبوبیت برسد. این قضیه به خوبی نشان میدهد که سیدی، این قشر را اعم از جوانان و نوجوانان به خوبی می شناسد و درکشان میکند. این موضوع را میتوان از محتوای آثار او متوجه شد و همینطور در نقشهای ماندگار او دید. اما سوال اصلی در اینجا مطرح میشود؛ هومن سیدی در زمینه بازیگری قویتر است یا کارگردانی؟

سیدی در بازیگری با چهره واقعی به چشم میآید؛ کاراکترهایی که او بازی میکند همانهایی هستند که در کوچه و خیابان میبینیم و میتوانیم با بازی خوب او، با شخصیتها همذات پنداری کنیم. نقطه قوت بازیگری سیدی وقتی بروز میکند که او با تمامی شخصیتها به خوبی ارتباط برقرار میکند، از اهداف آنها با خبر است، میداند با چه لحنی صحبت کند و چگونه با صورت خود بازی کند. اما سیدی در زمینه کارگردانی متفاوت است. چون میخواهد در عرصه فیلمسازی با دیگران فرق داشته باشد؛ و قصد شکستن کلیشهها را دارد و میتوان در آثار او ( از فیلم آفریقا گرفته تا سریال قورباغه) متفاوت بودن را دید. برخلاف دیگر فیلمهای اجتماعی که معضلهای جامعه را نمادین نشان میدهد و اکثرا شیانگاری هستند، سیدی چنین قصدی ندارد و بیشتر از ماجرای به وجود آمدن و سرشته این معضلها صحبت میکند. او با سینمای جهان به خوبی آشنا است و میتواند با الهام گرفتن از آنها فیلمهای ماندگاری بسازد. او در چهار فیلم ابتداییاش علیرغم اشتباهات کوچک و بزرگ این آثار، نشان داد ایدههای خوبی برای ساخت فیلم دارد و سیدی میتواند با استفاده از آن ایدههای ذهنی تصویرها، داستانها و شخصیتهای متفاوتی را خلق کند. مانند فیلم مغزهای کوچک زنگزده که در آن کارتل مواد مخدر را به شکل بومی در حاشیههای شهر به تصویر کشید و داستان دعوای ناموسی بین خواهر و برادر که آن را میتوان در سطح جامعه دید و فیلمساز سعی در به نمایش کشیدن واقعیت دارد. سیدی به خوبی توانست با بومی کردن فیلمهای این حوزه از سینمای جهان، یک فیلم گنگستری ایرانی بسازد. او با الهام گرفتن از فیلمهای معتبر جهان توانسته است به سطح خوبی از کارگردانی برسد و سعی دارد تصاویر و ایدههای دیگر فیلمسازها را جمع کند و آن را به شکل بومی ساخته و به این شکل آثار متفاوتی را در سینمای ایران خلق میکند. سینمایی که گاه غبار تکرار گرفته و به یک خانه تکانی اساسی نیاز دارد.

اما آیا چنین کاری مصداق کپی کاری است؟ نفوذ سینمای غرب و هالیوود را میتوان در آثار کارگردانهای تازه وارد و جوان دید. المانهایی مثل قاببندی، دیالوگها، شخصیت پردازیها و… به سطح تازهای رسیده اند و دیگر خبری از آن دیالوگها و قاببندیهای خاطره انگیز و نوستالژیک نیست، مخاطبان امروزی هم علاقهای به آن ندارند و دوره آنها به اتمام رسیده است. با وجود چنین شرایطی شاهد ایدههای نو و جدیدی هستیم که میتوانند سر و سامانی به سینما بدهند. فرق فیلمساز خوب و بد در این موضوع خلاصه میشود: چه کسی ایدههای ناب دارد و چه کسی همچنان در همان دوران اولیه فیلمسازی مانده است. در چند سال گذشته نیز سرمایهگذاران غیر دولتی از این موضوع استقبال کرده اند، زیرا خودشان هم میدانند که برای فروش فیلم و جذب مخاطب، اثر میبایست ایدههای نو و جذاب داشته باشد. طبیعتا به دلیل هژمونی هالیوود این ایدهها از سینمای غرب سرازیر میشود و کسی برنده است که درست و هوشمندانه از آن الهام گرفته و برداشت کند.
سریال قورباغه پر اهمیت از هر نظر
نکته دیگری که در فیلمهای هومن سیدی وجود دارد، به تصویر کشیدن واقعیت است. او در فیلمهای خود مخاطب را در واقعیتهای تلخ امروز غرق میکند و اکثر فیلمهای اصطلاحا رئال هستند. اما جدیدترین اثر او یعنی سریال قورباغه از این قضیه پیروی نمیکند؛ این را میتوان از جمله ابتدایی قسمتهای منتشر شده سریال فهمید:
“حقیقتی که در ذهن شما شکل میگیرد، روزی تبدیل به واقعیت خواهد شد. پس این یک داستان واقعی است.”
هومن سیدی افشا میکند که داستان فقط از ذهن او بیرون آمده و با المانهای دنیای واقعی شکل گرفته است. بنابراین چیزی که در سریال شاهد آن هستید ممکن است با دنیای واقعی زمین تا آسمان متفاوت باشد. این جمله سوررئالیسم بودن اثر را نمایان میکند. توجه به این نکته، این نقد را که سیدی با سریال قورباغه قصد سیاه نمایی جامعه را داشته و تصویری غیر اخلاقی از مردم به نمایش بگذارد، بلا موضوع میکند.
سریال قورباغه بر خلاف اکثر سریالهای منتشر شده در بستر شبکه نمایش خانگی، چه از منظر داستان و چه کیفیت فنی، یک سر و گردن بالاتر است. قورباغه به خوبی توانسته برای مخاطبان عام و فرهیخته سرگرم کننده بوده و تا به این جای کار ذائقه بینندهها را به داستانهای خشک و عشقهای مثلثی محدود نکرده و به مخاطب احترام بگذارد.

یکی از عناصری که به کیفیت خوب سریال کمک کرده است، فیلمبرداری پیمان شادمانفر است. کسی که با فیلم “خشم و هیاهو” هومن سیدی توانست به سیمرغ بلورین برسد، در جدیدترین کار خود حرفهای بودنش را نشان داد. شادمانفر در کارهای سیدی به خوبی میتواند سکانسها را درک کند و از چه تکنیکی برای فیلمبرداری استفاده کند. در مغزهای کوچک زنگزده با استفاده از دوربین دستی به خوبی توانست هیجان و ضربآهنگ فیلم را بیشتر کند و ما را وارد یک جو استثنایی کند. فیلمبرداری او در خشم و هیاهو آنقدر کوبنده است که یادمان میرود شاهد داستان عشق و خیانت هستیم. در هر اپیزود از سریال قورباغه فیلمبرداری عملکرد متفاوتی دارد تا آن حس متفاوتی را به مخاطب القا کند. خصوصا در قسمت چهارم که با استفاده درست و بجا از لنز واید، حس نوستالژی را در تک تک ثانیههای آن میتوان احساس کرد.

به جرات میتوان گفت که هومن سیدی برای هر نقش سریال قورباغه بهترین گزینه را جلوی دوربین آورده است. چه بازیگران نام آشنا و چه بازیگران ناشناس که اولین تجربه بازیگریشان را سپری کردند. حتی بازیگران بیتجربه درخشانتر از بازیگران درجه یک هنرنمایی کردند و این نقش آفرینیهای ماندگار نشان از انتخاب درست و ارتباطهای خوب هومن سیدی با آنها است. سیدی برای بازیگران با استعداد و همینطور بازیگران فراموش شده، یک پله ترقی است. او امیر جدیدی، یسنا میرطهماسب، نوید پورفرج و… را به سینما معرفی کرد که خیلی زود در دل مردم جا گرفتهاند. در قورباغه به چندین استعداد فرصت بازی کردن داده شده است و آنها آنقدر نقش خود را عالی بازی کردند که حضور کوتاه آنها در سریال فرصت خوب و کافی برای معرفی آنها باشد. دیگر عوامل تولید سریال هم به خوبی کار خودشان را پشت سر گذاشتهاند، مثل تدوین، صداگزاری، موسیقی و… که میتوان حرفهای بودن آن را در سریال دید و فهمید سریال قورباغه حاصل دست رنج یک تیم حرفهای است.

از نظر کلی با سریال با کیفیتی روبرو هستیم که حکم طلا را برای سریالسازی در بستر شبکه نمایش خانگی دارد. قورباغه به واسطه کیفیت تولید بالایی که دارد و با پشت سر گذاشتن محدودیتهای فیلمسازی در ایران، می تواند محصول با ارزشی برای مخاطبان باشد که از آن لذت ببرند.
سلام
این سریال عالی، رئال که نیست، ولی سورئال هم نیست! در گذر از رئال به سورئال هست، گذری ناموفق. میخواد که سورئال باشد یا میخواهد که فانتزی باشد ولی کاملا نمیشود؛ چون به فیلمنامه درست و دقیق احتیاج دارد. متاسفانه فیلمنامه خیلی بد هست. برای همین هم یکم سادهلوحانه بنظر میاد یا مسخره.
الهام گرفتن که خیلی خوبه، اصلا ما بدون الهام گرفتن و یادگرفتن از دیگران، چطور میتونیم کاری انجام بدهیم؟ یا پیشرفت کنیم؟ اینجا این ابهاماتی که گرفتن میتونست به شکل بهتری پیاده بشه و کاملا جا بیفتد، برای همین گفته میشود که بومیسازی نمره کامل نمیگیرد. هرچند فرسنگها جلوتر از دیگر شاهکارهای سینمای ماست.
ابهاماتی: الهاماتی
درود بر شما.
خیلی ممنون که مطالعه کردید.
بله من با حرف شما موافق هستم، فیلنامه حفرههای زیادی دارد و نمی تواند عنصرهای داخل داستان را به خوبی درآورد و بعضی از کاراکترها مثل نوری شخصیت پردازی متوسطی دارند. اما با وجود اینکه هنوز به آخرین قسمت سریال نرسیدیم می توان انتظار آن را داشت که در قسمت های آینده این حفرههای فیلنامه را پر کند چون با سریال خط شکنی روبرو هستیم و هر قسمت با حرفهای جدیدی درباره آن مواد مخدر و کاراکترهای داخل سریال آشنا میشویم.