بازی Ghost of Tsushima جدیدترین ساخته استودیوی دوستداشتنی ساکر پانچ پروداکشنز (Sucker Punch) و آخرین انحصاری چهارمین کنسول خانگی سونی است؛ اثری جاهطلبانه و ارزشمند که در رسیدن به بسیاری از اهداف سازندگانش موفق عمل میکند. در ادامه به نقد بازی شبح سوشیما میپردازیم.
مدفن کرم های شبتاب
باد خنکی میوزید. تا جایی که چشم کار میکرد، آتش و مرگ دیده میشد؛ مرگ هزاران سرباز هموطن او و مرگ میلیونها سرباز مغول که گویی امواج پر سر و صدایشان به منبعی بیپایان از خشونت و بیرحمی متصل بودند. به غلاف شمشیرش دست برد، صدای بران شمشیر آمادهاش در هوا پیچید. به قوانین متعدد و دست و پاگیری که از عموی عزیزش آموخته بود، اندیشید. میدانست که این قوانین یارای مقابله با ارتش متجاوز مغول را ندارند؛ ارتشی متشکل از قاتلان و ظالمان که سراسر دنیا را به آتش کشیده بودند. جین میدانست که برای مبارزه، باید گذشته خود را فراموش کند. دنیای جدید، به قهرمانی بیرحم نیاز داشت؛ قهرمانی که توانایی مبارزه با دسیسههای زیرکانه دشمنان را داشته باشد. تصمیم خود را گرفت، با خاطرات پدرش خداحافظی کرد و قامت شبح را در آغوش کشید؛ قامتی که آخرین شانس مردم سوسیشما برای شکست دادن متجاوزان مقول بود.
نمیتوان از پیشرفت قابل توجه عنصر داستانگویی و روایت در عناوین برجسته سالهای اخیر دنیای بازی چشم پوشید. آثاری چون بازی the Last of Us Part 2، بازی Red Dead Redemption 2 و بازی God of War موفق به ارتقای داستانسرایی در بازیها شده و انقلابی فوقالعاده در هنر هشتم به وجود آوردهاند؛ انقلابی که به کلی توقع بازیدوستان و منتقدان را نسبت به روایت بازیها تغییر داده است. شاید بتوان یکی از برجستهترین نقاط قوت بازی Ghost of Tsushima را کارگردانی استادانه و ریتم فوقالعاده ماموریتهای اصلی و فرعی آن دانست؛ امری که در تمامی بخشهای بازی رعایت شده و در طول محتوای 40 ساعته خود، کاملا از خستگی مخاطبان جلوگیری میکند. داستان اصلی بازی با محوریت مسئله تقابل سنت و تحول به شکلی راضیکننده دنبال شده و با پایان کمنظیر خود، استودیوی ساکرپانج را در زمره بهترین بازیسازان سالهای گذشته قرار میدهد.
قهرمانی از جنس شبح
بازی Ghost of Tsushima در قالب سه فصل روایت میشود؛ هر کدام از این فصول، در یکی از نواحی سهگانه جزیره زیبا و نفسگیر سوشیما جریان دارند. یکی از نقاط ضعف بازی، مقدمه نسبتا ضعیف بوده که با جلوههای بصری پیش پا افتاده و سکانسهای کلیشهای، کمی مخاطبان را ناامید خواهد کرد. امری که بلافاصله و با معرفی شخصیتهای فرعی جبران شده و با به جریان افتادن کامل داستان به کلی متحول میشود. جین ساکای یک سامورایی تمامعیار بوده که در ابتدای بازی، بیش از هر چیز بر تقدس شرافت و قوانین کیش ساموراییها تاکید دارد. با این حال، مشاهده وحشیگری افسارگسیخته مغولها و ضعف قابل توجه جنگجویان جنگجویان شرافتمند سوشیما در مقابل آنها، کم کم او را تغییر داده و منجر به تحول شخصیتی وی میشود. نویسندگان بازی به خوبی این تحول شخصیتی را در طول مراحل اصلی، فرعی و در جریان گیمپلی بازی به تصویر کشیده و بدون پیشداوری در مورد تصمیمهای شخصیتها و باورهای آنها، حکایتی کاملا شرقی و درگیرکننده را روایت میکنند.
شاید نتوان جین ساکای را جذابترین شخصیت در دنیای بازی دانست. مشکلی که در برخی از بازیهای پیشین استودیوی ساکرپانج نیز دیده شده و کمی آزاردهنده است. با این حال، جین شخصیتی قابل درک بوده و امکان همزاد پنداری با تمامی تصمیمهایش وجود دارد. عدم مطرحسازی او به عنوان شخصیتی غلو شده، به گونهای به سود بازی ختم شده و جین را به دریچهای برای گذر به دوران فوقالعاده سوشیما تبدیل میکند. علاوه بر جین، شخصیتهای فرعی از پرداختی بسیار جذاب بهره میبرند. یکی از نقاط قوت ماموریتهای فرعی را میتوان نبود جین در هسته روایی آنها دانست. در واقع، هر کدام از ماموریتها حول یک یا چند شخصیت فرعی خاص توسعه داده شده و جین در آنها تنها نقشی مکمل دارد. این امر منجر به شخصیتپردازی بسیار خوب کاراکترهایی چون ماساکو، ایشکاوا و نوریو شده و جایگاه آنها را در داستان کلی بازی Ghost of Tsushima ارتقا میدهد. اکثر ماموریتهای فرعی مخصوص به شخصیتها در طول سه فصل بازی پراکنده شده و بدین ترتیب مخاطب در سراسر بازی با داستان شخصی آنها درگیر خواهد بود.
ماجراجوییهای روح سوشیما و دوستانش
علاوه بر ماموریتهای فرعی مخصوص به هر کدام از شخصیتها، گونهای دیگر از ماموریتهای سادهتر وجود داشته که از جانب NPCها به جین داده میشوند. این ماموریتها اغلب ساختاری سادهتر نسبت به دیگر مراحل داشته و با این حال، استراحتی مناسب در بین نبردهای حماسی و سکانسهای احساسی هستند. با این حال، برخی از این ماموریتها نیز بسیار به یاد ماندنی بوده و در زمره جذابترین بخشهای بازی قرار میگیرند. یکی از نقاط قوت بازی Ghost of Tsushima نسبت به عناوین مشابه چون Assassin’s Creed: Odyssey را میتوان گستردگی ماموریتها و خالی نبودن نقشه دانست؛ ضعفی که منجر به بلااستفاده ماندن بسیاری از بخشهای نقشه آن اثر در جریان ماجراجوییهای الکسیوس یا کاساندرا شده و صرفا نقشهای بزرگ و در عین حال حوصله سربر را خلق کرده بود. در جای جای مناطق بازی فعالیتهایی چون یافتن معابد قدیمی، بریدن چوب درختان بامبو، یافتن غلافهای چشمنواز برای شمشیر و چاقوی جین، تصرف کمپ مغولها و موارد دیگر قرار داده شدهاند. با این حال، تعداد کم مینیگیمها و تنوع پایین فعالیتهای فرعی، با توجه به پتانسیل قابل توجه جهان بازی، را میتوان از نقاط ضعف آن قلمداد کرد.
آخرین دسته از ماموریتهای فرعی بازی، مراحلی تحت عنوان حکایتهای تاریخی (Mythic Tales) هستند؛ مراحلی جذاب و به یاد ماندنی که هر کدام بر یکی از افسانههای جزیره سوشیما تمرکز داشته و در نهایت پاداشی مخصوص در اختیار مخاطب قرار میدهند. تنوع بسیار خوب حکایتهای تاریخی در کنار طراحی جذاب، آنها را به یکی از بهترین قسمتهای بازی Ghost of Tsushima تبدیل میکند. شاید فاصله قابل توجهی بین ماجراجوییهای فرعی جین و درگیریهای متنوع و حماسی گرالت در بازی The Witcher 3 وجود نداشته باشد، اما باز هم میتوان این اثر را در زمره یکی از بازیهای جهانباز خوشساخت سالهای گذشته از این حیث قرار داد.
ژاپن در بوم ساکرپانچ
اگر بخواهیم یک عنصر را به عنوان ماندگارترین المان از بازی Ghost of Tsushima انتخاب کنیم، آن مناظر فوقالعاده و گرافیک بینظیر این اثر خواهد بود. کارگردانی هنری بسیار خوب این عنوان را میتوان در تنوع محیطی قابل توجه، محیطهای نفسگیر و مناظر چشمنواز متعدد مشاهده کرد. بعید است که در طول بازی چند باری دست از شکار مغولها نکشیده و از زیبایی جزیره سوشیما انگشت به دهان نمانید. هر کدام از مناطق بازی، پوشش گیاهی مخصوص به خود را داشته و با استفاده مناسب از رنگها و جلوههای هنری، منظرهای فوقالعاده را به وجود میآورند. از دشتهای طلاییرنگ گرفته تا درههایی به رنگ خون، همگی دست به دست هم داده تا یکی از زیباترین بازیهای این نسل را به وجود آورند. با کاهش پوشش گیاهی و افزایش مناطق خشک و برفی در فصل سوم، کمی از تاثیرگذاری کارگردانی هنری بازی کاسته میشود؛ امری که جنبه تکنیکی گرافیک بازی و بافتهای بیکیفیت آن را برجسته میکند. با این حال، بسیاری از مناظر بازی را میتوان به یک تابلوی نقاشی نفسگیر تشبیه کرد؛ تابلویی که با عشق و علاقه به فرهنگ و کشور ژاپن، کشیده شده است. شکوه شگفتانگیز این مناظر در کنار موسیقی بازی Ghost of Tsushima که فوقالعاده تاثیر گذار و به یاد ماندنی است و در بهترین و مناسبترین لحظات پخش میشود، گشت و گذار در جزیره سوشیما را به یکی از بهترین تجربههای هنر هشتم در سالهای اخیر تبدیل میکند.
متاسفانه، جنبه فنی گرافیک بازی به هیچ وجه در حد و اندازههای طراحی هنری آن ظاهر نشده و در برخی موارد به تجربه آن ضربه قابل توجهی وارد میکند. بافتهای بیکیفیت در کنار انیمیشنهای عجیب و غریب و نسبتا خشک اسبسواری، طراحی معمولی چهرهها، شخصیتها و زرهها و برخی باگهای اعصاب خردکن که مانع از ادامه مراحل میشوند را میتوان بزرگترین نقطه ضعف بازی دانست. البته، عرضه این اثر پس شاهکارهای بیبدیلی چون The Last of Us Part 2 و Red Dead Redemption 2 که به تنهایی مرزهای گرافیک و انیمیشنها را جا به جا کردند نیز در برجستگی نقاط ضعف گرافیکی آن بیتاثیر نبوده و میتوان آن را به بدشانسی استودیوی ساکر پانج نسبت داد. با این وجود، زیبایی و جذابیتهای هنری بازی تا حد زیادی از آزاردهندگی این ضعفهای فنی کاسته و مانع لذت بردن مخاطب از ماجراجویی و سلاخی مغولها در جزیره خونین سوشیما نمیشوند. در نهایت نیز باید به صفحات لودینگ فوق سریع بازی اشاره کنیم که تحقق آنها روی سختافزار سالخورده PS4، دست کمی از معجزه ندارد.
جنگ، جنگ هرگز تغییر نمیکند
مبارزات بازی Ghost of Tsushima بسیار لذتبخش، متنوع، ارضاکننده و جذاب بوده و در تمام طول بازی ویژگی سرگرمکنندگی خود را از دست نمیدهند. وجود چهار سبک و پنج نوع متفاوت از دشمنان، به خوبی دست طراحان را در خلق مبارزات درگیرکننده و جلوگیری از تکراری شدن آنها باز گذاشته است. با رسیدن به اواخر فصل نخست، جین باید در مبارزات از هر چهار سبک برای شکست دادن دشمنان خود استفاده کرده و در این بین ابزارهای مختلفی چون کونای و بمبهای چسبنده نیز در اختیار او هستند. علاوه بر اینها، جین تیراندازی ماهر بوده و با آموختن این هنر باستانی زیر نظر استاد ایشکاوا، توانایی نابودی امواج بیپایان مغولها با تیر و کمان را دارد. تنوع و گستردگی بالای سلاحها، سبکهای مبارزه و ابزارها و سیستم ارتقای آنها، از کیفیت بسیار مطلوبی برخوردار بوده و انگیزه خوبی برای تکمیل مراحل و ارتقای سطح به مخاطب میدهد. تمامی این موارد در کنار سیستم چارمها و زرهها، بر پیچیدگی و جذابیت مبارزات افزوده و دست مخاطبان را تا حد زیادی در استفاده از فنون و حرکات مختلف باز میگذارد.
با این حال، شاید بتوان بخش مخفیکاری را از نقطه ضعفهای اساسی بازی Ghost of Tsushima دانست که گاها اجباری بوده و عملا وقفهای نه چندان مناسب در میان مبارزات خونین و جذاب است. اصرار سازندگان بر مخفی کاری و اختصاص دادن مکانیزمها، تواناییها و زرههای متعدد به آن، عملا بیهوده بوده و هوش مصنوعی بسیار بد و ناامیدکننده دشمنان نیز تاثیر بسزایی در فقدان عنصر جذابیت در این بخشها دارد. هوش مصنوعی از مشکلات ناامیدکننده بازی بوده که در حین مبارزات به دلیل تمرکز مخاطب بر تواناییها و فنون متنوع و تعداد بالای دشمنان، خود را نشان نمیدهد، اما در سکانسهای مخفیکاری توی ذوق زده و بیش از پیش مخاطبان را از این سکانسها زده میکند. نکته دیگر را میتوان آسان بودن بازی حتی روی درجه سختی دشوار دانست؛ امری که اندکی ناامیدکننده بوده و از لذت مبارزه با دشمنان در بخشهای انتهایی بازی میکاهد. علاوه بر این، بخشهای پلتفرمینگ بازی نیز به خوبی و با الگوگیری از سری بازی Assassin’s Creed طراحی شدهاند و علیرغم برخی انیمیشنهای خشک و تعداد اندکی باگ، لذتبخش هستند.
رقص شمشیرها
دوئلها از جذابترین بخشهای بازی بوده که به فیلمهای کلاسیک ساموراییمحور کاملا وفادار و فوقالعاده هیجانانگیز و رضایت بخش هستند. ناتوانی مخاطب در استفاده از تجهیزات و ابزارها در این سکانسها، آنها را رقابتی هیجانانگیز از سرعت عمل و ضریب واکنش تبدیل میکند. در واقع، سازندگان با الهام از بازیهای استودیوی From Software، موفق به خلق سیستم مبارزه جذابی مبتنی بر Parry شدهاند که به خوبی با ذات بازی و جهان آن نیز هماهنگی دارد. اساسا، بازی Ghost of Tsushima تحقق رویای قدیمی علاقهمندان به آثار ژاپنی و ساموراییمحور چون فیلمهای آکیرا کوروساوای افسانهای بوده و این حس و حال را به خوبی در بسیاری از سکانسهای خود به مخاطب تزریق میکند؛ امری که در پایان فراموشنشدنی بازی به بیشترین مقدار خود رسیده و مخاطبان را در نقش یک سامورایی، موظف به انتخاب بین شرافت سامورایی و احساس میکند. در واقع، فضاسازی و ساختار روایی بازی به خوبی نشان از تسلط اعضای استودیوی ساکرپانج بر فرهنگ ژاپن و علاقه وافر آنها به تاریخچه غنی این کشور، ساموراییها، جایگاه خاص آنها در جامعه و ارتباط عجیبشان با طبیعت داشته و تجربهای فوقالعاده را برای عاشقان سرزمین خورشید تابان و مبارزان قانونمند آن رقم خواهند زد.
با پیشرفت روزافزون صنعت بازی و عرضه آثاری هنری، جنجالی و جریان ساز چون God of War، The Last of Us Part 2، Red Dead Redemption 2 و The Witcher 3، به نظر میرسد که در حال تجربه تحولی عظیم در ساختار هنر هشتم هستیم. مطرح گشتن مسائل اخلاقی و ارزشهای انسانی در بازیها، نشان از حرکت هر چه بیشتر بازیها به سوی هنر و تثبیت جایگاه خود به عنوان مدیومی ارزشمند و مهم دارند؛ فضایی که بستری مناسب برای هنرمندان خلاق و بلندپرواز ایجاد کرده و زمینه ساخت بازیهای جاهطلبانه و ماندگار چون Ghost of Tsushima را پدید میآورد. بدون شک، نباید از سعی و تلاشهای فراوان سازندگان این بازی در راستای خلق تجربهای سرگرمکننده و در عین حال وفادار به فرهنگ غنی ژاپن و ساموراییها چشم بپوشیم؛ تلاشهایی که منجر به ساخت یکی از بازیهای ارزشمند و به یاد ماندنی سالهای گذشته شده و در زمره عناوین ماندگار دنیای بازی قرار میگیرد.
نظر شما در مورد بازی Ghost of Tsushima چیست؟ آیا آن را خداحافظی باشکوهی با چهارمین کنسول خانگی سونی میدانید؟ نقد و تجربههایتان از این اثر را در پایین صفحه با ما به اشتراک بگذارید. همچنین میتوانید هرچه که در ابتدای باید بدانید را در راهنمای بازی Ghost of Tsushima پیدا کنید.
خلاصهای انگلیسی از نقد بازی Ghost of Tsushima:
Ghost of Tsushima is one of the most beautiful adventures that gaming has to offer, and it’s compelling story, interesting characters and amazing combat work together to form an amazing farewell to what has been a very successful console. However, disappointing shortcomings such as weak AI, lack of technical flair and some bugs, prevent Tsushima’s epic tale to rank among the best open world games of all time.
The Review
Ghost of Tsushima
بازی Ghost of Tsushima ادای احترامی جذاب به فرهنگ ژاپن و خداحافظی باشکوهی با کنسول پلیاستیشن 4 است.
PROS
- جلوههای دیداری نفسگیر
- کارگردانی بسیار خوب
- ریتم و ساختار روایی جذاب
- ماموریتهای فرعی سرگرم کننده
- مبارزات اعتیادآور
- صفحات لودینگ فوق سریع
CONS
- جنبه تکنیکی گرافیک ضعیف
- هوش مصنوعی بد دشمنان
- مخفی کاری ناامیدکننده