The Witcher چیست؟ مجموعه کتابی فانتزی از کشور لهستان که چندین بازی پرطرفدار و برنده جوایز متعدد، و دو مجموعه تلویزیونی محبوب از روی آن ساخته شده است. یک فانتزی تاریک دلچسب که داستان یک ویچر به نام گرالت ریویا (Geralt of rivia) را روایت میکند. شکارچی هیولایی که باید با سیاست و اخلاقیات گیجکننده جهاناش دست و پنجه نرم کند. مجموعه بازی ویچر و کتب آن، بین طرفداران هر دو رسانه، جایگاه والایی دارد.
در هر افسانهای، ذرهای حقیقت وجود دارد. -گرالت ریویا، آخرین آرزو
دو شمشیر، یکی برای هیولاها، دیگری برای انسانها
سفر خلق جهان ویچر ، با داستانی کوتاه که برای یک مسابقه نوشته شدهبود، آغاز شد. آندری ساپکوفسکی (Andzrej Sapkowski) فروشندهی دورهی گردی 36 ساله، برای شرکت در مسابقهای که توسط مجله فنتستیکا (Fantastyka) برگزار شدهبود، داستانی کوتاه به نام The Witcher مینویسد. علیرغم استقبال بسیار خوب، این داستان تنها توانست رتبهی سوم را به خود اختصاص دهد، چرا که در آن زمان معتقد بودند داستانهای فانتزی، مختص کودکان است. با وجود این، ساپکوفسکی، با دیدن محبوبیت اثرش، به نوشتن ادامه و جهان خود را گسترش داد. حاصل این تلاش دو کتاب داستان کوتاه، به نامهای آخرین آرزو (The Last Wish) و شمشیر سرنوشت (Sword of destiny) بود. با استقبال خوانندگان از داستانهای کوتاه او، ساپکوفسکی تصمیم گرفت تا حماسهای فانتزی بنویسد. و اینگونه بود که حماسهی ویچر آفریده شد.
آندری ساپکوفسکی چندان میلی به اینکه با اقتباس از جهاناش، بازی ساخته شود نداشت. هنگامی که اوایل سال 2000، تیم لهستانی و جویای نام سی دی پراجکت رد (CD Projekt Red) با او تماس گرفت و در ازای حق امتیاز ساخت بازی از روی حماسه ویچر، شرایط سخاوتمندانهای به او پیشنهاد کرد، ساپکوفسکی، از آنجا که معتقد بود بازیهای کامپیوتری، احمقانه هستند، شرایط آنها را رد کرد و به جای آن درخواست مبلغی معادل ده هزار دلار نمود (هر چند بعدها، هنگامی که موفقیت سری بازی ویچر را دید، از کردهی خود پشیمان شد و از سی دی پراجکت رد شکایت کرد).
با این حال، در سال 2007 میلادی، گرالت ریویا به مدیوم دیگری وارد شد. اولین عنوان سی دی پراجکت رد، به نام The Witcher، برای کامپیوترهای شخصی منتشر شده و به سرعت جای خود را میان بازی دوستان و طرفداران جهان ویچر، باز کرد. در این بازی و دو نسخه بعدی آن داستانهای کتاب ویچر بازگو نمیشوند. رویدادهایی که در طول سه بازی The Witcher رخ میدهند، پس از وقایع کتب حماسهی ویچر صورت میپذیرند و تقریبا تمام رخدادهای حماسه ویچر ساپکوفسکی، به عنوان ستونهای شکل دهندهی دنیای بازیهای ویچر، پذیرفته میشود. سی دی پراجکت رد، حتی برای ابراز ارادت به متن کتب حماسه ویچر، نبرد معروف گرالت و استریگا (Striga) را، دقیقا همانگونه که در کتاب آخرین آرزو شرح داده شده بود، در مقدمه بازی، به تصویر میکشد.
در آنچه امروز به نام اولین نسخه ویچر میشناسیم، قرار نبود خبری از گرالت ریویا به عنوان ستارهی بازی باشد. اوایل توسعهی اولین بازی ویچر، سی دی پراجکت رد در حال طراحی بازی با شخصیتهای ساخته شده توسط بازیکن بود که در آن زمان به استاندارد بازیهای نقش آفرینی قرابت بیشتری داشت. اگرچه گرالت ریویا شخصیت اصلی سری کتابهای ساپکوفسکی است، اما سرزمینهای دور و تاریخ پیچیدهی جهان ویچر، زمینه را برای ارائه چنین بازی فراهم میساخت. این تصمیم بعدها تغییر یافت و قرار شد که گرالت به مانند کتابها، نقش اصلی بازیها را نیز ایفا کند. شاید اگر تصمیمی جز این گرفته میشد، فرنچایز ویچر، این طور شناخته شده نبود.
موفقیت اولین نسخه ویچر، به سی دی پراجکت رد اعتماد به نفس بیشتری داد تا در ساخت نسخه بعدی این سری، جاهطلبی بیشتری به خرج دهد. بازی دوم این سری، ویچر 2: قاتلین پادشاهان (The Witcher 2: Assassins of Kings) نام داشت و در سال 2011 میلادی، با سبک هنری تازه، عناصر گیم پلی جدید و زیباتر از گذشته، عرضه شد. قاتلین پادشاهان، اولین بازی از سری ویچر بود که به کنسولها نیز راه یافت. این بازی، موفقیتی عظیم کسب کرد و نام سی دی پراجکت رد را به عنوان گروهی حرفهای که میتوانند با غولهای نقش آفرینی ساز، رقابتی شانه به شانه داشته باشند، بر سر زبانها انداخت.
سومین اثر از این مجموعه، ویچر 3: وایلد هانت (The Witcher 3: Wild hunt) نام داشت و بلندپروازانهترین پروژه سی دی پراجکت رد تا آن زمان محسوب میشد. این بازی از بهترین بازیهای عرضه شده بر کنسولهای نسل هفتم، و کامپیوترهای شخصی بود و سی دی پراجکت رد را به عنوان یکی از بهترین بازیسازان جهان، مطرح ساخت. جهان ویچر 3، غنی و زیبا، سرشار از شخصیتها و داستانهای به یاد ماندنی است. مینی گیم بازی گوونت (Gwent) که در این بازی معرفی شد، به قدری موفق بود که سی دی پراجکت رد را به فکر ساخت بازی کاملا مستقل بر اساس آن (به نام Gwent: The Witcher card game) انداخت. بستههای الحاقی عرضه شده برای این بازی، قلبهای سنگی (Hearts of Stone) و خون و شراب (Blood and wine)، از بهترین بستههای الحاقی هستند که تاکنون برای یک بازی نقش آفرینی ساخته شده است.
ویچر 3 اثری حاصل از عشق و ابراز ارادتی است به حماسه نوشته شده توسط آندری ساپکوفسکی. این بازی توسط افرادی ساخته شده که عاشق منبع اصلی هستند و آن را به خوبی درک میکنند. این بدان معنا نیست که تغییرات پرسش برانگیزی در داستان وجود ندارد، روابط برخی شخصیتها، ماجرای سرمای سفید و … سبب تعجب عاشقان حماسه ویچر شده است. اما علیرغم وجود این تفاوتها، سری بازی ویچر ، ادامهای موفقیت آمیز بر جهان زیبای کتب ویچر است.
یکی از قویترین عناصر سری بازی ویچر، موسیقی گوشنواز آن است. ملودیهای ارکسترال، آهنگهای فولک لهستانی و سازهای محلی، دست در دست هم، به انتقال جو مد نظر بازیها به بازیکن، کمک میکنند. از موسیقی آرام بخش جنگلهای فلوتسام (Flotsam) در ویچر 2 که روح را نوازش میدهد گرفته تا نوای دلهرهآور بانوان جنگل در ویچر 3، که بازیکنها را از خطر اضطراب آور پیشرو آگاه میسازد، همانند دنیای ویچر که مملو از احساسات گوناگون که هر یک به طرزی شاعرانه به نمایش درآمدهاند، موسیقی نیز پا به پای قصهگویی نویسندگان ویچر میآید. شاید اگر چنین نواهای تاثیرگذاری به گوشمان نمیخورد، جهان ویچر را آنطور که در یادمان حک شده است، به خاطر نمیآوردیم و این را باید مدیون هنرمندی مارچین شیولوویچ (Marcin Przybyłowicz) و گروه پرسیوال (Percival) بود.
ویچرها، مدافعان از پشت خنجر خوردهی انسانها
ویچر انسانی است که تحت آموزشهای گسترده، شرایط جسمی و روحی عذاب آور و مراسمی مرموز در مدارس مخصوص ویچرها نظیر کر مورهن (Kaer Morhen) قرار گرفته تا به هیولا کشی دورهگرد بدل شود. هنگامی که اولین انسانها در شمال قاره سکنی گزیدند، با جمعیت گوناگون و فراوان هیولاهایی رو به رو شدند که حیاتشان را به خطر میانداخت. به منظور مقابله، فرمانروایان شمالی، به جادوگران خود دستور دادند تا مبارزانی مسلط به جادو بسازند که با هیولاها رو به رو شوند. جادوگران، موشهای آزمایشگاهی خود را از کودکی تحت آزمایشهایی زجر آور قرار میدادند و با تمرینات بیوقفه، آنها را آماده مقابله با طیف گستردهای از موجودات غیر انسان میکردند. اولین عصر ویچرها، هنگامی آغاز شد که پنج ویچر سرفراز بیرون آمده از این آزمایشات بیرحمانه، آماده خدمت شده و فرقهی ویچرها را تشکیل دادند. اما دیری نگذشت که با پیدایش تفرقه و کدورت بین ویچرها، آنها تصمیم به ترک فرقه و پایان اولین عصر ویچرها گرفتند.
ویچرهای جدا شده، هر یک در جایی از قاره، مدرسهی خود را بنا کردند و در آنجا به پرورش ویچرها پرداختند. تاسیس هفت مدرسهی ویچرها به نامهای گریفین، گرگ، افعی، خرس، گربه، مرغ ماهیخوار و منتیکور، سرآغاز عصر دوم ویچرها و به عقیده خیلی، عصر طلایی آنهاست. دور شدن ویچرها از یکدیگر سبب پاک شدن کدورتها شد. دیگر هنگامی که مسیر ویچرهایی از مدارس دیگر به یکدیگر میافتاد، خونی ریخته نمیشد. برادرانی بودند از هم دورافتاده که با یکدیگر با احترام رفتار میکردند.
با گذشت زمان و موفقیت ویچرها در کشتار و کاهش تعداد هیولاها، به دلیل تبلیغات منفی کلیساهای شمالی و بی اعتمادی فرمانروایان این مناطق، ویچرها از نگاه اکثر مردم، جای هیولاهایی را گرفتند که روزی با آنها میجنگیدند. مردم به مدارس ویچرها یورش بردند و هنگامی که آخرین مدرسه سقوط کرد، دوران طلایی ویچرها نیز پایان و تعدادشان به عده قلیلی کاهش یافت.
شمشیر سرنوشت دو لبه دارد، تو یکی از لبههایش هستی
مهمترین ویچر در دنیای ساپکوفسکی و سری بازیهای ساخته شده بر اساس دنیایش، گرالت ریویا نام دارد. او از کودکانی بود که برای تبدیل شدن به ویچر آموزش میدید. از آنجایی که بدناش به مواد جهشزا مقاومت نشان میداد، بیشتر از حد معمول مورد این آزمایشات قرار گرفت و به همین دلیل رنگ موهایش به سفید تغییر یافت. قرار گرفتن بیش از حد در مقابل آزمایشات، سبب شد تا گرالت، قدرتی فراتر از همرزمان خود داشته باشد. گرالت فقط در قدرتهایش با سایر ویچرها فرق نداشت، بلکه مسیر سرنوشت او را از همنشینی با پادشاهان تا مورد اعتماد بودن میان الفهای متنفر از پادشاهان، برده است.
گرالت مقابل تمامی احساسات منفی و مثبتی که با آن رو به رو میشود، با صداقت برخورد میکند. چه در بسته الحاقی خون و شراب، به هنگام مقابله باخون آشام قدرتمندی که یتیم خانهای را اداره و از خون کودکان ساکن در آن تغذیه میکند، یا در مقابله با لوگس درامند (Lugos Drummond) امیر قبیلهی درامند، ملقب به دیوانه. این ویژگی او سبب شده تا انسانهای ساکن در جهان ویچر، یا از او متنفر باشند، یا صمیمانه دوستاش بدارند. همانطور که دوست صمیمیاش ریجس میگوید: صداقت، ویژگی شجاعان است، بنابراین عده قلیلی از آن برخوردارند.
میان مردم به غلط شایعه شده است که ویچرها از احساسات عاری هستند. در طول سه بازی ویچر ، گرالت در عمل بارها ثابت میکند که احساس در روح و وجودش جریان دارد. در میان نبرد امپراطوری نیلفگارد (Nilfgaard) و پادشاهیهای شمالی، به دنبال معشوقهاش، ینفر اهل ونگربرگ (Yennefer of Vengerberg) میگردد و رایحه عطر یاس بنفش و انگورهای فرنگی او را در میان آتش جنگ، جستجو میکند. برای کمک به دخترخواندهاش سیری (Ciri) که سرنوشت آنها را به هم پیوند داده، با خطرناکترین نیروها در میافتد. گرالت دوستاناش، دندیلاین، (Dandelion)، زلتان چیوی (Zoltan Chivay)، ریجس (Regis) و… را صادقانه دوست دارد و برای کمک به آنها از هیچ کاری دریغ نمیکند.
متفاوت بودن گرالت فقط در این نیست که بیشتر از سایر ویچرها تحت یک سری آزمایش قرار گرفته است. گرالت بدون هیچ چشمداشتی کاری را انجام میدهد، کاری که بعضا مورد سپاس و ستایش واقع نمیشود. اما همانطور که تالکین، در رمان معروف بازگشت پادشاه، از زبان آراگورن میگوید: مورد ستایش واقع نشدن، از ارزش اعمال شجاعانه نمیکاهد. گرالت عمیقا به دوستاناش وفادار است و کسانی که به او نزدیک شده تا او را بشناسند، پی بردهاند که چشمان زرد گربهسانش، نشان از هیولا بودن او ندارد. همانطور که یوروت (Iorveth) رهبر مبارزان اسکویاتل (Scoia`tael) که نفرتی عمیق از انسانها به دل دارد، او را نجیبترین انسانی میداند که تا به حال به چشم دیده است.
لقب گرگ سفید، فقط بهخاطر موهای سفیدش به گرالت ریویا داده نشده. نمادگرایی نهفته در این لقب، این پیام را میرساند که او، یک قهرمان معمولی نیست. همانطور که جورج آر آر مارتین مینویسد: گرگ تنها میمیرد ولی گله زنده میماند. خانواده و دوستان گرالت به زندگی او معنا میدهند. حتی اگر تعداد انگشت شماری حاضر باشند از تفاوتهای ظاهری او چشم بپوشانند و درون او را ببینند، سبب دلگرمی گرالت میشود.
انزوای تحمیل شده بر او، که از کودکی همراهاش بوده، این ارتباطات را معنادارتر میکند. پیام دلچسبی که در اینجا به بازیکنها منتقل میشود، این است که مهم نیست چقدر زمانه به شما سخت بگیرد، روابط صمیمی که در دل خود دارید، به شما برای ادامه دادن، یاری میرسانند. هنگامی که گرالت، فهمید که دیگر تنها نیست، هیچ نیروی شری در جهان، جلودار او نبود. گرالت ریویا، یک فیلسوف خوش چهره که دیالوگهایی به یاد ماندنی میگوید نیست. او یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای یک بازی کامپیوتری است. او به بازیکنها میآموزد که باید به مسیر ادامه داد، هر قدر که دهان بیرحم دنیا، به سمتشان آب دهان پرتاب کند.
هیولا یا انسان، مرز مبهم پلید و پلیدتر
مردم دوست دارند هیولاها را اختراع کنند که خودشان کمتر پلید به نظر برسند. هنگامی که سیاه مست میشوند، دزدی میکنند، فریب میدهند، زنان خود را کتک میزنند، به زنی پیر گرسنگی میدهند، هنگامی که روباهی در دام افتاده را با تبر میکشند، یا آخرین اسب تک شاخ را تیر باران میکنند، دوست دارند فکر کنند بلایی که صبح دم به خانههای روستایی یورش میبرد، از آنها هیولاتر است. این باعث میشود که احساس بهتری داشتهباشند. این به آنها کمک میکند که راحتتر زندگی کنند. -گرالت ریویا، شمشیر سرنوشت
آندری ساپکوفسکی، جهان خود را با نظر به افسانههای لهستانی آفرید. اما دیر نپایید که پی برد چنین داستانهایی، دروغی بیش نیست. به عنوان مثال، داستان اژدهای واول (Wawel dragon)، ماجرای شهری که مردماش تحت سلطه یک اژدها، در وحشت زندگی میکنند را بازگو مینماید. هنگامی که شوالیهها و دلاور مردان در کشتن جانور شکست خورده و توسط آن بلعیده میشوند، شاگرد یک کفشدوز موفق میشود تا با مسموم کردن غذای اژدها با گوسفندی که شکمش از گوگرد پر شده است، او را از پا در بیاورد. اما ساپکوفسکی این داستان را باورپذیر نمیدانست. همانطور که خود او در مصاحبههایش به آن اشاره کرد، کفش دوزهای فقیر، کفش خوب میسازند، هیولاکشی در قامتشان نمیگنجد.
دنیایی که در آن هیولاها زندگی میکنند و به واقعیت نزدیکی بیشتری دارد، دنیایی است که در آن، انسان قویتر حکومت میکند و جاهطلبی و بیرحمی انسانها در همه چیز نفوذ کرده. آندری ساپکوفسکی، و به دنبال او نویسندگان سری بازی ویچر ، جهانی بنا میکنند که در آن، روابط بین انسان و غیر او با آنچه در افسانهها میخوانیم، فرق میکند. زندگی مشترک الفها، دوارفها و غیره با انسانها، بازتاب تاریکی است از بهترین و بدترین ابعاد ذات انسان.
انسانها در جهان ویچر، بعضا با نگاهی مذهبی و سیاسی غیر خود را سرکوب میکنند. ماشین تبلیغاتی کلیسای آتش جاویدان (The eternal fire)، به خود انسانها نیز رحم نمیکند. تا جایی که شیمیدانها و جادوگران را غیر انسان میشمارد. دشمنانی حقیر، بیمنطق و کمتر از انسانهای عادی که لیاقتشان تنها زنده سوزانده شدن در ملع عام است. دیری نخواهد پایید که کلیسا، با از بین بردن شیمیدانها و جادوگران و در نبود دشمنی که بتوان آنرا سرکوب کرد، تیر نفرت پراکنی و دشمن تراشی خود را، به سمت الفها، دوارفها و … بگیرد.
ساپکوفسکی و نویسندگان سری بازی ویچر، اخلاقیات انسانی موجود در افسانهها را به طرزی کاملا واقعی در جهان خود به تصویر میکشند و به لجن کشیده شدن آن را توسط انسانها به نظاره مینشینند. در دنیای ویچر، خبری از پلیدی مطلق هیولاها و پاکی انسانها که در افسانهها شاهد آن هستیم نیست. نویسندگان بازی، با ظرافتی بینظیر، سیاهی هیولاها و سفیدی انسانها را برداشته و حتی جای این دو را در برخی نقاط داستان، با یکدیگر عوض میکنند. به عنوان مثال در بسته الحاقی خون و شراب (ویچر 3)، ماجرای زنی تعریف میشود که برای انتقام از خواهرش، خونآشامی نیکو سرشت را فریب میدهد.
خیر و شر در دنیای ویچر: دو روی همیشه در نبرد یک سکه
پلیدی پلیدی است. کوچک، بزرگ یا متوسط ندارد. مرزها مبهماند. من زاهدی گوشهنشین نیستم که در زندگیام فقط کار خوب انجام داده باشم. اما اگر قرار باشد بین بد و بدتر دست به انتخاب بزنم، ترجیح میدهم اصلا انتخابی نکنم. -گرالت ریویا، آخرین آرزو
گرالت ریویا در مواجهه با مرزهای مبهم خیر و شر و برای رهایی از گرداب انتخاب بین گزینههایی که هیچکدام سیاه و سفید نیستند، خود را پایبند به اصولی نانوشته میداند. گرالت ترجیح میدهد که بین پلید و پلیدتر دست به هیچ انتخابی نزند. او هیچگاه هیولاهای بیآزار و هوشمند را از بین نمیبرد. اما موقعیتهایی در سری بازی ویچر رخ میدهد که او را مجبور به تصمیمگیری میکند. نویسندگان به بازیکنها همواره در حال گوشزد کردن این اصل هستند که گرالت نیز، به مانند تمامی انسانها، هرچند با تجربه و باهوش، فردی است که ممکن است در تشخیص خیر از شر خطا کند و درموقعیتهایی قرار بگیرد که اصول نانوشتهاش در حل آنها کمکی به او نرسانند.
در یکی از داستانهای جانبی ویچر 3، یک سیلوان (Sylvan)، با حیله و نیرنگ، خود را خدایی جا زده که اگر مردم فقیر و گرسنه به او غذا نرسانند، عذاب الهی بر سرشان نازل خواهد کرد. از طرفی سیلوان، موجودی هوشمند است که به کسی آزار نمیرساند و مشکلاتی که برای انسانها به وجود میآورد، عمدتا ناشی از ذات شوخ طبع اوست. طرف دیگر داستان، مردم فقیری هستند که در بهبوههی جنگ مجبورند غذایی که به سختی به دست آوردهاند را از سر سادگی، به سیلوان هدیه کنند تا از عذاب الهی در امان باشند. این قبیل انتخابات در سه نسخه بازی به کرات رخ میدهند و قدرت تصمیم گیری گرالت و بازیکنها را به چالش میکشند.
اما سری بازی ویچر فقط اصول نانوشتهی گرالت در باب کشتن هیولاها را به چالش نمیکشند. داستان سه گانه ویچر،حول یک شخصیت نسبتا بیطرف تعریف میشود که سعی میکند به کارش که کشتن هیولاهاست برسد و تا جایی که میتواند در امور انسانها دخالتی نکند. در ویچرها، شاهد لحظاتی هستیم که گرالت وارد امور انسانها شده و ناچار به تصمیمگیری میشود. در شرایطی که جنگی خونین بین شمال و جنوب جریان دارد و اکثر دوستان گرالت را، هر یک به نوعی درگیر این نبرد کردهاست، از زولتان که مردماش، دوارفها را درگیر این جنگ میبیند، تا تریس مریگولد (Triss Merigold) که میخواهد پیش از اینکه کلیسای آتش جاویدان جادوگران را از بین ببرد، آنها را فراری دهد.
گرالت برای کمک به دوستاناش، با پادشاه ردوید پنجم، کلیسای آتش جاویدان، گروههای خلافکار شهر نوویگارد (Novigrad)، انجمن جادوگران و … گلاویز میشود و دیری نمیپاید که در مییابد، در افتادن با هیولاها، حتی قدرتمندترین آنها، آسانتر از درگیری با انسانها و مسائلشان است. چرا که یک هیولا ذاتش همیشه مشخص است، این انسانهای پیچیده هستند که ذات خود را نمایان نمیکنند، مگر زمانی که دیگر برای تصمیمگیری دیر شده است.
بیطرف بودن، به معنای بیتفاوتی یا بیاحساسی پیشه کردن نیست، لازم نیست که احساسات خود را بکشی، همین که نفرت را درونت از بین ببری، کافیست. -گرالت ریویا،خون الفها
قدرت تحریر نویسندگان بازی The Witcher ، آنجا میدرخشد که در جهان تاریک آن، احساس را در نابترین حالت ممکناش میبینیم. سی دی پراجکت رد، بازیکنها را در طول داستانهای کوچک و بزرگی که روایت میکند، با آن روی سکه جهان تاریک اطراف گرالت نیز آشنا میسازد. بازیکنها در ویچر 3 به مردی کمک میکنند که به دنبال مرواریدی نایاب است تا به همسر فراموشی گرفتهاش هدیه دهد، داستان مردی را تجربه میکنند که برای به آرامش رساندن روح در عذاب معشوقهاش، جان خود را فدا میکند. در بسته الحاقی قلبهای سنگی، عشقی شکست خورده را در دنیای معشوقه داستان و تجربه ترسها و امیدهایش، احساس میکنند و در بسته الحاقی خون و شراب، به مردی کمک میکنند که به دنبال گرفنن عکسهایی از طبیعت است تا دنیای اطراف را به دختر معلولاش نشان دهد.
پلیدی در جهان ویچر بسیار قدرتمند است، اما کسانی که با آن مبارزه میکنند نیز قدرتمند هستند، گرالت در طول سهگانه ویچر، هرگز اجازه نمیدهد تا ناامیدی افسارش را در دست بگیرد. پلیدی جهان اطراف، هیچگاه مانع از اینکه او کار صحیح را انجام دهد، نمیشود. چرا که معتقد است یک نفر، اگر تواناش را در راه مبارزه با شر در اختیار نیروهای خیر قرار دهد، اگرچه کافی نیست، اما میتواند تاثیرگذار باشد.
سلام، تشکر، خسته نباشید!
همیشه در تلاش برای انجام بهترین کار ممکن!
سلام!
از شما بابت پیام محبت آمیز و انرژی بخشتون سپاسگزارم!