معیارهای انتخابی که برای فیلمها در این لیست انتخابشده این است که این فیلمها بر اساس واقعیت ساختهشدهاند، توسط زنان ساختهشده و شخصیتهای اصلی آن زناناند؛ و درنهایت اینکه همه این فیلم های فمنیستی باروحیهی آزادیگرایانهای ساختهشدهاند.
باید بدانیم فیلمهای قابلتوجه زیادی که در آن زنان قوی، قاطع و سازشناپذیر با قوانین مردسالار وجود دارند که در زیر سایه قوانین مردسالار زندگی میکنند مانند واندا (Wanda) از باربارا لودن، جین دیلمن (Jeanne Dielman 23 Quai du Commerce 1080 Bruxelles) از چنتال آکرمن؛ اما من بهجای تمرکز بر روی فیلمهایی که در آنها مقاومت و پایداری به نمایش درمیآید، میخواهم بر فیلمهایی تمرکز کنم که در آنها از زنان تجلیل میشود؛ زیرا فیلمهای فیلمسازان زن علیرغم وجود عناوین کلیدی، برخلاف فیلمهای به کارگردانی آقایان از این لیست غایب هستند.
فیلمهای فمینیستی کلاسیک کم هستند و معمولاً از فرهنگ فیلمسازی غایباند. برای مثال فیلمهای سباستین روثمن کجا هستند؟ برای چه فیلم جولی دش یعنی دختران خاک (Daughters of the Dust) برای مدت زیادی بر روی DVD ناموجود بود (در حال حاضر بر روی بلوری نیز موجود است)
فیلمسازان دیگری که باید از آنها درزمینهٔ فیلمهای فمینیستی یاد کنیم، هالیوودی هستند که در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 بخشی از موج جدید فیلمهای فمینیستی بودهاند. در بین آنها جان میلکیان سیلور برای فیلم Between the Lines، کلودیا ویل برای فیلم Girlfriends و سوزان سیدلمن برای دو فیلم Smithereens و Desperately Seeking Susan هستند.
همچنین کارگردانهایی که در بریتانیا هماکنون مشغول کار هستند باید تشویق شوند. فیلمهای آنها نمونههایی از کاراکترهای زنان جالب و گاهی انگیزهبخش است. فیلمسازانی همچون گریندر کادها، آندری آرنولد و کارول مورلی در مسیر خود برای زنده نگهداشتن این سنت هستند.
فیلم صدف و روحانی (1928)
اینیک واقعیت بهطورکلی ناشناخته است که زنان نقش مهمی در پیشرفت فیلمسازی داشتند. همانند حق رأی خواهان که راهپیماییهای آنها در خبرنامههای اوایل قرن بیستم ثبتشده است، زنان نیز پشت دوربین فعال بودند.
ژرمن دولاک جزو پایهگذاران جنبش آوانگارد پاریس در دهه ۲۰ میلادی است. هردو فیلم لبخند خانم بیودت (The Smiling Madame Beudet) و صدف و روحانی (The Seashell and the Clergyman) نمونههای اولیه مهم از فیلمسازی فمینیستی تجربی رادیکال هستند که پادزهری را برای هنر سورئالی که مردان ساختهاند فراهم میکند. فیلم متأخر که کتابی بانام مشابه آن نیز وجود دارد یعنی تفسیر آرتوان آرتاد ازنظر تخیل بصری منتقد مردسالاری، دولت، کلیسا و مردانگی است. در نخستین نمایش این نمایشنامه سورئالیستها با تمسخر و استهزا از آن استقبال کردند و ژرمن دولاک را «یک گاو» (une vache به فرانسوی) خطاب کردند.
این فیلم یک شخصیت زن اصلی را نشان میدهد که بهشدت خرابکار است و در برابر قدرت پادشاه و میل کشیش مقاومت میکند. در یک سکانس بهیادماندنی، او یک سینهبند آتشین را حمل میکند که از پیش نشا دادن یک فعالیت اجتماعی متأخر بود! این فیلم در سال 1927 توسط هیئت سانسور فیلم انگلیس ممنوع شد که نوشتهشده: «این فیلم چنان رمزنگاریشده است که تقریباً بیمعنی است. اگر معنایی وجود داشته باشد، بدون شک ایراد دارد.»

فیلم ماریانا و جولیان (1981)
مارگارت فون ترودا پیشگام در ساخت فیلم های فمنیستی در موج جدید سینمای آلمان در دهه 1970 به راه انداخت که بهطورمعمول با سرکوب دولت مواجه بود. فیلمهای اولیه او به روانشناسی روابط زنان با یکدیگر، معمولاً روابط خواهری یا دوستان نزدیک اختصاص دارد. در فیلم ماریانا و جولیان (به آلمانی خواهران) به دو موضوع سرکوب دولت و خانواده میپردازد.
این فیلم بر اساس زندگی واقعی دو خواهر کریستیان و گوردون انسلین ساختهشده است؛ که گوردون عضو کلیدی جناح ارتش سرخ (یکی از خشنترین و شاخصترین گروههای چپگرا در آلمان پس از جنگ جهانی دوم) بوده است. این فیلم از فلش بکهایی از دوران کودکی این دو خواهر شروع میشود و سپس به تغییر تدریجی رابطه آنها میپردازد زیرا یکی خبرنگار است و دیگری فعال در اعتراضات خیابانی ست. این اثر از مارگارت فون ترودا دیدگاه زنانه خاصی به دوران خشونتآمیز پس از جنگ آلمان غربی فراهم میکند و سهم مبارزات زنانه در آن زمان را نمایش میدهد.

یک سکوت (1982)
فرضیه این فیلم رادیکال فمینیستی هلندی این است که زن و مرد از جهانهای مختلف هستند. اینیک فیلم توطئهای زنانه است که حول یک حادثه مرکزی ساختهشده است و در آن سه زن، یک زن خانهدار کمحرف، یک کارگر کافه پرحرف و یک منشی شرکت، برای خراب کردن یک مرد که دستیار فروشگاه است متحد میشوند.
درحالیکه این زنان منتظر محاکمه هستند یک زن روانشناس برای ارزیابی سلامت عقلی این سه زن وارد فیلم میشود. این فیلم سفر تدریجی این روانپزشک را از عدم درک کامل تا شناخت هویت این سه مدعی علیه ترسیم میکند. درصحنه پایانی فیلم که در دادگاه اتفاق میافتد، روانشناس، زنان شاهد و خود متهمان بهطور ناخودآگاه در خندهای هیستریک با یکدیگر همراه میشوند که نتیجه آن اخراج شدن از دادگاه است. این اخراج باعث قطع خنده آنها نمیشود و همین موضوع باعث سردرگمی مردانی ست که در دادگاه حضور دارند. در زمان انتشار این فیلم تماشاگران در امتداد مرزهای جنسیتی که زنان در آن متوجه فیلم میشدند و مردان از آن متنفر بودند، قرار گرفتند.

متولد شعلههای آتش (1983)
این فیلم با بودجه محدودی ساختهشده است که در آن لیزی بوردن روایتی آزادانه از فیلمهای خانگی (نسخههای محلی و تلویزیونی) و خبرنامههای تلویزیونی ست که در آن نمایشی از آیندهی کنشگری در شهر نیویورک را نشان میدهد. این فیلم سرهمبندی شده با موسیقی متن فیلم که از ایستگاههای رادیویی که توسط زنان غارتشده همگام شده و این واقعیت که بیشتر بازیگران آن نیز بازیگر واقعی نیستند باعث میشود فیلم خامی تهیه شود که در آن طیفهای شخصیتی مختلفی از زنانی که برای بقا میجنگند را میبینیم.
زمانی که آدالاید نوریست یک فمینیست همجنسگرا سیاهپوست عضو اتحادیهی کارگری در بازداشتگاه پلیس میمیرد زنان بهصورت فردی و گروهی دورهم جمع میشوند تا در برابر ستم دولت بایستند. سازمان آنها و خلاقیت آنها در مبارزه کانون اصلی فیلم است. این فیلم به سهم محوری زنان رنگینپوست در مبارزات سیاسی ادای احترام میکند: «زنان سیاهپوست آمادهباشید، زنان سفیدپوست آمادهباشید، زنان سرخپوست آماده بمانید!». این فیلم قطعا یکی از بهترین فیلم های فمنیستی است.

جویندگان طلا (1983)
این اثر سینمایی از سالی پاتر مجموعهای ژانرهای مختلف که شامل سبک آوانگارد است با نگاهی دقیق به قدرت مردسالاری و ارتباط بین اقتصاد سرمایهداری و استفاده ابزاری از زنان میپردازد. این فیلم به بررسی نقش سینما در ارائهی این تصویر چه از لحاظ تاریخی و چه ازلحاظ ایدئولوژیکی میپردازد.
این فیلم سیاهوسفید با کنترات بالا و در ایسلند فیلمبرداری شده است؛ و تصاویر واضحی از آثار مرجع تاریخ سینما دارد مانند فیلمهای کوتاه از دی. وی گریفیس (D.W. Griffiths ) و فیلم موزیکال جویندگان طلا در 1933 که این فیلم نیز اقتباسی از آن است. علاوه بر این فیلم دارای رویکردهای فمینیستی مانند نگاه ابزاری مردان به زنان نیز هست. رابطه بین دو شخصیت اصلی فیلم یعنی یک زن سیاهپوست و یک زن سفیدپوست، رابطهی پیچیده بین جنسیت و نژاد را برجسته میکند که بهنوبه خود ارتباط بین سرمایهداری و استعمار را بیان میکند.
همچنین این فیلم ازآنجاییکه تمامی دستاندرکارانش زن هستند قابلتوجه است. سالی پاتر، رز اینگلیش و لیندزی کوپر مسئولیت تمام عناصر هنری فیلم یعنی رقص طراحی هنری و موسیقی را عهدهدار بودند.

خانهبهدوش (1985)
جسد یخزده یک زن در گودالی در یک روستای فرانسوی پیدا میشود. این صحنه آغازگر یک روایت تحقیقاتی از این حادثه را نشان میدهد و در آن به اواخر زندگی این زن جوان و برخورد مردم روستا با او میپردازد. این فیلم به کاوش رفتار اهالی روستا با این زن خانهبهدوش میپردازد که در آن مردان معمولاً رفتار جنسیت زده دارند؛ درحالیکه زنان معمولاً با دلسوزی با او رفتار میکنند و بعضی از شخصیتها به آزادی او حسد میورزند.
فیلم های فمنیستی واردا همیشه زنان قدرتمند را به نمایش میگذارد. انقلابیترین شخصیتپردازی این هنرمند در این فیلم است که زنی را خلق میکند که زندگی خارج از چهارچوبهای جامعه را انتخاب کرده است. مونا از مرزهای جنسیتی عبور میکند و دنبال آزادیای است که صرفاً برای مردان تعریفشده است. او یک واژگونی اساسی برای زنی که در دستان مردسالاری ست رقم میزند.

کارخانه غریبهها (1990)
داستان روایتی واقعی از زندگی زنان در گروه سازنده فیلم است که قصد دارند با یک اتوبوس به سفر بروند اما اتوبوس در میانه راه در اطراف کبک دچار مشکل میشود و آنها را مجبور به ارتباط و همکاری با یکدیگر میکند. همه زنان بهجز راننده سیاهپوست بالای 70 سال سن دارند و از فرهنگهای متفاوت میآیند: یک سرخپوست آمریکایی، یک بیوه از قشر متوسط جامعه، یک همجنسگرا و یک راهبه. بحثهای بین آنها بهصورت بداهه و بر اساس تجربه واقعی آنهاست که حول محور موضوعاتی مثل سن، نژادپرستی، تجرد و عشق و ازدواج است.
در این فیلم روحیه زنان که خستگی، گرمای شدید و گرسنگی را تحمل میکنند واقعاً الهامبخش است. تمرکز فیلم بر روایت زنانی که معمولاً در سینما مورد غفلت قرار میگیرند- یعنی زنان مسن قابلتوجه است.

واتر ملون ومن (1996)
مانند آثار قبلی شریل دانیه، واتر ملون ومن ترکیبی از زندگی واقعی و بازآفرینی تخیلی ست. این روایت حول محور شریل، یعنی فیلمساز میچرخد که در تلاش است تا شخصیت زن سیاهپوست اسطورهای را که در فیلمهای دهه 1930 دیده است را بیابد (واتر ملون ومن). شریل بهتدریج از حضور تعدادی از بازیگران هالیوود آمریکایی آفریقاییتبار، پردهبرداری میکند که از تاریخ پنهان ماندهاند. (برخی از آنها فیلم را ساختند که برخی از آنها اصالت دارند).
این فیلم شخصی و هم سیاسی ست زیرا در مورد زندگیها و وجود سیاهپوستان در سینماست. ترکیب واقعیت و خیال، پرسونا و پرفورمنس، تصاویر واقعی آرشیوشده و صحنههای بازسازیشده، همه تلاشی ست برای پاسخ به مسئله فلسفی «نمایش واقعیت» و «اهمیت سیاسی بازسازی تاریخ» یعنی چیزهایی که مورد غفلت قرار میگیرند.

روزی که زن شدم (2000)
مرضیه مشکینی یکی از کارگردانان عصر معاصر در ایران است. فیلم روزی که زن شدم در سه صحنه روایت میشود و در هرکدام از این صحنهها به بررسی یک عرصه از زندگی یک کاراکتر زن میپردازد. اولین زن حوا نام دارد که به سن 9 سالگی یعنی زمانی که باید دست از کودکی و بازی با پسرها بکشد و وارد بزرگسالی شود. دومین زن آهوست که زنی جوان است و قصد شرکت در یک مسابقه دوچرخهسواری را برخلاف نظر خانوادهاش دارد و آخرین صحنه به داستان حورا اختصاص دارد؛ زنی سالخورده که به خرید تمام چیزهایی که در زندگیاش نداشته میرود. در این فیلم شاهد سه تصویر از سه زنی هستیم که هیچکدام به خواستههایشان نمیرسند و ناامیدی را تجربه میکنند.
فیلمبرداری این فیلم در جزیرهی کیش انجامشده که تأثیر بصری فیلم را دوچندان میکند. درصحنهی دوم و سوم تصاویر حالتی سورئال دارند. زنی بر روی دوچرخه در میان صدها زن دیگر که همگی چادر پوشیدهاند و سرتاپا مشکیاند، تصویر خانواده زن که سوار بر اسب به دنبال او میآیند، تصویر پیرزن و خریدهایش، تمام وسایل برای یکخانه جدید، تصاویری بهیادماندنی هستند. این فیلم یکی از بهترین فیلم های فمنیستی است.

زن بیسر (2008)
در یک سطح این داستان یک زن میانسال و متوسط است که دچار سانحه رانندگی میشود که به خاطر آن ضربهمغزی میشود. بعد از بهبودی، دچار نگرانیهایی میشود که شاید حتی یک پسر جوان را نیز به قتل رسانده باشد. در سطح دیگری این فیلم یک تمثیل سیاسی ست که مسئولیت ناپدید شدن را در برمیگیرد یعنی هزاران اتحادیه کارگری، فعالان و دانشجویان چپ که تحت دیکتاتوری دهه 1970 آرژانتین گم شدند.
این فیلم بهگونهای ساختهشده است که مخاطب سردرگمی و گیجی شخصیت اصلی را درک میکند و با آن پیوند میخورد. همسر ورو (شخصیت اصلی) زمانی که درمیابد احتمال دارد که باعث مرگ پسری شده باشد همه شواهد را پنهان میکند و ورو را از این موضوع مطلع نمیکند. این فیلم موقعیت نابسامان زن در خانواده را با موقعیت نژادپرستی در جامعه پیوند داده است.
بخش اعظم صحنهها از پشت شیشه یا زیر باران فیلمبرداری شدهاند و سعی دارد که مانند ورو، مخاطب را در بیخبری نگه دارد. بهطوریکه مانند کاراکتر اصلی، مخاطب نیز نمیداند که در هنگام حادثه دقیقا چه اتفاقی افتاده است. همانطور که این اتفاق در زمان دیکتاتوری آرژانتین اتفاق افتاد و حقیقت را تنها با چسباندن اطلاعات ناقص کنار یکدیگر میتوان فهمید. ورو در فرایند تلاش برای آنچه اتفاق افتاده است به درکی از مکانیسمهای قدرت و کنترل در جهان میرسد.
سخن پایانی
با اینکه از ساخت این فیلم های فمنیستی سالها میگذرد با این حال میتوان آنها در گروه فیلمهایی دستهبندی کرد که پس از یکبار دیدن آن تا مدتهای طولانی در ذهنمان باقی میمانند و گاهی حتی تأثیر آنها میتواند جنبههایی از زندگیمان را تغییر دهد. این مقاله سعی نداشت که فهرستی از فیلمهایی زنانه را برای فمینیست شدن ارائه دهد؛ بلکه معتقدم دیدن این فیلمها به برپا شدن بحثی پیرامون دیدگاههای نوین از زندگی زنان و تأثیر آن بر برابری حقوق بین زن و مرد کمک میکند؛ و این نقطه آغازیست که میتوان با توجه به آن قرائتی جدید و متفاوت از زنان و زندگیشان را دید و مورد بررسی قرار داد.
این نوشتار در تلاش است تا ذهن و ذایقه مخاطب فارسی زبان را با دنیایی متفاوت از جنس برابری آشنا کند و شاید اولین گام در این راه از دنیای جادویی تصاویر و فیلم های فمنیستی تاثیر گذار عبور کند.
خیلی هم خوب حتما به ترتیب نگاه میکنم??