من دنیای فرمالیسم وس اندرسون را دوست دارم؛ ترکیببندیهای بامزه، رنگهای حساب شده و روشن، ادای دیالوگهای سریع و بیحس. آثار قبلی او مثل هتل بزرگ بوداپست درکنار این دنیای رنگا و رنگ، داستان دراماتیزه شده هم داشت و از این حیث از بقیه فیلمهای اندرسون یک سر و گردن بالاتر بود. اما اثر جدید او یعنی فیلم Asteroid City از خط داستانی منسجم برخوردار نیست و همین مسئله باعث میشود تا فیلم جدید او فاقد هرگونه جذابیت باشد و اگر هم جذابیتی در کار باشد برای طرفداران وس اندرسون تبدیل به کلیشه شده است. با نقد فیلم Asteroid City همراه پی اس ارنا باشید.
فیلم در افتتاحیه خود با برایان کرانستون شروع میکند؛ بازیگری که نقش راوی را بر عهده دارد اما همین راوی بودن او هیچ به پیشبرد داستان کمک نمیکند و صرفا حالت دکوری دارد. وس اندرسون در جهان بینی خود به سینما، چندین تکنیک مشخص و معین دارد که در این فیلم نیز از افتتاحیه تا اختتامیه، آنها را با خود دارد.
برای مثلا ادای دیالوگ به صورت خشک و قرار دادن بازیگر در مرکز تصویر آن هم درحالی که بازیگر هیچ واکنشی به کنش داستان نشان نمیدهد. او به صورت حرفهای پرسپکتیوهای زیبا خلق و با دقت بسیاری دوربین را پن شلاقی میکند. این مزیتها در این فیلم او نیز حضور داشتند، اما عدم وجود داستانی منسجم تمامی زیباییهای فیلم را میرُباید و از آن اثری حوصله سر بر با بازیگران بزرگ میسازد؛ راستش را بخواهید ساخت چنین فیلم بی سر و ته با این همه بازیگر خوب خودش هنر میخواهد.
فیلم با یک نمایشنامهنویس شروع میشود که داستانی نوشته و اکنون میخواهد آن را روی صحنه ببرد. فیلم بعد از این معرفی، ما را به درون داستان میبرد البته با این تفاوت که داستان یک فیلم سینمایی است و نمایشنامه نیست. یعنی وقتی حرف از نمایشنامه میشود ذهن مخاطب به سمت تئاتر و آن فضای دو بعدیاش کشیده میشود، درحالی که فیلم فضای سه بعدی دارد. البته این تنها کار عجیب و غریب وس اندرسون نیست، برای مثال او اندازه قابهای تصویر را به صورتی عجیب و غریب عوض میکند و ناگهان از مستطیل به مربع میبرد و این اصلا معنایی ندارد جز اینکه وس اندرسون مثلا میخواهد ساختارشکن باشد. حتی ساختارشکنی او به جایی میرسد که خط فرضی را میشکند و این درحالی است که اصلا این عمل در خدمت فُرم نیست. البته چرا دروغ، من از پرسپکتیوهای او و آن پنهای شلاقیاش بسیار خوشم آمد ولی خب اینها همه تکنیک است نه فُرم و بدون فُرم هیچ فیلمی محتوا خلق نمیکند، درست مثل این فیلم، فیلم Asteroid City عملا هیچ محتوایی ندارد و فقط کمی کمدی جدی آن خوب است. این کمدی جدی نیز یکی از خصوصیات وس اندرسون است که همیشه آن را در آثار خود دارد. کمدیهای او به صورت کوبنده ادا میشود و حال این کمدی هر چقدر هم که خنده دار باشد، فضای فیلم حکم میکند که همه همچنان خشک به قضیه نگاه کنند. این فیلم اندرسون نیز از این کمدیها زیاد داشت اما نسبت به آثار قبلی او کمی کمرنگتر شده بود.
در سکانسهای فیلم، برایان کرانستون به عنوان روای فیلم چندینجا میگوید که داستانِ این نمایشنامهنویس فانتزی است. این دیالوگ به اندرسون اجازه میدهد تا دستی باز در فیلم داشته باشد تا همان دوربینهای عجیب و غریب خود را اجرا کند یا مثلا کاراکترهای عجیب خلق کند. در واقع بیشتر کاراکترهای فیلم مثل استیو کارل حکم عروس خیمه شببازی را برای اندرسون داشتند و این حکمرانی او بر کل فضای فیلم باعث شده بود تا کاراکترهای فیلم با آن بازیگران بزرگ عملا به هیچ دردی نخورند. البته یکی از کاراکترهای فیلم جذاب بود. پسری اعصاب خورد کن که همیشه به دنبال چالش بود اما اندرسون این کاراکتر را نیز تباه کرد. این پسر جوان در دیالوگهایی گفت که دلیل این عمل یک بحران اگزیستانسیالیستی است که اصلا این دیالوگ در حد کاراکتر نبود و معلوم بود که دیالوگ به او سنجاق شده است.
حتی حضور اسکارلت جوهانسون نیز به روند داستان کمکی نکرد و مخاطب نتوانست با او ارتباط برقرار کند، او در چند نمای کلوز دیالوگهای احساسی را ادا کرد که با نگاه بیحس عکاس روبرو شد. درواقع فرمالیسم یعنی نگاه کارگردان و خالق اثر به جهان که اصلا نگاهِ وس اندرسون نگاه جالبی نیست. او تنها رنگ بندیهای جذابی دارد و بس. شما دقت کنید که فیلمنامه فیلم Asteroid City چقدر پارهپاره است. داستانها درون هم تنیدهاند و هنوز به این داستان عادت نکردهایم که وارد داستان جدیدی میشویم. بگذارید چند مثال بزنم.
داستان عکاس و فرزندان یتیماش به داستان اسکارلت جوهانسون گره خورد، سپس آدرین برودی به عنوان کارگردان این نمایشنامه معرفی میشود و او نیز در اتاق خود به کیسه بوکس خیالی ضربه میزند…! حال این خود نیز به داستان یک موجود فضایی گره میخورد و تمام اینها درحالی است که خود این داستانها گسترش مییابند و فضای فیلم را شلوغ میکنند. همین مسئله باعث میشود که بنده این فیلم را اثری بی سر و ته عنوان کنم. البته ماجرا اینجا جالب میشود که وس اندرسون سعی میکند به فیلم خود بُعد احساسی بدهد اما نمیتواند. یعنی فضای کلی فیلم این اجازه را نمیدهد. چون همهچیز کاریکاتوریزه شده است و اصلا بُعد احساسی در این فیلم کشش ندارد. در حالی که اگر وس اندرسون سعی میکرد همچون اثر قبلی خود یعنی هتل بزرگ بوداپست به آن کمدی بیشتر اضافه کند، شاید نتیجه بهتری میگرفت اما خب او این کار را هم نکرد و بر تم اصلی خود پافشاری کرد.
در پایان میشود گفت که فیلم جدید وس اندرسون اصلا در حد انتظارات ظاهر نشد و هیچ چیز جدیدی برای ارائه نداشت، گویی همهچیز طراحی شدهاند تا رنگ خوبی داشته باشند. گویی فیلم یک اثر تبلیغاتی است که سعی میکند محصولات دکوراسیون بفروشد نه اینکه یک اثر منسجم با فیلنامه خوب باشد که در ترکیب با لنز مخصوص اندرسون، باعث لذت مخاطب از فیلم شود. وس اندرسون باید با فیلم Asteroid City زنگ خطر را برای خود حس کند و در دفعات بعد سعی کند تا به فیلم خود کمی داستان هم اضافه کند چون بدون داستان هیچ چیز برای بشر معنا ندارد چرا که انسان موجودیست قصهگو و از همین طریق نیز قادر به شناخت جهان شده است.
به خواندن ادامه دهید:
- نقد فیلم Transformers: Rise of the Beasts | اکشنِ بدون فیلمنامه
- همه چیز درباره فیلم Barbie
- همه چیز درباره فیلم Oppenheimer
- بهترین فیلم های 2023
The Review
فیلم Asteroid City
فیلم جدید وس اندرسون اصلا در حد انتظارات ظاهر نشد و هیچ چیز جدیدی برای ارائه نداشت، گویی همهچیز طراحی شدهاند تا رنگ خوبی داشته باشند. گویی فیلم یک اثر تبلیغاتی است که سعی میکند محصولات دکوراسیون بفروشد نه اینکه یک اثر منسجم با فیلنامه خوب باشد که در ترکیب با لنز مخصوص اندرسون، باعث لذت مخاطب از فیلم شود
شاید کارگردان فقط میخواست یه پیام رو به صورت نیمه مخفی با مخاطب درمیان بگذاره مثه قضیه آدم فضایی ها یا همجنس بازی ادوارد نورتون یا زمانی عکس آدم فضایی و اسکارلت جوهانسون کنار هم قرار گرفته بود منظور رپتایل ها رو داشته
این فیلم خود زندگیه، شروع و پایان نداره، داستان واضحی رو روایت نمیکنه، اما جریان داره. بر خلاف سینمای “پایان باز”، این فیلم داستانِ باز داره و جاری بودن زندگی در خارج از کادر و روایت قاب تصویر رو نشون میده.