سریال خوب بد جلف که در ادامهی فیلمهای سینمایی این مجموعه ساخته شده است، از آن دست تولیداتی محسوب میشود که به حساب آوردنش در مجموعه آثار هنری، فرهنگی یا حتی حوزهی سرگرمی امری شنیع و نابخشودنی است. از کپیهای دست چندمیِ نویسندگانش از متاخرترین تولیدات تلویزیونی جهان مثل Barry گرفته تا استفادهاش از محبوبیت یک فوتبالیست بازنشسته همگی در خدمت به تصویر کشیدن فانتزیهای ذهن تنبل کارگردان مجموعه درآمدهاند تا حتی برای چند لحظه هم شما را نخندانند. اگر هم قرار باشد خندهای از پس دیدن این سریال شکل بگیرد، خندهای ترحم آمیز از ناتوانی تیم اجرایی، کارگردانی و تولیدی اثر است که حتی قادر به ترسیم کردن یک داستان شسته رفته برای مخاطبینش نیست. از طرف دیگر امور فنی سریال به قدری شلخته و بیسلیقه شکل گرفتهاند که عامدانه بودن این بافت تصویری شلخته کاملا مشهود مینمایاند. عامدانه بودنی که هیچ ریشهای در کارکرد داستانی ندارد و فقط از سر بیحوصلگی شکل گرفته است. دوربین مکدر و مات این سریال که در سه قسمت اول یک سور به کلیپهای اینستاگرامی ده سال پیش زده و بازیهای لوس و بیتعهد بازیگران این سریال باعث میشود چیزی جز احساس خستگی و تهوع بعد از دیدن این سریال به شما دست ندهد. در ادامه با بررسی این سریال و پی اس آرنا همراه باشید.
قسمت اول سریال خوب بد جلف
داستان در ادامهی فیلم خوب بد جلف ارتش سری 2 شروع میشود که فرید مولیان در نقش یک جاسوس که به ایران آمده تا فیلم بسازد و در کنار این نقش میخواهد عملیات سری که مرتبط با دزدین کیک زرد هستهای است را نیز پیش ببرد. داستان با همین تک جمله آغاز میشود و حتی تا اواسط سریال نیز در همین حد باقی میماند. در خلال این قضیه پژمان جمشیدی و سام درخشانی در نقشهای خودشان توسط چچنیها دزدیده شده و گروگان گرفته میشوند. فرید مولیان که خاطرهی خوشی از این دو بازیگر در فیلمش ندارد همچنان در پی به قتل رساندن این دو بازیگر است و از طرفی هم به دنبال محمولهی کیک زرد است که در دستان چچنیها افتاده است. پلات ابتدایی فیلم یک کپی کاملا مشهود از سری Barry به کارگردانی و نویسندگی بیل هیدر است که دو فصل از آن تا به حال منتشر شده است. برخلاف سریال خوب بد جلف بَری هم یک سریال کمدی است که از قضا قاتلش (که نقش آن را هم خود بیل هیدر بازی میکند) برای انجام ماموریتی مجبور به شرکت در کلاس بازیگری میشود و ماموریتش که توسط چچنیها به او داده شده است با علاقهاش به بازیگری در هم میآمیزد. در سریال خوب بد جلف اما مولیان با بازی بسیار بَدِ حامد کمیلی در کنار مابقی دست اندرکاران این سریال نه تنها باعث نمیشود تا ابعاد جدید به شخصیت فرد اضافه شود بلکه برعکس، جدی گرفتن بیش از حد نقش قاتل، در سریالی که اساسا جدی گرفتنهایش نباید توجیه عقلانی داشته باشند مگر برای حفرههای شخصیت در شخصیت پردازی باعث خلق شخصیتی خنثی و بدون درام میشود.
از آنجایی که مانور این مجموعه مدام بر زوج سام درخشانی و پژمان جمشیدی است باید گفت که این دو در نقشهایی که خودشان هستند هم سرگرمکننده نمینمایانند. شوخیها و متلکهایشان به یکدیگر در حیطههای هنری و ورزشی دست چندم و قدیمی است و نهایتا بتواند مخاطبین ردهی سنی 40 سال به بالا را به وجد بیاورد. از طرف دیگر شوخیهای قومی، ملی و نژادی در سریال همچنان به قوت خود باقی هستند و با اینکه نویسندگان در ظاهر خواستار دوری از چنین مسئلهای بودند اما ناخودآگاه قدم به سوی این دست شوخیها برداشتهاند. شوخیهایی که ناخودآگاهانه در ذهن نویسنده و کارگردان جا گرفتهاند نه تنها خندهدار نیستند بلکه احتمالا برای مخاطبین کم سن و سالتر مضحک و مخرب بنظر برسند.
سریال از قسمت ابتدایی از نظر فنی، جلوههای بصری و طراحی صحنه و لباس از کم و کاستیهای بسیاری رنج میبرد. فیلمبرداری تصاویر در قسمت ابتدایی به شدت تَخت، بدون مناسبات و دارای ضعف فنی شدیدی است که با دیدن اسامی تیم تصویربرداری فقط انگشت اتهام را میتوان به سمت تیم کارگردانی گرفت. از طرفی طراحی صحنهی لوکیشنهای مختلف به قدری دم دستی بوده است که بدون کوچکترین زحمتی آمادهی فیلمبرداری شده است. وقتی اسم این سری فیلمها و سریال به گوش ما میرسد طبیعتا تهیهکنندههای بزرگ و از پس آن گردشهای مالی بزرگتری به چشم میخورد و کنجکاوی برانگیز است که بدانیم این سرمایهها خرج کدام یک از مصالح برای ساخت چنین اثر فاقد اعتباری شده است!
قسمت دوم سریال خوب بد جلف
در قسمت دوم میبینیم که پژمان جمشیدی و سام درخشانی توسط چچنیها ربوده میشوند از طرف دیگر جانشان توسط یکی از سردستههای چچنی تهدید میشود چون پژمان در طول تاریخ ورزشیاش تنها یک گل زده است و آن هم به تیم ملی گرجستان بوده است. از قضا این تَک گل باعث شده است تا خانوادهی این گُرجی از بین برود و او کینه به دل گرفته باشد. این قسمت نیز همچون قسمت قبلی چیزی بر داستان نمیفزاید و تنها با ایجاد مک گافین سعی در کشدار شدن داستان میکند. از آنجایی که همچنان تصاویر این قسمت نیز همچون قسمت قبل از درجات رنگی مغشوشی تشکیل شده است باید گفت که این سریال حداقل در سه قسمت ابتدایی دستاورد بدترین تصویربرداری 10 سال آخر را به راحتی نصیب خود میکند.
داستان فرید مولیان از سمت دیگر که در پی این چچنیهاست همچنان معلق باقی میماند تا در قسمت بعدی به آن پرداخته شود. جالبتر آنکه موقعیتهای جدی فیلم اکثرا نصفه و نیمه در نظر گرفته میشوند مثلا ایست بازرسی پلیس در فیلم وجود دارد اما آنقدر پرداخت موقعیت بازرسی بدون دقت پرداخت شده است که نه ایجاد تعلیق میکند و نه حتی اصلا فایده ای دارد.پیمان قاسمخانی بعد از کار کردن روی مجموعههای بسیاری طبعا باید یاد گرفته باشد که چطور موقعیت خلق کند اما در این سریال بنظر از کوچکترین موقعیتها هم نمیتواند استفاده کند.
از اواسط این قسمت پژمان جمشیدی و سام درخشانی اسارتشان از یک چچنی که قصد داشت آنها را بدزدد تا سینمای چچن را ارتقا ببخشد تغییر میکند. یک گرجی که در قسمت قبل متوجه شدیم پژمان خانوادهاش را نابود کرده است سرکردگی گروهشان بر عهده میگیرد و قصد دارد پژمان و سام را بکشد. درست لحظهای که قرارست دست به این کار بزند، سام از حضور دئوس اکس ماشین صحبت میکند که یعنی در لحظهی نهایی فیلم که قهرمانش گیر دشمنش افتاده است چیزی برق آسا جان آنها را نجات میدهد و درست هم همین اتفاق میافتد.
استفادههای ملموس از تکنیکهای فیلمنامه نویسی در چنین سریال در نوع خود جالب است اما کارگردانی بسیار بد هر قسمت باعث شده است تا پتانسیلهای بسیاری از موقعیتهایی که شکل میگیرند از دست بروند. مثل موقعیتی که سام و پژمان با لیدر پرسپولیسی برای مدتی کوتاه جانشان نجات پیدا میکند اما در نهایت این موقعیت هم درست مثل دیگر موقعیتها تبدیل به لحظهای گذرا برای شوخیهای درجه چندم پیمان قاسمخانی میشود.
اندازه نماهای مدیوم در کنار کاتهای سریع و بدون طمانینه فرصت ایجاد حس برای لحظات این سریال از بین برده است و ذهن مخاطب را مدام برهم میزند. در نهایت مولیان را میبینیم که در پی رسیدن به قطار پژمان و سام به ایستگاه تبریز میرسد و سریال حتی برای هیجان انگیزتر نشان دادن این تیم عملیاتی حتی کوچکترین تلاشی هم نمیکند. لباسهای مسخره که هیچ کمکی به کمدی نمیکنند در کنار دیالوگها و فیزیک نامربوط بازیگران در نقش آدمکشهای حرفهای همهگی لوس تر از آن هستند که بخواهند خندهدار بنمایانند.
قسمت سوم سریال خوب بد جلف
قسمت سوم درست در ادامهی قسمت قبل آغاز میشود یعنی جایی که فرید مولیان به ایستگاه قطار رسیده است و منتظر رسیدن پژمان جمشیدی و سام درخشانی نشسته. هرچقدر که بخش مرتبط با چچنیهای در سریال به دلیل استفاده از برخی هنرپیشههای خوب و صد البته الهام گیری بسیار (!) از شخصیت نوهو هنک در سریال بَری، خیلی خوب از آب درآمده است به همان میزان اما موقعیتها و شخصیتهای مرتبط با مولیان و دار و دستهاش بد از آب درآمدهاند. حامد کمیلی نه فیزیک یک بازیگر در نقش آدمکش را دارد و نه حتی بلد است به خوبی ژست کارگردانی که در میان آدمکشی به هنر علاقه پیدا کرده است را بگیرد.
بیل هیدر در بَری داستان شخصیتی از جنگ برگشته است که در آدمکشی خوب شده است بدون آنکه خودش متوجه بشود. یک بار در جنگ دست به آدمکشی زده است و از آن به بعد فهمیده که هیچ حسی نسبت به کشتن آدمها ندارد. وقتی پا به کلاس بازیگری میگذارد میفهمد که میتواند خشمها و تمام عقدههایش را به جای خالی کردن در آدمکشی در هنرپیشگی خالی کند اما در هزارتویی از تصمیمات، احساسات و عواطف مختلف خودش را گم میکند. مولیان ام درست برعکس بَری هم از آدمکشی خوشش میآید و هم از تعاریف و تمجیدهایی که نسبت به فیلمش میشود. چنین شخصیتی هیچ وقت نه باورپذیر خواهد بود نه خندهای بر لب کسی خواهد آورد چون اطلاعاتی از او به مخاطب داده شده است که در حالت طبیعی قرار است کارکردی غیر از طنزآمیزی داشته باشد. ایجاد کنتراست بین این دو موضوع است که شخصیتی چون مولیان را جذاب میکند اما قاسم خانی تصمیم گرفته است با خنثی سازی هر دو موضوع شخصیت تخت و بدون جذابیت را خلق کند.
شخصیت چچنی که از روی نوهو هنک سریال بَری برداشته شده است بنابر مقتضیات لهجه و بازی بازیگرش که در اکثر اوقات درست مشابه آنتونی کریگن در نقش نوهو هنک بازی میکند. حتی خصوصیات فیزیکیشان از جمله کچل بودن و از این دست مسائل نیز در داستان کپیبرداری شده است و باعث تاسف است که بهترین نقاط سریال همانجایی قرار گرفته که متعلق به خالقینش نیست.
سام درخشانی به همراه پژمان جمشیدی توسط لیدر تیم پرسپولیس که در فیلمهای قبلی این مجموعه نیز حضور داشت، نجات پیدا میکنند. قبل از آنکه دست فرید مولیان به این دو بازیگر برسد آنها خودشان را در پارک جنگلی کوچکی گم میکنند با این فکر که در جنگلی بزرگ گم شدهاند خودشان را میبازند. استفاده از آهنگ بلا چائو (خداحافظ زیبای من)، متعلق به پارتیزانهای ایتالیایی در قرن نونزدهم که بعد از پخش سریال سرقت پول به شدت در میان مردم جا افتاد همانقدر سطحی و مبتذل است که در تبلیغهای تلویزیونی و اینترنتی اخیر نیز بوده است. این آهنگ را پژمان و سام هنگامی که مثلا دست به کار فوقالعادهای میزنند با یکدیگر میخوانند و با توجه به نفس آهنگ و استفادهی نابجایش نمیتوان تنها از این سریال خرده گرفت و مشکل ریشهدارتر از این حرفها بنظر میرسد. رفرنسهای سینمایی که سام درخشانی برای نمیدانم کدام مخاطب حرفهای سینما میاندازد نیز دردی از سکانسهای بیمحتوای سریال نمیکند و همچنان هیچ شیمی میان او و پژمان وجود ندارد.
قسمت چهارم سریال خوب بد جلف
قسمت چهارم داستان به کلی از فرید مولیان جدا شده و بر سام درخشانی و پژمان جمشیدی تمرکز میکند که بعد از نجات پیدا کردن سعی در گرفتن ماشینی به سمت تبریز هستند. در این میان شخصیتی دیگر از فیلمهای قبلی مجموعه یعنی حسام با بازی امیرمهدی ژوله داخل ماجرا میشود.
در سریالهای گوناگونی دیدهایم که قسمتهایی این چنینی مختص پرداخت اتفاقات کاملا نامربوطی به خط اصلی داستان هستند. این قسمتها در بعضی سریالها البته همراه با جزئیات داستانی و نکات لذتبخشی همراه خواهند بود. در بسیاری از سریالها هم این قسمتها جز ایجاد تعلیق و کش دادن داستان کار دیگری نمیکنند. گزینهی دومی مربوط به قسمت چهارم سریال خوب بد جلف است چرا که نه داستانی پیش میرود و نه اصلا قرار است اتفاقی غیر از اتفاقات قسمتهای قبلی در آن بیفتند.
پژمان و سام که از چنگ یک سری چچنی رها شدند حالا گیر حسام افتادند که آنها را گرفته تا بلکه بتواند پولی از طریقشان بدست بیاورد. مدام به سازمانها و آدمهای مختلف زنگ میزند اما کسی حاضر نیست که پولی در ازای آزاد سازی سام درخشانی و پژمان جمشیدی بپردازد. در نهایت به فکر پژمان میرسد که به آنا، دختری هکر در دار و دستهی مولیان زنگ بزند و از او درخوست پول کنند.
پیوست داستانی در این قسمت، درست مثل قسمتهای قبلی شلخته و نامنظم است. لزوم تکرار موقعیتهای مشابه آن هم چند مرتبه در یک سریال چیست؟ از همه مهمتر اینکه تکرار موقعیت تا یک جایی خنده دار است و بعد از آن تبدیل به کهنگی خواهد شد. از طرفی هم دیالوگهای مرتبط با حسام و دار و دستهاش آنقدر دِمُده و نچسب هستند که همچنان احتمالا هیچ قشری از مخاطبین حرفهای سینما را متقاعد نخواهد کرد که بگویند این اثر، اثر خوب و اصیلی است.
The Review
سریال خود بد جلف
سریال خوب بد جلف که در ادامهی فیلمهای سینمایی این مجموعه ساخته شده است، از آن دست تولیداتی محسوب میشود که به حساب آوردنش در مجموعه آثار هنری، فرهنگی یا حتی حوزهی سرگرمی امری شنیع و نابخشودنی است.
سلام
بنظرم چیز خوبی برای سرگرمی وجود ندارد، هنر که پیشکش. خیلی مبتذل هست، یجورایی فیلم هم نیست. ملغمهای است از ابتذالات روز جامعه با پوششی بظاهر سینمایی.
واقعا این نقد شما باورم نمیشه من خوب بد جلف میبینم میترکم از خنده خیلی خوبه فقط همونطور که خودتون گفتید یفلم برداریش داغونه و اینکه تقریبا فقط اون تیکه هایی که سام و پژمان میان بامزست تیکه های دیگه داغونه
چه نقد فاجعهباری کردید… متاسفم براتون