سریال The Boys (پسرها) در حالی که در فصل اول خود محصولی تازه و متفاوت را در میان بازار ابرقهرمانهای کلیشهای نشان داد و انتظاراتمان را بالا برد، با فصل دوماش فراتر از انتظارات رفت و باری دیگر نشان میدهد که چگونه باید یک اثر ابرقهرمانی باکیفیت، جذاب و خلاق ساخت. با نقد فصل اول و فصل دوم سریال The Boys از پی اس ارنا همراه باشید.
سریال The Boys محصول جدیدی از آمازون پرایم ویدیو است که فصل اول آن در سال 2019 پخش شد و به سرعت میان طرفداران آثار ابرقهرمانی و کامیک بوکی محبوب شد. داستان سریال درباره دنیاییست که در آن ابرقهرمانان همانند دیگر ابرقهرمانان دی سی و مارول به نماد و الگویی در زندگی مردم تبدیل شدهاند. اما این قهرمانان قوی و قدرتمند در باطن نه تنها پاک و درستکار نیستند که دروغین، قاتل و فاسدند. برترین ابرقهرمانان تحت نظارات شرکت شیطانی وات (Vought) در گروهی به نام هفت (Seven) کار میکنند. چه میشد اگر سوپرمن یک روانی قاتل و خطرناک بود که هیچ ارزشی برای جان بشر قائل نبود و خود را برتر میدانست؟ چه میشد اگر فلش یک قاتل بود که اعتیاد داشت و دست به هر کاری میزد؟ چه میشد اگر آکوامن یک متجاوز جنسی ضعیف النفس بود که با مشکلات روحی و روانی دست و پنجه نرم میکرد؟ سریال The Boys به شما پاسخ میدهد.
هیویی کمبل پسریست که همراه با پدرش زندگی میکند و مانند سایر شهروندان زندگیاش کاملا تحت تاثیر ابرقهرمانان است. در یک حادثه مشکوک، یکی از اعضای گروه هفت، معشوقهی هیویی را به قتل میرساند و این منجر میشود که هیویی وارد مسیر انتقام و خشونت شود. او در این راه با مردی به نام بیلی بوچر آشنا میشود که با او گروهی را تشکیل میدهند تا ابرقهرمانان را شکست دهند. این گروه چیزی نیست جز گروه «پسران/The Boys».
استفاده مناسب از دنیای سریال
همانطور که اشاره شد، ابرقهرمانان این دنیا به شکل معمول ابرقهرمانانی که در تمام ابعاد رسانه و سرگرمی امروزی میبینیم نیستند. آنها اعمال جنایتکارانه مرتکب میشوند و با پوشش رسانهای به کارهای کثیف خود ادامه میدهند. سریالهای با دنیای متفاوت برای روایت داستان خود نیازمند ترسیم فضا و دنیای سریال هستند. چه سریال «چیزهای عجیب» باشد که با ترسیم فضای معروف دهه 80 میلادی به داستان خود میپردازد و چه سریالی مانند «سرگذشت ندیمه» باشد که برای روایت داستان خود، فضای سرکوب و خفقان اتوریتهی دنیای سریال را به خوبی ترسیم میکند. سریال The Boys نیز چنین کاری میکند؛ سازندگان خیلی زود از تمهیدات خوبی استفاده میکنند و دنیای مخوف، خشن و بیرحم سریال که تحت تاثیر رسانهها و ابرقهرمانان است را برای بیننده ترسیم میکنند. اسباب بازیهای شخصیتهای گروه هفت، حضور قهرمانان در تاک شوی جیمی فلن، صحبت دربارهی ابرقهرمانان در اینستاگرام، توییتر و فیسبوک، ساخت فیلمهای سینمایی و شهر بازیها با تم قهرمانان، ساخت میمهای قهرمانان و حضور آنها در تبلیغات تلویزیونی تنها چند مورد از تمهیدات متعدد سازندگان برای استفاده مناسب و خوب از دنیای سریال و ترسیم فضای آن است.
قهرمانان در این دنیا چیزی نیستند جز محصولاتی تجاری که توسط کمپانی وات در هر جنبهای وارد زندگی مردم شدهاند و از دنیای سرمایهداری نهایت استفاده را میبرند. اما این تنها بعد دنیای سریال نیست. دنیای سریال The Boys یک بعد خشن و بیرحم نیز دارد که خیلی زود خودش را پدیدار میکند؛ زمانی که A-Train، ابرقهرمان سریع داستان با سرعت خودش از معشوقه هیویی، رابین میگذرد و چیزی جز خون از او باقی نمیگذارد، وقتی که دختری تازهوارد در گروه هفت توسط قهرمان محبوبش مورد تجاوز قرار میگیرد و پس از آن نیز هیویی و بوچر به باشگاه شبانهای میروند که ماهیت کثیف و باورنکردنی ابرقهرمانان را نشان میدهد. تمامی این موارد ما را در دنیای کثیف و خشن سریال قرار میدهند تا نظارهگر نبرد میان انسانهای مفلوک و رنجور در برابر خدایان دروغین و ساختگی باشیم.
لحن، ریتم، موسیقی و نوع داستانگویی
دیگر وجه تمایز سریال The Boys با اکثر آثار مشابه در لحناش است. کمدی دارک، خشونت و فحشهای بوچر تنها برخی از ترکیبات معجون جادویی لحن این سریال هستند. اما سریال بعضا در قسمتهای میانی یا پایانی ریتم تندی را در پیش میگیرد، به خصوص در فصل دوم. البته این ریتم تند مانع روایت و داستانگویی سریال نمیشود بلکه فرصت صحنههای بیشتری از برخی شخصیتها را میگیرد، با این حال به نوعی مزیت نیز تبدیل میشود و باعث ساخت یکی از سرگرم کنندهترین سریالهای چند سال اخیر میشود. نوع کمدی سریال لودگی نیست و تاریکی آن نیز، تاریکی بیدلیل در لحن نیست. سازندگان از منبع اقتباس و داستان شناخت کافی را داشتهاند. کمدی سریال مانند برخی آثار ابرقهرمانی نیست که مانع روایت درست و حسابی داستان شود بلکه دقیقا در خدمت داستان و روایت است و به مقدار کافی وجود دارد.
یکی از نقاط مثبت سریال چیزی نیست جز موسیقی و صداگذاری که به بهترین شکل انجام شدهاند. از موسیقی گروه رولینگ استونز گرفته تا بیلی جول که خوانندهی مورد علاقهی هیوییست، همه و همه باعث بهتر شدن سکانسها و کمک به روایت داستان میشوند. صداگذاریها نیز به شکل حرفهای انجام شدهاند که برای مثال در صحنههای کمدی به حفط لحن و ریتم دارک کمدی و سریع سریال کمک میکنند. سریال از قاعده «نگو، نشون بده» و داستان گویی تصویری نیز استفاده میکند؛ برای مثال پیش از آنکه هیویی مرتکب قتل شود، روی دیوار تصویری از یک نوزاد میبینیم که روی آن نوشته شده است: «دستانتان را پاکیزه نگهدارید.» هیویی با دیدن این تصویر تصمیم میگیرد که از شیوه رفتار بچگانه پدرش دوری و دستانش را به خون آلوده کند.
شخصیت پردازیها و روایت

فیلمها، سریالها و به طور کلی تمام ابعاد رسانه و سرگرمی امروزه ما تحت تاثیر ابرقهرمانان و داستانهای آنها هستند. مسئلهای که اغلب این داستانها را به یکدیگر شبیه میکند، شخصیت پردازیهاست. شخصیتهایی که یا در داستانشان به یکدیگر شبیهاند یا در امیال و انگیزههایشان، اما The Boys در این دام نمیفتد. آخرین بار سریالی مثل واچمن-با آنکه اشتباهات بسیار زیادی داشت- توانست داستانی متفاوت با شخصیت پردازیهایی متفاوت را به مخاطب ارائه دهد (که شاید بتوان گفت در اکثر موارد و به جز چند مورد، مدیون آلن مور است). پیش از آن نیز سریال دردویل بود که هم طرفداران این سبک و هم مخاطبان عادی را شگفت زده کرد.
«پسرها» در شخصیت پردازیها سنگ تمام گذاشته است. امیال و انگیزه شخصیتها مشخص و قابل درک است، با شخصیتهای اصلی میتوان همذاتپنداری کرد و سایر شخصیتها نیز روایت جذابی دارند که بیننده مشتاق تماشای داستان آنها شود. تقریبا شخصیتی بیخاصیت و بدون استفاده در سریال دیده نمیشود و همهشان دیر یا زود در داستان تاثیری کم یا زیاد میگذارند. مکالمات و دیالوگهای شخصیتها و اعمال آنها، باعث بهتر و بهتر شدن شخصیتپردازی میشوند. شخصیتها همیشه با یک مانع مواجهاند و در این راه باید تغییر کنند. به همین دلیل آرک داستانی شخصیتها نیز بدون تغییر نمیماند. شخصیتها به صورت مطلق در یک دستهی «خوب» یا «بد» و «شرور» یا «قهرمان» قرار نمیگیرند. چه اعضای گروه هفت و چه اعضای گروه پسران همه مرتکب اشتباهات میشوند و گاهی اوقات نیز خوبی از خود نشان میدهند. شاید بتوان اکثر شخصیتها را «خاکستری» خواند اما چیزی که مهم است، توانایی سریال در ساخت شخصیتهایی قابل درک و همذاتپنداریست که در عین حال عیوب و نقصهای آنان را نیز نشان میدهد.

هیویی در مسیر انتقام تا مرز غرق شدن در خون و تاریکی میرود. بوچر برای انتقام و نفرتاش دست به هر کاری میزند اما مسیر نفرتاش با دوستی و محبت اطرافیاناش همراه است. دیپ شخصیتیست که باعث آزار و تجاوز به زنان بسیاری شده ولی شخصیست ضعیف النفس و شکست خورده که با مشکلات روحی و روانی دست و پنجه نرم میکند و هیچ اراده یا اعتماد به نفسی ندارد. اَنی دختری جوان است که برای تبدیل کردن دنیا به جایی بهتر به گروه هفت میپیوندد و تبدیل به استارلایت میشود تا رویای کودکیاش را محقق کند اما واقعیت تلخ خیلی زود روبروی او قرار میگیرد و میفهمد که چیزی نیست جز اسباب بازی رسانهای و تجاری وات.
سایر کاراکترها مانند ماروین، فرنچی، کیمیکو، میو و… در موقعیتهایی چالش برانگیز قرار میگیرند که حداقل به عنوان شخصیتهای چند بعدی ثابت میشوند. ماروین را میتوان «مرد خانواده» نامید که محبت و صمیمیت از خودش نشان میدهد و فرنچی نیز با شیوه صحبت کردنش، رفتارش، مواجههاش با عشق و گذشتهای که از آن شرمسار است، از شخصیت پردازی خوبی بهره میبرند. کوئین میو شخصیتیست که تحت سلطه و نفوذ هوملندر قرار گرفته است و سعی میکند هر کاری کند تا هوملندر به او یا دیگران آسیبی نرساند. او در این راه با بحرانهای شخصیتی مواجه میشود که شخصیتاش را تحت تاثیر قرار میدهند. اما گل سرسبد شخصیتها هوملندر، بوچر و روابط میان این دو است که در ادامه به آن میپردازیم.
هوملندر در برابر بوچر
هوملندر که شاید در نگاه اول یک نسخه شرور از سوپرمن باشد، در طول سریال خودش را به عنوان ابرقهرمانی خطرناک، روانی و ترسناک ثابت میکند که عاری از هر گونه احساس انسانیست ولی در عین حال بسیار ضعیف، شکننده و دارای احساساتی عجیب و غریب است. او در میان مردم یک عیسی مسیح دیگر است ولی ماهیت واقعیاش قهرمانی ساختگیست که مشکلات روانی بسیاری دارد و ناپایدار است. او مانند یک بمب ساعتی هر لحظه ممکن است باعث رخ دادن فاجعهای در ابعاد گسترده شود. در باطن این قهرمان شکست ناپذیر، قدرتمند و مخوف مردیست که از نظر احساساتی بسیار نیازمند توجه دیگران و محبوبیت است. شاید کریپتونایتی برای کشتن او نباشد، اما نقطه ضعف او همان نیازهای احساسی انسانهای عادیست.
از طرفی بیلی بوچر مردیست که همسرش را به خاطر هوملندر از دست داده و به دنبال انتقام است. نفرت از ابرقهرمانان تمام وجودش را فرا گرفته است و دست به هر کار خشنی میزند تا بتواند آنها را شکست دهد. بیلی بوچر از گذشتهای تاریک میآید که سرشار از خشونت بوده است. در فصل دوم میبینیم که مادرش سعی میکند به او بفهماند که در این مسیری که قرار گرفته است، شبیه پدرش- که در کودکی او را آزار میداد- نشود. او با اینکه فحاش، خشن و یک دنده است، اما با این حال به هیویی و سایر دوستانش کمک میکند و به آنها اهمیت میدهد.
رابطه هوملندر و بوچر تضاد و نفرت است اما در عین حال این دو بیشباهت به یکدیگر نیز نیستند. هر دو در مسیری قرار گرفتهاند که دیگران را در خطر قرار میدهند. آنها با اینکه از خودشان قدرت و نفرت نشان میدهند و اخلاقیات را زیر پا میگذارند، اما احساساتی انسانی نیز دارند که این دو دشمن را که به خون یکدیگر تشنهاند، شبیه به هم میکند. همانطور که هر لحظه امکان طغیان هوملندر وجود دارد، بوچر نیز خشم و نفرتی کنترل نشدنی دارد که او را بسیار ترسناک میکند. این دو شخصیت هر دو افراطی را نشان میدهند که آنها را در مسیری خطرناک قرار داده است. بوچر و هوملندر نمسیس یکدیگرند که داستان و شخصیتهای سریال حول محور دشمنی آنها ادامه مییابد.
تمسخر، کنایه و طعنه

در چند سال اخیر شخصیت ددپول را داشتهایم که ابرقهرمانان دنیای دی سی و مارول را هدف تمسخر قرار میداد و مدام به آنها طعنه میزد. از طعنه زدن به هیو جکمن گرفته تا کلیشههای دنیای سینمایی دی سی و مارول همه را در فیلمهای او میدیدیم. سریال The Boys نیز آنها را از حملات خودش در امان نمیگذارد ولی تفاوتاش با ددپول در اینجاست که به آنها نشان میدهد چگونه باید درست کار کرد. مثال بارز سریال در صحنهی Girls get it done بود. در این صحنه ابرقهرمانان مونث سریال باید برای فیلمبرداری یک فیلم بر اساس گروه هفت در کنار هم بایستند و بگویند که کار را به دست دختران بسپار.
این صحنه کاملا کنایهایست به صحنه جمع شدن ابرقهرمانان مونث در فیلم Avengers Endgame که بسیاری بابت فن سرویس از آن انتقاد کردند. اما سریال The Boys تنها به تمسخر دیگران خلاصه نمیشود و خودش وارد میدان میشود تا نشان دهد که چگونه باید درست کار کرد. در پایان فصل دوم سریال Boys مبارزهی شخصیتهای مونث داستان را میبینیم که نه آن حس کرینج اونجرز اندگیم را دارد و نه حس زوری بودن یا فن سرویس بودن سکانس. البته که کمپانی وات خودش نیز به شکلی تداعی کنندهی دیزنی یا MCU است که ابرقهرمانان خود را به قیمت گزاف میفروشند و فرهنگ عامه را در دست گرفتهاند.
میزانسن و کارگردانی
نسبت تصویر سریال 2.39:1 است و با استفاده از لنزهای آنافورمیک فیلمبرداری شده که علت بارهای سیاه بالای تصویر یا کشیدگی بکگراند پشت سوژه (شخصیتها) را توجیه میکند. سریال The Boys یک کارگردان واحد ندارد ولی این موضوع علی رغم بسیاری از سریالها که از آن رنج میبرند، به نقطه ضعف آن تبدیل نمیشود و برعکس به خوبی نیز عمل میکند. حتی باید ابراز تعجب کرد که چگونه یک سریال این حد از دیدهای متفاوت کارگردانان متعددش را در خود جای داده است. طراحی لباسها چه در لباس ابرقهرمانان و چه در لباس شخصیتها به خوبی صورت گرفته است و لباس ابرقهرمانان نسبت به سایر آثار تلویزیونی بهتر و زیباتر کار شده. برای نورپردازیهای داخلی از منابع گرم نوری مانند چراغ استفاده شده است که در فصل دوم و در مخفیگاه پسران به وضوح قابل مشاهده است. در برخی صحنهها نیز سازندگان به خوبی روی چهره بازیگران سایه انداختهاند به طوری که هم از تاریکی استفاده مناسبی کردهاند و هم تضاد نور سفید و سیاه را داریم. در مورد رنگ بندیها و نورپردازی از تکنیک دو نور استفاده شده است که در عکسهای پایین میتوانید مشاهده کنید. در این تکنیک دو نور با رنگهای گرم و سرد در کنار هم مانند زرد یا نارنجی در برابر سبز یا آبی قرار میگیرند که در فرایند اصلاح رنگ (Color Grading) نیز روی آن کار شده و نتیجهی نهایی بسیار چشم نواز و دیدنی میشود. سریال در کمپوزیسیون و بلاکینگ به خوبی عمل میکند و از طراحی صحنهی با کیفیتی نیز برخوردار است. جایگاه و زاویه دوربین به درستی انجام شده است و در کنار قاببندیهای خوب به سریال سبک و استایل زیبایی دادهاند.
البته سریال در این موضوع ضعفهایی نیز نشان میدهد که اکثر آنها در فصل اول وجود دارند و میتوان آنها را-به جز چند مورد خاص- نادیده گرفت. همانطور که در بالا نیز اشاره شد، قاببندی، جایگاه و زاویه دوربین مشکلی ندارد و بسیار زیبا و خوب است اما در برخی قسمتها ی میانی فصل اول، استفادهی مکرر از نمای کلوزآپ یا مدیوم کلوزآپ در کنار تکنیک دوربین روی دست و تکان دادن دوربین- که بعضا علتی هم ندارد- مشکل ایجاد میکنند. برخی صحنههای خارجی در فصل اول از مشکل نورپردازی رنج میبرند به طوری که آنقدر در نور افراط میشود که شکل و شمایل صحنه بسیار غیرواقعی میشود. اکثر این مشکلات نسبتا جزئی در فصل اول دیده میشوند و رفته رفته کمتر میشوند تا جایی که در پایان فصل دوم همهچیز به خوبی و بدون نقص خاصی انجام شده. بزرگترین مشکل (از حیث بصری) ضعف در جلوههای ویژه است که در مقیاس سایر آثار تلویزیونی شاید آنقدر بد به نظر نرسد اما به طور کلی و برای یک اثر ابرقهرمانی و کامیکی باید بهتر از این باشد که امیدواریم آمازون با توجه به محبوبیت و رکوردشکنی سریال برای فصل بعدی کمی سر کیسه را شل کند.
عملکرد تیم بازیگری
تیم بازیگری در طول دو فصل عملکرد فوق العادهای داشتهاند. جک کوئید (هیویی)، کارل اربن (بوچر)، لاز آلونسو (ماروین یا ام.ام.)، ارین موریارتی (استارلایت)، چیس کرافورد (دیپ)، تومر کپون (فرنچی)، آیا کش (استورم فرانت) و سایر بازیگران همگی نقشهایشان را به بهترین شکل بازی میکنند. آیا کش به خوبی شخصیت نفرت انگیز و قدرتمند استورم فرانت را بازی میکند تا جایی که مانند شخصیتهایی آزاردهنده و نفرت انگیز مانند رمزی بولتون حس میشود. اما ستارهی درخشان سریال کسی نیست جز آنتونی استار که در نقش هوملندر بازی میکند. او گاهی اوقات بازی از خودش نشان میدهد که انگار برای بازی در این نقش زاده شده است. او تمام احساسات هوملندر اعم از طغیان خشم، ناراحتی و وابستگی او را به روی تصویر میآورد و همان ابرقدرت روانی میشود که ما میخواهیم.
در ادامه درباره پایان بندی فصل دوم نوشته شده است. پس اگر هنوز قسمت پایانی را ندیدهاید، بهتر است از خواندن ادامه متن خودداری کنید.
پایان بندی فصل دوم سریال Boys

قسمت پایانی فصل دوم سریال The Boys به بهترین قسمت سریال تبدیل میشود ولی این به معنی بینقص بودن آن نیست. قسمت آخر با یک ویدیوی آموزشی از مقابله با حملات جهش یافتگان نشان داده میشود که در آن معلم باید یک اسلحه با خشاب پر را در میز خود نگه دارد! این ویدیو طعنهایست به طرح مقابله با تیراندازی در مدارس آمریکا که در آن گفته شد معلمان باید مسلح باشند!
بکا بالاخره فرار میکند اما سوال اصلی این است که او چگونه توانست فرار کند در حالی که تا پیش از این تنها راه فرار او استفاده از قدرت پرواز رایان بود. البته فرار او طولی نمیکشد و در نبرد نهایی کشته میشود. مرگ بکا به این علت بود که غم، خشم و رنج بوچر نه تنها کم نشود که زیادتر هم بشود تا به دنبال انتقام از هوملندر و وات برود. گریس ملروی در پایان فصل به او میگوید که قصد دارد گروهی را تشکیل دهد تا مراقب فعالیت ابرقهرمانان باشند.
این فصل از مضمون خانواده برای شخصیتهای خودش استفاده کرد. هوملندر که به دنبال جلب توجه پسرش بود تا نیازهای احساسی خودش را برطرف کند ولی در نهایت آن را از دست داد که انتظار میرود این بمب ساعتی در فصل بعد منفجر شود. خانواده برای بوچر نیز نقش مهمی را ایفا میکند. برادرش لنی مدتها پیش مرده، پدرش بیمار است و به زودی خواهد مرد و در یک قسمت با خالهاش نیز ملاقات میکند. از طرفی مادرش سعی میکند تا با وادار کردن او به ملاقات پدرش به او بفهماند که چه چیزی در پایان این مسیر انتظار او را میکشد. بوچر سعی میکند تا رایان و بکا را نجات دهد و به قهرمان داستان تبدیل میشود اما حادثهای اجتناب ناپذیر باعث مصیبتی در پایان داستان میشود. او درست زمانی که فکر میکرد همسرش را بدست آورده، او را بدون آنکه بتواند هیچ کمکی بکند از دست میدهد و باری دیگر به مردی غمگین و رنجور تبدیل میشود.
کوئین میو در حالی که از کمک به انی و هیویی خودداری کرد، ناگهان در نبرد پایانی ظاهر شد و با همکاری با کیمیکو و انی توانستند حساب استورم فرانت را برسند. نبرد نهایی گرچه به نسخهای ایده آل از مبارزه ابرقهرمانان مونث تبدیل شد و حتی فرنچی نیز به آن اشاره کرد، اما ایراد نابخشودنی داشت. کاتهای متعدد در این مبارزه باعث شدند که هیچ چیزی از دعوا معلوم نباشد و ما صرفا میان مشتهای متعدد این و آن، پرش داشته باشیم. مشخص نیست که علت این کار کارگردان و سایر عوامل چه بوده ولی احتمالا آماده نبودن آبازیگران برای تمرین و مبارزه یا تیم بدلکاری از علل این ضعف هستند. استورم فرانت بالاخره توسط رایان شکست خورد اما کشته نشد. با توجه به اینکه او سالهای سال عمر میکند، این عمر طولانی او همراه با زجر ناتوانی خواهد بود. اما کسی چه میداند؟ در دنیای ابرقهرمانان هرچیزی ممکن است. شاید که او نیز در فصل بعدی بازگردد.
همانطور که پایان بندی فصل اول با یک توییست بزرگ همراه بود، پایان بندی این فصل هم با افشای هویت فردی که کلههای دیگران را منفجر میکرد، همراه بود. او کسی نبود جز ویکتوریا نیومن، نماینده کنگره که جلوی چشممان ما را گول زد. این توییست در شخصیت نیومن نشان میدهد که باید در فصل بعدی منتظر پرداخت بیشتری به سیاست و فساد در آن باشیم.
قسمت پایانی فصل دوم سریال The Boys برای برخی از شخصیتها با پایانی خوش و خرم بود و برای برخی نیز بسیار تلخ و مصیبت بار. اما داستان به بهترین نحو ممکن شکل گرفت و خطوط داستانی را در مسیر درست و جذابی قرار داد. سیر شخصیتی هوملندر نیز بالاخره به نقطه طغیان و دیوانگی محض او رسیده است. حالا باید منتظر ماند و دید که در فصل بعد سازندگان چه آشی برایمان پختهاند.
The Review
سریال The Boys
سریال The Boys چه در فصل اول و چه در فصل دوم خلاقیت، قدرت و کیفیتی از خودش نشان میدهد که کمتر اثر ابرقهرمانی امروزی جرات آن را دارد. سریال در قسمت اول با قدرت کار خودش را شروع میکند و تا آخرین لحظه فصل دوم نیز کار خود را ادامه میدهد. «پسران» همان چیزیست که در دنیای امروزی از یک اثر کامیکی و ابرقهرمانی باکیفیت انتظار داریم.
PROS
- داستان جذاب، متفاوت و عالی
- شخصیت پردازی عالی
- ترسیم خوب فضا و دنیای سریال
- موسیقی و صداگذاری تاثیرگذار و دقیق
- بازی مثال زدنی تیم بازیگران به خصوص آنتونی استار
- کمدی لذت بخش و تند و تیز
- میزان بالای سرگرم کنندگی سریال
- کارگردانی، دکوپاژ و فیلمبرداری بسیار خوب
- لحن، ریتم و نوع داستان گویی
- میزانسن چشم نواز و زیبا
CONS
- استفاده بیش از حد از نمای کلوزآپ و تکنیک دوربین روی دست در برخی قسمتها
- CGI تا حدودی دلسرد کننده
- تدوین و نورپردازی نسبتا ضعیف در قسمتهای میانی فصل اول
- کاتهای متعدد در صحنههای نبرد
درود بر شما.خوندم و لذت بردم.
من در کل سریال رو دوست داشتم.
اما یکی از ضعف های داستانی سریال تا اینجا که خیلی به چشم من در اومد،عدم پرداخت درست و حسابی شخصیت هایی مثل Deep و A-train یا حتی کویین میو است.مثلا در مورد کاراکتر دیپ،مشخص نیست سازندگان چکار میخوان باهاش بکنند و چه هدفی پشت این شخصیت هست.هر ازگاهی چند دقیقه ای را در هر قسمت به او اختصاص میدهند که صرفا حضوری داشته باشد و وقت را پر کند.در نهایت هم کاراکتر نه آرک شخصیتی خاصی دارد(اگر هم دارد خیلی سطحی و بدون اختصاص زمان کافی) نه هیچی.بیشتر به بار اضافی روی دست نویسندگان شبیه است که خودشان هم انگار نمیدانند در نهایت قرار است به کدام مقصود از نظر سیر شخصیتی برسد و به هر زوری شده نگهش داشتند تا حتما 7 عدد ابرقهرمان توی داستان حضور داشته باشند! A-train هم نسبتا همین وضعیت را دارد و باز با اینکه بیشتر از دیپ در کل در داستان نقش دارد،همان بلاتکلیفی و بی هدفی و همان عدم اختصاص زمان کافی برای پرداخت شخصیت و عمق دادن به داستان کاراکتر که در مورد دیپ دیده میشد در مورد a-train هم وجود دارد.
سلام، ممنون از اینکه مطلب رو مطالعه کردید.
شاید نشه این موضوع رو یک «ضعف» حساب کرد اما واقعیت اینه که به شخصیتهایی نظیر ای-ترین، دیپ و کوئین میو کمتر از سایر شخصیتها پرداخت شد. با این حال:
یک) این شخصیتها به اندازهی حضورشون در داستان، تاثیرگذار بودند. ای-ترین در رسوایی استورمفرانت، کوئین میو در نبرد نهایی و دیپ هم در شکست هوملندر (دیپ بود که ویدیوی هواپیما رو به میو تحویل داد) نقش داشتند.
دو) آرک داستانی هر شخصیت با وجود اینکه کمتر از سایر شخصیتها حضور داشتند و به اصطلاح در چشم بودند، به خوبی انجام شد ولی خب ضعفهای انکار ناپذیری هم داشت. دیپ از شخصیت ضعیف النفسی که سعی بر تخریب دیگران داشت، به جایی رسید که نقص یا ساختار خودش رو پذیرفت و حالا به صورت شخصی مستقل به راه خودش ادامه میده. کوئین میو تحت سلطهی هوملندر و ناامید از روزگار بود اما در انتها به کسی تبدیل شد که جلوی هوملندر ایستاد و اعضای گروه رو نجات داد. در مورد ای-ترین آرک کمتری رو دیدیم و تغییرات کمتری نسبت به بقیه اشخاص داشت.