سینمای اکسپرسیونیسم آلمان در بحبوحه جنگ جهانی اول به وجود آمد. زمانی که جنگ بزرگ همه چیز را تغییر داد و سینما نیز از این تغییرات در امان نماند. در این دوره کشتار جوانان، وضعیت بد اقتصادی، دزدیها، مشکلات و سالهای مشقت باری برای آلمان به وجود آمد که باعث شد هنرمندان نیز از رویکرد و مکاتب هنری سابق دور شوند و به جنبش دیگری روی بیاورند. این جنبش چیزی نبود جز اکسپرسیونیسم که در اوایل قرن بیستم با نقاشی، ادبیات و تئاتر آغاز شده بود و مقصد بعدی آن سینما بود.
هنرمندان این مکتب از شکل واقع گرایانه فاصله گرفتند و با دید معترضانه خود، آلمان آن زمان را که با افزایش کارگران و شلوغی محلهها مواجه شده بود، به نمایش کشیدند. درون مایه اکسپرسیونیسم آلمان همان مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بود که جامعه آلمان درگیر آنها بود اما این بار هنرمندان تصمیم گرفتند که با اعتراض و انتقاد خود به حکومت تازه شکل گرفته، این جنبش سینمایی عظیم را ادامه دهند.

سینمای اکسپرسیونیسم آلمان پر از نماد و استعاره بود که با الهام از ادبیات، نقاشی و تئاتر در قالب داستان های پیچیده و تمهیداتی نو به مشکلات زمان پرداخت و باعث شد که سینمای جهان تا ابد مدیون این جنبش باشد. حکومت آلمان در دوره جنگ تمامی استودیوهای فیلمسازی را به منظور نظارت و کنترل آنها تحت عنوان «اونیورزوم فیلم» یا همان «اوفا / UFA » سازماندهی کرد. آغاز این دوره در سال 1917 تا پایان اکسپرسیونیسم آلمان را « دوره وایمار » مینامند.
فیلمسازان معروف
1- فریتز لانگ
فریتز لانگ از فیلمسازان دوره وایمار است که به سبب دو فیلم «متروپلیس» و M شهرت دارد. او از فیلمسازان پیشرو در اکسپرسیونیسم آلمان بود و پیش از آنکه به فیلمسازی روی بیاورد، معمار بود و تاثیر بناها و ساختمان ها را در آثار او میتوان به وفور مشاهده کرد.
2- فردریش ویلهلم مورنائو
فردریش ویلهلم مورنائو از چهره های درخشان هنر هفتم بود که علاقه بسیاری به ادبیات و فلسفه داشت. از نویسندگان مورد علاقه او میتوان به شکسپیر، نیچه، هنریک ایبسن و شوپنهاور اشاره کرد که تاثیر بسیاری در آثار او گذاشتند.
مورنائو در جنگ جهانی حضور داشت که تبدیل به تجربه ای الهام بخش برای فیلم های او شد. او کار خود را با اقتباسی از داستان دراکولا به اسم « نوسفراتو » شروع کرد که در میزانسن آن شاهد تاثیر مهم نورپردازی هستیم. مورنائو علاوه بر آن اقتباسی از فاوست، اثر جاودان گوته، و فیلم « آخرین خنده » را ساخت که همگی باعث پیشرفت اکسپرسیونیسم آلمان شدند. او در آثار خود نه تنها تکنیکهای جدید سینمایی مانند پن و تیلت را به همگان نشان داد بلکه باعث شد سبک و سیاق جدیدی به کارگردانی و فیلمسازی در دنیا تزریق شود.
3- روبرت وینه
شناخته شده ترین فیلم او «مطب دکتر کالیگاری» است که عده ای آن را اولین فیلم هنری نیز مینامند. او تقریبا در تمام سالهای دوره وایمار به فعالیت به عنوان نویسنده یا کارگردان پرداخت و کار خود را نیز با فیلمهای صامت آغاز کرد. وینه با فیلم «مطب دکتر کالیگاری» تاثیری کم نظیر روی سینمای جهان و اکسپرسیونیسم آلمان گذاشت که تا به امروز باقیست. سبک کارگردانی و میزانسن او شامل اشیا با اندازههای غیر واقعی، طراحی لباس و نور با تضاد زیاد دانست که آثار او را همانند نقاشیهای اکسپرسیونیست میکند.
4- گئورگ ویلهلم پابست
از فیلمسازان پیشرو و پیرو اکسپرسیونیسم آلمان که طرفداری از عدالت و صلح و پرداخت به فساد و زوال جامعه با پیرنگ شخصیتهای زن درون مایه کلی آثار را تشکیل میدهد. او در ابتدا از پیروان اکسپرسیونیسم آلمان بود اما بعدها به جنبش دیگری پیوست و با دو فیلم «راز های یک روح» و «عشق ژان نی» از اکسپرسیونیسم آلمان جدا شد.
5- پاول وگنر:
از بنیانگذاران و پیروان اکسپرسیونیسم آلمان در سینما که با ساخت فیلم « دانش آموزی از پراگ» و «گولم» به جمع فیلمسازان بنیادین و کلاسیک آلمان پیوست. او در دوره ای که فیلمسازان و هنرمندان مهاجرت کردند، در آلمان ماند و به فیلم های پروپاگاندای آلمان نازی کمک کرد اما در حقیقت به گروههای مقاومت کمک میکرد و با فروپاشی نازی ها بار دیگر به بازسازی برلین و هنر آلمان کمک کرد.
در این لیست به اسامی دیگری مانند هنریک گالین، کارل مایر و كارل هاينز مارتين باید اشاره کرد که آن ها نیز به اکسپرسیونیسم آلمان و هنر آوانگارد کمک کردند. کارل مایر نویسنده و سناریست بسیاری از آثار نامی و مشهور اکسپرسیونیسم آلمان بود. گالین از فیلمسازان دوره صامت بود که با وگنر نیز برای ساخت «گولم» همکاری کرد و مارتین نیز از کارگردانان مشهور سینما و تئاتر اکسپرسیونیست بود.
فیلم های نامی اکسپرسیونیسم آلمان
دانشجوی پراگ (The Student of Prague)

دانشجوی پراگ فیلمیست ساختهی استلن رای و پاول وگنر که در سال 1913 ساخته شد. این فیلم از اولین فیلمهای اکسپرسیونیست سینما و به نوعی آغازگر اکسپرسیونیسم آلمان در سینما بود. دانشجوی پراگ بر اساس نمایشنامه فاوست متعلق به گوته، داستان کوتاه ویلیام ویلسون متعلق به ادگار آلن پو و شعر شب دسامبر متعلق به آلفرد دو موسه اقتباس شده است و داستان دانشجویی در پراگ را روایت میکند که بالدین نام دارد و داناترین و ماهرترین شمشیرزن شهر است. بالدین عاشق کنتس مارجیت میشود اما به دلیل فقیر بودنش نمیتواند این عشق را دنبال کند. در این میان جادوگری در ازای یک شیء به او صد هزار سکه طلا پیشنهاد میکند و این آغاز مسیر پر فراز و نشیب دانشجوی پراگ است.
استلن رای، یکی از سازندگان فیلم، پس از این فیلم به ارتش آلمان پیوست و در جنگ جهانی اول کشته شد اما پاول وگنر با این فیلم کار خود را به عنوان کارگردان و بازیگر آغاز کرد و سالها به فعالیت خود ادامه داد.
مطب دکتر کالیگاری (The Cabinet of Dr. Caligari)

مطب دکتر کالیگاری، ساخته روبرت وینه و نوشته شده توسط کارل مایر و هانزی یانوویتز، از آثار ابتدایی و تاثیر گذار سینما و جنبش اکسپرسیونیسم آلمان است که در سال 1920 در آلمان به نمایش درآمد. ایده اولیه این فیلم بر اساس تجربیات شخصی دو نویسنده به وجود آمد که بعدها با اوضاع و احوال جامعه پس از جنگ آلمان که به سمت هیتلر حرکت میکرد، تلفیق شد و باعث پدید آمدن یکی از بهترین آثار تاریخ سینمای جهان شد.
در این فیلم با شخصیتی به اسم فرانسیس آشنا میشویم که داستان رقابت خود با دوستش، بر سر ازدواج با زنی را روایت میکند و در ادامه نیز از برخوردش با دکتر کالیگاری و شخصی خوابگرد و لال به اسم سزار میگوید. مطب دکتر کالیگاری از اولین فیلمهایی است که از تکنیک داستان قاب و فلش بک با روایت اول شخص استفاده میکند و همچنین در این فیلم شاهد پایان دوگانه و مبهمی هستیم که از نمونههای بارز این نوع پایان بندی است. شخصیت اول در این فیلم روایات را تحریف میکند و ما را با داستان کابوس وار خودش همراه میکند.
در میزانسن این فیلم شاهد اشیا با اندازههای غیرواقعی و کج و معوج هستیم که فضای اکسپرسیونیستی فیلم را تداعی کردهاند. همچنین شکل طراحی صحنه که در آن خیابانهایی با زاویههای کج و تیز مشاهده میشود و حس ناآرامی به مخاطب میدهد، همراه با تضاد زیاد در نورپردازی آن باعث شده که فضای فیلم شکل یک کابوس به خود بگیرد و از حالت واقعی دور شود. این فیلم در لیست فیلمهایی با بهترین سبک بصری قرار میگیرد.
همان طور که گفتیم مطب دکتر کالیگاری درون مایه های سیاسی و اجتماعی نیز دارد. گفته میشود که شخصیت «کالیگاری» نمادی از هیتلر و شخصیت سزار نیز نماد توده مردم هستند که کورکورانه از قدرت های مستبد پیروی میکنند.
راجر ایبرت در وصف این فیلم میگوید:«اولین فیلم واقعا ترسناک.»
از سحرگاه تا نیمه شب (From Morn To Midnight)

سحرگاه تا نیمه شب یک فیلم صامت در ژانر اکسپرسیونیسم آلمان است که توسط کارل هاینز مارتین ساخته و در سال 1920 به نمایش درآمد. این فیلم بر اساس نمایشنامه ای از گئورگ کایزر، نویسنده اکسپرسیونیست، ساخته شد. روبرت نپاچ وظیفه طراحی صحنه این فیلم را بر عهده داشت که گفته میشود طراحی او حتی از مطب دکتر کالیگاری نیز آوانگاردتر بوده است.
داستان پنج پرده ای این فیلم روایتگر یک صندوقدار بانک است که به زنی علاقهمند میشود و برای علاقهاش به او از بانک دزدی میکند. در این میان شاهد چند کاراکتر دیگر مانند دختری گدا و پسر زن نیز هستیم.
کایزر هنگام به قدرت رسیدن هیتلر از آلمان خارج شد و در تبعید نیز فوت کرد. نپاچ نیز تحت تاثیر قدرت نازی ها دیگر نتوانست در سینما کار کند و به عنوان یک معمار کار کرد و پیش از وقوع جنگ جهانی دوم، خودش و همسرش را به ضرب گلوله کشت. مارتین از کسانی بود که تا پس از نابودی هیتلر و نازیها زنده ماند و به بازسازی آلمان کمک کرد.
مادام دو باری (Madame DuBarry)

مادام دو باری یک فیلم صامت آلمانی به کارگردانی ارنست لوبیچ است که بر اساس داستان مادام دو باری، معشوقه لویی پانزدهم، ساخته شده است. نام دیگر این فیلم «عشق» (Passion) است. وظیفه کارگردان هنری و طراحی صحنه فیلم بر عهده کرت ریچر بود.
زن افسونگر فیلم های صامت یا همان پولا نگری در این فیلم نقش اصلی را بر عهده دارد.
گولم: چگونه او به دنیا آمد (The Golem: How He Came into the World)

«گولم: چگونه او به دنیا آمد» فیلمی پیشرو در ژانر اکسپرسیونیسم آلمان است که توسط پل وگنر بر اساس رمانی به همین نام از گوستاو مایرینک ساخته شده است. این فیلم سومین فیلم از مجموعه گولم است که متاسفانه دو فیلم اول در طول تاریخ گم شدند و تنها فیلم باقی مانده از این مجموعه، قسمت سوم است که پیش درآمدی بر قسمت اول است.
گولم که در سال 1915 اکران شد، درباره مجسمه ای سفالی است که توسط مردی عتیقه فروش زنده میشود و در راه عشق دختر سرورش دست به قتل و اقداماتی جنون آمیز میزند. «گولم: چگونه او به دنیا آمد» در سال 1920 اکران شد و داستان آفرینش گولم را در سالها قبل روایت میکرد؛ جایی که یهودیان برای محافظت از خود او را خلق میکنند.
نوسفراتو (Nosferatu)

نوسفراتو فیلمیست به کارگردانی فریدریش ویلهلم مورنائو که بر اساس داستان دراکولا نوشته برام استوکر ساخته و در سال 1922 به نمایش درآمد و به نوعی میتوان گفت که از آغاز کنندگان سینمای ترسناک بود. این فیلم حقوق مالکیت استوکر را رعایت نکرده بود و در نتیجه با شکایت همسر استوکر (استوکر در سال 1912 فوت کرده بود) قرار شد که تمامی نسخ فیلم جمع آوری شوند اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد!
نوسفراتو روایتگر داستان توماس است که باید معشوقه اش را رها کند و برای مشورت خرید یک ملک به عمارت یک کنت برود اما طولی نمیکشد که او متوجه میشود این عمارت ترسناک و مخوف متعلق به دراکولاست. این فیلم نه تنها در روایت چند کاراکتر کم نظیر عمل میکند بلکه تکنیک های جدید کارگردانی و فیلمبرداری را نیز به سینمای جهان هدیه میدهد.
گنج (The Treasure)

گنج اولین فیلم گئورگ ویلهلم پابست است که در سال 1923 به نمایش درآمد و از پیروان سینمای اکسپرسیونیسم آلمان محسوب میشود. داستان فیلم درباره خانواده ایاست که در خانه ای زندگی میکنند که پس از تخریب توسط عثمانیها بازسازی شده و گفته میشود در این خانه یک گنج دفن شده است. کارگر خانه نیز امیدوار است که با پیدا کردن آن بتواند با دختر خانواده ازدواج کند.
با اینکه پابست کار خود را با اکسپرسیونیسم آلمان آغاز کرد اما در فیلم های بعدی اش به تدریج از این جنبش جدا شد و به جنبش دیگری پیوست. با این حال او از کارگردان های پیشرو در آلمان باقی ماند.
متروپلیس (Metropolis)

شاید بتوان گل سرسبد اکسپرسیونیسم آلمان را متروپلیس فریتز لانگ دانست. این فیلم با اینکه نسبت به دیگر فیلمهای اکسپرسیونیسم آلمان دیرتر ساخته شد اما تاثیر بسزایی در سینمای جهان داشت.
متروپلیس داستان آرمان شهری رویایی و آینده وار را روایت میکند که ثروتمندان در آن به خوبی و خوشی زندگی میکنند اما زیر این شهر کارگرانی خسته، ناامید و بی نوا قرار دارند که بی وقفه کار میکنند و در خانههای کوچک و شلوغ به زندگی رقت انگیز خود میپردازند. در این میان، زنی در میان کارگران برای آن ها سخنرانی میکند و از یک منجی که به زودی خواهد آمد، صحبت میکند. پسر شهردار بر خلاف پدرش به تقاضا و مشکلات کارگران اهمیت میدهد و این آغازی ست بر روایت پر فراز و نشیب و بی نظیر متروپلیس.
فریتز لانگ که پیش از این معمار و مهندس بود، در مصاحبه ای تایید کرد که با دیدن نیویورک و آسمان خراشهای آن به ایده متروپلیس دست یافته است.
اگر از درون مایه سیاسی و اجتماعی فیلم که یکی از بهترین پرداخت های تاریخ سینما را داشته باشد بگذریم، به طراحی صحنه بینظیر فیلم میرسیم. از کلیسا و برجهای گوتیک گرفته تا آسمان خراشهای رویایی شهر و ساختمانهای شلوغ و کثیف کارگران.
در کنار عملکرد فوق العاده برخی از بازیگران در چند نقش، باید به روایت داستان چندین کاراکتر فیلم اشاره کرد که فیلم با آن خودش را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما تثبیت میکند.

آخرین فیلم فریتز لانگ پیش از مهاجرتش به هالیوود فیلمی بود که نه تنها روایتی متفاوت از یک داستان قتل را نمایش میدهد بلکه به نوعی آغازگر فیلم نوآر نیز است. داستان فیلم از جایی شروع میشود که دو جبهه پلیس و تبهکاران به جستجوی قاتل دختر بچه ها میروند و فیلم به طرز عجیبی در روایت هر سه بخش داستان عالی عمل میکند.
در این فیلم شاهد بازتاب شخصیت ها در آینه هستیم که لانگ از آن برای اهداف اکسپرسیونیستی استفاده کرد. در یکی از سکانسهای معروف فیلم دوباره شاهد استفاده بی نظیر از یک ساختمان هستیم. فیلم از حیث بصری و نورپردازی شباهت بسیاری به فیلم نوآر دارد (بهتر است بگوییم آثار نوآر به این فیلم شباهت دارند!) و میتوان گفت که اثر جادوان فریتز لانگ تاثیر بسیار زیادی در خلق این فیلمها داشته است.
تحقیر شده ترین مرد (Der letzte Mann)

تحقیر شده ترین مرد که در کشور های انگلیسی زبان با نام «آخرین خنده» اکران شد، یکی دیگر از فیلمهای مهم و تاثیرگذار مورنائو در اکسپرسیونیسم آلمان و سینمای جهان است. این فیلم نمونه بارز فیلم کامرشپیل است که تمرکزی روی جنبههای روانی شخصیتها -که عمدتا از طبقه میانی جامعه هستند- دارد. مورنائو در این فیلم به ابداع تکنیک هایی مانند پن، تیلت و بسیاری دیگر کمک کرد.
حقیرترین مرد داستان پیرمردی مسن است که از شغل دربانی خود به شغلی پایین تر نزول پیدا میکند و این موضوع سبب فروپاشی روانی او میشود و سعی دارد که از اطرافیان خود آن را مخفی نگه دارد.
مورنائو برای حفظ ویژگیهای فیلم کامرشپیل و اکسپرسیونیسم آلمان از هیچ توضیحات و زیرنویسی در فیلم استفاده نکرد. همچنین اکثر شخصیتهای فیلم هیچ اسمی ندارند. مورنائو که در تاریخ هنر متخصص بود، از شکسپیر و گوگول برای خلق داستان این فیلم الهام گرفته است. مورنائو علاوه بر این فیلم، فاوست را نیز در کارنامه خود دارد که اقتباسی بزرگ از اثر جاودان گوته است.
برخی از شاخصههای اکسپرسیونیسم آلمان
1- استفاده از داستانها و وقایع پیچیده که در محیطهای هراس آور و هزارتو رخ میدهند.

2- استفاده از فضاهای داخلی و فیلمبرداری استودیو

3- تاثیر دکور، طراحی صحنه و نورپردازی در میزانسن

4- استفاده اغراق آمیز در گریم و طراحی لباس برای نشان دادن کنشهای درونی کاراکتر

5- بازیهای اغراق آمیز و غیرواقعی که بیشتر به تئاتر شباهت دارند.

6- استفاده اغراق آمیز از اشیایی با اندازههای غیر واقعی و کج و معوج

7- تضاد شدید در نورپردازی

8- انتخاب کاراکترها عمدتا از میان فرمانروایان، دانشمندان دیوانه و خوابگردان صورت می گیرد.

9- تکنیک های گوناگون در طراحی لباس و صحنه

10- پرداخت به درونیات و جنبه روانی شخصیتها

پایان دوره وایمار و اکسپرسیونیسم آلمان

با به قدرت رسیدن آدولف هیتلر و حزب ناسیونالیست سوسیالیست او، اکثر هنرمندان وادار به مهاجرت به هالیوود شدند. کمپانیهای ثروتمند هالیوودی نیز از این فرصت استفاده کردند و هنرمندان بسیاری را جذب خود کردند. هنرمندان کمی نیز که در آلمان باقی ماندند یا کشته شدند یا به پروپاگاندای نازی ها کمک کردند. برای مثال وگنر به طور مخفیانه به گروههای مقاومت کمک کرد اما برای حفظ ظاهر در فیلم های پروپاگاندا نقش داشت. بسیاری از هنرمندان یا در تبعید مردند یا دست به خودکشی زدند. استودیوهای فیلم سازی مستقل نیز اعلام ورشکستگی کردند و این پایانی بود بر اکسپرسیونیسم آلمان و دوره وایمار.
اگرچه این دوره به اتمام رسید اما تاثیر بی نظیر اکسپرسیونیسم آلمان تا به امروز مشاهده میشود. از آلفرد هیچکاک گرفته تا تیم برتون، استیون اسپیلبرگ و ام نایت شیامالان همه از اکسپرسیونیسم آلمان در آثار خود الهام گرفتهاند. اکسپرسیونیسم آلمان تاثیر عظیمی در ساخت فیلمهای ترسناک یونیورسال و فیلمهای نوآر داشت که هر دوی آنها بخش مهمی از تاریخ سینما هستند. پس میتوان گفت که اگر این جنبش کلاسیک نمیبود، هنر هفتم نیز هیچگاه به جایگاه فعلی خود نمیرسید. بیخود نیست که بسیاری این دوره را «عصر طلایی سینما» خطاب میکنند.



خیلی مفید و کمک کننده، تشکر🙏
ممنون که مطالعه کردید. سپاس از لطفتون.
عالی بود واقعا
من حتما در این باره هم خواهم خوند و هم خواهم دید
عالی 💥
سلام ممنونم از این مقالات بیشتر بذارید