در تاریخ سینما، آیا کارگردانی بوده که بتواند مانند «کوئنتین تارانتینو» فیلمهای زیبا و بینظیر درست کند؟ بهطور قطع، این تفکر که فیلمها میتوانند توسط طرفداران ساخته شوند، دست کم به «موج نوی فرانسوی» باز میگردد. چند سال پس از این موج، «اسپیلبرگ»، «لوکاس» و نسلی از شاگردان لوس مدرسه فیلمسازی، به ادامه ساخت سبکها و فیلمهای مشابه گذشته ادامه دادند. اما به یک فروشنده سابق ویدیو که به فیلمهای «درجه ب» علاقهمند بود، نیاز بود تا ژانرها و سبکهایی که آنچنان محبوب نبودند را غربال کند و ساختار آنها را به گونهای تغییر دهد که هیپیتر از همیشه شوند. شیوهای که شخصیتهای فیلمش صحبت میکردند و مهمتر از همه، موضوعات فیلمها، باعث میشد تا مخاطبان بخواهند زیروبم فیلمها را زیر و رو کنند. هر پروژه جدید نیز بخشی از فرهنگ مخفی سینما را با خود به ارمغان میآورد. با ۹ فیلمی که به اسم تارانتینو است (تارانتینو قسمتهای اول و دوم «بیل را بکش» را به عنوان یک فیلم حساب میکند، ولی ما برای رتبهبندی فیلمها، آنها را به عنوان دو فیلم جدا در نظر گرفتیم). احتمالا تنها یک فیلم دیگر از این کارگردان ببینیم اما تا به اینجای کار، بهترین فیلم های تارانتینو را از بدترین به بهترین رتبهبندی کرده ایم. با پی اس آرنا همراه باشید.
10. ضد مرگ (Death Proof)
- سال اکران: 2007
- بازیگران: کورت راسل (Kurt Russell)، زوئی بلدانا (Zoë Bell)، روز مک گاون (Rosario Dawson)، مری الیزابت وینستد (Mary Elizabeth Winstead)
- نمره در آیامدیبی: 7
- نمره در راتن تومیتوز: 67
در فیلم ضد مرگ، تارانتینو تمام نیمه ابتدایی فیلم را روی این سه زن و مسیرهای انفرادیشان سرمایهگذاری میکند. شاید فکر کنید که آنها، افراد بسیار خوبی نیستند اما باورتان میشود که آنها افرادیاند که رویا و مسیر زندگی مشخصی دارند. و در ادامه مایک بدلکار (کورت راسل) وارد میشود. فردی دلربا، قدرتمند و خطرناک و به دنبال قتل افرادی است که گمان میکردیم شخصیتهای اصلی داستان ما هستند. سپس به سراغ چهار زن میرویم که تا به حال آنها را ندیدهایم، اما این دفعه، تارانتینو داستان را عکس میکند. به گونهای که نه تنها مایک بدلکار از قتلهایش نمیتواند فرار کند، بلکه به دلیل بزدلیاش لو میرود.
مشکل اصلی این فیلم، تبدیل شدن به چیزی شبیه بخشی از فیلم Grindhouse است. نیمه اول این فیلم به نحوهای است که گویا تارانتینو هنوز در حال بازی کردن با قوانین این فیلم آسیب دیده است در حالی که نیمه دوم فیلم همه چیز یکنواخت میشود. به نظر میرسد تارانتینو در حال تغییر این فیلم است یا اینکه آنقدر غرق در روایت داستان میشود که بعضی از نکات را فراموش میکند. اما به هر حال، چیزی که در ابتدا عنصری پایه به شمار میرفت، حال دور انداخته شد تا از نو آغاز شود. دقیقا همانند خود راوی. از دید داستان نیز در نظر بگیریم، فیلم مشکلی ندارد اما در کل، انگار با عنصر Grindhouse سازگاری ندارد.
۹ـ بیل را بکش: قسمت دوم (Kill Bill: Volume 2)
- سال اکران: 2004
- بازیگران: اوما ترمن (Uma Thurman)، دیوید کاراداین (David Carradine)، مایکل مادسن (Michael Madsen)، سموئل جکسون (Samuel L. Jackson)
- نمره در آیامدیبی: 8
- نمره در راتن تومیتوز: 84
این فیلم در آغاز به شدت روی رابطه میان باد (Budd) و بیل (Bill) (زوجی که برادر هستند) و ال (Elle) و بئاتریکس (Beatrix) تکیه میکند. باد به نوعی یک مخلوق رقتانگیز است. او تنبل، بیتفاوت و خودخواه است و به احتمال زیاد در تصوراتی که بئاتریس از بیل قبل از برگشت به او داشت، تاثیرگذار بود. در این حین، بئاتریکس از اِل بسیار خشمگین است و البته باید این بخش از خودش را دفن کند.
هنوز صحنههای احساسی در فیلم هنرهای رزمی که کوئنتین تارانتینو آشکارا آن را دوست دارد، وجود دارد. اما این موضوع که قسمت دوم فیلم بیل را بکش تلاش میکند تا در رابطه میان بیل و بئاتریکس ورود پیدا کند، و رابطه از پایه نادرست آنها را نشان دهد، قابل تقدیر است. البته عشقی میان این دو نفر وجود دارد که پیچیدگی فیلم و داستان را افزایش میدهد. البته این فیلم میتوانست بیش از این در ژانر خود فراتر برود و گاهی میان یک تلقین حس یک فیلم انتقامجويانه و خراب کردن این موضوع گیر میکند.
8. هشت نفرت انگیز (The Hateful Eight)
- سال اکران: 2015
- بازیگران: ساموئل جکسون (Samuel L. Jackson)، کورت راسل (Kurt Russell)، تیم رات (Tim Roth)، مایکل مادسن (Michael Madsen)
- نمره در آیامدیبی: 7.5
- نمره در راتن تومیتوز: 75
- موسیقی فیلم 8 نفرت انگیز تارنتینو
فیلم The Hateful Eight کارگردانی کوئنتین تارانتینو در سال 2015 منتشر شد و به عنوان یکی از مهمترین اثرهای هنری این کارگردان شناخته میشود. این فیلم یک وسترن آمریکایی است که داستان آن در دهه 1870 در ایالات متحده رخ میدهد.
داستان فیلم حول محور یک گروه از غریبهها میچرخد که به علت طوفان برفی در حال پناهیابی در یک خانه دور افتاده هستند. اما هر یک از این کاراکترها دارای اسرار و منافع خاصی هستند که به طور ناگهانی اتفاقاتی غیرمنتظره و هیجانانگیز را رقم میزنند.
فیلم The Hateful Eight با استفاده از تواناییهای کارگردانی برجسته تارانتینو، دارای اجرای بصری زیبا و داستان پیچیده و جذاب است که به تماشاگران تجربهای نوین و سرگرمکننده ارائه میدهد.
با ترکیب وسترن سنتی با عناصر تارانتینویی همچون دیالوگهای برتر، اتفاقات غیرمنتظره، و روند پیچیده داستان، “The Hateful Eight” اثری است که هیجان، تعقیب و گریز و رازهای پنهان هر شخصیت را به زیبایی به تصویر میکشد و یکی از بهترین فیلم های تارانتینو است.
7ـ بیل را بکش: قسمت اول (Kill Bill: Volume 1)
- سال اکران: 2003
- بازیگران: اوما ترمن (Uma Thurman)، دیوید کاراداین (David Carradine)، مایکل مادسن (Michael Madsen)، شینشیتا چیو (Shin’ichi Chiba)
- نمره در آیامدیبی: 8.2
- نمره در راتن تومیتوز: 85
تقریبا میتوان گفت قسمت اول فیلم را بکش چیزی مانند کارتون و نامهای عاشقانه برای فیلمهای اکشن ژاپنی است که آن را به یکی از بهترین فیلم های تارانتینو بدل کرده. فیلمی جذاب به دلیل وجود هسته اکشن که یکی از بهترین تلفیقهای موزیک و صحنه یا اصطلاحا نیدلدراپهای فیلموگرافی تارانتینو در آن اتفاق میافتد. همچنین برخلاف روح و ریشه تاریک و انتقامجویانه فیلم، کمی لذت در رگهای آن جاری است. همچنین این فیلم ثابت میکند که «اوما ثورمن» (و بدلکار او «زوئی بِل») یکی از بهترین ستارههای اکشن قرن بیست و یکم است، حتی اگر هیچ کارگردان دیگری قادر نبود تا این موضوع را متوجه شود.
مشکل قسمت اول، گنجانده شدن تمام احساسات و عواطف در قسمت دوم است. بنابراین در قسمت اول شما تنها لذت انتقام را خواهید چشید. ماموریت «عروس» به ندرت زیر سوال قرار میگیرد و تنها در این قطار قتل و انتقام، نشسته و لذت میبریم. اگر بخواهیم منصف باشیم، تارانتینو در این فیلم اشاراتی به پوچی انتقام میکند. در یک بخش هنگامی که دختر «وِرنیتا» شاهد مرگ مادرش است، این اشاره دیده میشود. همچنین سفر او برای انتقام، او را به صدر دنیای جنایت توکیو میبرد و در نهایت، کسی که خود نیز به دنبال مسیر انتقام خودش است، مسیر او را از بین میبرد. چه چیز پوچی!
این یک مشکل فیلمهای بیل را بکش است، زیرا آنها از نظر داستانی و روایت بسیار تفاوت دارند. انگار قسمت دوم فیلم مکمل قسمت اول آن است. زیرا تنها در قسمت اول شاهد خشونت و کشتاری هستیم که احساساتی در آن وجود ندارد و تمام احساسات در قسمت دوم گنجانده شده است. یعنی هر دو قسمت فیلم با یکدیگر تبدیل به یک فیلم کامل تارانتینو میشوند.
6ـ روزی روزگاری در هالیوود (Once Upon a Time in Hollywood)
- سال اکران: 2019
- بازیگران: لئوناردو دیکاپریو (Leonardo DiCaprio)، برد پیت (Brad Pitt)، مارگو رابی (Margot Robbie)، تیم رات (Tim Roth)، ورت راسل (Kurt Russell)، آل پاچینو (Al Pacino)
- نمره در آیامدیبی: 5.5
- نمره در راتن تومیتوز: 85
این نزدیکترین فیلم به یک فیلم در سبک Hangout (سبک Hang-Out، سبکی است که برای اولین بار خود تارانتینو آن را نامگذاری کرد و باعث میشود مخاطب احساس کند در حال وقتگذرانی با شخصیتهای فیلم است) است که تارانتینو خلق میکند. تمام تنشهای صحنههای دراماتیک از کمین خانواده منسون در لبه روایت میآید، اما در واقع تمرکز داستان روی سه نفر است که تنها سعی میکنند در لس آنجلس سال ۱۹۶۹ راهشان را پیدا کنند. در فیلم «ریک دالتون» (لئوناردو دیکاپریو) یک بازیگر تلویزیون را داریم، که در تلاش است تا هر نقشی را میتواند پیدا کند. «کلیف بوث» (برد پیت)، بدلکار مهربان ریک را داریم که به دلایلی از این صنعت کنار گذاشته شده است و «شارون تیل» (مارگو رابی) نیز شخصیتی است که نمایانگر آینده هالیوود است. البته همانگونه که در تاریخ آمده، آینده هالیوودی که توصیفش کردیم، هرگز اتفاق نیوفتاد. زیرا شارون به همراه سه تن از دوستان و فرزند به دنیا نیامدهاش توسط خانواده منسون قتل عام میشوند.
فیلم روزی روزگاری در هالیوود برای تارانتینو به گونهای نمایانگر آخرین آفرین اوست و واضح است که او به تحولات امروزه صنعت فیلم نسبت به سال ۱۹۶۹ مینگرد، از همین رو با یکی از شخصیترین و بهترین فیلم های تارانتینو روبهرو هستیم. میتوانید نزدیکی تارانتینو با ریک و کلیف را احساس کنید و در حالی که او هیچ دشمنی با شارون ندارد، اما او را در فاصلهای دور از داستان نگه میدارد. ما در واقع هیچگاه متوجه نشدیم که او کیست و به غیر از اینکه دوست دارد ستارهای درخشان و یک فرد دلانگیز باشد، چه چیزی میخواهد و به همین دلیل نسبت به ریک و کلیف وفادار میمانیم. دو شخصی که گذر زمان و تحولات جهان را میبینند و دوست دارند کاری انجام دهند که از انجام آن بسیار لذت میبرند.
البته در بخش داستان مربوط به شارون، واضح است که تارانتینو نمیداند چگونه واقعیت تلخ و زشت هالیوود دوستداشتنیاش را حل کند، بنابراین به سراغ افسانهها میرود که مزایای خودش را داشته اما در پی آن یک احساس گناه وجود دارد. این فیلم دائما از شما میخواهد تا به هویت تارانتینو پیببردی اما زمانی که فیلم به آخرین صحنههایش میرسد، احساس میکنید که بیش از حد به تماشای آن نشستهاید.
۵ـ جکی براون (Jackie Brown)
- سال اکران: 1997
- بازیگران: پام گریر (Pam Grier)، ساموئل جکسون (Samuel L. Jackson)، رابرت دنیرو (Robert De Niro)، مایکل کیتون (Michael Keaton)
- نمره در آیامدیبی: 7.5
- نمره در راتن تومیتوز: 87
فیلم حرامزادههای لعنتی ممکن است عنوانش را از ماموریتی غیرممکن در جنگ جهانی دوم گرفته باشد اما تنها اقتباس حقیقی در آثار هنری این کارگردان، فیلم «جکی براون» است. در این فیلم تارانتینو، اثر Rum Punch از «المور لئونارد» را برداشته و این رمان سبک Caper را تغییر داده (سبکی که در آن جرم و جنایتهای مختلف توسط یک شخصیت انجام شده و خواننده رمان این موضوع را میداند) که نقش اول این فیلم را «پم گریِر» بازی میکند.
چیزی که کاملا در جکی براون قابل توجه است، این است که چگونه تارانتینو تمام سبک فیلمسازیاش را تغییر میدهد. او در این فیلم به جای اینکه آدم باحال و خفن فیلم را بگیرد و نابود کند، شخصیت منفی فیلمش را یک بازنده انتخاب میکند که قرار است به ما نشان دهد، باحالترین شخصیت فیلم است. این به معنای آن بوده که نیاز است تا یک بازیگری متعادل برای نمایش جکی ارائه شود که در این فیلم «پم گرایِر» اجرایی فوقالعاده دارد. نقش جکی باید به گونهای اجرا شود که در عین داشتن مشغله فکری و ستمدیده بودن، آنقدر اعتماد به نفس داشته باشد که بتواند یک Caper را اجرا کند.
اما چیزی که جکی براون را خاص میکند، رمانتیک بودن آن است. به طور قطع، هنوز کمی خشونت و اوردِل (ساموئل ال جکسون) در فیلم وجود دارند که از N-Word استفاده میکند اما در عمق فیلم، رابطه میان جکی و «مکس چِری» (رابرت فاستر) مهم است. تا به این نقطه، شخصیتهایی را میساخت که توجهتان را جلب میکردند اما افرادی نبودند که بتوانید با ریشه آنها ارتباط برقرار کنید. رابطه میان جکی و مکس چیزی است که شما را ذوقزده میکند و در آخر قلبمان میشکند. زیرا در پایان فیلم دو فردی را مشاهده میکنیم که آنقدر بالغاند که میدانند چیزهای متفاوت میخواهند اما میدانند از دیگری نمیتوانند در خواست کنند که از خواستهاش دست بکشد.
4ـ جانگوی افسار گسیخته (Django Unchained)
- سال اکران: 2012
- بازیگران: جیمی فاکس (Jamie Foxx)، کریستوف والتز (Christoph Waltz)، لئوناردو دیکاپریو (Leonardo DiCaprio)، ساموئل جکسون (Samuel L. Jackson)
- نمره در آیامدیبی: 8.4
- نمره در راتن تومیتوز: 87
فیلم جانگوی زنجیرگسسته، اولین فیلم تارانتینو بود که بدون ادیتور محبوبش «سالی منکه» Sally Menke که در سال ۲۰۱۰ فوت کرد، میسازد. پس از تماشای فیلم و مقایسه آن با دیگر فیلم های تارانتینو، غیبت او احساس میشود. با دو ساعت و چهل و پنج دقیقه، فیلم جانگوی افسار گسیخته تا به امروز طولانی مدتترین فیلم این کارگردان به شمار میرود و با این حال هیچ صحنهای در آن وجود ندارد که لایق کات یکجا باشد.
خوشبختانه، جانگو یکی از قدرتمندترین کارهای ریشهای تارانیتنو است که او در آن قدرت پویای نژادها را در یک فیلم وسترن اسپاگتی را به نمایش میکشد. این فیلم بر روی این موضوع مشخص تمرکز دارد که بردگی چیز بدی است اما به دنبال آن است تا کسانی که از اینکار سود میبرند را نمایش دهد. تارانتینو به دنبال نمایش جامعهای است که کاملا فاسد شده است. جایی که ممکن است فردی مانند «کلوین کندی» (لئوناردو دیکاپریو» و در صدر را داشته باشیم اما همه از وکیل او (دنیس کریستوفر) تا مسئول سگها (دیوید استین) نیاز دارند تا چنین اختلاف طبقاتی نژادی وجود داشته باشد.
جانگو (جیمی فاکس) یک شخصیت انقلابی است. زیرا خارج از قید و بند و آزاد از هرگونه بردگی زندگی میکند و ابزاری به او داده شده تا بتواند با استفاده از آن همسرش برومهیلدا (کری واشنگتون) را نجات دهد. در حالی که دیگر شخصیتها غرق در باتلاق جامعه آمریکایی هستند. فیلم Django Unchained بدون شک یکی از بهترین فیلم های تارانتینو است.
۳ـ حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds)
- سال اکران: 2009
- بازیگران: برد پیت (Brad Pitt) – نقش آلدو رینه (Aldo Raine)، کریستوف والتز (Christoph Waltz)، مایکل فَسبندِر (Michael Fassbender)
- نمره در آیامدیبی: 8.3
- نمره در راتن تومیتوز: 89
فیلم حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds) اولین اثر از فیلم های تارانتینو است که تاریخ را بازنویسی میکند. فیلم حرامزادههای لعنتی بلوغ زیادی از این کارگردان در حین حفظ صدا و سبک خودش نشان میدهد و به همین دلیل یکی از بهترین فیلم های تارانتینو محسوب میشود. این فیلم از مفاهیم دیدهشده و نادیده استفاده میکند تا در نهایت فیلمی راجع به فیلم بسازد. تارانتینو میداند که جنگ جهانی دوم و به خصوص هولوکاست تا چه اندازه مخوف و زشت میتواند باشد اما ترجیح میدهد تا غرق شدن در پویایی قدرت که میتواند به وسیله اجرا و عملکرد نابود شود را جایگزین نمایش مستقیم آنها کند.
موضوع جالب فیلم حرامزادههای لعنتی، عملکرد قدرتمند تارانتینو است که کار او را به سطح بعدی میبرد. مکالمه ابتدایی میان «هانس لاندا» (کریستوف والتز) و دامدار (دِنیس منوچِت) آنقدر جدی و پرتنش است که تا پایان آن نفس کشیدن را فراموش میکنید. و سپس تارانتینو اجازه میدهد تا مدتی را حرامزادهها بگذرانید. جایی که یکی از بهترین اجراهای برد پیت در نقش «ستوان آلدو رِین» را تماشا میکنیم.
با این حال، در دل فیلم، سوشانا (ملانی لارنت) حضور دارد. یک زن یهودی که نه تنها به گونهای رفتار میکند که گویا جنگ را پیروز شده است، بلکه او قدرت ماندگار سینما را نمایش میدهد. حتی پس از مرگش، چهره شبحوارش به گونهای به قربانیاناش میخندد و در حین سوختنشان به آنها قدرت انتقام را نشان میدهد. البته برای تارانتینو چیزی بهتر از سینما برای شکست دادن دشمنانش وجود ندارد. فیلم حرامزادههای لعنتی قطعا یکی از بهترین فیلم های تارانتینو است.
۲ـ سگهای انباری (Reservoir Dogs)
- سال اکران: 1992
- بازیگران: هاروی کایتل (Harvey Keitel)، تیم راث (Tim Roth)، مایکل مادسن (Michael Madsen)، کریس پن (Chris Penn)
- نمره در آیامدیبی: 8.3
- نمره در راتن تومیتوز: 90
بسیاری از کارگردانان برای اینکه تنها یک فیلم به خوبی سگهای انباری (Reservoir Dogs) در کارنامهشان داشته باشند، دست به هرکاری میزنند. چه برسد به اینکه خود این فیلم بخشی از کارنامهشان باشد. برای تارانتینو البته این فیلم بهترین فیلمش نیست اما نمیتوان انتظار معرفیای داشت که بیش از این بیپروا و مطمئن است. این فیلم تمام نشانهای یک فیلم تارانتینو را دارد اما به مضمونهایی میرسد که تارانتینو در زمانی که به پویا بودن، مردانگی و نابود کردن خود تمرکز میکند، به آنها باز میگردد.
البته، اینها عناصری هستند که در ابتدا نظر شما را جلب نمیکنند. تمام چیزی که تماشا میکنیم، مردان باحال در لباسهای باحال است که به نحوی با دوستانشان صحبت میکنند که ما دوست داریم صحبت کنیم. این فیلم به خوبی کار میکند، زیرا به جای اینکه این گروه دزدان را باحال نمایش دهد، فیلمی ساخته که نابودی آنها را به تصویر میکشد. اشتباه نیست اگر فیلم با صحنهای شروع شود که در آن افراد را در حال خندیدن، شوخی کردن و گفتن چیزهایی مثل «اگر توی خواب به من شلیک کردی بهتره بیدار بشی و معذرت بخوای» تماشا میکنیم و سپس در صحنه بعدی یکی از آنّها در حال گریه و خونریزی تا سر حد مرگ است.
۱ـ داستان عامهپسند (Pulp Fiction)
- سال اکران: 1994
- بازیگران: جان تراولتا (John Travolta)، اوما ترمن (Uma Thurman)، ساموئل جکسون (Samuel L. Jackson)، بروس ویلیس (Bruce Willis)، تیم راث (Tim Roth)، هاروی کایتل (Harvey Keitel)
- نمره در آیامدیبی: 8.9
- نمره در راتن تومیتوز: 92
فیلم Pulp Fiction اثری بود که باعث شد تارانتینو تبدیل به یک کارگردان معروف شود و البته دلایل خوبی نیز برای این موضوع وجود دارد. در بسیاری از شکلها، گویی تارانتینو استعدادی که در سگهای انباری نشان داد را در این فیلم گسترش داده است. هنوز مجرمانی داریم که در کت شلوارهای سیاه و سفید به زمین و زمان تیر میزنند. اما این فیلم عمیقتر از سگهای انباری است و باید جایزه اسکار را برای «جولز» (ساموئل ال جکسون) و «وینسنت» (جان تراولتا) به ارمغان میآورد.
اضافه کردن یک ویژگی جدید به فیلم داستان عامهپسند آنچنان هم سر و صدا ایجاد نمیکرد اما تارانتینو دقیقا میداند که چه چیزی میخواهد و قصد اضافه کردن چیزهای جدید به سبک فیلمسازیاش ندارد. هر شخصیت بزرگ درون فیلم فکر میکند که دقیقا میداند چه چیزی در حال اتفاق افتادن است و کاملا بازی را در دست دارد. آنها کاملا به سبک زندگی و کاری که انجام میدهند اطمینان دارند و تارانتینو میآید و آن را به هم زده تا ببیند این شخصیتها واقعا چه چیزی هستند.
به همین دلیل است که پایان این فیلم بسیار زیبا است. جایی که یکی از شخصیتها یعنی جولز متوجه میشود که هیچ چیز تحت کنترل او نیست و چیزی نمیداند و باید راه جدیدی پیدا کند. این فیلم در اوج پایان مییابد و پیشنهاد میشود که حتما آن را تماشا کنید. زیرا از بهترین فیلم های تارانتینو است.
بیشتر بخوانید:
همه ی فیلمهای تارنتینو رو دیدم و عاشق همه شونم مخصوصا pulpfiction! خیلی ساده داستان گویی میکنه تارنتینو و همینه که فیلمهاشو جذاب میکنه!