اولین نمایش فیلم راشومون (Rashomon) در بیش از 70 سال پیش، منجر به «کشف» سینمای ژاپن توسط غرب و صعود کارگردان آن آکیرا کوروساوا (Akira Kurosawa) به کانون کارگردانان برجسته سینما شد.
داستان این راویان غیرقابل اعتماد که در گذشتههای دور اتفاق میافتد، چه جدابیتی دارد و چه عناصری بر نحوه تفسیر شاهکار کوروساوا تأثیر گذار است؟
دلایل زیادی وجود دارد که بخواهید به نقطه عطف تاریخ سینمای ژاپن یعنی راشومون بازگردید. برای اولین بار نام آکیرا کوروساوا در کنار ستارگان عصر طلایی سینمای ژاپن مانند توشیرو میفونه (Toshiro Mifune)، ماچیکو کیو (Machiko Kyo) و تاکاشی شیمورا (Takashi Shimura) قرار گرفت. در سال 1951 این فیلم برنده جایزه شیر طلایی در جشنواره فیلم ونیز شد، که به عنوان سرآغاز علاقه گسترده جهانی به فیلم ژاپنی شناخته میشود و همچنین فیلم راشومون اولین فیلم ژاپنی بود که در آمریکای شمالی از سوی یک استودیو بزرگ اکران شد.
این سبک ناگهانی یک سینمای جدید و هیجانانگیز که از شرق برمیخیزد، ابتدا خود را در علاقه به درامهای دورهای، یا جیدایگکی (jidaigeki)، به جای داستانهای صحنهای معاصر نشان داد. ژاپنی که نه تنها در راشومون، بلکه در آثار کلاسیک هنری بعدی، مانند اوگتسو مونوگاتاری کنجی میزوگوچی (1953) و سانشو مباشر (1954) و دروازه جهنم تینوسوکه کینوگاسا (1953) به تصویر کشیده میشود، ژاپن دورهی بوشیدو یا دوره فئودالی جدیدتر توکوگاوا (1603-1868)، که زمینه انتخاب اکثر فیلمهای اکشن دوره را با هدف مخاطبان محلی در طول دهه 1950 فراهم کرد، نیست. این ژاپن دوران قرون وسطی هیان (794-1185) است، سرزمینی اسطورهای نزدیک به همان اندازه که از نظر تاریخی از تجارب مخاطبان داخلی معاصر دور بود و از نظر فرهنگی برای مخاطبان خارج از کشور فاصله داشت، و بنابراین زمینه مناسبی برای تمثیل، رمز و راز و انتزاع را فراهم کرد.
محور اصلی میراث راشومون، رویکرد انقلابی آن به قضیه دسیسه و توطئه چینی است و عدم قطعیت روایی چهار شاهد اصلی را از طریق فلاشبکهایی که روایتهای متضاد یک حادثه دراماتیک بزرگ را به تصویر میکشد، معرفی میکند. فیلمنامه، اثر شینوبو هاشیموتو (Shinobu Hashimoto)، ترکیبی از 2 داستان کوتاه از نویسنده مدرنیست ریونوسکه آکوتاگاوا (1892-1927) بود. حادثه دراماتیک اصلی آن – تجاوز به یک زن نجیب زاده و قتل شوهر سامورایی او و تلاشهای بعدی برای دستیابی به حقیقت مبهم پشت عامل جنایات – برگرفته از داستان «در یک بیشه» در سال 1922 است. قطعهی کوتاهتر آکوتاگاوا در سال 1915 که نام فیلم کوروساوا از آن گرفته شده است، محیط جوی دروازه راجومون که خروجی جنوبی پایتخت باستانی کیوتو را نشان میدهد، توصیف میکند.
این مکان است که عرصه را برای صحنههای امروزی فراهم میکند، صحنههایی که سعی میکنند از طریق گزارشهای شاهدان جنایت، آنچه را که در واقع اتفاق افتاده بازسازی کنند: هیزمشکی که اتفاقاً در منطقه (شیمورا) بوده است. یک راهزن بدنام به نام تاجومارو (میفونه) که مظنون اصلی است. همسر سامورایی که به آن تجاوز شده (کیو)؛ و حتی خود قربانی قتل (ماسایوکی موری) که به شکلی احضار میشود تا مدرک خود را از آن سوی قبر ارائه دهد، عنصری ماوراء طبیعی را به شواهد اضافه میکند و درنهایت رشتههای روایت دیگران را بر هم میریزد.
دروازه راشومون به تنهایی بهعنوان شخصیتی به تصویر کشیده میشود که در اثر باران ضربه خورده و در تاریکی منزوی شده است، بهگونهای که پژوهشگر ادبی ژاپنی پل اندرر (Paul Anderer) در کتابش به نام «راشومون کوروساوا» آن را شهر ناپدید شده و همانند یک برادر گمشده مینامد.
امروزه اثری از دروازه واقعی، ساخته شده در سال 789، باقی نمانده است، و حتی در اواخر دوره هیان، چنان خراب شده بود که به محلی برای دزدان، قاتلان و سایر افراد مبدل شد.
آکوتاگاوا در سال 1919، این سازه را نمادی از یک ناخوشی اجتماعی گستردهتر که ژاپن را فراگرفته بود، میدید و در حالی که در اقتباس کوروساوا، که در آن یک نوزاد رها شده در زیر طاق ویران شدهاش کشف میشود، به کارکرد تاریخی غمانگیزتری اشاره میکند. به گفته اندرر، کوروساوا در ابتدا قصد داشت اطراف آن را با انبوهی از غرفههای خرید شبیه به غرفههای بازار سیاه که در سالهای سخت اشغال و بمباران در خیابانهای توکیوی ویران شده فراوان بودند، احاطه کند.
در پایان، هزینههای هنگفت کوروساوا برای بازسازی مرکز تاریخی داستانش و استخدام ماشینهای آتشنشانی برای ایجاد بارانهای دائمی، چنین پیوند بصری صریحی بین گذشته و حال را ممکن کرد. با این وجود، استوارت گالبریث چهارم (Stuart Galbraith IV) در کتاب «امپراطور و گرگ: زندگی و فیلمهای آکیرا کوروساوا و توشیرو میفونه» خاطرنشان میکند که «فیلم راشومون با توجه به بازیگران غیر ستاره و سه لوکیشن ساده، فیلم ارزانی نبود، حداقل با استانداردهای ژاپنی». اطلاعات بودجهای در مورد فیلمهای این دوره به سختی به دست میآید، اما گالبریث تخمین میزند که راشومون 140 هزار دلار هزینه داشته است.
کوروساوا با داشتن 11 فیلم در آن زمان، از اسطوره ژاپنی یا استاد بین المللی شدن بسیار دور بود، در حالی که استودیویی که بودجه راشومون را تامین میکرد و قبلاً یک فیلم کوروساوا به نام دوئل آرام (1949) را تولید کرده بود، اعتماد کمی به پروژه راشومون داشت.
فیلم راشومون پس از انتشار در 26 آگوست 1950 موفقیت تجاری خاصی در ژاپن نداشت. با این حال، برخلاف تصور عمومی، فیلم با شکست از سوی منتقداد واقع نشد و در نظرسنجی سالانه نویسندگان مجله Kinema Junpo به عنوان پنجمین فیلم برتر انتخاب شد. جایگاه بین المللی بعدی فیلم را میتوان به جولیانا استرامیگیولی (Giuliana Stramigioli)، نماینده ایتالیایی فیلم نسبت داد که فیلم راشومون را در سفری به ژاپن دیده بود و آن را برای جشنواره فیلم ونیز سال بعد توصیه کرد و البته کمپانی از اطلاع دادن به کوروساوا در رابطه با شرکت در این رقابت، غفلت کرد!
ذکر این نکته حائز اهمیت است که در آن زمان چندین نمونه قابل توجه از فیلمهای ژاپنی در غرب اکران شده بودند. فیلم تقاطع اثر تینوسوکه کینوگاسا (1928)، جیدایگکی صامت با الگوبرداری از اکسپرسیونیسم آلمانی که بر شخصیت و مکان تمرکز داشت و ظاهرا اولین یا یکی از اولین فیلمهای ژاپنیست که در غرب به نمایش در آمده است. فیلم همسر! مثل گل رز باش! اثر میکیو ناروسه (1935) اولین فیلم ناطق ژاپنی بود که در سال 1937 با عنوان کیمیکو (Kimiko) در نیویورک اکران شد. علاوه بر این، ونیز خود میزبان تعدادی از فیلمهای ژاپنی قبل از جنگ بود. برای مثال فیلم اومانیستی تاساکا توموتاکا به نام پنج پیشاهنگ (1938) به عنوان اولین فیلم در یک جشنواره بینالمللی فیلم شناخته شد و جایزه فرهنگ عامه پسند را در سال 1938 در کنار تعدادی دیگر از آثار ژاپنی از جمله درام کودک محور هیروشی شیمیزو به نام کودکان در باد (1937) دریافت کرد. در حالی که فیلم زمین به کارگردانی اوچیدا تومو (1939) نیز سال بعد در جشنواره ونیز به نمایش درآمد.
با این وجود، فیلم راشومون اولین فیلم ژاپنی بود که مورد توجه قرار گرفت. ستایشهای آن در ونیز منجر به آن شد که RKO آن را برای توزیع در آمریکای شمالی انتخاب کند و درنهایت این قمار RKO با راشومون به ثمر نشست. همانطور که گرگ اسمیت (Greg Smith) در مقاله خود «دریافت انتقادی از راشومون در غرب» بررسی میکند، تنها تلاش قبلی یک استودیو بزرگ برای انتشار یک فیلم خارجی با زیرنویس در سال 1948 بود و قبل آن RKO فیلم Le Silence est d’or اثر رنه کلر (1947) را توزیع کرد.
در بریتانیا، فیلم راشومون در مارس 1952 اکران شد و همانطور که منتقد ماهنامه فیلم بولتن اشاره کرد، «اولین [فیلم] از ژاپن بود که سالها در این کشور دیده شد». چند ماه بعد، در آگوست 1952، توزیع کننده آن London Films اکران را با دومین فیلم کوروساوا به نام The Men Who Tread on the Tiger’s Tail را با نام Walkers on the Tigers Tails منتشر کرد.
پیشرفت بینالمللی کوروساوا تا حد زیادی به شهرت او در سرزمین مادریاش به عنوان کارگردانی که فیلمهایی میسازد که برای مخاطبان خارجی جذاب بود، مدیون است. همانطور که او بعداً در زندگی نامه خود نوشت، شیر طلایی و پس از آن جایزه افتخاری آکادمی بهترین فیلم خارجی زبان در سال 1952 باعث شد منتقدان ژاپنی اصرار داشته باشند که «این دو جایزه صرفاً بازتاب کنجکاوی و ذوق غربیها برای عجیب و غریب بودن شرقیها هستند، که در آن زمان مرا تحت تأثیر قرار داد. و اکنون به همان اندازه وحشتناک است.»
همانطور که ارزیابی برخی منتقدان خارجی از فیلم راشومون نشان میدهد، ممکن است هستهای از حقیقت در این موضوع وجود داشته باشد. سیمون هارکورت اسمیت (Simon Harcourt-Smith) در Sight & Sound نقد خود را با هشدار به خواننده آغاز کرد که «ما را با سنت و دیدگاهی که شاید دور از دنیای خودمان است مواجه میکند». نویسنده مشاهدات انحرافی و در عین حال کنجکاوی روشنگری را انجام میدهد و معتقد است که راشومون «به طرز عجیبی یادآور حال و هوای فیلمهای صامت آلمانی سی سال پیش است. آنها همچنین پس از شکست ساخته شدند.» اگرچه هارکورت اسمیت به این نتیجه میرسد که راشومون «یکی از محرکترین و خارقالعادهترین تصویرهایی است که از پایان جنگ در هر نقطه از جهان ساخته شده».
یکی از حقایق ناخوشایند دربارهی اولین نمایش جهانی فیلم راشومون این است که فیلم تنها با زیرنویس ایتالیایی به نمایش درآمد. ونیز کاترین دی لاروش (Catherine De La Roche) در همان شماره Sight & Sound اعتراف کرد که «بدون دانستن زبان ژاپنی و با کمی زیرنویس ایتالیایی» فیلم را درک کرده است اما در مقالهی خود به اشتباه نام کارگردان را آچیرا کوروساوا (Achira Curosawa) ذکر میکند! در عوض، این منتقد بازسازی نوآورانه آهنگ Boléro اثر راول توسط فومیو هایساکا (Fumio Hayasaka) برای موسیقی متن و استفاده خردمندانه از سکوت و صداهای تصادفی در سراسر آن را تحسین و فیلمبرداری خیرهکننده کازوئو میاگاوا (Kazuo Miyagawa) را ستایش میکند: «تابش خورشید که از میان برگها میدرخشد، همه الگوهای شکل گرفته توسط طبیعت و حرکات چهرههای انسان، صورت و دستهایشان، برای ساختن تصاویری از فصاحت و زیبایی فوقالعاده… بنابراین، راشومون برای من نمونه عالی فیلم صوتی واقعی است؛ فیلمی که روایت تصویری آن تداوم خود را حفظ میکند. تقویت شده، آمیخته شده، اما با صدا قطع نشده است.»
جالب اینجاست که روایت آندرر از تأثیر طلوع فرهنگی کوروساوا در دهه 1920 و تأثیر آن بر اکسپرسیونیسم بصری آثارش نیز متأثر از صدها فیلم صامتی است که کوروساوا در دوران جوانیش تماشا کرده. پس تعجب آور نیست که این پیچیدگیهای فیلمنامهی اولیه هاشیموتو در کنار استفادهی میاگاوا از سایههای واضح و متضاد سیاه و سفید به این زیبایی باهم در آمیختند. کوروساوا بعداً در خاطرات خود نوشت که چگونه کار میاگاوا در صحنه آغازین، که بیننده را از طریق نور و سایه جنگل به دنیایی هدایت کرده و قلب انسان راه خود را گم میکند، در جشنواره بینالمللی ونیز مورد ستایش قرار گرفت. این صحنه نه تنها یکی از شاهکارهای میاگاوا، بلکه یک شاهکار جهانی در سینماتوگرافی سیاه و سفید است.
با بهره مندی از زیرنویسها، منتقدان در زمان اکران فیلم راشومون در ایالات متحده برای پرداختن به نوآوریهای داستان سرایی فیلم مجهزتر بودند، به طوری که هنری هارت (Henry Hart) در ژانویه 1952 در Films in Review نوشت که فیلم «با بینش در قلب انسان» متمایز شده به طوری که روانشناسی غربی را شرمنده میکند… مشاهده میشود نفس راویان توسط وقایع مختلف در جنگل نظم داده شده و به نوعی حفاطت میشود… بحث اصلی این است که ژاپنیها به دنیا میگویند: چه کسی میداند گناهکار کیست. در پی حقیقتی وحشتناک، چه کسی بی گناه است؟»
در 27 دسامبر 1951، بوسلی کروتر (Bosley Crowther) در نیویورک تایمز، فیلم را «به عنوان یک دستاورد هنری با شخصیتی متمایز و عجیب و غریب که تخمین زدن آن در کنار فیلم های داستانی معمولی دشوار است» ارزیابی کرد، قبل از این که بپرسد «آیا این تصویر مناسب است یا خیر. آیا بدبینی غم انگیز آن و درک نهاییش در امید، منعکس کننده وضعیت فعلی مردم در ژاپن است، چیزی است که ما نمیتوانیم به شما بگوییم. اما، بدون قید و شرط، میتوان گفت که نمایشی هنرمندانه و جذاب از برشی از زندگی روی صفحه نمایش است.» پیتر تاسکر (Peter Tasker) در کتاب خود «درباره کوروساوا: ادای احترام به کارگردان استاد»، از فرانسیس فورد کاپولا نقل میکند: «کوروساوا در میان کارگردانان بزرگ سینما به این دلیل که نه یک یا دو شاهکار، بلکه پنج یا شش شاهکار ساخته، قابل توجه است.» با این حال، اگر شهرت راشومون کمی تحت الشعاع حماسههای بعدی کوروساوا مانند هفت سامورایی (1954)، تخت خون (1957)، یوجیمبو (1961) یا آشوب (1985) قرار گیرد، ولی تأثیر آن بر سینمای بین المللی غیرقابل انکار است.
ممکن است به راحتی فراموش کنیم که فیلمی اقتباسی با سبک وسترن به نام خشم (The Outrage) در سال 1964 به کارگردانی مارتین ریت (Martin Ritt) و با بازی پل نیومن (Paul Newman) در نقش راهزن، کلر بلوم (Claire Bloom) در نقش زن شیفته و ادوارد جی رابینسون (Edward G.Robinson) به عنوان راوی ساخته شد. احتمالاً ندانید که فیلمهای ژاپنی دیگری همچون فیلم Thicket اثر هیسایاسو ساتو (1996)، فیلم Misty کنکی ساگوسا (1996) و فیلم Tajomaru هیرویوکی ناکانو (2009) از نوشتههای آکوتاگاو اقتباس شدهاند.
با این حال، حتی کسانی که نسخه اصلی کوروساوا را ندیدهاند، ممکن است به خوبی از اصطلاح روانشناختی «اثر راشومون» آگاه باشند. این اصطلاح برای توصیف روایتها و توصیفهای متناقض از برخی رویدادها توسط شاهدان عینی غیرقابل اعتماد استفاده میشود. آگاه باشید که چگونه تکنیکهای نوآورانه داستان نویسی هاشیموتو بر روایتهای گستردهای مانند فیلم داستان عامه پسند کوئنتین تارانتینو (1994)، فیلم مظنونین همیشگی اثر برایان سینگر (1995)، فیلم نوار ریچارد لینکلیتر (2001) و فیلم قهرمان ژانگ ییمو تاثیر گذاشته است.
در دوران پساحقیقت که خطوط بین تجربه ذهنی و واقعیت عینی مدام در حال تیره شدن است، آیا زمان بهتری از الان برای بازگشت به فیلمی که آغازگر این جریان بود، وجود دارد؟
درود بر آکیرا کوروساوای بزرگ که با دیدن فیلم هاش کلی لذت بردم حیف که سینمای ژاپن به قدرت گذشته های خودش نیست
از اینکه تو سایت جدیدا به سینمای ژاپن خیلی اهمیت میدید ممنونم
خسته نباشید برای مقاله