فیلم ضد اثری از امیر عباس ربیعی و یکی از فیلمهای حاضر در جشنواره فجر ۱۴۰۰ است؛ فیلمی که در ذیل رهیافتهای ایدئولوژیک، به یک درام سیاسی دلنچسب نائل میآید.
واقعیت این است که نحلههای برسازندهی «ایدئولوژی» با کاربستِ اسلوب سامانمند باورها و ایضاً تداولِ اندیشههای ایستای سیاسی-اجتماعی، تقدیر عجیبی را در تعیین خطمشی فکری فرد-اجتماع رقم زدند: الصاقِ نوعی آگاهیِ پیشساخته بر تنهی عقیدتیِ سوژه.
آگاهی القاشده اما تماماً کاذب است و غیرواقعی؛ از آنجا که سوژگی انسان را در ذیلِ فرامین طبقات حاکم به سوی اکت و عمل سوق میدهد و عاقبت باعث میشود تا باورها و ارزشها در خطمشیای خنثی، طبیعی و بدیهی بروز نمایند؛ تا جایی که انسان سوژه تبعیت از ایدئولوژی حاکم را همهفهم و جهان شمول برشمارد.
بله خب، با این تفاسیر، مفادِ «ایدوئولوژی» باید هم در قسم اعظمی از شئون زندگی آدمیان رخنه کرده باشد؛ به تبع، در هنر مبسوط سینما و ابزار و محصولات منتسب به آن هم.
برای تصدیق مدعای فوقالذکر، کافی است نگاهی بیاندازید به بیشمار درام-تریلرهای سیاسی که در سیر قرن و اندی ساله مدیوم سینما، راه به ساحت سیاسیکاری و بسترهای ایدئولوژیکِ متاثر از آن گشودهاند؛ فیلمهایی که بهتعبیری میتوانند مروج ایدئولوژیِ مولفهایشان هم باشند (خواه مولف را کارگردان/فیلمنامهنویس اثر در نظر گیریم و خواه آنرا بر دوش نهادهای حاکمیتیِ مورد حمایت فیلم روا داریم).

باری، همسو با این مقدمه میتوان مدعی بود فیلم «ضد» با ساخت و پرداخت یک موضوع سیاسی باسمهای، در راستای همان تقویت و تشکیل باورهای ایدئولوژیک گام میکشد و همزمان یورش بر تمامیتِ چندین و چند ایدئولوژی معاند میبرد.
فیالواقع قصه اقتباسی فیلم از یکسو به تفسیر ایدئولوژیک از تمامیتِ مذهبی-سیاسیِ «جمهوری اسلامی» میپردازد و از سویی دیگر در ضدیت با سوسیالیسمِ اسلامگرای آن سالهای پسا انقلاب، افشای واقعه میکند. چطور؟ با سوار کردن پلات بر همان مجادلهی باسمهای احزاب مجاهدین خلق/ جمهوری اسلامی و ایضاً شکلبندی درام بر حسب ترور شخصیت اول حزب حاکم: بهشتی.
واضح است که فیلم ضد برای فاصلهگرفتن از نمونههای پیشینِ این دستمایه (همچون لباسشخصی، ماجرای نیمروز و…) ذرهای به خود زحمت نداده است؛ جز اینکه یک رمانس دلنچسب را آویزِ خط رواییِ فاقد حرکتش کند و بدین طریق پیرنگ را در عرض به پیش رانَد.
اما خب که چی؟ مثلاً قرار است کلیشههای ایدئولوژیک سیاسی فیلم را نادیده بگیریم و غرق تماشای یک رمانس سانتیمانتال شویم؟ بله خب، الصاق شالوده «رمانس» بر پیکر روایت از یک منظر، باعث میشود تا کشمکشهای پیشِروی پرسناژ «سعید» به یک مختصات درونی فرو ریزد؛ فیالواقع «سعید» در کشاکش جلبِ نظر معشوقهاش «بیتا» مدام به اکت و عمل در جهت خواست او سوق پیدا میکند و در دوراهیِ «عشق» و «سازمان مجاهدین» ناگزیر به اعمال واکنش میشود.
با این همه، فیلم در همان یکسوم ابتداییاش نشانمان میدهد که فاقد وحدت روایی است و فقط از تعدادی سكانس «نیمهجالب» همبندی شده. شخصیت مرکزی داستان (سعید) در موقعیتهایی حضور دارد که خب، گاهی مدت این حضور کوتاه است و گاهی هم بلند. این میتواند تغییر کند و همان موقعيتهای کوتاه بلند شوند و بلندها هم کوتاه. شماری از موقعیتها هم اساسا میتوانند نباشند و موقعیتهایی دیگر حتما باید باشند که نیستند.
«سعید» نیروی نفوذی سازمان مجاهدین در حزب جمهوری اسلامی است و با افشای اطلاعات درون سازمانی به مافوقِ مجاهدِ خود «ناصر»، اقدامات سازمان مجاهدین را بهسوی طرحِ ترور و حرکات رادیکال علیه تمامیت جمهوری اسلامی سوق میدهد.

روایت فیلم «ضد» اما در پرداختِ موقعیتِ جاسوسی «سعید» بهغایت ناکام است. این همان موقعیتی است که باید باشد و در بطنِ خواست دراماتیک شخصیتمحوری (سعید) تبیین گردد، که خب روایت بهجز جانمایی چند صحنه داخلی/خارجی از گاوداریِ مجاهدین و ایضاً دفتر منتسب به حزب جمهوری اسلامی هیچ شماتیکِ قابلتوجهای از سیرهی جاسوسی ایشان را عیان نمیسازد.
توگویی فیلمساز برآن بوده تا دوربین منفعلاش را حواله روابط عاشقانه «سعید» و «بیتا» کند و از آن طرف پرداخت شخصیت «سعید» در بطن موقعیتهای داستانی فیلم را تنها با شماری دیالوگ-خردهدیالوگ کشدار و فاقد کارکرد صورتبندی نماید.
نگاه کنید این دیالوگها تا چهاندازه توضیحدهندهی دار و ندار شخصیت محوری هستند:
«بیتا من داغنوتم!»
«ناصر من برای سازمان حاضرم جونمم فدا کنم!»
«اگه مرکزیت بگه من دفتر حذب رو میزنم! ولی بخدا اشتباهه این کار!»
به یک کلام: فيلم «ضد» اصلا روایت و روایتگری را بلد نیست و در به انسجام رساندن موقعیتهای داستانیاش، بهغایت ناموفق است. ماحصلاش هم میشود پیرنگی شلخته و سردرگم در پیشبردِ دو خط روایی عشق و سازمان!
این وسط شخصیت فرعی «زن حامله» وارد هر دو خط روایی فیلم «ضد» میشود و با نزدیک شدن به همسر «سعید» و از آنطرف خبرچینی برای پرسوناژ «ناصر» ماجراها و شخصیتهای منتسب به این دو خط روایی را بهیکدیگر متصل میسازد. با این همه سیر پرداخت شخصیت مزبور و اکتهای ضد و نقیض او در لو دادنِ اطلاعات به پرسوناژ «سعید» و از آن طرف خیانت به سازمان و مافوقاش «ناصر» كمك شایانی به دراماتیزهکردن مابقی پیرنگ نمیکند. توگویی کل کارکرد رواییِ شخصیت «زن حامله» در این است که گوینده مقداری دیالوگ باشد، هر از گاهی لاسی با «سعید» و «بیتا» بزند و سر آخر هم به دست «سعید» و «ناصر» کشته شود!
البته بیایید لختی انصاف بهخرج دهیم: وجود این زن باعث میشود خبر مرگاش در روزنامهها پخش و بدین ترتیب «بیتا» از مرگِ نابههنگام بیمار عزیز خود خبردار شود و سوی سعید حملهور! از آن طرف «سعید» هم که خون جلوی چمانشاش را گرفته، معشوقه بیبدیل خود (بیتای نازنین!) را در وان حمام خفه میکند. همین میشود نقطه اوج فیلم! آیا ایمان نمیاورید؟!

اما چه سود که مسیر گرهافكنی و پیشبرد قصه فیلم «ضد» به سمت نقطه اوج و نمایش باتلاقی كه شخصیت «سعید» هر لحظه بیشتر در آن فرو میرود، به خوبی گسترش نمییابد و نتیجتاً ساختار غیر درگیرکننده قصه ابداً مخاطب را با خودش همراه نمیسازد.
متعاقباً اجازه فرمائید سیاهه را در همین نقطه اوجاش پایان ببرم و دیگر از ریزهكاریهایِ اِریخت كارگردانی، فیلمبرداری و طراحی صحنه -که پر از کاستی و ایرادند و ذرهای با اتمسفر سیاسی-عشقی فیلم تطبیق ندارند- سخن نگویم.
The Review
نقد و بررسی فیلم ضد
مسیر گرهافكنی و پیشبرد قصه «ضد» به سمت نقطه اوج و نمایش باتلاقی كه شخصیت «سعید» هر لحظه بیشتر در آن فرو میرود، به خوبی گسترش نمییابد و نتیجتاً ساختار غیر درگیرکننده قصه ابداً مخاطب را با خودش همراه نمیسازد.
در ضعیف بودن فیلم ضد شکی نیست اما خیلی خوبه قبل از این که دست به قلم بشید، این رو به خودتون یادآوری کنید که هیچ آدمی روی کرهی زمین نیست که دین و ایدئولوژی نداشته باشه. حتی بیاعتقادی هم خودش یه نوع اعتقاده. قبل از این که قیافهی حق به جانب و طلبکار و مدعی به خودتون بگیرید، به این چیزها فکر کنید.