سینما در طی تاریخ پر فراز و نشیب خود به دورههای متفاوتی رسیده و برداشتها و تعاریف متفاوتی داشته است. اینکه سینما چه تعریفی دارد و اکنون چه کارکردی برای آن متصور هستیم، نکتهای است که باید در همهی نقدهای فیلم به آن توجه کرد و بر آن اساس نوشت. اما اینجا در نقد فیلم The Woman in the Window انگار یک اهمیت ویژه دارد. اینکه بدانیم سینما را برای چه هدفی دنبال میکنیم، سرنوشت فیلم «زنی در پنجره» را برملا میکند. اقتباسی از یک رمان جنایی روانشناختی، تاثیرگرفته از فیلم Rear Window (پنجره عقبی) هیچکاک که استاد تمام سینما بود. با نقد فیلم The Woman in the Window همراه پی اس ارنا باشید.
فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام است که البته نگارنده این بررسی آن را نخوانده است. اما فیلم را نباید بر اساس منبع اقتباسش قضاوت کرد، بلکه باید پس از کنکاش در معانی و مضامین مطرح شده توسط آن، به این رسید که فیلم چه حرفی برای گفتن داشته و آن را چقدر خوب روایت کرده است و در نهایت تاثیرش بر مخاطب چه بوده است. با همین نگاه وقتی به Rear Window هیچکاک مینگریم، یک اقتباس یک دست، خوشساخت با تعلیقی نفسگیر و قابهایی درخشان را میبینیم که هر مخاطبی در مواجهه به آن ابتدا -در حد حبس کردن نفس برای حداقل چند ثانیه- شگفت زده میشود و بعد به سرعت گمانهزنی درباره فرجام روایت را آغاز میکند و تا پایان هم ادامه میدهد. حسی که هیچکاک به خوبی منتقل میکند شک است به فرضیههای مختلف آدمهای متفاوت. در پس هر اتفاق کوچکی یک فرضیه به ذهن متبادر میشود و در پس هر فرضیه یک جهانبینی روانشناختی خفته است. اگر بتوانید با همهی این فرضیهها همراه شوید آدم خوششانسی هستید و از این سینما لذت بیشتری بردهاید.
اما فیلم The Woman in the Window نه یک اثر یک دست، خوش ساخت و پر از تعلیق است و نه بنا دارد مخاطب را تا پایان به گمانهزنی وادار کند. طبیعتا چون هیچکاک پشت ساخت این فیلم نیست و آن «جو رایت» برای نتفلیکس در عصر پاندمی کرونا کارگردانی کرده است. شما در این زمان بیشتر از اینکه در یک محیط شلوغ به دنبال پیدا کردن راهی برای کنار آمدن با فرضیهی فعلی مطرح شده باشید، نیاز دارید که یک قصهی پرتنش را در خلوت امن خانهتان با کمترین درگیری ذهنی ممکن همراهی کنید و از آن عبور کنید و بپذیرید که این اتفاقات افتادهاند و تمام شدهاند. اگر این یکی از تعابیر درست برای کارکرد سینما در موقعیتی اینچنین باشد، فیلم زنی در پنجره برداشت خوبی از سینما محسوب میشود. من معتقدم که هر فیلمی به عنوان مجموعهای متاثر از تلاش تعداد زیادی عوامل و دستاندرکار، بهترین نمونهای است که ممکن بوده خلق شود. و اکنون که با یک فیلم مثل The Woman in the Window مواجه هستیم این اعتقاد تقویت هم میشود. چه در انتخاب قصه، بازیگران و عواملی همچون فیلمبردار و تدوینگر، و چه در شیوه روایت، پرداختها و دکوپاژ و اجرا، فیلمِ زنی در پنجره بهترین چیزی است که میتوانست باشد و در راستای تحقق هدف خود عمل کند. اما این چیزی نیست که هیچ مخاطبی را راضی کند و این را همه ما میدانیم.
اگر مخاطب زنی در پنجره یک یا دو بار واقعیت را گم میکند و به خودش و آنچه دیده شک میکند، همین یک یا دو بار فیلم به هدفش رسیده است. از زمان 1 ساعت و 40 دقیقهای فیلم، تنها کمتر از 10 دقیقه تعلیق را احساس میکنید، کمتر از 10 دقیقه به خودتان و آنچه در ذهنتان بوده شک میکنید و سینما تنها در کمتر از 10 دقیقه بر شما غلبه میکند. فیلم از آن چیزی که تلاش میکند به نظر برسد نحیفتر و بیچارهتر است. قصه خوبی را روایت میکند، گاه در حد بهترین آثار تاریخ سینما همچون Rear Window مخاطبش را به گمانهزنی وا میدارد و گاه همچون اسلشرهای درجه ب دهههای هشتاد و نود میلادی درگیری مبتذل و غیرقابل باور خلق میکند. از بازیگران بسیار خوبی برخوردار است که هر کدام میتوانند یک تنه سرنوشت یک فیلم را تغییر دهند اما از آنها برای هیچ و پوچ استفاده میکند و به راحتی از آنها میگذرد تا در نهایت فیلم به فیلمِ «ایمی آدامز» در درگیری ذهنی با همسایهی روبرویی، افسردگی، اضطراب، آگوروفوبیا و مستی تبدیل شود. ستارهای که در یکی از کمفروغترین نقش آفرینیهایش درگیر قصهای شده که کم و بیش مخاطب را درگیر میکند اما اثر خوشایندی از خود به جای نمیگذارد. به همین ترتیب اثر ماندگار این بازیگر بزرگ هالیوودی که بارها نامزد دریافت جایزه اسکار شده تنها برای چند دقیقه اول به فیلم اعتبار میبخشد و بعد خود به خود از ذهن بیننده کنار میرود و به یک نقشآفرینی کلیشهای، تکراری و نپخته پیوند میخورد.
ایمی آدامز که دیگر واقعا به چهرهی مورد علاقه کارگردانها برای نقشهای پیچیده انسانهای رنجکشیده و درگیر بیماریهای روانی تبدیل شده است، از پس ایفای این نقش هم به خوبی برمیآید اما واقعا فیلم هیچ کمکی به او نمیکند و چند حرکت دوربین و جایگذاری اشتباه و انتخاب غلط نما از جمله یک زوم شلاقی آشفته و بیمنطق حتا از این بازی قابل قبول هم یک تصویر مضحک میسازد. در سکانس درگیری پایانی فیلم هم این اتفاق دوباره رخ میدهد و در پایان این سکانس ایمی آدامز انگار عجوزهای از یک فیلم ترسناک درجه دو هالیوودی است که تسخیر شده و با یک اهریمن یا یک نفر از کلیسای کاتولیک که آمده تا او را از شر شیطان نجات دهد بیرون آمده است. در عوض «جولیان مور» دیگر بازیگر تحسین شدهی فیلم در همان مدت کوتاه حضور خود در فیلم تاثیرگذار و قابل قبول ظاهر میشود. او در این مدت کوتاه میتواند علاوه بر ترسیم ویژگیهای حیاتی شخصیتی، تصویری پویا و کاملا زنده در ذهن مخاطب ترسیم کند که با خروجش از فیلم کمرنگ نمیشود و به لطف تدوین چند بار به ذهن مخاطب بازمیگردد تا همان پروسهی گمانهزنی مدنظر در این چنین فیلمی اتفاق بیفتد. این نقش آفرینی را میتوان در کنار صحنهی دلخراش به قتل رسیدن این شخصیت در دورنمای خانهی همسایه روبرویی «آنا فاکس» به عنوان کاتالیزوری برای این عمل در نظر گرفت.
متاسفانه فیلم در اکثر دقایق خستهکننده و مملو از اداهای بیهوده است. از طرفی تلاش میکند تا شخصیت آنا را تنها و به زحمت افتاده تصویر کند و از طرف دیگر او خیلی راحت با ورود افراد غریبه به خانهاش کنار میآید. شخصیتی که درگیر یک کلافگی بزرگ و یک خمدگی طولانی مدت است و به راحتی خود را درگیر یک ماجرای دیگر هم میکند. با توجه به پیشینهی او در امر روانشناسی، اصلا نمیتوان پذیرفت که این شخصیت تنها به پشتوانه حرف دکترش که میگوید «کنجکاوی نشانهی بهبودی است» چنین رفتاری از خود بروز میدهد. ایرادی که احتمالا در منبع اقتباس فیلم هم وجود دارد و یا به نحوی توجیه شده که در این فیلم قابل مشاهده نیست. اما به هر حال از نظر شخصیتی او اصلا نمیتواند به «جف» پنجره عقبی برسد. نه اینکه لازم باشد مقایسه کنیم، صرفا جهت یاداوری جا داشت اشاره کنم.
فیلم The Woman in the Window یک اثر عجیب است. این فیلم میتواند در لحظاتی کاری کند که شما به همهی آنچه دیدهاید و شنیدهاید شک کنید و دوباره همه را مرور کنید. شما چیزی را باور میکنید که تنها دقایقی بعد کاملا خلافش ثابت میشود. این اتفاق حداقل دو بار در فیلم میافتد که تاثیر اولی خیلی بیشتر است. اگر دنبال روایت فیلم باشید و ببینید که چگونه وقتی به راوی کاملا اعتماد کردهاید، رو دست میخورید، حس عجیبی به شما دست میدهد که تنها از یک روایت داستانی در سینما برمیآید. بوجود آمدن این حس خود سینما است. تعریف درستی از سینما است. و اگر به دنبال چند دقیقه سینما هستید این فیلم آن چند دقیقه را با همین ترفند به شما میدهد. اگر نه که نه، فیلم برای عرض اندام ساخته نشده است تا شما را شیفتهی خودش بکند. از نظر تکنیکی هم حرف چندانی برای گفتن ندارد. شخصیت و مکان و هویتِ خارقالعادهای هم ندارد. یک تریلر روانشناختی ساده است که اتفاقا در صحنههای اکشن مسخره و حال به هم زن هم میشود آن را توصیف کرد. پس اگر به دنبال این چیزها هستید این فیلم فیلم شما نیست. بهتر است آن را تماشا نکنید.
The Review
The Woman in the Window
فیلم The Woman in the Window یک اثر عجیب است. این فیلم میتواند در لحظاتی کاری کند که شما به همهی آنچه دیدهاید و شنیدهاید شک کنید و دوباره همه را مرور کنید. اگر دنبال روایت فیلم باشید و ببینید که چگونه وقتی به راوی کاملا اعتماد کردهاید، رو دست میخورید، حس عجیبی به شما دست میدهد که تنها از یک روایت داستانی در سینما برمیآید.