کودکی که بخواهد کودک دیگری را بزرگ کند؟! آن هم در دنیایی که باید اول خودش را نجات دهد؟! انیمه ماکیا: زمانی که گل موعود میشکفد یا Maquia: When the Promised Flower Blooms، روایت دلنشینی از دختر 15 سالهی تنهایی است که تصمیم میگیرد کودکی را از مرگ نجات دهد و مسئولیت نگهداری از او را به تنهایی به دوش بکشد. آیا او میتواند نقش مادرانهاش را به خوبی ایفا کند؟ آیا فرزندش او را دوست خواهد داشت؟ این انیمه، ترکیب فوقالعاده زیبایی از دنیای فانتزی و واقعگرایی موجود در روابط میان شخصیتها است و در آن موجودات اساطیری و نامیرایی به نام یورف و اژدهایانی به تصویر کشیده شدهاند که نسلشان در معرض انقراض قرار میگیرد. این انیمه در دورانی شبیه به رنسانس اروپا روایت میشود که با آن قلعههای سنگی، روستاها و میکدهها ما را به یاد فیلمهای ارباب حلقهها و سریال گیم آف ترونز میاندازند.
انیمه Maquia: When the Promised Flower Blooms یکی از بهترین انیمههای سینمایی سالهای اخیر است که برنده جایزه بهترین انیمیشن در بیستویکمین جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای و بهترین انیمه سینمایی سال 2018 در جشنواره 5th Anime Trending شده است. بنابراین ما در این مقاله تصمیم گرفتیم به معرفی و بررسی انیمه بسیار زیبای ماکیا: زمانی که گل موعود میشکفد، بپردازیم تا بدانید چرا نباید تماشای آن را از دست بدهید. پس با تیم تحریریه پی اس ارنا همراه باشید.

ماکیا دختری نوجوان و از نژاد خانواده یورف است؛ موجوداتی نامیرا که میتوانند صدها سال بدون آنکه پیر شوند، عمر کنند. این موجودات اساطیری به دلیل جاودانگی و زیبایی بیحدوحصری که دارند، از جامعه انسانی فاصله گرفته و در سرزمینی دورافتاده زندگی میکنند. ماکیا که در کودکی یتیم شده است، در کنار همنوعان خود احساس تنهایی کرده و درباره رفتن به دنیای بیرون خیالپردازی میکند اما به خاطر هشدارهای رئیس قبیلهاش، جرئت نمیکند به بیرون سفر کند. یک روز پادشاهی مزارته (Mezarte) به همراه اژدهایان غولپیکری به سرزمین آنها حمله میکند و تمام زنها را جمع و آنهایی را که مقابله کنند، میکشد؛ زیراکه پادشاه تصمیم گرفته است از زنان یورف استفاده کند تا جاودانگی آنها را به کودکان خود و در نتیجه نسل بعدی انسانها منتقل کند.
ماکیا که در هجوم انسانها به قبیلهاش گرفتار حمله اژدهای خشمگینی شده است، همراه با آن اژدها به بیرون از سرزمین مادریاش رانده میشود. او که تنها و بیکس رها شده، در دهکده ویرانهای، کودک خردسالی را پیدا میکند که مادرش در جهت حفاظت از او کشته شده است و کودک به شدت گریه میکند. ماکیا تصمیم میگیرد آن کودک خردسال را نجات دهد و نامش را آریل (Ariel) میگذارد. سپس به دهکده دیگری فرار میکند و در آنجا از خانوادهای کمک میگیرد. ماکیا هیچچیز از دنیای انسانها، نحوه تربیت کردن یک کودک که قرار است به زودی بزرگ و سپس پیر شود و همچنین غم تنهایی که باید در درونش تحمل کند، نمیداند اما تصمیم میگیرد که مادر خوبی برای فرزندش باشد و به زندگی ادامه دهد.

انیمه سینمایی ماکیا، انیمه اورجینالی است که توسط نویسنده زنی به نام ماری اوکادا (Mari Okada) در استودیو P.A. Works، نوشته و کارگردانی شده است. ماری اوکادا از آن زنان نویسندهی پرکاری است که در صنعت مردانه انیمه ژاپن، توانسته جای پای محکمی را برای خود بسازد و به همه ثابت کند که زنان نه تنها قادر به ساخت آثاری فانتزی، جنگی، تلخ و واقعگرایانه هستند؛ بلکه میتوانند مضامین بسیار ظریف احساسی و دراماتیکی را به نمایش بگذارند که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. اوکادا رزومه درخشانی از نویسندگی برای انیمههای سینمایی همچون The Anthem of the Heart (2015)، Her Blue Sky (2019) و A Whisker Away (2020) و انیمههای تلویزیونی همچون برخی قسمتهای The Pet Girl of Sakurasou (2012)، Fate/stay night(2006) و بسیاری انیمههای دیگر دارد. اما او شهرت زیاد خود را به نویسندگی برای انیمه فوقالعاده آنوهانا (Anohana: The Flower We Saw That Day) و درنهایت اولین کارگردانی خود در سینمایی ماکیا، مدیون است. این اثر ماری اوکادا، با سبک بصری و پویانمایی حرفهای استودیو P.A. Works که خالق انیمههایی چون Canaan، Angel Beats! و Another بوده و همچنین با موسیقیمتن رویایی آهنگساز کنجی کاوایی (Kenji Kawai) به تجربه فراموشنشدنی و تاثیرگذاری تبدیل شده است.
مفاهیم عمیقِ واقعگرایانه در دنیایی فانتزی

انیمه ماکیا داستانی را با محوریت زنان و احساسات آنها بیان میکند و در آن عشقی را به تصویر میکشد که عمیقتر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر میآید. داستان با ماکیای خجالتی، گوشهگیر و تنها شروع میشود که زندگی معمولیای را همراه با دوستانش کریم (Krim) و لِیلیا (Leilia) سپری میکند. با حملهای که توسط انسانها به قبیله یورفها صورت میگیرد، این سه دوست از یکدیگر جدا و هرکدام درگیر سرنوشت دردناکی میشوند که با وجود زمان محدود یک سینمایی، احساسات عمیق هرکدام از آنها در موقعیت زمانی دقیق و حساب شدهای، به زیبایی به نمایش درمیآیند. تراژدی غمناک و خشنی که لیلیا و کریم سپری میکنند، عشق و تنهایی که ماکیا با آن دستوپنجه نرم میکند و حتی احساسات کودکانه و چالشی که آریل با مادرش ماکیا دارد، همگی مفاهیمی هستند که این انیمه را بسیار عمیق و تاثیرگذار کردهاند، به گونهای که برای تماشای آن حتما باید تعدادی دستمال کاغذی کنارتان داشته باشید.
علاوه بر این، همه این ماجراها در بستری از رخدادهای زیستمحیطی و اجتماعی روی میدهند. مشکلاتی همچون بیماری لاعلاجی که جامعه انسانی و حتی جان اژدهایان را مورد تهدید قرار داده و باعث شده است انسانها تصمیم بگیرند تا از جاودانگی یورفها به نفع خودشان استفاده کنند و با این کار آسیبهای جبرانناپذیری به حقوق انسانی یورفها وارد کنند و آزادی و امنیتشان را به خطر بیاندازند. فعالیتهای زیرزمینی و شورش یورفها علیه امپراطوری، جنگ میان انسانها، حسادت، طمع و سلب آزادی نیز مضامینی هستند که به زیبایی با دنیای فانتزی و ویژگیهای خاص نژاد یورفها ترکیب شدهاند و درعین خیالی بودنشان، بسیار واقعی و باورپذیر به تصویر درآمدهاند.
عشق از نگاه مادرانه

انیمه ماکیا، برخلاف آنچه که تابهحال گفته شد، تماما درباره درد و رنج نیست؛ بلکه تمرکز اصلیاش در لحظات زیبایی است که ماکیا به همراه فرزندش میگذراند و با یکدیگر از سختیهای زندگی عبور میکنند. عشق خالص مادر و فرزندی که میان ماکیا و آریل وجود دارد، تماشای شوخیهای بانمک ماکیا و آریل، وعدههای زیبایی که به یکدیگر میدهند و صمیمیتی که بینشان وجود دارد، در کنار کمکها و محبتهای انسانهایی که آنها را در سختیها همراهی میکنند، بسیار دلنشین و دوستداشتنی است. اما این عشق در موقعیتها و دورانهای مختلف مورد چالش قرار میگیرد و باعث میشود تا ماکیا مدام از خودش بپرسد که آیا او واقعا مادر است یا تظاهر به مادر بودن میکند؟
هیچ عشق دیگری نمیتواند جایگزین عشق مادرانه شود و این احساس آنقدر قدرتمند است که به تنها نقطه امید زنان در این انیمه تبدیل میشود و آنها را به ادامه زندگی تشویق میکند.
در پایتخت امپراطوری، مادر و فرزند دیگری وجود دارند که شرایط بسیار سخت و دلخراشی را سپری میکنند. بنابراین این عشق مادر و فرزند از زاویه دیگری مورد بررسی قرار میگیرد که در نقطه مقابل رابطه میان ماکیا و آریل است. اما هر دوی آنها بر یک چیز تاکید دارند، هیچ عشق دیگری نمیتواند جایگزین عشق مادرانه شود و این احساس آنقدر قدرتمند است که به تنها نقطه امید زنان در این انیمه تبدیل میشود و آنها را به ادامه زندگی تشویق میکند. چیزی که برای شخصیتهای دیگر انیمه غیرقابل درک و عجیب مینماید. در میان انیمههای ساخته شده، کمتر انیمهای پیدا میشود که به این نوع از عشق توجه نشان داده باشد، درحالیکه انیمه ماکیا به دقت جنبههای مختلف این احساس را به تصویر میکشد که به زیبایی و ارزش انیمه افزوده است.
زمان، عنصری حیاتی

زمان در این میان، عنصر مهمی است که تضاد و چالشهای بزرگی را به وجود میآورد. آریل که به سرعت رشد میکند، در مقابلِ ماکیا که گذر زمان تاثیری بر او نمیگذارد، از ویژگیهای جالب توجه این انیمه است. ترس از دست دادن، مسئلهای است که ماکیا باید سعی کند آن را در زندگی بپذیرد و آن هم ترس از دست دادن فرزندی که او قرار است روزی شاهد پیری و مرگش باشد. اما او نمیداند که از دست دادن فقط به معنای مرگ کسی نیست و زمانی که آریل به سنی برسد که نتواند ماکیای جوان و ریزاندام را به چشم مادرش ببیند، تفاوتهای نژادی و به هم ریختن مرزها، نقش پررنگی پیدا میکنند و سایه تاریک ترس و تنهایی را بر زندگی ماکیا میاندازند.
یکی از ایرادات بزرگی که از سوی تماشاگرها به انیمه وارد شده نیز به همین مسئله زمان بازمیگردد. برخی بینندگان معتقدند که گذر زمان در این انیمه بسیار نامحسوس و گیجکننده است، زیرا که ماکیا هیچ تغییری نمیکند و تنها با رشد آریل میتوان حدس زد که داستان چه مقدار پرش زمانی داشته است؛ آن هم نه حدسی دقیق و درست! تشخیص گذر زمان در این انیمه کار پیچیدهای است، اما به نظر میرسد که همین پرشهای زمانی نامحسوس در انیمه، نحوه درک متفاوت ماکیا از گذر زمان را به خوبی به نمایش میگذارند. یورفها با زندگی جاودانی که دارند، چندان متوجه گذر زمان نمیشوند و ماکیا نیز آن را از رشد و تکاپوی دنیای انسانها درک میکند، دقیقا همانطور که ما تلاش میکنیم که گذر زمان را در این انیمه از روی تغییرات ظاهری دیگر شخصیتها تشخیص دهیم.
شخصیت پردازیهای دقیق انیمه Maquia

انیمه ماکیا از نظر شخصیتپردازی، به دلیل فرصت کوتاهی که به عنوان یک سینمایی دارد، به صورتی هوشمندانه تمرکز زیادی را بر حالات چهره، نگاهها، رفتارها و لحن گفتار شخصیتها معطوف مینماید. چیزی که با وجود طراحی ساده صورت شخصیتها، به طرز جالبی گویا و قابل درک است. برای مثال به عشق پنهان ماکیا نسبت به کریم میتوان اشاره کرد که هیچگاه در انیمه درباره آن صحبت نمیشود اما میتوان در سکانسهای آغازین، به زیبایی آن را در نگاه ماکیا مشاهده کرد که این امر از نکات بسیار جالب انیمه به حساب میآید. احساسات بیان نشده و مخفی بسیاری میان شخصیتهای این انیمه وجود دارند که هیچگاه به آنها اشاره مستقیم نمیشود و تنها بینندهی ریزبیبن و دقیق میتواند از نوع نگاه شخصیتها به یکدیگر، آنها را موشکافی کند.
همچنین، در این انیمه با پرشهای زمانی متعدد میتوانیم احساسات متفاوتی را در هر یک از شخصیتها مشاهده کنیم که در برهههای سنی مشخص یا پس از تجربههایی که بدست آوردند، در آنها شکل گرفته است. به عنوان مثال، شخصیت ماکیا ابتدا یک دختر خام و بیتجربه است، او یاد میگیرد چگونه مادری قوی باشد، او با احساسات دوران نوجوانی فرزندش دچار چالش میشود، سرانجام یاد میگیرد چگونه بر ترسهایش غلبه کند و به شخصیتی باتجربه و قوی تبدیل میشود که جان بسیاری را نجات میدهد. همین روند رشد برای شخصیت آریل نیز رخ میدهد. او که در کودکی عاشق مادرش است، به نوجوانی تبدیل میشود که به احساساتش نسبت به ماکیا به عنوان مادرش، شک میکند. او مدام فرار میکند و به دنبال هویت واقعی خود است. او پس از سالها، سرانجام متوجه احساس واقعیاش نسبت به مادرش میشود و او را گرامی میدارد. تمام این دورههای زمانی و احساساتی که در آن دورهها شکل میگیرند، با وجود زمان کمی که این انیمه دارد، به زیبایی نمایش داده شده و به عمق و تاثیرگذاری شخصیتها افزودهاند.

جهان این انیمه و عواطف شخصیتهایش بسیار گسترده هستند. با این وجود، ما میتوانیم روند رشد و تغییرات شخصیتهای فرعی همچون لیلیا و کریم، احساسات دوستان دوران کودکی آریل و حتی احساسات داداش لانگ را ببینیم، با تکتکشان ارتباط برقرار کنیم، درباره جزییات حرکات و دلیل رفتارهایشان مدتها به فکر فرو برویم و احساسات جدیدی را از خلال آنها کشف کنیم. از ديگر نکات مثبت این سینمایی آن است که هیچیک از شخصیتهای فرعی در اين انيمه فراموش نمیشوند و در زمان مناسب بازمیگردند تا نقش مهم خود را در چرخش و پیشبرد داستان ایفا کنند.
شخصیت آنتاگونیست در این داستان، به آن معنای کاملا منفی وجود ندارد. شاید بتوان پادشاهی مزارته را به عنوان آنتاگونیستی در نظر بگیریم که باعث ایجاد تمام مشکلات بهوجودآمده شده است، اما نقش منفی آن در روایت چندان مورد تاکید قرار نمیگیرد. دیگر شخصیتهایی که به نوعی دست به شرارت میزنند، نیز دلایل قابل درکی دارند که بیشتر حسی از دلسوزی و غم را در درون ما ایجاد میکنند. آنها درواقع شخصیتهایی خاکستری هستند که خود، قربانی بیعدالتیهای اجتماعی موجود شدهاند و نمیتوان به آنها خرده گرفت. به طور کلی، این انیمه کسی را به عنوان مقصر اصلی جنایتها بازخواست نمیکند و بیشتر به دنبال آن است که نشان دهد شخصیتها چگونه در برابر سختیهایی که با آنها روبهرو میشوند، واکنش نشان میدهند که از این نظر بسیار حائز اهمیت است.
قابهای درخشان و پویانمایی نرم و دلانگیز انیمه Maquia

انیمه ماکیا که در دنیایی فانتزی روایت میشود، با سبک بصری غنی و رنگبندی بسیار زیبایش، جلوه خیرهکننده و فوقالعادهای دارد. قابهای درخشان یکی پس از دیگری به نمایش درمیآیند و با نورپردازیهای زیبا و مناظر و لوکیشنهای حیرتانگیزش، حتی در مقایسه با دیگر انیمههای سینمایی برتری خود را حفظ میکند. طراحی شخصیتها نیز از شخصیتهای نژاد یورف با آن چهرههای معصومانه و موهای طلایی بلندشان گرفته تا طراحی انسانها، بسیار دلربا و دوستداشتنی هستند. پویانماییها نیز نرم و حرفهای صورت گرفتهاند و حالات چهره شخصیتها با وجود سادگیشان، نقش بسیار مهم و تاثیرگذاری را در درک احساسات شخصیتها ایفا میکنند. حرکت دوربین در این انیمه نیز در برخی صحنهها حس فضای سهبعدی را تداعی می کند؛ اما تشخیص سهبعدی یا دوبعدی بودن آن مشکل است، که همین امر دست توانمند انیماتورهای استودیو P.A. Works را در پویانمایی نشان میدهد.
موسیقی رویایی کنجی کاوایی در انیمه Maquia

کنجی کاوایی، آهنگساز برجسته ژاپنی و یکی از بزرگترین نامها در میان سازندگان موسیقیمتن در سطح جهان است؛ به همین دلیل، حضور او در این انیمه افتخاری بزرگ محسوب میشود. او که برای طیف گستردهای از مدیومهایی همچون، فیلم، سریالهای تلویزیونی، بازیهای ویدیویی و انیمهها آهنگ ساخته است، بیشتر با موسیقیمتن شاهکارِ انیمه «شبح در پوسته» (Ghost in the Shell) شناخته میشود. موسیقی متن او در انیمه ماکیا، تمام آنچه را که این انیمه به آن نیاز دارد، کامل میکند: جادوی موسیقی! موسیقی که به زیبایی با نوای زیبای ساز چنگ و گروه خوانندگان، حالوهوای رنسانسی انیمه را به تصویر میکشد، ضربه نهایی را به قلب مخاطبان وارد میکند و حسی از آرامش، پرواز و رهایی را به ما میدهد. این موسیقیمتن وجه دراماتیک داستان را تکامل میبخشد و در کنار سبک بصری زیبای انیمه، لحظات بسیار لذتبخشی را برایمان فراهم میآورد.
ماکیا :زمانی که گل موعود می شکفد

انیمه سینمایی ماکیا، از آن دسته از انیمههای سینمایی است که در داستانپردازی، شخصیتپردازی، موسیقی، سبک بصری و پویانمایی چیزی کم ندارد. اگرچه دنیای این انیمه آنچنان وسیع است که داستان آن میتوانست یک سریال 24 قسمتی را کامل پوشش دهد و باز هم زمان کم آورد. بنابراین سینمایی بودن این انیمه باعث شده است تا ما با پرشهای زمانی بسیار بلند و ناگهانی، بسیاری از وقایعی که میتوانستند در آن بازههای زمانی موردتوجه قرار بگیرند را نبینیم. اگرچه این امر هیچ ضربهای به روایت داستان وارد نمیکند، اما زیبایی و تاثیرگذاری داستان به حدی است که ما ناخودآگاه نمیخواهیم به پایان آن نزدیک شویم و به آن زودی با شخصیتهای دوستداشتنی داستان خداحافظی کنیم. انیمه ماکیا: زمانی که گل موعود می شکفد، بیش از هرچیز موفقیت بزرگش را به نویسندگی، شخصیتپردازی و کارگردانی فوقالعاده ماری اوکادا مدیون است و مضامین و مفاهیمی را در خود جای داده که میتوان ساعتها راجع به آنها فکر و بحث و گفتوگو کرد. بنابراین، اگر به دنبال انیمه کاملی میگردید که بتواند ذهنتان را تغذیه کند و روز خوبی برایتان بسازد، بدونشک این انیمه میتواند لحظات بسیار لذتبخشی را به شما هدیه دهد.
آیا تاکنون انیمه ماکیا را تماشا کردهاید؟ درباره آن چه فکر میکنید؟ نظراتتان را با ما درمیان بگذارید.
همچنان بخوانید:


به نظر من نبینین
خیلی افتضاح و کودکانه
به جاش شهر اشباحو ببینین
هوی هیت نده خیلیم خوب بود:|
تو پیری این بچه گانه نیست😂
عجیب ترین نظری بود که تو هفده سال عمرم خوندم
دو سال پیش این انیمه رو دیدم هر موقع یادی ازش میکنم بغضم میگیره🥺داستان و پویانمایی بسیار احساسی و غم انگیزی داره
من که خیلی این انیمه رو دوست داشتم من با گسر داییم دیدم اشکم درومد خیلی زیباست و اون کامنت اول که گفتی داستان کودکانه است نه اصلا هم کودکانه نیست هر سنی میتونه ببینه و اینکه یک انیمه خیال انگیزه
من که خیلی این انیمه رو دوست داشتم من با گسر داییم دیدم اشکم درومد خیلی زیباست و اون کامنت اول که گفتی داستان کودکانه است نه اصلا هم کودکانه نیست هر سنی میتونه ببینه و اینکه یک انیمه خیال انگیزه
نمیدونم چرا حس کردم هنوز انیمه رو ندیده میخواد گریم بگیره!
منم! 😂❤️✨
من این انیمه رو به عنوان « تبار مهجور » میشناسم جایی که این افسانه ها بخاطر عمر زیادشون مجبور به دوری از انسان ها هستن وگرنه باید شاهد مرگ همه عزیزان و فرزندان و نوه هاشون باشن برای همین مهجور و جداافتاده هستن و البته تفاوت جالبش با کارکترهای جاودانه باقی فیلم ها اینه که رشد شخصیتی و بلوغ فکریشونم هماهنگ با رشد جسمیشونه که باعث میشه ماکیا مثل ی دختر پانزده ساله تو کل زمان داستان رفتار کنه(هرچند در ظاهر میخواد خودشو بزرگ نشون بده و مثلاً گریه نکنه) یا حتی وقتی که اریل پیر رو روی تخت میبینه
عالی بود خیلی خیلی عالی
خیلی خوب همه چی رو به تصویر کشیده بود
عالی بود خیلی خیلی عالی
خیلی خوب همه چی رو به تصویر کشیده بود
پیشنهاد میکنم (مدفن کرمهای شب تاب)رو هم ببینید