فیلم کفرناحوم یا Capharnaum محصول سال ۲۰۱۸ و نامزد دریافت بهترین فیلم غیر انگلیسی اسکار و بفتا و گلدن گلوب، برنده جایزۀ ویژۀ هیئت داوران کن و همچنین نامزدی و برندۀ چندین و چند جایزۀ دیگر از فستیوالها و جشنوارههای دیگر است. این فیلم یک بار دیگر نشان دهندۀ این حقیقت تلخ است که داوران و منتقدان سینمایی در غرب به جای دید سینمایی، خط مشی سیاسی را در بررسی آثار دخیل کردهاند و در عوض نگاه فرمی به فیلم، با نگاهی موضوعی با آن مواجه میشوند؛ موضوعی در راستای اهداف رسانهای غربی، حال آن که موضوع و ایده به خودی خود دلیلی بر خوب بودن یک اثر سینمایی نیست.
جدا از بازی خوب بازیگر نوجوان فیلم که بدون شک بهترین قسمت فیلم محسوب میشود، شاید بتوان گفت غم انگیز نبودن زیاد از حد فیلم با وجود نشان دادن فقر مطلق، یک نکته مثبت برای فیلم به حساب میآید اما این روزنۀ امید در راستای رسیدن به بهشت اروپا و خروج از جهنم لبنان قرار دارد که این موضوع در نمای پایانی فیلم کاملاً مشهود است؛ یعنی تنها جایی که زین لبخند میزند آن هم برای گرفتن عکس پاسپورت. دیگر خودتان تا آخرش را بخوانید!
فیلم خیلی بیشتر از آنچه به نظر میرسد سانتی مانتال است؛ یعنی تمام زورش را میزند تا هر جور که شده احساسات مخاطب را برای ترحم نسبت به کارکتر و فضای موجودش برانگیزد
بنابراین فیلم خیلی بیشتر از آنچه به نظر میرسد سانتی مانتال است؛ یعنی تمام زورش را میزند تا هر جور که شده احساسات مخاطب را برای ترحم نسبت به کارکتر و فضای موجودش برانگیزد. فیلم آن قدر به این کار ادامه میدهد که از سانتی مانتال هم فراتر میرود و به چیزی بیگانه با فضای موجود یا اصطلاحاً اگزوتیک تبدیل میشود که در ادامه بررسی آن میپردازیم.
به قاب بندی و نمایی که کارگردان در تصویر زیر از کمک کردن به زین انتخاب میکند کمی دقت کنید. دوربین با فاصله از زین و در نمای دور قرار دارد تا این پیش آمد را ثبت کند که در واقع نشان دهندۀ انتخاب نگاه از بیرون به درون از جانب فیلمساز است. چنین رویکردی سبب میشود شاهد نگاهی پست در سرتاسر جامعه به انسانیت باشیم و اگر هم کمکی صورت میگیرد یا از روی منفعت است (مثلاً برای قاچاق انسان) یا از ترحمی است که کارکتر به دلیل غرورش آن را پس میزند و تازه دوربین در این نقطه هم حاضر نیست برای این کار بهایی قائل شده و به آن نزدیک شود و یا احیاً مکثی روی آن داشته باشد.
در مقابل این اثر، فیلم دزدان فروشگاه را شاهد بودیم که رقیب کفرناحوم برای بهترین فیلم جشنواره کن بود که خوشبختانه دزدان فروشگاه توانست انتخاب هیئت دوران برای بهترین فیلم باشد. در مقایسه باید گفت که نگاه دزدان فروشگاه به فقر بر خلاف کفرناحوم نگاه درون به بیرون و صد البته انسانیتری است چون تمام ماجرا از درون خانواده بیان میشود و تمرکز کمتر روی دستگاههای کشوری و اجتماعی، آسیب شناسی را از درون خانواده شروع میکند و در انتها به کل فرهنگ جامعه گسترش میدهد. مثلاً در سکانسهای بازجویی ما زیاد بازپرسین را نمیبینیم و فقط شاهد اعترافات اعضای خانواده هستیم. از طرفی کل جامعه هم پست نشان داده نمیشود مثلاً شاهد پیرمرد مغازهداری هستیم که علیرغم دزدی از مغازهاش پسر نوجوان را نصحیت میکند که این کار را به خواهر کوچکترش نیاموزد و فیلمساز با مکث به موقعش این را به روشنی عیان میکند.
در سینمای کلاسیک هم نمونۀ فوق العادهای با موضوع فقر را داریم یعنی فیلم خوشههای خشم محصول سال ۱۹۴۰ از جان فورد. در این فیلم علاوه بر آن که جان فورد نگاه تحقیر آمیزی نسبت به فقر خانواده داستان ندارد، مردمانی که در مقابل این خانواده قرار میگیرند را هم پست فطرت نشان نمیدهد بلکه فرهنگ شهرنشینی و مدرنیته را مورد انتقاد قرار میدهد. مثلاً در سکانسی از این فیلم پدر خانواده برای خرید مقداری نان به فروشگاهی مراجعه میکند، اما چون پول کافی ندارد نمیتواند یک بسته کامل بخرد و دختری که آنجا کار میکند، در ابتدا در مقابل دادن نان مقاومت میکند و سپس با صحبتهای صاحب کارش حاضر میشود بسته نان را به طور کامل به قیمتی کمتر به پدر دهد و نکته مهم تازه بعد از این ماجرا است درست وقتی که پدر میخواهد برای کودکانی که همراهاش به مغازه آمدهاند آبنبات بخرد و اینبار دختر چشمش به آنها میافتد و قیمت را چهار یا پنج برابر پایینتر از قیمت واقعیش میگوید تا پدر بتواند آن را بخرد.
در ادامه پس از خروج پدر از مغازه، کامیون داری که زیاد مخاطب با آن همزاد پنداری نداشت و از قضا شاهد ماجرا بود (دوربین چندبار به او کات زد تا بر این موضوع تأکید کند)، در پایان، باقی ماندۀ پول آبنباتها را حساب کرد و دروبین در این موقعیت مکث کرد و این یعنی هنوز انسانیت وجود دارد و مشکل از فرهنگ موجود است نه انسانیت.
حالا با کفرناحوم مواجه هستیم که در ابتدا انسجام و پیوستگی لازم برای روایت را ندارد چرا که هر موقع که میخواهد فلش بک میزند بدون آنکه مشخص کند این فلش بک از نگاه کدام کارکتر است و اصلاً چه الزام داستانی وجود دارد که روایت را این گونه ناپیوسته ارائه کرد. در بخش کارگردانی هم با یک دوربین روی دستی روبهرو هستیم که هر چند زیاد آزار دهنده نیست اما مدام از دنبال کردن کارکتر و نشان دادن موقعیتها جا میمانند و نمیتواند تصویر درستی از وضعیت کارکتر و میزانسن ارائه کند.
به تمام اینها باید سیاه نمایی در بازنمایی واقعیت را اضافه کرد تا متوجه شد که کارگردان اثر، باج رسیدن به جایزه و جهانی شدنش را با فروش خود و هم وطنانش پرداخت میکند؛ این چه دنیایی است که تنها جایی که آدمها میتوانند خوشحال باشند و بخندند زندان است؟ این چه دنیایی است که تمامش برای زین جهنم و حتی لحظهای نمیتواند در آن لبخند بزند؟ این چه دنیایی است که حتی یک پدر هم به معنای پدر خانواده و یک مادر به معنای مادر خانواده نمیتوان در آن یافت؟
نتیجه همۀ موارد گفته شده این است که فیلم قادر نیست نشان دهد چه فرهنگی زن و شوهرها را به سمت بچهدار شدن سوق میدهد و با ترسیم یک چهره پست از آنها، به اهمیت وجود خانواده توهین میکند، به کشور و مردمانش هم توهین میکند؛ در واقع به جز زین، تنها فردی که میتواند از انسانیت چیزی درون خود داشته باشد، تیگیست است که خودش اهل کشور دیگری است. فیلم از ابتدای حضور در دادگاه تا انتها شکایت به دلیل بچهدار شدن را بسط میدهد و به گفتمانی از پوچ گرایی بدل میکند و نه یک نقد اجتماعی که احیاناً بخواهد سازنده هم باشد.
پس به نظر باید پذیرفت که کن یا فستیوالها و جشنوارههای مشابه فارق از جنبه سینمایی اثر، از جنبه موضوعی و مضمونی با آن بر خورد میکند. حال ممکن است در این بین شاهد با یک اثر قابل تحسین مثل دزدان فروشگاه بود یا یک اثر خیلی بد مانند کفرناحوم.
«فیلم خیلی بیشتر از آنچه به نظر میرسد سانتی مانتال است؛ یعنی تمام زورش را میزند تا هر جور که شده احساسات مخاطب را برای ترحم نسبت به کارکتر و فضای موجودش برانگیزد
بنابراین فیلم خیلی بیشتر از آنچه به نظر میرسد سانتی مانتال است.»
به نظرم نقد بیشتر دچار بیماری فراستییسم شده زیرا به جای نقد صحیح سعی کرده تنفراش را از فیلم نشان دهد و از هیچ جملهای هم دریغ نکرده.
بنابراین نقد خیلی بیشتر از آنچه به نظر میرسد سرشار از نفرت است.
در ضمن بازی خوب بازیگر نوجوان خودش بار احساسی زیادی را به مخاطب منتقل میکند فیلم زور نمیزند.
ممنون که متن رو نقد کردید. اما لازمه که یه نکتهای رو بگم که تصور اشتباه پیش نیاد. من قبلا هم گفتم که به شدت تحت تاثیر آقای فراستی هستم که به خودی خود فکر نمیکنم مشکلی داشته باشه اما واقعیت اینکه این احساس خودم نسبت به فیلم و همون بار اولی که دیدم همچین حسی داشتم. همین حس رو نسبت به فیلن انگل دارم و خیلی فیلمهای دیگه که احتمالا آقای فراستی ازش بد گفته. تازه به نظرم باید به یه سریها بدتر از این هم میگفت. ولی این نیست که همیشه با ایشون موافق باشم. مثلا راجع به فیلم به وقت شام به نظرم تعریفهاشون بیمورده یا راننده تاکسی فیلم خوبیه و زندگی چه شگفت انگیز است عالیه که ایشون اخیرا گفته بودن فیلم بدیه که من دلیلش رو نمیفهمم و مخالفم.
چقد نقد چرتو پرتی کردی
اسمونو به ریسمون بافتی از موضع فقر چسبیدی به امریکا دشمنه و لبنان بهشته و کشورای اروپایی به کارگردان پول دادن
.
عرضم به حضورت که کارگردان این فیلمو با وام مسکنش ساخته
باید این جا بیفته که کسی پول نون نداره بچه دار نشه نه مثل این اسکلا یا اخوندا عین بز پاکستانی 6تا 6تا بچه بیارن خودشونم نون خوردن ندارن