ماجرای سریال هم گناه در یک سکانس متوسط از بازی ضعیف فردی در نقش رفتگر آغاز میشود که در یک حادثه قابل پیشبینی، در گذر از عرض خیابان با خودرویی تصادف میکند و ما را با فصل افتتاحیهای نه چندان درخور معرفی سریال تنها می گذارد.
در سکانس بعد هم شاهد یک نمایش تجاری از کنسرتی با میزانسنهای زننده میشویم که در پس لبزدنهای تصنعی کاراکتر «امین»، ترانهای تجاری پخش میشود که البته ترجیح میدهیم به استفاده از موسیقی پاپ مصرفی در این سکانس نپردازیم. چرا که این جنس از موسیقی، این روزها آنچان در تسخیر فرهنگ موسیقایی کشور و اذهان جامعه، موفق عمل کرده؛ که به نظر میرسد نقد آن، نوعی حرکت ضد اجتماعی و توهین آمیز تلقی شود.

اولین خرده روایت سعی در نمایش ارتباط دو شخصیت به نامهای« نیکی» و « امین» دارد که در این راستا، یک نمایش عقیم از حسادت، عاطفه، گفت و گویی طوطیوار و نامشخص میبینیم که مخاطب را به هیچ سمت و سویی رهنمون نمیکند. تنها چند گره گفتمانی، با منطق وارفته، از بوس فرستادن امین روی استیج تا علاقهمندی نیکی به داییِ امین است. حتی میزانسن هم در این گفت و گوی خصوصی، توانایی نمایش یک رابطه قابل درک را ندارد و دوربین سرد و بلاتکلیف ناظر این دیالوگهای بی در و پیکر است. اما شاهکار روایت، زمانی اتفاق میافتد که کارگردان هاج و واج به دنبال راه حلی برای تغییر صحنه (و نه در راستای پیشبرد داستان)، یک دلیل تو خالی دیگر برای بستن سقف ماشین و دور کردن نمای دوربین میسازد و یک گفت و گوی کمخاصیت دیگر در این راستا نیز دقایقی بهطول میانجامد.
با نگاه سادهای به کارنامه «احسان کرمی» میتوان گفت که تا اینجای کار، بهرهگیری لازم از تواناییهای او در ایفای نقش شخصیت امین انجام نشده و بازیگر مقابل او نیز یا تجربه و مهارتی برای نجات این موقعیت از دست رفته ندارد، یا کارگردان در بهرهگری لازم از بازیگر منتخبش دچار ناتوانی شده است. ادای جملاتی حفظ شده بصورت مونوتون و بدون قدرت بیان هر گونه احساس، فضایی را خلق میکرد که بیشتر شبیه روخوانی نمایشنامه برای تمرین بازیگران است و نه سکانسی که کارگردان به عنوان خروجی قابل ارائه برگزیده و تصمیم دارد قسمتی از داستان خود را هم با آن روایت کند.

در خرده روایت بعدی، داستان انقدرها هم مفلوج از کار افتاده نیست. اولین تصویری که از یک خانواده کم بضاعت، در محلهای فقیر نشین، در ذهن شما شکل میگیرد چیست؟
نگران نباشید. تمام تصورات خود را به خوبی در نحوه روایت، چیدمان، طراحی لباس و گریم کلیشه ای این سریال پیدا میکنید. بدون ذرهای خلاقیت، همچنان دختر جوانی وجود دارد که قرار است به پیرمردی شوهرش بدهند. مادر خانواده با جاروی چوبی که در دست دارد در خیابان میدود و همه اعضای خانواده، لباسهای «استوکی» به تن دارند که برای یافتن آنها باید به بیست سال قبل بازگردید. لازم به ذکر است که دقیقا همانطور که متصور هستید، سرپرست خانواده که مرد است، بسیار بیچاک و دهن و زور گوست. ناگفته نماند که «علی باقری» در نقش «رحمان» بازی قابل ملاحظهای دارد؛ ولی این نقش آفرینی با انتخاب اشتباه میزانسن و تدوین نه چندان موفق، در سکانس نوانخانه، تلف میشود.
در استفاده از کلیشهها نباید یک قراضهدان را فراموش کنیم که همه میدانند و میدانیم که تمام خلافکارها یا در یک زیر زمین نمناک و کثیف کار میکنند یا در یک قبرستان آهنآلات. خلافشان هرچه باشد هم فرقی نمیکند. خوشبختانه سازندگان در این بخش هم توقعات ما را براورده کردهاند تا از هرگونه حمله قلبی در اثر شگفتی از خلاقیت، در امان بمانیم.

در طول فیلم، نقص غیر قابل چشم پوشی در قاببندی، جلب توجه نمیکند. استفاده مدام از ترکیببندی قرینه و قرار دادن کاراکتر در وسط تصویر، هرچند دارای اشکال نبود اما موفق نشد تا نمایی بیانگرا و در خدمت روایت بسازد.
طراحی صحنه و موقعیت نه فقط در مواردی که ذکر شد بلکه در تمام اجزای این سریال، در قابل انتظارترین حالت خود مجسم میشود.
کم توجهی به جزئیات به ظاهر کم اهمیت، از استفاده از بازیگران کم تجربهای گرفته که در مقابل وزنههای سینمایی، بسیار ناکارامد می نمایند تا ایرادات فاحش در گریم و میزانسن، هشدار از کم حوصلگی کارگردان و تمرکز او بر مواردی را میدهد که تنها فروش این سریال را (در شبکه پخش خانگی) تضمین کند.
هرچند نحوه انتخاب بازیگران، نویدی بیش از این را در ذهن زنده نمیکرد و با شخصیت پردازی تکراری برای محسن کیایی و خلق موقعیتهای مبتذل برای ساختن ظاهری رادیکال از سریال، این فرض را سریعا به یقین تبدیل میکند.
در تنها روایتی که در این قسمت، کمی بالغ میشود و به مرحله تعلیق میرسد، «پرویز پرستویی» را در نقش سرهنگی میبینیم که در جریان پرونده جنایی خود درگیر یک گره عاطفی از گذشتهاش میشود.

اگر گریم غیرقابل قبول پرستویی و همچنان کت چرم مشکی او (که انگار وصله تن تمام افرادی است که نقش پلیس را در سینما و تلوزیون ایران بازی میکنند) را کنار بگذاریم، به نظر میرسد روایت اصلی این سریال در نقطه قابل اطمینانی قدم گذاشته و احتمال میرود چیزی در این روایت، قابل ارائه باشد که باید در قسمت بعد منتظر آن باشیم.
نقش آفرینی قابل توجه پرویز پرستویی، «حبیب رضایی» و « رویا تیموریان»، شاید نقاط قوت چشمگیری برای سریال باشند، اما نمیتوانند تمام نقصانهای ساختاری فیلم را جبران کنند. در نتیجه محصول مورد بحث، چنان از هم گسیخته و ناهمگون جلوه میکند که گویی این بازیگران شاخص، وصلههای زرین بر لباسی مندرس هستند.


نقد خوبی بود
ولی بین همه ی سریال هایی که تاحالا تو فیلیمو دیدم این از همشون بهتر بوده
میشه لینک دانلود تیتراژش رو که علیرضا قربانی خونده رو هم قرار بدید؟
چقدر که بازی پرویز پرستویی بد بود. چطور میگین بازیش خوبه؟ حبیب رضایی فقط خوب بود
بابا شما فقط یه قسمت دیدن چرا قضاوت میکنید؟
نقد هم اصن خوب نبود چون الان که دیگه داره تموم میشه داریم میبینیم که یکی از پر چالش ترین سرسال ها است. از قدیم گفتن زود قضاوت نکنید
ببخشید این سریال همگناه رو دقیقا از کجا میتونم دانلود کنم؟
از فیلیمو یا نماوا
یادش بخیر بازی پرویز پرستویی با حبیب رضایی تو آژانس شیشه ای
من هم دیدم سریال هم گناه رو واقعا نا امید شدم
یکی از بهترین نقدهایی ک دیدم.دوستان فریب این چهارتا بازیگر رو نخورید و وقت و گیگ خودتون رو هدر ندید