سری کمیکهای Watchmen در سال ۱۹۸۶ و توسط الن مور (Alan Moore) افسانهای و دیو گیبنز (Dave Gibbons) خلق شدند. داستان این کتابها در دنیایی خیالی دنبال میشد که در آن ابرقهرمانان در جامعه مقبولیت پیدا کرده بودند. با این وجود، داستان این اثر شباهت فراوانی با اتفاقات سیاسی رخ داده در سال ۱۹۸۵ در دنیای واقعی داشت. مهمترین این شباهتها تنشهای ناشی از جنگ سرد بود. در آن زمان تهدید حملات اتمی به میزان هراسانگیزی، توسط تمامی مردم جهان، حس میشد.
این احساس ترس در مارس سال ۱۹۸۵ و با انتخاب میکاییل گورباچف به عنوان رهبر اتحاد جماهیر شوروی قدرت گرفت. تصمیمات گورباچف در ماهها و سالهای بعد از انتخاب شدنش (چون مشخص کردن مهلتی برای آزمایش سلاحهای اتمی، بنیانگذاری جنبش اصلاحی پرسترویکا) اتفاقات آخرین فصل جنگ سرد را رقم زدند و اینگونه مینمود که نابودی دنیا و نسل بشریت، به تعویق افتاده باشد. اما در سال ۱۹۸۵ و زمانی که الن مور و دیو گیبنز کمیکهای Watchmen را به تصویر میکشیدند، به نظر میرسید که مهلت زندگی آدمها بر روی زمین به پایان رسیده است.
آن حس وحشت و هراس ناشی از پایان دنیا و هرج و مرج، حضوری برجسته در Watchmen داشته و اغلب توسط ساعتها انتقال داده میشود. لغت لاتین Watchmen به معنای نگهبانان است، برداشتی از لغت Custodes در جملهی نمادین Quis custodiet ipsos custodes، سوالی که در کتابها به دفعات بر دیوارهای شهر دیده میشود. چه کسی نگهبان نگهبانان است؟
اگر از طرفداران آثار الن مور باشید، میدانید که او عاشق بازی با کلمات است و به همین دلیل حضور مشخص ساعتها (Watches) در داستان کاملا با سبک نویسندگی او همخوانی دارد. قهرمان شکست ناپذیر این داستان، دکتر منهتن (Doctor Manhattan)، زندگی خود را به عنوان جان اوسترمن (Jon Osterman) آغاز میکند، مردی که علاقهی فراوانی به تعمیر ساعتها دارد؛ اما سرنوشت گونهای دیگر رقم خورده و او ابتدا دانشمندی اتمی و سپس به ابرموجودی خدامانند تبدیل میشود. در کتاب به مناسبت پنجاهمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما، تصویری نمادین از ساعتی خراب بر جلد مجلهی TIME وجود دارد، ساعتی که درست در لحظهی نابودی این شهر و مرگ هزاران نفر، از کار افتاده است.
زمانسنجی که مهمترین منبع تمامی ساعتهای موجود در دنیا است، به مقیاسی به نام Doomsday Clock تعلق دارد. مقیاسی از فاصلهی بشریت تا فاجعهای جهانی که به دست خود او رقم میخورد و شامل مواردی چون جنگ اتمی میشود. این ساعت توسط انجمن غیرانتفاعی دانشمندان اتمی طراحی شده و این فاصلهی مرگبار را به واحد دقیقه به نیمهشب محاسبه میکند. در این مقیاس نیمه شب نقطهی بدون بازگشت است. ساعت استفاده شده توسط انجمن دانشمندان اتمی شباهت فراوانی به نمونهی طراحی شده در پشت جلد کتابهای Watchmen است. یکی از دیالوگهای کتاب نیز اشارهای مستقیم به این مقیاس کرده و وضعیت آن را پنج به ۱۲ بیان میکند.
این دیالوگ نشان میدهد که فاصلهی دنیای خیالی Watchmen تا آخرالزمان، از دنیای واقعی ما بیشتر است. بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۷، این ساعت ۱۱ و ۵۷ دقیقه را نشان میداد. این مقدار در سال ۱۹۹۱ به لطف فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به ۱۱ و ۴۳ دقیقه رسید، اما این به معنی گریز بشریت از خطر نابودی نیست. انجمن غیر انتفاعی دانشمندان اتمی این ساعت را از سال ۲۰۱۸ بر روی ۱۱ و ۵۸ دقیقه تنظیم کرده است. عملی که دلیل آن را میتواند اضافه شدن خطراتی چون تغییرات آب و هوایی به خطر جنگ اتمی دانست. برای درک رابطهی این مقیاس و ساعتهای کتاب Watchmen، جالب است بدانید که تمامی ساعتهای موجود در آن بر روی چند دقیقه مانده به نیمه شب تنظیم شدهاند.
دنیای Watchmen علاوه بر پیشرفتهتر بودن نسبت به دنیای واقعی (به لطف اختراعات Doctor Manhattan)، تفاوتهای ریز و درشت دیگری نیز با آن دارد. شهر نیویورک به تصویر کشیده شده در این کتاب تفاوتهای کلیدیای با نیویورک سال ۱۹۸۵ در دنیای واقعی دارد. این شهر خیالی مملو از ایستگاههای شارژ ماشینهای برقی و رستورانهای هندی است، پدیدههایی که محصول جنگی نامعلوم هستند. باجههای روزنامه فروشی این شهر مملو از مجلاتی هستند که به جای پرداختن به ابرقهرمانان، به دزدان میپردازند. به واقع چه کسی به داستانهای خیالی نیاز دارد، آن هم زمانی که در دنیای واقعی اتفاقات بزرگتری افتادهاند؟
نباید از شباهتهای بین نیویورک Watchmen و نیویورک واقعی نیز بگذریم. شهری تاریک، کثیف و پر از افراد افساد. روایت رورشاک (Rorschach) از این شهر شباهت فراوانی با مونولوگهای ترویس بیکل (Travis Bickle)، شخصیت اصلی فیلم جاودانهی راننده تاکسی (Taxi Driver)، دارد. هر دوی این شخصیتها مرتبا به مناطق خطرناک جزیرهی منهتن رفته و از فساد و تاریکی فراوان آن به تنگ آمدهاند. البته همانطور که این روزها در سریال The Deuce نشان داده میشود، این شهر تغییر میکند؛ تغییری کند و دشوار که با مقاومت فراوانی روبرو میشود.
شاید باورش سخت باشد، اما کمیکهای Watchmen موفقیت خود را تا حد زیادی مدیون تغییرات صنعت کمیک در دههی ۸۰ میلادی هستند، تغییراتی که البته مور و گیبنز در ایجاد آنها نقشی مهم داشتند. هر دوی آنها بخشی از هنرمندان مستعد انگلیسی بودند که در اوایل آن دهه در آمریکا مورد توجه قرار گرفتند و هر دوی آنها به لطف لن واین (Len Wein)، یکی از بزرگترین نویسندگان و ویراستاران کمپانی DC، در این کمپانی مشغول به کار شدند. گیبنز با طراحیهای متفاوت و پویای خود تحولی عظیم در کمیکهای Green Lantern ایجاد کرد و Moore نیز نویسندگی شاعرانه و پیچیدگی انگلیسی آثاری چون Marvelman (که در آمریکا به دلایل حقوقی به Miracleman تغییر نام داد) و V for Vendetta (که در آن زمان هنوز اثری ناتمام بود) را وارد کمیکهای رو به افول Swamp Thing کرد.
موفقیت این کتابها در کنار استقبال همهجانبه از کار فرنک میلر (Frank Miller) بر روی سری Daredevil، راه را برای خلق آثار بزرگسالانه و مفهومی در این صنعت هموار کرد. سال ۱۹۸۶ نیز کمیکهای Watchmen و The Dark Knight Returns منتشر شدند که هر دو، در کنار آثار هیجانانگیز مستقل، کمیکها را به سرگرمیای جذاب برای مخاطبان مسنتر و پختهتر تبدیل کردند.
مور و گیبنز تمامی جلدهای Watchmen را، به جز جلد پایانی، با بخشی دایرهالمعارف مانند که اطلاعاتی از دنیای آن را ارائه میداد، به اتمام میرساندند. یکی از این بخشها شامل نوشتهای از ایدرین ویدت (Adrian Veidt)، که به نام Ozymandias نیز شناخته میشود، بود. ویدت در این نوشته استراتژی بازاریابی کمانی خود، Nostalgia (برند تولید عطر و افترشیو در دنیای Watchmen)، را عقبمانده خطاب کرده و موفقیت آن را ناشی از تردیدی جهانی و ماندگار میداند. در دوران تاریک و غمزدهای که داستان این کمیکها در آن جریان دارد، بسیاری از افراد به دنبال راهی برای بازگشت به روزهای گرم گذشته بودند و این برند راهی عالی برای این منظور بود. Watchmen در جهت خلاف این تفکر حرکت کرد و زندگی را در صورت گذر انسانها از خط فرضی نابودی، به تصویر میکشید.
در عین حال، کتاب احتمالات دیگر را نیز در نظر میگیرد. در ادامهی همین نوشته، ویدت اذعان میکند:
به طور ساده، شرایط کنونی به نحوی بشریت را در خود غرق کرده که او به سمت جنگ خواهد رفت. اگر این اتفاق بیافتد، بهترین برنامههای ما برای زندگی نیز بیاستفاده میشوند. اما من فکر میکنم که اگر صلح دوام آورد، موج جدیدی از خوشبینی اجتماعی متولد خواهد شد.
داستان Watchmen به گونهای اتمام مییابد که احتمال هر دوی این موارد موجود دارد. صلح پس از فاجعهای عظیم ایجاده میشود، اما ادامهی وجود و انتشار احتمالی خاطرات رورشاک میتواند به معنای بازگشت بیثباتی و جنگ، در هر زمانی، باشد. پایانی نسبتا امیدوارانه که در زمانی که بشریت، دست کم در ظاهر، از نابودی فاصله میگرفت، نگاشته شد. پایانی که کاملا امکان ادامهی داستان را میبندد. اما لیندلوف تصمیم گرفته است که در سریال خود به ماجراهای پس از کمیکهای Watchmen بپردازد. آیا ارتباطی مستقیم بین وقایع سریال و کتابها وجود دارد؟ این سوال ممکن است اشتباه باشد. در هر صورت باید منتظر ماند و دید که آیا اثر تلویزیونی خلق شده توسط یکی از هیجانانگیزترین نویسندگان کنونی دنیای سرگرمی، میراث مور و گیبنز را حفظ خواهد کرد، یا با شکستی منحرف شده و تمام عیار روبرو خواهیم شد.