فصل سوم سریال The Handmaid’s Tale (سرگذشت ندیمه) نیز به اتمام رسید. قصد داریم تا تمام اتفاقاتی که در پایان این فصل رخ داده است را توضیح دهیم و معنای آنها را برای شما روشن کنیم. سومین فصل از سریال درام شبکه Hulu، با بازی الیزابت موس (Elisabeth Moss) در نقش خدمتکاری به نام ژون آزبورن (June Osborne) یا همان افجوزف (Ofjoseph)، با قسمتی با نام “Mayday” جمعبندی شد.
پس از گذشت مدتها از اتمام داستان ژون (June) در رمانی به همین نام و به قلم مارگارت آتوود (Margaret Atwood)، فصل سوم سریال The Handmaid’s Tale بازخورد تصمیم نهایی جون را در پایان فصل دوم مورد بررسی قرار میدهد، این بازخورد در کنار قصد درونی او برای ورود به مبارزه با Gilead و تلاش برای نابود کردن این جمهوری از درون است. شاید این همان موضوعی است که نام قسمت پایانی یعنی Mayday نیز تمرکز ویژهای روی آن دارد، با در نظر گرفتن اینکه عنوان این قسمت اشارهای نیز به نقشه شبکهی مارتاس (Marthas) برای فراری دادن ۵۲ کودک از گیلیاد (Gilead) به کانادا، دارد.
این کمی ناراحت کننده است که فصل سوم با وجود طولانیتر بودن نسبت به دو فصل قبل، سعی دارد تا موضوعات را برای فصل چهارم سریال سرگذشت ندیمه جمعبندی کند. ساخت فصل چهارم سریال The Handmaid’s Tale به صورت رسمی تایید شده است. در قسمت “Mayday” شاهد ریسکپذیری ژون برای تکمیل ماموریتش هستیم، که این عمل او هم احساس امید ایجاد میکند و هم باعث ایجاد عواقب بزرگی میشود.
ژون در پایان سریال سرگذشت ندیمه به موفقیت رسید
ماموریت ژون در پایان فصل سوم سریال The Handmaid’s Tale در واقع ادامه دادن نقشهی قسمت قبل (با نام فداکاری Sacrifice) بود، که با کمک مارتاها و ندیمههای دیگر که بخشی از شبکه زیرزمینی بودند، توانست ۵۲ کودک را توسط یک هواپیما از گیلیاد به کانادا بفرستد، تا آیندهای امنتر و روشنتری داشته باشند. گرچه با فرار یکی از مارتاها، سربازان زیادی به منطقه نفوذ کردند و انجام ماموریت با مشکلات بیشتری روبهرو شد.
این موضوع زمانی که تعداد بچهی بیش از انتظاری در خانهی لارنس (Lawrence) پیدا شدند، سخت و پیچیده شد، اما ژون، فرمانده لارنس و مارتاها توانستند به آن کوکان کمک کنند. آنها موفق شدند تا به هواپیما برسند، و درحالیکه ژون و مارتاها در پشت سنگها جلوی سربازان را میگرفتند، کودکان اجازه پیدا کردند تا سوار هواپیما شده و به کشور کانادا بروند.
این یادداشت امیدوارکنندهای برای سریال The Handmaid’s Tale به حساب میآید، چون این کودکان در واقع آیندهی کشور گیلیاد بودند؛ کسانی که برای نسلها باید این قوانین را ادامه میدادند. گرچه هنوز تمام کودکان از گیلیاد خارج نشدهاند، و تعداد بیشماری از زنان به بردگی در آن کشور مشغول هستند، با این وجود این عملیات یک ضربه بزرگ در مبارزه علیه گیلیاد محسوب میشود، و به نوعی حتی اگر در طول زندگی ژون نیز این اتفاق نیافتد، کشور گیلیاد رفته رفته سقوط خواهد کرد.
پایان فصل سوم سریال The Handmaid’s Tale کاملا احساسی بود
سریال سرگذشت ندیمه اغلب به عنوان یک سری قدرتمند وارد میدان شده است، این موضوع را میتوان از روی تمها و عناوین شوکهکننده آن، زمانبندی و پیشزمینه احساسی سریال متوجه شد، اما حتی با وجود این استانداردها لحظاتی در قسمت “Mayday” وجود داشتند که اشک بیننده را سرازیر میکردند، اما در کنار آن نیز اتصالاتی را به دنیای واقعی بوجود میآورد. موضوعات مختلف برابری بین کشور گیلیاد و رفتار با زنان در کشور آمریکا و دیگر نقاط جهان وجود دارند که در طول سریال The Handmaid’s Tale به آنها اشاراتی شده است، اما در این قسمت شاهد درخشش جنبههای متفاوتی از این موضوع هستیم.
سرگذشت ندیمه با رسیدن بچهها به کشور کانادا به پایان رسید. درحالیکه قطعاً این یک پایان خوشبینانه برای دختر جوانی به نام ربکا (Rebecca) بود که در نهایت توانست به پدرش برسد و درباره پوشیدن لباسهایی که دوست دارد با پدرش صحبت میکند، این صحنهها به مخاطب نوعی احساس امنیت القا میکند، و شباهتی به اردوگاههای بازداشتی در ایالت متحده امریکا دارد، جایی که تعداد زیادی از سازمانها مطبوعاتی ویدیوهایی از رسیدن کودکان به والدینشان بعد از رهایی از اردوگاه را به نمایش گذاشتهاند. گرچه سریال The Handmaid’s Tale تصمیم گرفته است تا برای اولین بار چرخش مثبت این قضیه را نشان بدهد، و این موضوع را به زیباترین لحظه سریال تبدیل کند، همچنین این صحنه دارای بار احساسی زیادی بود چون به عنوان پژواکی از دنیای واقعی محسوب میشد.
سریال سرگذشت ندیمه، پیچ و خم بزرگی را برای سرینا جوی بوجود آورد
در قسمت فداکاری (Sacrifice)، واترفوردها (Waterford) در کانادا به دلیل جرایم جنگی دستگیر و بازداشت شدند، قبل از اینکه مشخص شود سرینا جوی (Serena Joy) برای رسیدن به یک توافق با دولت کانادا به آنها کمک کرده است، به او اجازه داده شد تا آزاده عمل کرده و بیشتر به نیکل (Nichole) نزدیک شود. برای یک لحظه، به نظر میرسد از آن جایی که هنوز این موضوع بیپاسخ باقی مانده است، ولی قسمت پایانی فصل سوم سرگذشت ندیمه دردسر بزرگی را برای او ایجاد کرده است، ازآنجایی که فرد (Fred) به همسرش خیانت میکند و به مارک توئلو (Mark Tuello) نیز برای رسیدن به توافق رسمی با کاناداییها اینگونه میگوید:«من میتوانم به شما اطمینان بدهم که خانم واترفورد کاری بالاتر از قوانین گیلیاد و قوانین خدا انجام داده است.»
سپس سرینا نیز به دلیل اتهام تجاوز و بردگی، و همچنین مجبور کردن نیک (Nick) برای اذیت کردن ژون، دستگیر و بازداشت شد. سرینا در این فصل میان خط شرور بودن و یا فرد بهتر بودن حرکت میکند، اما مهم است که یادآوری کنیم او برای اعمالش گناهکار به حساب میآید، و این موضوع به نظر نه تنها پایان ازدواج واترفوردها، بلکه آغاز اتمام زمان آنها در سریال است. حال فرد و سرینا هردو در زندان هستند، و در عین حال نیز هرکدام از آنها اطلاعات زیادی را درباره دولت گیلیاد دارند که به نظر برای دولتمردان کانادایی اطلاعات باارزشی محسوب میشوند، البته هنوز سخت است که ببینیم چگونه آن دو از این مخمصه رها میشوند. هردوی آنها کار خود را به عنوان دو ابرشرور سریال The Handmaid’s Tale آغاز کردند، و به نظر بازی آنها در جبهه مثبت کمی غافلگیرکننده است.
«هانا کجاست؟» رازی که برای فصل چهارم باقی ماند
قسمت “Mayday” سرنوشت بعضی از کاراکترها را نامعلوم رها کرد. نیک (Nick) نتوانست در این فصل حضور زیادی داشته باشد، گرچه به صورت تکه تکه شاهد صحنههایی از او بودیم، ولی شاید این موضوع در کل کم اهمیت بودن این شخصیت را نشان میدهد. در این فصل جایی برای عمه لایدیا (Aunt Lydia) نیز وجود نداشت، اما برخلاف نیک ما میتوانیم فرض کنیم که او بخش اعظمی را در فصل بعدی بازی میکند، مخصوصاً بعد از اینکه او به شورش ندیمهها پی برد و برگشت تا آنها را مجازات کند. اما بزرگترین سوالی که این فصل بیپاسخ ماند، سرنوشت هانا (Hannah) بود، که همانند قسمت پایانی فصل دوم این سریال، بدون هیچ سرنخی رها شد. او در بین بچههایی که ژون نجات داده بود، حضور نداشت، پس هنوز هم جایی در گیلیاد باقی مانده است.
با فرض زنده ماندن ژون، او به نجات دادن مردم – در مرکز آنها کودکان – و خارج کردنشان از گیلیاد ادامه میدهد، و این به نوعی اتصال قوی نیاز دارد که افرادی همچون لوک (Luke)، مویرا (Moira)، امیلی (Emily)، و ریتا (Rita) میتوانند از طرف کشور کانادا به ژون، ژانین و دیگران در کشور گیلیاد کمک کنند. اما قطعاً هانا در مرکز توجه آنان قرار دارد، این موضوع را میتوان از نگاههای لوک در لحظات پایانی به وضوح متوجه شد. هانا و خانوادهی او در اوایل فصل سوم نقل مکان کردند، اما ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که ژون تمام کاری که بتواند را انجام میدهد – احتمالا ً با کمک فرمانده لارنس – تا او را در فصل چهارم پیدا کرده و از کشور خارج کند.
آیا ژون در سریال سرگذشت ندیمه واقعا مرده است؟
پاسخ این سوال یک کلمه است، نه. درحالیکه نمیتوان صددرصد از زنده ماندن ژون حرفی زد، ولی غیرقابل باور است اینکه سریال سرگذشت ندیمه کاراکتر مرکزی و بزرگترین ستارهی خود را در همچین موقعیتی از دست بدهد. این اتفاق قطعاً یک حرکت بزرگ و هیجانانگیز محسوب میشود، اما الیزابت موس به نوعی چهرهی شاخص سریال به حساب میآید، پس از دست دادن او بسیار سخت و غیزقابل فهم است. پس با وجود اینکه در صحنه پایانی فصل سوم سریال The Handmaid’s Tale شاهد این هستیم که دیگر ندیمهها در حال حمل کردن ژون برروی تخته چوب هستند، و چشمان او نیز بستهاند، این احتمال وجود دارد که او زنده مانده است.
پیشبینی اتفاقات آینده جزو سختترین کارها به حساب میآید. با فرض اینکه او از شلیک گلوله جان سالم به در برده است، پس ژون به رهبری گروه مقاومت در مقابل کشور گیلیاد ادامه میدهد، اما آیندهی او چگونه خواهد شد؟ این سومین جایی از سریال سرگذشت ندیمه است که او برنامه فرار را میچیند، ولی در نهایت عقب کشیده و در کشور میماند. این الگو شاید قابل شکستن نیست، و به نظر میرسد که ژون نمیتواند هیچگاه از گیلیاد خارج شود. گرچه وقاری که در صورت او میبینیم به نوعی نشاندهندهی کنار آمدن او با این قضیه است. نقش فعلی او رهبری گروه مقاومت بوده و به نظر میرسد که تمام اهدافش برروی نابود کردن گیلیاد متمرکز شده است. احتمالاً این موضوع تنها ماموریت او است که نمیتواند از آن جان سالم به در ببرد.
کتاب مقدس ژون چه اهمیتی دارد؟
در صحنه نهایی سریال، همانطور که ژون درازکش برروی چوب قرار دارد، ما صدای او را میشنویم که در حال خواندن قسمتی از کتاب مقدس است:«و خداوند اینگونه گفت، من مردمانم را در اسارت دیدهام، و گریههایشان را شنیدهام. من غصههای آنها را میدانم، و آمدهام تا آنها را از چنگال شیطان نجات بدهم، و مردمانم را به سمت جایی رهبری کنم که در آن شیر و عسل جریان دارد.» این جملات شباهت کامل به کتاب انجیل ندارد، اما شباهت زیادی به Exodus 3:7-8 دارد، با الهام گرفتن مستقیم از بعضی خطوط و جابجایی برخی از آنها برای جاسازی بهتر، اما با این حال هردو درباره نجات مردم از بردگی و آزار و اذیت حرف میزنند و در نهایت نیز به آنها وعده چیزی بهتر میدهند.
در زمانهایی از فصل سوم سریال سرگذشت ندیمه شاهد درد کشیدن ژون به عنوان یک ضدقهرمان بودیم، اما دیگر موقعیتها باعث شدند تا او به موجودی خاص و هدیهای الهی تبدیل شود، و به عنوان تنها کسی که میتواند به تنهایی بقیه را نجات دهد، شناخته شود. در بحث دوم باید بگوییم که این فصل سوال بزرگی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند، اینکه آیا ژون همراه قدرتهای الهی است و یا قرار است باور کنیم که خدا این اعمال را از طریق ژون انجام میدهد؟ این موضوع چیزی است که فصل چهارم سریال بیشتر به آن میپردازد، و ما انتظار داریم که ژون به مسیحی برای کشور گیلیاد تبدیل شود، اما اکنون حرکات او در این مسیر برای رهبری کودکان، مارتاها و ندیمهها به سمت هواپیما، بیشتر به معجزات حضرت موسی شباهت دارد. اگر بخواهیم آیندهی او را حدس بزنیم، باید بگوییم که بعد از سالها گذران زندگی در کشور گیلیاد، ژون در حالی میمیرد که کشور گیلیاد را نیز به نابودی کشانده است.
مطلب مرتبط: بزرگترین مشکل سریال The Handmaid’s Tale و راه حل آن
این تمام توضیحاتی بود که قسمت پایانی فصل سوم سریال The Handmaid’s Tale برای ما باقی گذاشته بود؟ نظر شما درباره این سریال چیست؟ دیدگاه خود را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.