تاریخ سینما ایران در حوزهی فیلمهای ترسناک پایههای استواری ندارد و بهاصطلاح بازار دستنخوردهای دارد. اینکه چرا این ژانر بسیار محبوب در سرتاسر جهان چنین مورد بیتوجهی در ایران قرار گرفته است نیاز به بررسی تاریخی و آسیبشناسی دارد. فیلم زالاوا ظاهراً در سی و نهمین جشنوارهی فیلم فجر توانست با کمترین زحمت و تنها با به دوش کشیدن تنها نام ژانر وحشت، توجهات زیادی را به خودش جلب کند.
کارگردان فیلم، یعنی ارسلان امیری در اولین فیلم خودش توانسته است بهمراتب فیلم موفقتری – حداقل در جذب مخاطب و شکلدادن فیلمی با هویت ژانر وحشت – تولید کند اما فیلم زالاوا در مجموع دارای نقاط ضعف و چنددستگی لحنی است که همچنان گریبانگیر شخصیتها و فیلم میشود.
ارسلان امیری به همراه آیدا پناهنده و تهمینه بهرام توانستهاند پایهریزیهای فیلم در ژانر وحشت را بهخوبی تشخیص داده و دست به پردازش فرم در آن بزنند. هرچند که تعجیل در استفاده از موقعیت برای پردازش داستان باعث شده است تا اثر دچار درهمآمیختگی ژانری بشود و از رسیدن به هدف نهایی خود بازبماند.

اگر فیلمهای قبلی آیدا پناهنده را دیده باشید، پیشاپیش حدس خواهید زد که فیلم قرار است از شخصیت زنی قدرتمند برخوردار باشد. یا حداقل شخصیت زن جایی در فیلم داشته باشد و فیلم زالاوا از این قاعده مستثنی نیست. فیلم زالاوا با ترکیب کردن قواعد ژانر وحشت با فیلم نوآر توانسته است به هرکدام سرکی بکشد و از طرفی زیستبوم محلی ایران را نیز وارد قصهاش کند. شاید در نگاه اول واردکردن یک قصهی عاشقانهی فولکلور بهترین تصمیمی بوده است که ارسلان امیری و آیدا پناهنده برای فیلمنامهشان گرفته باشد اما پایانبندی نصفهنیمهی فیلم، تغییر ناگهانی ذائقهی شخصیتها و از کنترل خارج شدن ریتم اتفاقات باعث شده تا فیلم زالاوا در چند قدمی تبدیلشدن به یک فیلم عالی نیز بازبماند.
ژانر فیلم ترسناک شاید یکی از بهترین بسترهایی است که در سینمای ایران کارکرد دارد و از طرفی هم فرهنگ،تاریخ و زیست بوم ایران پتانسیل زیادی برای قصههای ترسناک داشته و دارد. در دورهای که اکثر تولیدات سینمای کشور معطوف به درامهای اجتماعی شده و خالی از تخیل است، تلفیق عناصر دراماتیک و ترسناک قادر به ایجاد پویایی بسیاری در فیزیک قصه خواهد بود. از طرف دیگر اما این تلفیق باعث میتواند همچون شمشیر دولبهای عمل کند که گاه از یک سو و گاه از سوی دیگری میبُرد به این منظور که فیلم ترسناک مولد اصلی خودش را ترس قرار میدهد و از عشق و عناصری از این دست به مثابهی مک گافین استفاده میکند. اینکه در نهایت کدامیک صاحب اصلی فیلم هستند بسیار مهم است و در نهایت باعث دگرگونی زیادی در پردازش فرم اثر خواهد شد.
فیلم زالاوا با دست گذاشتن روی چنین قصهای نیز وارد زمینبازی خطرناکی شده است و با بررسی بیشتر خواهیم دید که توانسته از آن سربلند بیرون بیاید یا خیر. در ادامه با نقد و بررسی فیلم زالاوا و پی اس ارنا همراه باشید.
فیلم زالاوا ؛ بیگانه با ترس
تاریخچهی فیلمهای ترسناک در سینما قدمت زیادی دارد اما روانشناسانهترین فیلمهای ترسناک در تاریخ سینما متعلق به دههی 60 میلادی و فیلمهایی چون روانی به کارگردانی هیچکاک و درخشش اثر استنلی کوبریک و … میشود. فیلمهایی که تصمیم گرفتند عنصر ترس را نه در تک لحظات تصویر بلکه در شالودهی آثارشان جای دهند. از زیرمجموعهی فیلمهای ترسناک طبیعتاً زیر ژانرهای بسیاری چون اسلشر بیرون آمدند اما هیچکدام قادر به دستکاری کردن تخیل و ناخودآگاه مخاطب بهاندازهی فیلمهای نامبرده نشدهاند. ساخت فیلمهایی که از ترس روانشناختی بهره میبرند امری ساده نیست چرا که علاوه بر پردازش قصه، نیاز به پردازش عناصری است که درست برعکس اجزای قصه کار میکنند.
به هر میزان که قصه و جزئیات آن باید برای یک مخاطب مشخص باشند، مولدهای ترس نیز باید به همان میزان از ناشناختگی و ابهام بهره بجویند چرا که اولین و بزرگترین ترس، ترس از ناشناختههاست. فیلمهای زیادی وجود دارند که با نشاندادن منشأ ترس به مخاطب بهیکباره آن را از بین میبرند درصورتیکه مواجه شدن با منشأ ترس اساساً باید امری ترسناکتر باشد، پس چرا قبل از دیدن هیولاها بیشتر ترس به جانمان میافتد تا وقتیکه موجودات دندان تیز کردهی عظیم را میبینیم؟ مخوفترین فیلمهای تاریخ سینما دقیقاً همانهایی هستند که ترس را از منشأ خارجی جدا کرده و از تکیهی مستقیم به آن خودداری میکنند. از متمایزترین تفاوتهای فیلمی چون بیگانه به کارگردانی ریدلی اسکات و بیگانههایی که دنبالههای مستقیم آن محسوب میشوند همین است که جنس ترس فقط مختص به موجودیت یک هیولا در نزدیکی و در بدن انسانهای مقیم زمین نیست. بیگانه از ترسی اگزیستانسیالیستی صحبت میکند که حتی بدون شمایل هیولایش نیز گریبانگیر مسافران سفینهی نوسترمو میشود.
فیلم زالاوا ازاینجهت که بر قصهای بومی و فولکلور دست گذاشته است دارای نقاط قوت بسیاری در شروع است به همین دلیل پایهریزیاش سهل صورت میگیرد. داستان راجعبه روستایی واقع در کردستان است که اهالیاش به حضور جن باور زیادی دارند. حتی پوستهای صورتشان نیز دارای علامتهایی است که به گفتهی خودشان به دلیل حضور این جنها به این شکل درآمده است. پاسگاهی هم وجود دارد که استوارش (با بازی نوید پور فرج) دل در طلب “خانم دکتر” (با بازی هدی زینالعابدین) روستا دارد و از قضا با خرافات سر ناسازگاری دارد. هرچقدر مردم بیشتر اصرار میکنند که روستایشان جنزده است فرمانده کمتر باورش میشود و بیشتر اهالی روستا را تحتفشار قرار میدهد تا دست از اعمال خشونتآمیز بکشند.

ازآنجاییکه المانهای مولد ترس در فیلم ریشه در زیستبوم و فرهنگ ایرانی دارند، ترس در فیلم توأمان با مرور خاطرات و بار معنایی مستقلی است که در بطن داستان بهخوبی کار میکنند. از طرفی تصمیم درسته ارسلان امیری مبنیبر فیزیکی نکردن ماهیت جن و استفاده از بعد روانی آن باعث شده است که فیلم برای ایجاد ترس نیازی به استفاده از ترسهای لحظهای (Jump Scare) زیادی نداشته باشد. از نیمهی ابتدایی فیلم مشهود است که کارگردان و نویسندگان فیلم زالاوا نخواستهاند تا ترس بهعنوان تنها المان فیلم باقی بماند و داستان عاشقانه میانِ استوار پاسگاه و دکتر روستا از شدت همسانی برخوردار است. جلوگیری از تبدیلشدن فیلم به یک فیلم ژانر و ترس از ساخت “فیلم ترسناک” موجب شده است تا لحظات بسیاری از فیلم در بستر یک فیلم ترسناک مسیر اشتباهی را طی کند و در نهایت پایانبندی فیلم نیز کارکرد درست خود را پیدا نکند.
داستان از جایی جان میگیرد که، استوار، آمردان (با بازی پوریا رحیمی سام) جنگیر و رمال روستا را دستگیر کرده و شیشهای که جنی در آن محبوس شده است را نیز با خودش به پاسگاه بازمیگرداند. آمردان اخطار میدهد که این شیشه نباید مدت زیادی به این شکل باقی بماند و اگر جن در شیشه بماند خطرناکتر خواهد شد. استوار و آمردان غافل از اینکه شیشهی اصلی نزد خانم دکتر مانده است شب را در پاسگاه سپری میکنند تا آنکه فرمانده به این موضوع پی میبرد و بهسرعت به نزد دکتر روستا بازمیگردد تا شیشه را باز پس بگیرد. آمردان هم خودش را فراری میدهد و به گفتهی خودش به کمک اهالی روستای زالاوا میشتابد تنهایشان نمیگذارد.
این نقطه از فیلمنامه که میتوانست تبدیل به نقطه عطفی در یک فیلم ترسناک بشود در عوض جایش را با یک موقعیت ملودراماتیک عوض میکند بهنحویکه مرکزیت داستان بهجای تمرکز بر مشکلات اهالی روستا، کاوش ترسهایشان یا درونی کردن ترس در میان رابطهی دکتر و استوار، بر رابطهی استوار و خانم دکتر معطوف میشود. تعریف و ترکیب چنین نقطهای در کنار ایجاد تعلیق مختصری برای پیداکردن شیشهی حاوی جن باعث میشود که فیلم در پردهی سوم بیشازپیش دچار شلختگی بشود و مسیرش را به سمت فیلمهای نوآر، جنایی و عاشقانه تغییر دهد. از طرفی نیز فیلم با پیش گرفتن رویهای برای خار و خفیف شماردن خرافه در لایههای زیرین داستان موجب میشود تا فیلم بهصورت جانبدارانهای جلو برود هرچند که ارسلان امیری ظاهراً از این جانبداری خودداری میکند.

خرافه همان چیزی است که مردمان اهالی زالاوا را خطرناک کرده است و استوار هم از آن میترسد و هم آن را کوچک میشمارد. چیزی که حتی خانم دکتر نیز از وجودش مطمئن نیست و استوار هم در نیمههای شب از ترس خوابش نمیبرد اما فیلم بهمرور جای پایش را بر این نقطهنظر که خرافه همان جنبهی بدی است که آدمها را به بلاهت سوق میدهد، محکم میکند. این خودداری از افتادن به ورطهی ساخت فیلم ترسناک (یا شاید ترس از ساخت فیلم ترسناک) شاید تنها نقطهای باشد که فیلم زالاوا را از تبدیلشدن به یک فیلم ناب با شخصیتها و موقعیتهای خوب بازمیدارد. سکانس پایانی فیلم که درگیری روستاییان با استوار و خانم دکتر است همان قدر که تنشزا است و پرکشش است، به همان میزان نیز آنچه که ارسلان امیری در دو پردهی ابتدایی رشته بود را پنبه میکند. یک ازاینجهت که آمردان در خانه مشغول جنگیری میشود، جنگیری که این بار بیدلیل همراهش داخل خانه میرویم، درست برعکس اولین سکانسی که آمردان جنگیری میکند. دوم اینکه دگرگونی حسی ناگهانی استوار نسبت به خانم دکتر پس از کنش نهایی فیلم بهقدری ساده و گذراست که انگارنهانگار کشش احساسی و فیزیکی میان استوار و خانم دکتر برقرار بوده است.
فیلم زالاوا در مجموع لحظات مناسبی را میان سینمای وحشت و ملودرام رقم میزند که حتی گاهی برای تلطیف فضا، تهمایهای از کمدی به خود میگیرد تا مخاطب غریبه با ترس را نیز به طور کامل پس نزند. از طرف دیگر مجموعهای از بازیهای خوب که با محیط محلی روستای زالاوا به خوبی هماهنگ شدهاند باعث شده تا فیلم در گام اول تصنعی بنظر نرسد. ایران زیست بومهای مختلف و با پتانسیلی دارد که با فضای مخوف بسیاری از فیلمها سازگاری دارند.جادههای منتهی به روستای زالاوا، خانههای طبقه طبقهی روستا و معماری مناسبی که برای فیلم اکتشاف شده کمک بسزایی در خلق یک موقعیت تنشزا و نسبتا ترسناک کردهاست.

سر کلاس با اجنه
ژانر ترس شاید تنها گونهای از سینما باشد که تنوع و امکان زیادی برای شکل دادن موقعیتهای سینمایی در دل یک موقعیت خیالی است. ترس از قدرتمندترین حواسی است که انسان در درون خودش دارد، ترس همان چیزی است که بیش از یک قرن پیش اهالی سالن سینما را از روی صندلیهایشان فراری داد تا مبادا توسط قطاری که داخل فیلم بوده است زیر شوند. المانهای مختلفی در فیلمهای مختلفی وجود دارد که باعث ایجاد ترس میشوند. در برخی فیلمها مثل Blairwitch Project دوربین روی دوست و مستندمانند آن باعث میشود تا حقیقی بودن فیلم برای ما گول زننده باشد و در فیلمهایی چون حلقه (به کارگردانی هیدئو ناکاتا) که سینماییتر هستند دوربین با ثبات خود حس ترس را به مخاطب انتقال میدهد.
فیلم زالاوا دوربین آرامی دارد و با همین آرامش میتواند به بهترین حالت ترس و تعلیق را منتقل کند. هرچند که در پردهی انتهایی این دوربین آرام جایش را به دوربین پرحرکت و کاتهای سریع میدهد اما در مجموع دوربینی که فیلم زالاوا برای تعریف فضای روستا در نظر گرفته است کارکرد مهمی در انتقال حس به مخاطب دارد. در نمای افتتاحیهی فیلم دوربین بهآرامی به همراه شخصیتی که میگویند جن به بدنش نفوذ کرده دالی این میکند و در نماهایی مشابه نیز وقتی استوار دچار ترس و شک نسبت به وجود جن میشود نیز چنین نمایی را میبینیم. این تصاویر همانطور که بازنمایانندهی حس ترس هستند ویژگی مشترکی نیز در رخنهی یک تفکر و یا یک ترس به داخل ذهنیت یک شخصیت را نیز دارند.
پردهی سوم فیلم که مقابلهی استوار در مقابل روستاییان است شاید متعلق به این فیلم نباشد و در فیلم دیگری کارکرد بهتری پیدا کند اما این مسئله باعث نمیشود تا از کارگردانی خوب این سکانس چشمپوشی کنیم. سکانسی که مدت زمانی نسبتاً طولانی را به خودش اختصاص میدهد و ریتم خودش را نیز بهخوبی حفظ میکند. همانطور که گفته شد دوربین این بار به همراه آمردان به داخل خانهی خانم دکتر میرود که برای این ورود به چنین مکان و در کنار چنین شخصیتی، دوربین کارکرد درستی ندارد. دوربین اُبژکتیو فیلم راوی اتفاقاتی است که در داخل و خارج همزمان در حال رخدادن است و این اُبژکتیویته باعث شده تا گرهگشایی نهایی که استوار بهپای آمردان تیر میزند رنگ ببازد. این اعلام بیطرفی در شرایطی که تقریباً تمامی اجزای فیلم بر منفی بودن عنصر خرافه تأکید دارند، در نهایت به ضرر فیلم تمام میشود. حس صادقانهی دوربین نسبت به اتفاقات داخل فیلم از میان میرود و رنگ و بویی تصنعی به خود میگیرد.

آمردان و استوار هر دو شخصیتهای خاکستری بودند که نباید حتی تا آخرین لحظه نیاتشان را عیان میکردند و هرچند که نیات هر دو همچنان مخفی میماند اما این بار مخاطب در ملغمهای از حدسها و گمانها فرومیرود و مرگ خانم دکتر نیز بهمثابهی درس عبرتی است از شعار فیلم که از مضرات خرافات میگوید. خرافاتی که میتواند یک روستا را به لشکری خطرناک تبدیل کند. فیلمهای ترسناک عموماً از این مدیوم استفاده نمیکنند تا بخواهند از حضور موجودات خطرناک در اطراف انسانها بگویند و در نهایت تصورات و تخیلهای ساخته شده در ذهن یک مخاطب را به سخره بگیرند. فیلم زالاوا اگر سعی در ساخت فیلمی در نکوهش خرافه با چنین پایان تراژیکی نداشت احتمالاً به فیلم بهتری هم تبدیل میشد.
فیلم زالاوا از بهترین فیلمهای سی و نهمین جشنوارهی لاغر فجر بود که کورسوی امیدی از ژانر وحشت در دل سینمای ایران روشن کرد و باید امید داشت که با اکرانی موفقیتآمیز بتواند مخاطبان و سپس تولیدات بیشتری پس از خودش را رقم بزند. نمونهای از یک فیلم اول خوب با بازیهایی خوب از هنرپیشگانی نهچندان سرشناس و لوکیشنهایی حقیقی که همگی در خدمت داستان بهخوبی کارشان را انجام میدهند.
The Review
فیلم زالاوا
کارگردان فیلم، یعنی ارسلان امیری در اولین فیلم خودش توانسته است بهمراتب فیلم موفقتری - حداقل در جذب مخاطب و شکلدادن فیلمی با هویت ژانر وحشت – تولید کند اما فیلم زالاوا در مجموع دارای نقاط ضعف و چنددستگی لحنی است که همچنان گریبانگیر شخصیتها و فیلم میشود.


سلام
خسته نباشید، خیلی عالی بود.