بازی قصه بیستون (The Tale of Bistun) برای اولین بار در سال 1397 معرفی شد. قصه بیستون یک بازی داستان محور و اکشن ماجراجویی با الهام از داستان معروف خسرو و شیرین است. داستان یک سنگ تراش که حافظهی خود را از دست داده و سعی دارد تا هویت خویش را به یاد بیاورد. روایتگر عشقی که فرهاد را کوهکن کرد. در همین حین نجوایی هم دایما از او درخواست کمک میکند. با توجه به ایدهی کلی داستان و حال و هوای محیط، از همان ابتدا انتظارات برای این بازی بالا بود. با نقد بازی The Tale of Bistun همراه رسانهی پی اس آرنا باشید تا ببینیم آیا استودیوی Black Cube Games انتظارات را برآورده کرده است یا خیر.

بازی قصه بیستون داستان را با فراموشی فرهاد از هویت خود آغاز میکند. این نوع آغاز داستان باعث میشود تا از همان ابتدا، فرهاد و بازیکن در یک نقطه مشترک قرار بگیرند. به مرور طی روایت داستان، فرهاد هویتش را به یاد آورده و برای عشقش، تیشه به ریشهی کوه بیستون میزند. بازی از ابتدا سوالات مختلفی را در ذهن بازیکن ایجاد کرده، به مرور به آنها پاسخ داده و سوالات جدیدی را جایگزین آنها میکند.
بخش زیادی از گیمپلی بازی The Tale of Bistun در حال راه رفتن و کندهکاری کاری هستیم و به همین دلیل، بار زیادی از روایت بر دوش داستانگوییهای محیطی و متنی سوار است. در نتیجه بازیکن در کل طول ماجراجوییاش در بیستون، دایما در حال شنیدن داستان است و روایت بازی هیچگاه از نفس نیوفتاده و سرعتش را به خوبی حفظ میکند. سازندگان به خوبی موفق شدهاند تا هرجا که لازم است، به پرسشها پاسخ دهند، از هویت شخصیتها پرده بردارند و دایما سوالهای جدید ایجاد کنند.
با اینکه همهی داستان بازی توسط راوی روایت میشود و او صدای همهی شخصیتها را تقلید میکند، اما از میانههای داستان، یک صداگذار دیگر هم به بازی اضافه میشود که قصد ندارم نقش او را برایتان لو بدهم. این شخصیت به گونهای صداگذاری شده که صدای او هنگام صحبتهایش در پس زمینه قرار دارد و صدای راوی هم روی آن قالب شده است. این ترکیب صدا به بهترین نحو ممکن انجام شده و باعث شده تا اتمسفر بازی بیشتر درک شود، به خصوص که این صداها با محیط ایران باستان ترکیب شدهاند.
حضور کتیبهها، نقاشیها، مجسمهها و سنگ کاریهای مختلف، باعث شده تا نسخه خیالی بیستون در این بازی، به خوبی رنگ و بوی ایران باستان را به خود بگیرد. این محیطها هم، با موسیقیهای شگفت انگیزی ترکیب شده که رنگ و بوی ایرانی دارد. البته مشکلی در مورد موسیقیهای بازی وجود دارد. طبیعتا موسیقی بازی در لحظات آرام و در نبردها متفاوت است. اما هنگامی که وارد محیط نبرد میشوید، میکس موسیقی به خوبی انجام نمیشود و سازندگان نتوانستند این ترکیب و تعویض موسیقی را به نحو پیوسته انجام دهند.

طراحی همهی شخصیتها، به خوبی به هویتشان میپردازد. فرهاد کوهکن همانطور که از اسمش پیداست، تیشهای در دست دارد که یار و یاور همیشگی او هنگام کوهکنی یا انجام نبرد است. استفاده از تیشههای فرهاد به شدت لذت بخش است چرا که هنگام ضربه زدن به دشمنان، لرزش دوربین و صداگذاری تیشه به خوبی باعث تا سنگینی ضربات تیشهی فرهاد را احساس کنید. متاسفانه اما مبارزات بازی قصه بیستون به پاشنهی آشیل این بازی تبدیل شده، ولی سنگینی تیشهی فرهاد باعث میشود تا آنقدرها هم اوضاع بد نباشد.
فرهاد در این بازی دارای دو تیشه متفاوت است که هر دو هم دارای یک قابلیت ریج هستند. از طرفی هم فرهاد از قابلیت جاخالی بهرهمند است. احتمالا در اولین مبارزات خود سعی میکنید تا با جاخالی دادن از دست دشمنان فرار کنید. اما پس از مدتی متوجه میشوید که اصلا حتی نیازی به جاخالی دادن نیست. همهی دشمنان در این بازی به سادگی با ضربات پرسرعت، stun میشوند (از حرکت میایستند) و اصلا نیازی نیست تا کار خاصی در مبارزه انجام دهید. فرقی نمیکند که آیا دشمن شما سپر دارد، بزرگ است یا کوچک، کل کاری که نیاز دارید این است که با سرعت کلیک کنید و همهی دشمنان قلع و قمع میشوند.
در بازیهایی در این سبک انتظار میرود تا مبارزات با دشمنان متفاوت، باعث ایجاد تغییر در محیط جنگ شود. متاسفانه در بازی The Tale of Bistun با اینکه دشمنان از لحاظ ظاهری، تنوع خوبی دارند اما در محیط نبرد هیچ تغییری ایجاد نمیکنند. مثلا چرا مجبور نیستیم تا دشمنان سپردار از پشت سرشان بکشیم؟ چرا دشمنان به راحتی Stun میشوند و مجبور نیستیم هنگام مبارزه با آنها جاخالی دهیم؟ تنها جایی که شاهد تغییر کوچکی در میدان نبرد هستیم، هنگامی است که دشمنان از راه دور به شما تیراندازی کنند. فقط در این موقعیت است که احساس میکنید حالا به جاخالی دادن نیاز است.
البته که متاسفانه طراحی این دشمنان هم ضعیف بوده و مطابق با قابلیتهای فرهاد نیست. اگر به سمت این دشمنان بروید، دایما از شما فرار میکنند و با توجه به عدم وجود قابلیت Dash Damage در این بازی، کشتن این موجودات گاها به امری آزاردهنده تبدیل میشود. مخصوصا در باس پایانی بازی که دیگر فقط مجبورید تا صبر کنید که قابلیت ریجتان پر شود تا آنها را شکست دهید. متاسفانه اعضای استودیوی Black Cube Games مرز بین مبارزات چالش برانگیز و مبارزات آزاردهنده را پیدا نکردند. البته خبر خوش هم اینکه بهغیر از باس پایانی بازی، هیچ مبارزهی دیگری آزاردهنده ظاهر نمیشود.

بازی قصه بیستون با روایت قویاش میتواند ساعتها مخاطب را درگیر خود کند. اما هرچقدر که بازی از نظر روایی، قوی ظاهر شده، مبارزاتش لنگ میزند.
خلاصه نقد بازی به انگلیسی:
The Tale of Bistun can engage the audience for hours with its strong narrative. But as strong as the game has appeared in terms of narrative, its fights has lots of issues
این بازی روی PC و بر اساس کد ارسالی توسط ناشر، نقد شده است.
The Review
The Tale of Bistun
بازی The Tale of Bistun با روایت قویاش میتواند ساعتها مخاطب را درگیر خود کند. اما هرچقدر که بازی از نظر روایی، قوی ظاهر شده، مبارزاتش لنگ میزند.
PROS
- روایت قوی داستان
- ریتم مناسب روایت بازی
- موفق در ایجاد اتمسفر ایران باستان
- تاثیر موفق صداگذاری بازی در ایجاد اتمسفری درگیر کننده
CONS
- مبارزات بازی لنگ میزنند
- تغییر در موسیقی پیوسته نیست
