انیمیشن «Onward» جدیدترین محصول پیکسار و دیزنی، اثری است دارای برخی کمبودها و اضافات در کنار لحظاتی اندازه که در مجموع موفق ظاهر میشود و میتواند هر دو مخاطب عام و خاص را راضی نگه دارد. با نقد انیمیشن Onward همراه سایت پی اس آرنا باشید.
معمولاً وقتی از انیمیشن صحبت به میان میآید، حسی خوشآیند و باطراوت در ذهن پدیدار میشود، چرا که انیمیشن وظیفه اول خود را ارائه یک تجربهی سرگرم کننده به مخاطب میداند و چه خوب که این گونه است. مشکلی که امروزه اغلب آثار سینمایی با آن مواجهاند، اسیر شدن در دنیای تکنولوژی است. این معضل به گونهای شده که به رخ کشیدن تکنولوژی را بر فضاسازی در ارجحیت قرار میدهد. لذا با آثاری روبهرو میشویم که میخواهند بیشتر جلوههای ویژه و امکانات و ابزارهای جدیدشان را به مخاطب نشان دهند تا خلق تجربهای عمیق و تأثیر گذار. تجربیاتی که خلق هیجانات لحظهای میکنند و مستقیماً مخاطب را از دیدن لحظاتی مثلاً ترسناک شوکه میکند. فرض کنید فیلمی میبینید که در یک صحنه از آن فضایی تاریک حاکم است و از کمدی که مستقیماً جلوی کارکتر قرار دارد صداهای عجیبی منتشر میشود و بعد به ناگهان فردی از کمد بیرون میپرد. در این سالها تعداد این قبیل فیلم ها کم نبوده اما اگر کمی منطقی باشیم میبینیم که هر فردِ دارای سلامت روانی، از دیدن چنین صحنهای در زندگی روزمرهاش میترسد، پس سوال اساسی اینجاست که اصلاً دیگر چه نیاز به فیلم است؟ کجاست آن تجربه متفاوت انسانی؟ جواب همانی است که چند خط قبل به آن اشاره شد. یعنی مخاطب مستقیماً چنین صحنهای را تجربه میکند نه آنکه بخواهد حس کارکتر را در این لحظه درک کند و از طریق دنیای او با پدیده مواجه شود. لذا چنین صحنههایی ابداً به چیزی بیشتر از هیجانات لحظهای بدل نمیشوند که نیازی هم به سینما ندارد و حتی میتواند موجب برانگیختن روحیات پرخاشگری در مخاطب شود.
در مقابل این قبیل آثار که طرفدار هم کم ندارد و جریان غالب سینمای امروز است، سینمای انیمیشنی قرار دارد که سعی دارد یکنواختی و کرختی زندگی و روابط زندگی روزمره را به چالش بکشد. اتفاقی که چه در اجرا موفق باشد یا نباشد، به سینما شدن نزدیکتر است. بنابراین از دید نویسنده این مقاله انتخاب انیمیشنهای سال به عنوان بهترینهای آن سال به جای فیلمهای سینمایی، منطقیتر به نظر میرسد! با این مقدمه وارد دنیای انیمشین «آنوارد» میشویم. انتخاب اسم Onward به معنی پیش رو یا به پیش، انتخابی است هوشمندانه در راستای زندگیِ امروزی که به جلو حرکت میکند و در حسرت و نوستالژی گذشته نمیماند. بعد از آن است که به مقابله با روزمرگی که هدف اصلی انیمیشن و فانتزی است میرسیم. لذا انیمیشن با فلش بکی از گذشتههای دور کار خود را شروع میکند اما در گذشته باقی نمیماند.

بعد به سرعت با شخصیت اول آشنا میشویم و زود ویژگیهای اساسی شخصیتش که در رأس آن نداشتن اعتماد به نفس است برایمان روشن میشود. این روندی است که در اغلب انیمیشنها با آن روبهرو هستیم که خیلی نزدیک به سینمای کلاسیک به نظر میرسد. حال با داستانی مواجه هستیم که خیلی راحت میتواند به اثری عقب افتاده، با این طرز تفکر که فیلم باید پیام داشته باشد، تبدیل شود. اما انیمیشن Onward در نهایت با سعی برای خاص کردن هر یک از ویژگیهای فردی و عوامل محیطی در مجموع موفق ظاهر میشود و در این ورطه گرفتار نمیشود. حتی از تیزی روی عصای جادوگری هم در نهایت استفاده داستانی میکند و همین تکه چوب باقی مانده از عصای جادوگری در دست کارکتر، چاره گشای او میشود. درست است که دوربین در نشان دادن این ویژگی عصا که گاهی همچون خاری در دست احساس میشود، کم لطفی میکند و به جز سکانس پایانی، شاهد کلوزآپی برای مهم کردن آن نیستیم، اما با تکرار این قضیه سعی میشود این کاستی در دوربین جبران شود. در کنار این قبیل کمبودها، بعضی چیزها هم اضافی به نظر میرسد مثل وجود دو ماه در آسمان. واقعاً چه لزومی وجود دارد که حتماً دو ماه در آسمان وجود داشته باشد؟ در واقع اگر بتوان یکی از آنها را هم حذف کرد، به جایی بر نمیخورد.
مهم ترین مولفه مورد بحث انیمیشن onward در خلق رابطه پسر با پدرش نمایان میشود. شاید به جای کلی گویی بهتر باشد یکی از این صحنهها را بررسی کنیم:
پسر وارد اتاقش شده است و دفترچهای که لیست کارهایی که باید انجام دهد را در آن یادداشت کرده، بیرون میورد. سپس به نوبت روی هر کدام از کارها خط میکشد که حاکی از عدم انجام آنهاست. اما در مورد آخر که نوشته شده «شبیه پدر باش» و زیر کلمه پدر هم خط کشیده شده، با مکثی همراه است.

این مکث و برشی که بعد از آن به صورت پسر دارد، بسیار حائز اهمیتی بوده؛ چرا که نشان میدهد انجام این کار چیزی بیش از یک کار ساده برای تغییر خود در زندگی و ارتباط با دیگران است.
سپس باز به دفترچه بر میگردیم که مورد آخر خط زده میشود و باز، کات به پسر که چشمانش کمی در هم میرود.

در ادامۀ همین صحنه پسر به عکسی نگاه میکند که پدر، مادر و برادرش در کنار یکدیگرند و بعد دوربین حرکتی به پایین میکند و به عکسی میرسد که حالا پدر از آن حذف شده و پسر به آن اضافه.
بعد از این عکس هم کات به صورت پسر را شاهدیم که ناراحت است.
این صحنه در انتقال حس به شدت درست کارگردانی شده، اما چرا؟ وقتی دوربین میخواهد عکس دوم را نشان دهد از کات استفاده نمیکند، چرا که علاوه بر خراب کردن وحدت زمانی، نبود پدر را هم نمیتوانست به رخ بکشد و قیافه محزون پسر بعد از آن بی معنی میشد. جالب آنکه عکس پدر بالاتر قرار دارد و همین حرکت دوربین به پایین خودش حس منفی و عقبتر بودن را ایجاد میکند. در خود عکسها نیز، لبخند همه به وضوح دیده میشود، اما پسر که باز در پایین ترین سطح در تصویر نسبت به بقیه قرار دارد، چندان شاد به نظر نمیرسد.
بعد از آن پسر ضبط صوتی را بیرون میآورد و سپس نواری که رویش نوشته شده پدر را پخش میکند. در ابتدای این نوار هم صدای پدر به گوش میرسد و هم مادر، اما بعد فقط پدر میماند که با کلوزآپی که از ضبط صوت به ما نشان داده میشود، انگار مستقیماً دارد با پسر صحبت میکند که در واقع این حس پسر به این صدای پدر است.
وقتی پسر نوار را عقب میزند و شروع به مکالمه مستقیم با صدای نوار میکند و این حس تقویت میشود. حال با برشهای پی در پی بین پسر و عکسهایی از پدر روبهرو هستیم که انتخاب اندازه نمای نزدیکتر برای عکسهای پدر، این حس را ایجاد میکند که پدر واقعاً دارد به پسر نگاه میکند.

نمیخواهم بگویم این صحنه به معنای اساسی خیال تولید میکند اما قطعاً یک گام به جلو است و در انتقال احساس پسر موفق ظاهر میشود. حال ما میتوانیم به حسی که پسر نسبت به پدرش و نداشتن او در زندگیاش دارد، کمی نزدیک شویم. جان مایه محرکه پسر برای تغییر، همین پدر است که در ادامه انیمیشن با پرداخت نسبتاً درست و انتقال آن به ارتباط میان پسر و برادرش همراه است.
اما برسیم به سکانس انتهایی. کار مهم کارگردانی در این صحنه، نشان دادن پدر در لانگ شات و نمای نقطه نظر پسر است آن هم از میان سنگها.

دستاورد این کار خاص ماندن پدر است. اگر پدر در کلوزآپ نشان داده میشد دیگر خاص و رویایی نبود چرا که قابل دست یافتن میشد. اما حالا با نشان دادنش در نمای دور، او را غیر قابل دست یافتن میکند اما در عوض، روحش را در میان زندگی کارکترها جاری میکند و این گونه وجود او را همیشگی میکند. در واقع بهتر بود انیمیشن در همین نقطه تمام میشد و نشان دادن سایر شخصیتها که تازه ویژگیهای منحصر به فرد خود را کشف کردهاند اضافی است. چرا که ما با داستان این دو برادر همراه میشویم و ویژگیهای مثبت و منفی آنها را کشف میکنیم و باقی کارکترها هر کدام برای شاخ و برگ دادن به این داستان است که وارد قصه میشوند و به همان اندازه هم کارکرد دارند. پس نشان دادن آنها که هر کدام توانستهاند قابلیتهای خود را کشف کنند، مخاطب را از حس متعیّن ایجاد شده در قصۀ این دو برادر دور میکند.
انیمیشن Onward قطعاً نقطه ضعفهایی دارد که شاید کم هم نباشد، اما آن قدر انیمیشن لذت بخش و سرگرم کنندهای است که بتوان در چنین مقالهای آنها را نادیده گرفت.
The Review
انیمیشن Onward
انیمیشن «Onward» اثری است دارای برخی ضعفهای فیلمنامهای و بعضاً کارگردانی اما در کنار لحظاتی اندازه در خلق روابط خانوادگی، در مجموع موفق ظاهر میشود و میتواند هر دو مخاطب عام و خاص را راضی نگه دارد و به اثری لذت بخش بدل شود.