بیست سال از ساخت فیلم Memento (ممنتو) ساختهی کریستوفر نولان میگذرد، اما همچنان دیدن آن جذابیت خاص خود را دارد، حتی برای چندمین بار. ایدهی این فیلم نئونوآر را همانطور که میدانیم جاناتان نولان مطرح کرده است و آن دو نفر به کمک هم یک فیلم بسیار خلاقانه را ساختهاند که تاثیر زیادی بر فیلمهای بعد از خود در این باره گذاشته است. با این حال بعد از گذشت این همه سال، هنوز فیلمی به خوبی این فیلم ساخته نشده است.
فیلم Memento علاوه بر ساخت بسیار شاخصی که دارد حاوی نکات بسیار ارزشمندی برای انسان امروزی است. این فیلم با سوژه قرار دادن یک شخص که حافظهی کوتاه مدت خود را از دست داده، با مشکلاتی روبهروست که زندگیش به کل تحت تاثیر قرار گرفته و به فردی تبدیل شده که برای خودش هم غیر قابل باور است. او برای رسیدن به هدفش که همانا انتقام است، زندگیش را به بدترین شکل ممکنی که برای یک فرد عادی ممکن است، پیش میبرد و در این حین سایر افراد از او سو استفاده میکنند. این اتفاق در لایهی سطحی است و در واقع لایهی زیرین اهمیتی به مراتب بیشتر دارد که آن نقد زندگی انسان بیهویت معاصر است. کریستوفر نولان با تسلطی که بر فیلمسازی دارد این موضوع را به خوبی نشان داده است.
فرم، تابع محتوا
شاید بتوان گفت کریستوفر نولان، جزو آن دسته از فیلمسازانی است که اعتقاد عجیبی به تبعیت فرم فیلم از محتوا دارد. او تقریبا در تمامی فیلمهایش فرم را طوری دراورده که بیننده را در جایگاهی به مثابه پروتاگونیست قرار گیرد و بتواند درک درستی از محتوا پیدا کند. هدف او شاید همذاتپنداری با پروتاگونیست باشد. در یادداشت دیگری در مورد فیلم اینسپشن (Inception) هم به هماهنگی فرم و عملکرد اشاره شده بود. بیننده در مواجهه با فیلم Memento طوری با موضوع برخورد میکند که بتواند بحران موقعیتی شخثصیت اصلی را به خوبی درک کند.
لئونارد شلبی (با بازی گای پیرس) پروتاگونیست فیلم ممنتو (Memento) است که حافظهی کوتاه مدتش در یک حادثه، دچار اختلال شده است. او همه چیز را تا قبل از این حادثه به یاد میآورد ولی بعد از آن حافظهاش هر چند دقیقه ریست میشود. فیلم نیز به همین صورت است که زمان هر صحنه، به اندازهی عمر حافظهی لئونارد است. از طرفی فیلم به نحوی تدوین شده که از آخر به اول، نمایش داده میشود و در نتیجه همانطور که خود پروتاگونیست فیلم Memento حافظه ندارد، بیننده هم نمیداند چه اتفاقی افتاده و او هم گویی حافظه ندارد. در این باره خود نولان هم در مصاحبهای به این موضوع اشاره میکند.
در این بین، بعضی منتقدین بر این باورند که نولان با بازی با زمان، سعی در پیچیده نمایی داشته، در صورتی که این کار باعث هماهنگی فرم با محتوا شده است. تصور کنید فیلم طبق پلات و با زمان خطی پیش میرفت، آنگاه یک تجربهی فوقالعاده از بیننده گرفته میشد. چرا که افرادی با مشکل اختلال حافظه کم نیستند و فقط کسی میتواند این افراد را درک کند که یا خودش زمانی این مشکل را داشته و یا فیلم ممنتو (Memento) را ببیند. از طرفی دیدن این فیلم با زمان خطی، همچون یک بستهی کادو تقدیم بیننده میشد و فرصت هر گونه گمانهزنی و تفکر را از بیننده میگرفت.
راوی غیر قابل اطمینان فیلم Memento
ما به عنوان بیننده با راوی همراه میشویم و اطلاعاتی به اندازهی او در طول داستان به دست میآوریم. با این تفاوت که او بعضی اطلاعات را فراموش میکند، اما ما نه. اطلاعاتی که ما از فیلم و موضوعی که به خاطرش در ابتدا لئونارد یک نفر را به قتل میرساند، با اطلاعاتی که راوی در هر صحنه به ما ارائه میدهد تکمیل میشود.
این اطلاعات، در سرنخهایی هستند که برای گرهگشایی پایان فیلم به کار رفتهاند. در فیلم Memento سرنخها دو دستهاند: سرنخهای گفتاری- نوشتاری و سرنخهای بصری. گروه اول که قسمت عمدهی اطلاعات را در بر میگیرند معمولا از روی دیالوگها، پشتنویسی عکسها، تتوی روی بدن لئونارد، دیالوگهای او با دیگران و صحبتهای تلفنی او است که تا انتهای فیلم هم متوجه شخص پشت خط نمیشویم. گروه دوم هم شامل رفتار شخصیتها و نمایش برخی صحنههاست که در آن اطلاعات قطره چکانیی داده میشود. مثل رفتار ناتالی (با بازی کری ان ماس) و نشان دادن لحظهای لئونارد در موقعیت سمی.
بنابراین به جز چند مورد، بقیه اطلاعات و سرنخها در فیلم Memento به واسطهی گفتار و نوشتار، به بیننده منتقل میشود؛ گفتار بین افرادی که هیچ تضمینی بر صحت کلامشان نیست. خود پروتاگونیست که دچار اختلال حافظه است و مشخص نیست این اطلاعات رمزی چقدر درست است. چرا که چندین بار به اشتباهاتش در پشت نویسی تصاویر پی میبریم. بقیه شخصیتها هم که با پیشروی داستان، مشخص میشود، هر کدام با خبث طینیت با لئونارد رفتار میکنند و دست خود را تا انتهای فیلم رو نمیکنند.
پس ما با چند شخصیت غیر قابل اطمینان مواجه هستیم. پروتاگونیست یعنی لئونارد شلبی به خاطر مشکل حافظهاش، ناخواسته به یک راوی غیر قابل اطمینان بدل گشته ولی بقیهی شخصیتها، هر یک بر حسب منافع خود، راست و دروغ را یکی میکنند و قابل اطمینان نیستند. کسانی که در طول فیلم، با دادن اطلاعات درست و غلط، ما را گمراه میکنند. آنها دائم دروغ میگویند و با اطلاعات غلطشان، ما را کنجکاوتر میکنند و این یکی از مهمترین نکات فیلم است.
از نظر من، راوی غیر قابل اطمینان به هر چه جذابتر شدن داستان کمک میکند و وجود این دروغ و دغلها، گرهگشایی را جذابتر میکند. این عدم اطمینان به اطلاعات طوری است که حتی تا بعد از تمام شدن فیلم هم دست از سر بیننده برنمیدارد، ذهنش به شدت درگیر میشود و باعث میشود دوباره فیلم را ببیند تا سر در بیاورد که بلخره قضیه چه بود. به نظر میرسد، نولان استفاده از دروغ به شیوهای جذاب را خوب بلد است و آن را در فیلم حیثیت یا پرستیژ (The Prestige) نیز به کار برده است.
سو استفاده از موقعیت پروتاگونیست فیلم Memento
همهی شخصیتهای Memento به سبک خود دروغ میگویند. هر یک با توجه به منفعت خود، از بیحافظگی لئونارد سواستفاده کرده و او را برای هدف خود به کار میگیرد. اولین نفر تدی (با بازی جو پانتولیانو) است. او به عنوان یک پلیس فاسد با قاچاقچیان مواد مخدر همکاری دارد و لئونارد را وادار به کشتن افراد سد راهش از جمله جیمی میکند. نفر بعد ناتالی (با بازی کری ان ماس) است که چون تصور میکند تدی قاتل همسرش است، با دادن اطلاعات به لئونارد، او را تحریک میکند که تدی را به قتل برساند. نفر بعدی صاحب متلی است که لئونارد در آن ساکن است. او از اختلال حافظهی لئونارد سواستفاده کرده و دو اتاق به او اجاره داده است و در صحنهای که لئونارد متوجه آن میشود، از گفتن واقعیت به او ابایی ندارد، چون میداند آن را فراموش خواهد کرد.
حتی من به شخصه فکر میکنم همسر لئونارد هم از این موقعیت، به نحو بدی استفاده میکند تا جایی که خود را به کشتن میدهد و این کار او، لئونارد را به این مرحله میرساند که یک سریال کیلر شود و شب و روزش را به فکر انتقام باشد. او بعد از دچار شدن به اختلال حافظه، زندگیش را وقف این کار کرده و جان خود را به خطر انداخته است و از داشتن یک زندگی عادی محروم مانده.
بنابراین شاید پیام Memento این است که ما به راحتی توانایی آزار رساندن به افراد آسیبپذیر را داریم. او برای نشان دادن این امر، از یک نمونه بیماری استفاده کرده ولی به نظر میرسد برای هر ضعف دیگری هم کاربرد دارد. یعنی اگر در موقعیتی بتوانیم سر کسی کلاه بگذاریم، دریغ نمیکنیم. پس چهرهی ما به خوبی در فیلم ممنتو (Memento) به تصویر کشیده شده است. احتمالا هر یک از ما به راحتی خوردن آب میتوانیم جای هر یک از شخصیتهای فیلم باشیم، تدی، ناتالی یا مدیر متل و در این مقام قادر به انجام هر کار پستی خواهیم بود.
بحران هویت
مشکل حافظهی نصفه و نیمهی پروتاگونیست فیلم Memento اگر نگوییم در همهی صحنهها، در بیشتر صحنهها یک مسالهی بسیار جدی را عنوان میکند و آن هم چیزی نیست جز بحران هویت. مثلا در صحنهای که تدی از لئونارد میپرسد که تو خودت را نمیشناسی و نمیدانی این ماشین و پول را از کجا آوردی و لئونارد با اطمینان میگوید از بیمهی عمر همسرم. در آخر فیلم هم میبینیم که این ماشین و پول چطور به او رسیده است. این صحنه علاوه بر اینکه ما را با شخصیت غیر قابل اطمینان لئونارد آشنا میکند، نشان میدهد که او واقعا نمیداند کیست و به چه کسی تبدیل شده است. او برای اینکه در مخیلهاش نمیگنجد قادر به انجام چه کارهایی که نیست، در مورد خود داستانسرایی میکند.
دردناکتر از آن، صحنهای دیگر است که او در حال دویدن است و از خودش میپرسد من دارم چکار میکنم. در همان حال یک نفر دیگر را هم در حال دویدن مییابد و به این نتیجه میرسد که دارد دنبال او میدود و وقتی به سمت او میرود و با تیراندازی مواجه میشود، متوجه میشود که آن مرد دنبال اوست. این موضوع که ندانی در حال چه کاری هستی نشان میدهد که نمیدانی هدفت از آن موقعیتی که درش قرار گرفتهای چیست.
در فیلم ممنتو (Memento) مانند این صحنهها کم نیست و این نادانستگی، به نظر میرسد که در حقیقت لایهی پنهانی موقعیت پروتاگونیست است؛ یعنی بحران هویت. بحران هویتی که برای خیلی از افراد ممکن است پیش بیاید مثل افرادی که حافظهشان را از دست میدهند. شاید این بحران هویت علاوه بر افرادی با این مشکل برای بقیه هم پیش بیاید. برای شخص سالمی چون من و شما.
اصلا شاید رسالت Memento بیان بیهویتی انسان مدرن است در دنیایی بیهویت. او برای بیان این موضوع سراغ بهترین سوژه رفته، کسی که به یاد نمیآورد. این فرد دچار بحران هویت است، برای بیان خویش یک قصهی تکراری دارد که درستیاش هم معلوم نیست. او برای یادآوردن هر چیز به هزار و یک راه متوسل میشود. از طرفی او در شهری ساکن است که نه تنها خودش نمیداند این شهر کجاست و چه زمانی و چرا به این شهر آمده است، بلکه بیننده هم این را متوجه نمیشود.
به بیان دیگر لوکیشن این فیلم، شهری بی هویت است و هیچ رد و نشانهای ندارد که بیننده با آن آشنا باشد، شهری مانند خیلی از شهرهای دیگر در امریکا، متلی مانند خیلی از متلهای دیگر و بنایی متروکه مانند خیلی از بناهای متروکهی دیگر. این موضوع که بسیار با وضعیت پروتاگونیست و موضوع فیلم همخوانی دارد، خود نقدی است بر بیهویتی شهرهای امریکایی که تحت تاثیر مدرنیسم به شهرهایی یکسان تبدیل شدهاند. شاید نولان، برای فیلم ممنتو (Memento) تا حدودی تحت تاثیر منتقدان امریکا از جمله ژان بودریار بودهاند.
به عبارت دیگر برادران نولان قصد دارند به ما یادواری کنند که در جهانی بیهویت زندگی میکنیم. آنها شاید میخواهند بگویند حتما لازم نیست حافظهمان را از دست داده باشیم تا بفهمیم دچار بحران هویتیم، لازم نیست که حافظهمان را از دست داده باشیم تا دیگران به راحتی از ما سو استفاده کنند. در حقیقتMemento نقدی است بر زندگی بیهویت مدرن.
نولان، در مقام فیلمسازی کاربلد
شاید بعضی افراد، خصوصیت شاخص فیلمهای کریستوفر نولان را پیچیده نمایی بدانند اما من میگویم خلاقیت، میگویم تسلط و اهمیت به فرم و محتوا. نولان به کار خود مسلط است. او میداند چه وقت، از چه تکنیکی استفاده کند تا بیننده به خوبی پیام و مفهوم فیلم را درک کند. او Memento را در مورد فردی است که حافظه ندارد را طوری ساخته که بیننده هم حافظه نداشته باشد و با گوشت و پوست و استخوان موقعیت این گونه افراد را که ممکن است در واقعیت هم با آنها سروکار داشته باشیم درک کند. او با شخصیتپردازی کم نظیرش در مورد پروتاگونیست، تغییر در او را به خوبی نشان میدهد. نولان، لئونارد را از فردی که تکرار برایش ملال است و حتی کتاب تکراری خواندن زنش را برنمیتابد، به شخصیتی تبدیل میکند که بقیه به جای او تصمیم گرفته و زندگیش در یک چرخهی تکراری حبس شده است. کسی که روزی در ادارهی بیمه به زندگی مردم کمک میکرده، بدل به شخصیتی شده که زندگی افراد را میگیرد. از طرفی نولان به خوبی آسیبهایی که میتواند به این افراد وارد شود را نشان میدهد. او رفتار ما در برابر افراد ضعیف را نقد میکند و در حقیقت مسئولیتمان در قبال آنها را یاداور میشود. او در Memento دنیای بیهویتمان را روی پردهی سینما میاندازد و میگوید حالا انتخاب کنید.
بیشتر بخوانید:
سلام، خسته نباشید.
ما تو این فیلم اصلا انسان مدرن نمیبینیم که از اونور بخوایم در مورد بیهویتیاش صحبت کنیم یا نتیجه بگیریم. کلا یک آدم میبینیم، آنقدر هم کار رو پیچیده کردند برادران نولان (مخصوصا کریستوفر) که ما اصلا گیج میشیم؛ وقتی گیج هستیم هم حالا چه جای تفکر است؟ بعد این گیجی هم از پیچیدگی و کشش داستان نیست بلکه از بازی با زمان و روایت غیرخطی است. اینکه برای بار اول هم فیلم رو نمیفهمیم؛ الزاما ویژگی خوبی نیست. تو این فیلم یا حیثیت یا تلقین و… این نفهمیدن باز دوستداشتنی است و چندان من مخاطب رو اذیت نمیکنه، ولی تو فیلم تنت به یک فاجعه تبدیل میشه که اصلا سینمایی نیست و مردود هست و اعتبارش هم بخاطر طرفداران نولان هست. نولانی که همانطور که شما گفتید، گاهی یک دروغگوی نابکار هست که من مخاطب رو به غلط فریب میدهد و تئوریهای علمیای مثلا بیان میکند که در واقع همشون دروغ اند و چه دروغ مبتذلی! اما کادوپیچ شده در کاغذی قشنگ و با گرهای جذاب.
یکی از بزرگان حرف خوبی میزد، میگفت: اگر میخواهید پیام بدید پس برید تلگرافخونه. و من نمیدونم چرا باید وقتم رو تلف کنم و زوایای دروغین مثلا پنهان فیلم نولان رو کشف کنیم و براساس ایدهها و ذهنیت خودم به نماد و محتوا برسم؛ فکر نکنم نولان حرفی برای گفتن داشتهباشد جز اینکه، چقدر قشنگ داره ما رو بازی میده.
تشکر
فیلم باید جهان داشته باشه، تا من جهان بیهویت ببینم. باید شخصیت باشه، تا من شخصیت بیهویت ببینم. شلبی اونقدر به من نزدیک نیست که حالا من بیهویتی اون رو ببینم یا عمیقا بدبختی و فلاکتش را.
سلام آرین عزیز.
با اینکه نولان رو دوست نداری ولی خیلی خوبه که متن رو خوندی و نظر دادی. جواب خیلی از نظراتت مثل پیچیدگی، فرم، روایت و … داخل متن هست و با خوندن دوباره متن به جوابت خواهی رسید. اینکه شما نولان رو دوست نداری بحث سلیقه است. اینکه بار اول فیلمو متوجه نشی هم باز بحث دقته. اینکه شما پروتاگونیست بهت نزدیک نیست خیلی طبیعیه و تعجب آور نیست ولی اگر شما انسان معاصر و مدرنی توی این فیلم ندیدی خب جای تعجب داره.
در مورد دروغگویی، در متن نوشته نشده دروغگوی نابکار، بلکه نوشته شده شخصیتها بنا به محتوا دروغ میگن یا نولان از این شیوه به خوبی استغاده میکنه.
در مورد خود فیلم تنت که البته جای بحثش اینجا نیست بله، جهان داستان خوب نشون داده نمیشه و شخصیت پردازی خوبی نداره ولی در مورد ممنتو جهان داستان کاملا مشخصه و شخصیت پردازی کم نقصه.
سلام
شما که نگفتید نولان دروغگو، گفتید آدمای این فیلم هستند ولی خب من رندی کردم.
فیلم ممنتو هم قبل تنت ساخت شده ولی از نظر سینمایی، خیلی جلوتر است.
من از نولان بدم نمیاد، فیلمهاشون رو هم دوست دارم ولی بنظر ایرادات مهم و اساسیای هم دارند. (سعی میکنم سلیقهای بر اساس سینما و معیارهای زیباییشناشانهاش باشد، هرچند خام و نادان ام.) دوتا از ایرادات رو همین الآن گفتید؛ بار اول فیلم رو نفهمیدن و پیچیدگی. فیلم هرچقدر که میخواد من رو گیج و دیوانه و سردرگم بکنه، بکنه. ولی نباید من رو از خودش دور کنه و من از بیخوبن دچار نفهمی فیلم بشوم، نفهمیدن ایرادی است که برای نولان مربوط به فیلمنامه هست. من تئوریهای که مطرح میکنه رو نمیفهمم، بنظرم علمی هم نیستند و خیلی هم بیمنطق اند و اتفاقا اگر دقت کنیم میبینیم تلقین، بینستارهای و تنت کلی بیمنطقی و گاف در فیلمنامه دارند.
پیچیدگی هم از همین نفهمیدن ما میاد، نه از فیلمنامه خیلی غنی یا بذات پیچیده. یا شاید حداقل در اجرا و کارگردانی این پیچیدگی خوب جا نمیافتد.
شخصیتپردازی شلبی از ایرادات اساسی این فیلم نیست و ثانوی است، ولی مثالزدنی و بینظیر هم نیست.
مدرنیته، آدم، آدم مدرن. اینا رو با عینک شما میتونم ببینم، بصورت نماد نشانه ولی با گوشتوخونم حس نکردم و من دوست دارم در سینما حس کنم یا حداقل ببینم.
تشکر، در پناه خدا
سلام مجدد
اتفاقا من در مورد استفاده از دروغ در فیلمنامه های نولان نوشته بودم.
ضمن اینکه کانت قبل رو طوری نوشته بودین که به نظر میومد از نولان دل خوشی ندارین.
فیلم ها حتما نباید از نظر علمی توجیه بشن، عملی-تخیلی هست و صرفا باید جهان داستان توجیه پذیر باشه. هیچ کسی نمیتونه ادعا کنه که کارش بی نقصه، نولان هم نیست ولی گاف های خیلی بزرگ تو کاراش وجود نداره، و باز تاکید میکنم اینجا فقط بهتره بیشتر در مورد ممنتو صحبت بشه نه نولان.
ممنون از وقتی که گذاشتین
سلام، تشکر
سعی میکنم ممنتو رو با دقت بیشتری ببینم و فقط درباره اون صحبت کنم.
در پناه خدذ
یکی از بهترینهای نولان و کل تاریخ سینما
عالی بود
بله همینطوره. سپاسگزارم و خوشحالم که خوشتون اومد
متن بسیار خوبی بود. انسان بی هویتی که مدام به دنبال معنی بخشی به هدف هاشه. I have to believe my actions still have meanings.