فیلم «پیتزای شیرین بیان» یا Licorice Pizza ساختهی «توماس اندرسون» در محوریت بخشیدن موضوعی رمانتیک، سینمای خود را بر دوش آرایههای نوستالوژیکِ هالیوودِ نو گذارده و از بطن آن قصد دارد مخاطب را از موضعی همذاتپندارانه با وقایع روبه رو کند و همزمان تونلی بهسمت تاویلهای شخصیِ فیلمسازش بسازد.
مواجههی مخاطب/منتقد با این رویکرد خود رسالتی تمام قد برای فیلم محسوب میشود. در واقع فیلم «Licorice Pizza» توفیق و سعادت خود را در اشاعه یک فرم شخصیسازیشده میبیند که روایتگر عشق و شئون نوستالوژیک برآمده از آن است. کنشهایی که در انطباق با فصل جوانی/نوجوانی، شور و سرخوشی مییابند و در تارک یک کمدی-رمانتیکِ خوش ساخت و پرداخت، میدرخشند.
حال پیش از ورود به ساحت فرمال فیلم، مطلوب میبینم باب سیاهه را با کلامی چند از سینمای «پل توماس اندرسون» بیآغازم، تا بلکه تصویر درستی از سبک و سیاق این فیلمسازِ سینمابلد شکل گیرد.
«توماس اندرسون» زادهی دوران هالیوود نو است؛ دورانِ گذار سینما از آیین کلاسیسم دمده به مدرنیسمِ تازه نفس. دورهای است مربوط به اواخر دههی شصت و اوایل دههی هفتاد میلادی که با دیگردیسیهای بسیطِ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ایضاً قد بر افراشتنِ خردهفرهنگها و پادفرهنگها شناخته میشود.
«اندرسون» اما از دل همین دههی پر افت و خیز، ۹ فیلم را تا به امروز ساخته است؛ فیلمهایی که در ساحت تم و سبک، بهنوعی ملهم از همان مولفههای سبکی-روایی هالیوود نو هستند و در راستای ارائهی تصویری مشخص از مناسبات فرهنگی-اجتماعی «آمریکا» و بازنمایی حسوحالِ برههای مشخص از تاریخِ معاصرِ اینکشور گام میکشند؛ از منگیای لاسوگاسی در «Hard Eight» گرفته تا گرایشات فرهنگیِ هیپیگری و هرزهنگارانه «Boogie Nights».
این مهم اما در جدیدترین فیلم ایشان «Licorice Pizza» نیز حضوری مشهود دارد؛ فیلمی که بستر رودیدهای داستانیاش را در دههی ۷۰ میلادی جانمایی کرده و در رویکرد داستانگوییِ مینیمالِ خود، از زبان بصریِ آثار پیشین «توماس اندرسون» -در حد اعلایش- بهره میجوید.
اینجا مقصود از “زبان بصری” همان متدولوژی سینماییِ “اندرسون” است که ترکیبی از مولفههای ژنریکِ سینمای تجاری و نیز رهیافتهای زیباییشناختیِ مینیمالیسم سینمایِ هنری را در خود دارد.
حال باید گفت متدولوژی اندرسون، اینبار در روزگار دههی هفتاد آمریکا و در ذیل پارتی و نوشیدنی و رقص و کوک و موسیقی پانک راک و دیسکوتک، قوام دراماتیک یافته و به نوبه خود حامل رهیافتهای نوستالژیک بسزایی است.
در نگاه اول به نظر میرسد که فیلم «پیتزای شیرین بیان» تتمهی آن چیزی است که از چلاندن آثار پیشینِ فیلمسازش همچون «ماگنولیا» و «استاد» بهدست میآید؛ نه درامی کاملاً گزنده است و نه یک کمدیِ پیوسته مفرح؛ همانطور که چیزی بین این دو نیز نیست! از آنجاکه در ذیل یک بنای مستحکم رمانتیک مدام لحن عوض میکند و شگفتآور اینکه این یکدست نبودن لحن، مخاطب را آزار که نمیدهد هیچ، بلکه ایشان را شیفتهی فیلم هم میکند! فیلمی با صراحت سبک و صرفهجویی در روایت که حتی یک «جلوه» غیر ضروری را در خود نمیبیند؛ عاری از تزئینات هنری و شیرینکاریهای کارتپستالی.
داستان فیلم برساخته از دوران هوسآلود نوجوانی و کنشهای همدلیبرانگیز آندوران است که به نوعی میتواند به سالهای نوجوانی خود فیلمساز نیز منتسب شود؛ از آنجا که فیلم -به دور از هر ساختار و ضابطه و قاعدهای- نمایانگر لذت ناب فیلمسازی است؛ لذتی با شور و هوسی سینهفیلمآب که در دیاگرام یک فرم معنادار الصاق گشته و تصویری مجذوبکننده بدست میدهد که از قضا هم تأثیرگذار است و هم خارج از مبادی مرسوم سانتیمانتالیسم.
به راستی که ساخت و پرداخت یک چنین فرمِ متعادل و خوشظرفیتی، تنها بهدست یک استعداد منحصربهفرد سینمایی شدنی است؛ فیلمسازی مولف/نیمهمولف که فزونبر شناخت مبانی تکنیکالِ «فیلم داستانی» از تسلط کافی بر کارکردهای ارتباطیِ حسی-عاطفی در مدیوم بسیط «هنر» برخودار و با نیل بر محتوای مدنظرش قادر است همین کارکردها را بهطریق ابژه «تصویر» به بیننده (سوژه) منتقل کند. اینبار اما فیلمساز نیمهمولف/مولف قصهی ما فرآیند انتقالپذیری بارِ حسی-عاطفی فیلماش (در اینجا «فیلم» به مثابه «هنر» دانسته میشود) را به کهنالگوی «عشق» حواله داده است. کهنالگویِ عاریه سپاردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس به دیگری» که در جلوهای از زیست مدرن و امروزی تجلی مییابد.
حال باید گفت فیلم «Licorice Pizza» کمیت انتزاعی عشق را بدون پیچش روایی خاصی، به حکایت مینشیند و با سوار کردن پلات بر کشمکشهایِ ملهم از یک «عشق ممنوعه»، تمثالی جدیدالشکل از دستمایههای مالوف رمانتیسم میسازد.
فیالواقع رمانسی که «اندرسون» برایمان تصویر میکند، از آندست رمانسهای سانتیمانتال (ولو دِمُده) نیست که به واسطه یک قرارداد کنشیِ برساخته از شناسههای آرکیتایپ همچون «خیر» و «آری»های باسمهای و تحمیل تمایزات جنسیتی زوجین تعین یابد، بلکه عاشقانهای است که بهطریق درامانیزهکردن ناملایمات و دیگرنظریهای یک رابطه عاطفیِ خرقعادتوار، بن مایهی درام را شکل دهد.
حال وجهتمایز مایه رمانس فیلم با سایر فیلمهای عاشقانه، در تمایزات مختصات رفتاریِ دو قطبِ «عاشق و معشوق» نمود مییابد: پسری ۱۶ ساله و سرخوش که به یک دخترِ دنیادیده، محافظهکار و از همهمهمتر ۹ سال بزرگتر از خودش، دل بسته است! فیلم با قرض گرفتن از همین پارامترهای پارادوکسیکال -فزونِ بر ایجاد درام- تونلی به سمت تفسیرهای کمیکگونه نیز میسازد.
دیدار دو شخصیت محوری فیلم در همان سکانس آغازین، خیلی زود به رابطه و طرح دوستی نائل میآید؛ «گری» به سرعت عاشق میشود و «آلنا» عشق ایشان را بله میگوید و بهسادگی هرچه تمام به رتبه «معشوق» راه میابد.
لیکن آنچه در ساحت روایی فیلم موضوعیت و قوام دراماتیک مییابد، تبعات عشق است و نه خود عشق؛ ناهمسانیهای شخصیتی، اعمال جسورانه و موضوعاتی از این قبیل.
فیلمنامهی فیلم «Licorice Pizza» محکم است؛ بله محکم! با وجود اینکه ساختمان روایی فیلم از مصالح ماجرامحور/حادثهپرداز بنا نشده، همهی غماش را بر ساخت و پرداخت آدمها و حضورشان در اتمسفرِ جنبههای احساسی از احوالات و موقعیتهای رمانتیک میگذارد و بدین طریق یک جاذبه رمانتیک سینماییمآب را تحویل نگاه مخاطب میدهد.
شخصیتها درست و باورپذیرند و برای شناساندن خود به مخاطبِ از همهجا بیخبر، زیاد حرف نمیزنند. شخصیتهایی فرعی به قصه میآیند و دیر یا زود هم از سیر روایی فیلم حذف میشوند، که جملگی از یک چیز میسوزند و گرفتار یک نقصان هستند: جوانی و عاشقی!
عطفهای فیلمنامه به شدت به حس درونی دو پرسناژ محوری قصه وابسته است که با اکت و اعمال سرخوشانه خود، پیرنگ را در عرض و عمق گسترش میدهند.
علیایحال خط روایی فیلم در مسلک پیچیدگیهای فرمی و قصهای درجا نمیزند و ایضاً در بیراهههای ماجرامحور-داستانی تن به قصهگویی نمیدهد. فیالواقع پرداخت فیلمنامه و به طور اخص شکل توزیع رویدادها (پیرنگ)، بر پی یک ساختار ملودراماتیک استوار است که از آغاز تا فرجام در راستایِ تقویت کنش واحد «رمانس» ایفای خدمت میکند.
روی هم رفته میتوان گفت فیلم «Licorice Pizza» فیلمی است سر و شکل دار و منسجم که نه به دنبال مدرنبازیهای مرسوم هالیوودی میرود و نه گزافهگوییهای رمانتیک بالیوودی! بلکه تماماً در راستای احداث داستان و فرم مستحکم خود گام میکشد، آدم میسازد و تا حد بسزایی دغدغهی تصویر و آرایههای سبکی دارد.
The Review
نقد و بررسی فیلم Licorice Pizza
روی هم رفته میتوان گفت «Licorice Pizza» فیلمی است سر و شکل دار و منسجم که نه به دنبال مدرنبازیهای مرسوم هالیوودی میرود و نه گزافهگوییهای رمانتیک بالیوودی! بلکه تماماً در راستای احداث داستان و فرم مستحکم خود گام میکشد، آدم میسازد و تا حد بسزایی دغدغهی تصویر و آرایههای سبکی دارد.
یعنی فرمِ “لیکوریش پیتزا” تا این حد “ایدئولوژیک” است؟
سلام. این نقد مشکل “فقدان استدلال” دارد. این مشکل با به کارگیری کلمه ها و جمله های ناآشنا یا بی معنا رفع یا پوشانده نشده. در نهایت منجر شده به استفاده از صفت های کلی و مبهم به جای مصداق های دقیق.
به عنوان مثال “هالیوود نو” دورانی است که از فیلم ها و فیلمسازان متفاوتی تشکیل شده. “پدرخوانده”، “ایزی رایدر”، “ارتباط فرانسوی”، “جن گیر”، “خداحافظی طولانی”، “برخورد نزدیک از نوع سوم”، “جنگ های ستاره ای” و… همان قدر با هم فرق دارند که امروز “عیب ذاتی” و “اونجرز” و “دانکرک”. نویسنده به مولفه های سبکی – روایی هالیوود نو ارجاع می دهد بدون این که اشاره ای به این تفاوت ها داشته باشد یا مصداقی برای این مولفه ها.
حادترین بروز این مشکل در بحث “فرم” است. نویسنده واژه های “فرم” و “ساحت فرمال” را به کار می برد و بعد در کمال تعجب مشغول تعریف کردن “داستان” فیلم می شود و در نهایت به پاراگراف های پایانی می رسد. همین طور “زبان بصری” را محدود می کند به صفت های خیلی کلی و مبهم بدون این که مصداقی به من بدهد: مستحکم، متعادل، معنادار و…