عبارتی که میتوان با آن فیلم گیج گاه را تعریف کرد بازسازی متوسط از یک نوستالژی ضعیف است. حتی میتوان کلمهی ضعیف را برای بازسازی هم استفاده کرد اما دلایل کوچکی هست برای این که این فیلم تا حدی مورد توجه قرار گرفته است. با پی اس ارنا همراه باشید.
معرفی فیلم گیج گاه
فیلم گیج گاه اثری به کارگردانی و نویسندگی عادل تبریزی که به عنوان محصول ۱۳۹۹ معرفی شده است. فیلمنامهی فیلم گیج گاه به طور اشتراکی با ارسلان امیری نوشته شده و تهیه کنندگی این کار به عهدهی حنیف سروری و ولیالله مدنی بوده است. از بازیگران فیلم گیج گاه میتوان به حامد بهداد، باران کوثری، جمشید هاشمپور، سروش صحت، امیرحسین رستمی، فرهاد آئیش، بهرنگ علوی، بیژن بنفشهخواه، نادر سلیمانی، علی راد و… اشاره کرد.
فیلم گیج گاه یکی از آن دسته فیلمهای کمدی-هیجانی است که در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و در بخش بهترین تدوین و بهترین کارگردان اول توانست کاندیدای سیمرغ بلورین شود.
داستان فیلم گیج گاه
طرح فیلمنامهی فیلم گیج گاه سرشار از قصههای فرعی است که به دنبال هم ترسیم میشوند تا صرفا مخاطب را بخندانند و یا او را درگیر نوستالژی کنند. به تعبیری میتوان آن را شلختگی روایی نامید نه خرده روایتهای داستانی. این شلختگی حتی در انتخاب بازیگر دیده میشود. چینش بازیگرانی که در یک قالب نمیگنجند. نه به این معنا که در یک فیلد انتخاب شوند بلکه به این معنا که کاراکترها با بازیگران خود همخوانی ندارند و یا حداقل نتوانستهاند آن طور که باید یکدستی کل فیلم را به وجود بیاورند.
فیلم گیج گاه داستان زنی به نام مهتاب است که چند وقتی میشود با شوهرش متارکه کرده و همراه پسرش عرفان و خواهر و شوهر خواهرش در یک خانهی قدیمی بزرگ زندگی میکنند. کل این خانواده عاشق فیلم و سینما هستند و تمام وقتشان به دیدن فیلم میگذرد. عرفان به اجبار مادرش به کلاس کاراته میرود تا شبیه پدرش بار نیاید و بتواند از خودش دفاع کند. مربی کاراتهی عرفان، حسن آقا است که معلم ادبیات مدرسهشان هم هست. آشنایی مهتاب با حسن آقا، معلم عرفان منجر به ایجاد یک حس عاطفی میشود.
عرفان با این ارتباط موافق نیست و تمام تلاشش را میکند تا رابطهی این دو را به هم بزند. ادامهی داستان با همان شلختگی که گفتیم پیش می رود و نه چیز دیگر. صرفا پشت هم اتفاقاتی میافتد که هیچ ربطی به بار کمدی و یا عاطفی داستان ندارد. فیلمنامهای که مصداق عینی خانهی مادربزرگه است و هر حیوانی را به خانه راه داده و از هر چیز بیربطی حرف میزند. وجه اشتراک تمام این شلختگیها بازگشت به نوستالژیهای دههی شصت و هفتاد است. از مریم حیدرزاده تا عشق به کاراته که شبیه اپیدمی شده بود. از پلیسهای کمیته یا گشت برای گیر دادن به زن و مردها و جشنهای عروسی. از داشتن موبایل که یک ویژگی شخصیتی به شمار میرفت و در نهایت خود خود جمشید هاشمپور که در کنار سینما معنا پیدا میکرد. در نهایت هم فیلمهای ویدیویی-خصوصا هندی- که از کلوپ به خانهها دست به دست میشد.
نوستالژی سینمای جمشید هاشمپور
اگر تا قبل از دیدن این فیلم فکر میکردید گذشته از زمانی که سینمای جمشید هاشمپور سینمای محبوب بود، بعد از دیدن این فیلم نظرتان تغییر خواهد کرد. فیلم گیج گاه مروری به سینمای ضعیف دههی هفتاد است که در آن جمشید هاشمپور به عنوان شخصیت محبوب اکشن، فیلم را دست میگرفت و حتی نامش با تیتر خاصی در تیتراژ جذابیت فیلم را بالا میبرد.
ابدا نه به این خاطر که جمشید هاشمپور بازیگر خوبی باشد و یا این که جز فیلمهای اکشن و هیجانی و گنگسترطوریهای ایرانی کاری کرده باشد. صرفا تماشای این فیلم میتواند مروری بر نوستالژی سینمای جمشید هاشمپور باشد. یا آنهایی که در پستوی خانههاشان فیلم هندی یا تایتانیک زیاد دیدهاند و یا آنهایی که شوخیهای جنسی در فیلم برایشان هنرمندانه و بانمک است.
در این که فیلم چینشی است از نوستالژیهای عوام پسند شکی نیست. نوعی خاطره بازی است و حتی نمیشود گفت فیلم است. این اولین تجربهی کارگردانی عادل تبریزی است. انگار که در ایران کمدی به شکلی که هنرمندانه و خلاقانه باشد و در اجرا هم در سطح بالا عمل کند و شعور مخاطب را به سخره نگیرد ساخته نخواهد شد. به عبارتی ساخت و یا دیدن یک کمدی خوب در ایران تبدیل به یک آرزوی دست نیافتنی شده است. جز چند نمونهی کمدی خوب، فیلمسازان کمدی یا مانند شیشلیک درگیر سفارشیسازی و شوخیهای اینستاگرامی میشوند و یا مثل فیلم گیج گاه درگیر نوستالژیهای عامه پسندی که مخاطب خود آنها هم از این گونه دیدنشان دلزده خواهند شد.
بزرگترین ضعف، فیلمنامهی کار است
به تصویر کشیدن المانهای گذشته توجیه خوبی برای کار نشده بودن فیلم و فیلم نامهاش نیست. فیلم گیج گاه میتوانست با یک ساختار درست و فیلمنامهای که توجیه داشته باشد، تمام این نوستالژیها را به تصویر بکشد. نمیدانم حالتان چطور میشود اگر سیر روایی اتفاقات فیلم را یک بار مرور کنیم.
مهتاب برای ثبت نام کلاس کاراته پسرش را به یک باشگاه میبرد. تمرینات سخت پسرش-عرفان-به او فشار میآورد. فیلم دیدنهای مهتاب و خواهر و شوهر خواهرش روایت میشود. عرفان از معلم کاراتهاش که همان معلم ادبیاتش (حامد بهداد) باشد ناراضی است. مهتاب نامهای برای شکایت از معلم ادبیات مینویسد اما گفتوگو مابین مهتاب و حسن آقای معلمِ کاراته جوری پیش میرود که منجر به یک رابطهی عاطفی میشود.
سنگ اندازیهای عرفان برای رابطهی این دو شروع میشود که در نهایت به نتیجه هم نمیرسد. آنها در باشگاه کاراته عروسی میگیرند. بعد گزارش عروسی آنها داده میشود. عروسی تمام میشود و مزاحمتهای شخصی که بده بستانی با همسر سابق مهتاب (سروش صحت) یا پدر عرفان دارد در داستان ادامه پیدا میکند.
باشگاه کاراته تعطیل میشود و حسن آقا از کار در مدرسه هم اخراج میشود. یکهو فیلم عروسی حسن آقا و مهتاب توی یک فیلم ویدیویی پخش میشود. از آن طرف دوست کمیتهای حسن آقا در ویدیو حضور دارد که این قضیه دامن او را هم میگیرد. در ادامهی بیکاری حسن آقا یکهو به این نتیجه میرسند که حسن آقا به دلیل رزمی کار بودنش میتواند بدل جمشید هاشمپور در فیلم بشود.
شخصیت جمشید هاشمپور که هم با عنوان نام اصلیاش و هم به عنوان صاحبکار مهتاب در فیلم حضور دارد-مثلا طنز داستان است- یک قصهی فرعی تماما بیربط است. بعد شوهر سابق مهتاب (سروش صحت) از زندان آزاد میشود و با حسن آقا درگیر میشود تا به پسرش نشان دهد که زور ناپدریاش را دارد. فیلم گیج گاه در نهایت با پایان خوش کمدی همراه است که همه چیز خودش خوب میشود و همه رابطهی خوبی با هم پیدا میکنند.
این سراسر فیلمنامهی فیلم گیج گاه است بدون درنظر گرفتن شوخیهای جنسی و تابوهای دهه شصتی. بدون اضافاتی که از گفتن آنها صرف نظر کردیم. چراکه همین شاخ و برگهای اضافی بیشتر از پنج صفحه میشد. شما تا زمانی احساس میکنید در حال تماشای یک فیلم هستید که رابطهی عاطفی بین مهتاب و حسن آقا شکل میگیرد. عملا از آن جا به بعد فیلمنامه انباشت خاطرات و نوستالژیهای خود کارگردان است که به فیلمنامه هم رحم نکرده و هر چه که خواسته توی دل فیلم جا کرده. این رفتار با فیلمسازی عملا رفتاری غیرحرفهای است. نه به این دلیل که عادل تبریزی فیلم اولی است بلکه به این معنا که انتخاب خود کارگردان است که به این شکل هرج و مرج گونه فیلم بسازد.
عادل تبریزی در مصاحبهای گفته است که: «من خوشبختانه این شانس را داشتم تا در سالهایی که فیلم کوتاه میساختم متوجه شوم علاقه و سلیقهی من چیست و دوست دارم به چه مدل فیلم بسازم. این شانس را هم داشتم تا همان مدلی را که در فیلمهای کوتاهم پیگیری میکردم در اولین فیلم بلند سینمایی خودم دنبال کنم. فیلم گیج گاه از لحاظ لحن و شکل به فیلمهای کوتاه من بسیار نزدیک است» و در جای دیگری نیز گفته است که: «فیلم گیج گاه نوستالژیک نیست. حالیست که دیگر نیست.»
این جا دو مسئله مطرح میشود: اگر این فیلم تمام خواستهی یک کارگردان است، مِن بعد بعید است کسی که فیلم خوب بشناسد و نام عادل تبریزی را پای فیلمی ببیند و رغبت کند بلیط بخرد و برود آن فیلم را ببیند. اگرچه این متن را در حالی مینویسم که فیلمهای کوتاه عادل تبریزی را ندیدهام اما با این نقل قول حتی کوچکترین میلی برای دیدن فیلمهای کوتاهش به وجود نمیآید. اگر این کارگردان نتواند رشد کند، سینما و فیلمسازی را در سطح بهتری بفهمد، قطعا جایی نخواهد داشت.
به علاوه این حالی که دیگر نیست، مربوط به زمان خودش بود. هر مقطع زمانی قشر عوام پسند جامعه در یک سطح فکری به سر میبرند که لزوما قرار نیست ده سال بعد هم در همان سطح فکری به سر ببرند و با دیدن همان نوستالژیها لذت ببرند. این فیلم اگر نقطهی نجاتی با بازیگران خوب نداشت، در همین اندازه هم دیده نمیشد. هم چنین اگر روزهای کرونا و یا سلیقهی داوران جشنواره فجر در میان نبود.
حالا این که داوریهای سی و نهمین جشنواره فجر چطور پیش رفته و چه اتفاقی افتاده که فیلم گیج گاه در جشنواره حضور داشت و شانس این را پیدا کرد که دیده شود به این معنی نیست که برای تجربهی اول یک فیلمساز حتی کار متوسطی به شمار بیاید. تنها چیزی که این کار از سطح واقعی خودش کمی بالاتر میبرد حضور بازیگرانی است که کارشان را بلدند. حداقل در این سطح فیلمسازی میتوانند خوب ظاهر شوند. جز باران کوثری که تکرار تیپیکال یک زن با عشوههای زنانه است. حامد بهداد خوب ظاهر می شود اما در کنار چینش باقی بازیگران نمیتواند به نتیجهای برسد.
فیلم گیج گاه حرفی برای گفتن ندارد
حتی اگر یک فیلم در اجرا بسیار قوی باشد و خوب عمل کرده باشد، حتی اگر تمام عوامل اجرایی و حتی فیلمنامهی موجهی هم داشته باشد، چیزی که در نهایت نقش عصاره را ایفا میکند، دغدغهی فیلم است. ما این روزها و یا سینمای ما این روزها حرف کمتری برای گفتن دارد و یا آنهایی که حرف برای گفتن دارند مانند صفی یزدانیان هر ده سال یک بار فیلم میسازند و هر ده سال یک بار است که فیلم دیدن برای ما دوباره با لذتش همراه میشود.
سینما در حدود متوسطش هم چیزی به نام بامزه بازی و ادا بازی نیست. جای نوستالژی بازیهای اخیر نیست. میتواند در کنار دیگر معانی و حرفها به صورت زیر پوستی نگاهی هم به این طرف داشته باشد اما نمیتواند منحصرا آلارمی باشد برای مرور گذشتهای که خودش هم در سطح ضعیفی به سر میبرد. یادآوری سینمای ضعیف جمشید هاشمپور و جهان اکشن دههی هفتاد چیزی شبیه خوردن دوبارهی یک غذای بدمزه است. نیازی به مرور ندارد. یک دههای، یک برههای از تاریخ این چیزها را دوست داشتهاند. بهتر است که هر چیزی جای خودش را داشته باشد. خاطرهبازیهای هر شخصی و یا فردیت دنیای شخصی یک کارگردان اگر هنرمندانه و خلاقانه با چهارچوب درست به تصویر کشیده شود، مي تواند حرفی برای گفتن داشته باشد.
در پایان
فیلم گیج گاه کلاژ ضعیفی از نوستالژیهای عوام پسندانهی دههی هفتاد است که نتوانسته در وهلهی اول در عناصر فیلمسازی موفق عمل کند. فیلمنامهی پر از شلختگی و ناپختگی نمیتواند در نهایت یک فیلم منسجم را بسازد که بیننده بتواند دو ساعت پای آن بنشیند. یعنی عجیب است که اگر کسی بتواند تا آخر پای این فیلم بنشیند جز این که در جشنواره فجر برای اکران فیلم رفته باشد. در واقع این همه سکانس بدون ربط پشت سر هم ارزش تحمل کردن ندارد.
در وصف و معرفی فیلم گیج گاه آمده که این فیلم کمدی شریفی است که تن به ابتذال نمیدهد. اگر یک غربالگری درست بشود حداقل ۷۰ درصد این فیلم خود ابتذال است به معنای واقعی.۳۰ درصد مابقی هم همان دلایل کوچکی مثل طراحی صحنه و لباس است و یا بازیگرانی چون حامد بهداد و باران کوثری. به عبارتی عادل تبریزی خود میدانسته که این فیلم را چطور میتواند از یک مرگ حتمی نجات دهد. این فیلم بدون اغراق تنها یک شوخی کمدی دارد. آن هم سکانسی است که حسن آقا یک کتاب برای مادر عرفان میفرستد. فردای آن روز برای این که از بازخورد کارش مطلع شود، موضوع انشا کلاس ادبیات را این طور عنوان میکند: دیروز در خانه حال مادرتان چطور بود؟
همین سکانس تنها برشی چند ثانیهای از فیلم گیج گاه است که میتوان به آن گفت کمدی خوب. کمدی خلاقانه. بدون این که شوخی جنسی، اینستاگرامی و یا هر چیز مبتذل دیگری داشته باشد.
The Review
نقد فیلم گیجگاه
فیلم گیج گاه کلاژ ضعیفی از نوستالژیهای عوام پسندانهی دههی هفتاد است که نتوانسته در وهلهی اول در عناصر فیلمسازی موفق عمل کند. فیلمنامهی پر از شلختگی و ناپختگی نمیتواند در نهایت یک فیلم منسجم را بسازد که بیننده بتواند دو ساعت پای آن بنشیند.