آخرین ساختهی لی چانگ دونگ (Lee Chang-dong)، فیلم «سوزاندن» (Burning)، در دو کرهی جنوبی کاملاً متفاوت اتفاق میافتد. اولی، کشوری مجلل با زندگیهای راحت است که جوانهای خوشگذران کرهای را نمایش میدهد و کرهی دوم، درگیر آشفتگی اقتصادی است. آشفتگی که شامل میلیاردها دلار قرض خانوادهها، اعتراضات برای برکناری رییسجمهور، و صدها هزار جوان بیکار میشود. فیلم Burning درگیری این دو کشور متضاد پنهان شده در بطن کرهی جنوبی را با روایت داستان مردی از طبقهی کارگر به اسم جونگ سو (Jong-su) با بازی یو آ این (Yoo Ah-in) به تصویر میکشد.
جونگ سو شخصیت ساکت است که زندگیاش را چیزهایی که از دست داده است تشکیل میدهد. او متولد شهری کوچک به اسم پاجو است که به خاطر شهری سازی کره، مانند بسیاری دیگر از شهرها دچار تغییرات فراوان شده است. مادرش وقتی او کودکی بیش نبود، خانواده را ترک کرد و تنها وقتی بازگشت که از پسر بیکارش درخواست پول کند. پدرش هم منتظر برگزاری دادگاهش برای حمله به مسئول دولتی است و در نتیجه خانه و مزرعهی رهاشدهی خانوادگی به جونگ سو رسیده است. حتی وقتی او موفق میشود که محبت آشنای کودکیاش، هائه می (Hae-mi) را به دست آورد، در نهایت این رابطهی نوپا را به شهری نشین پولدار به اسم بن (Ben) میبازد.
در طول فیلم جونگ سو مدام میان پاجو و سئول در رفت و آمد است تا شاید بتواند رابطهاش با هائه می را بازیابد و همینطور بتواند بن مرموز را تحت نظر داشته باشد. با در کنار هم قرار دادن این دو فضای بهشدت متضاد روستایی و شهری، فیلم Burning جذابیت آسیایی که در دنیا به واسطهی فیلمهایی چون «آسیاییهای خرپول» (Crazy Rich Asians) در دنیا شناخته شده است را زیر سؤال میبرد. در عوض لی تمرکز خود را بر روی نابرابری طبقاتی کره میگذارد تا نشان دهد که وضعیت اقتصادی نامناسب، چگونه خانوادهها را نابود میکند، خانهها را خراب میکند و اشخاص را به مرز نابودی میکشاند.
فیلم Burning داستان ملاقات دختر و پسر عاشقش را از داستان کوتاه «سوزاندن انبار» (Barn Burning) نوشتهی هاروکی موراکامی (Haruki Murakami) در سال 1992 میگیرد. هم در داستان کوتاه و هم در فیلم، قهرمان داستان محبوبش از شهر کوچک خود را به شخصیتی پولدار از کلانشهر که علاقهی خاصی به آتشسوزی دارد میبازد. وقتی دختر بدون هیچ خبری غیب میشود، شخصیت اصلی دوستپسر جدید را متهم اصلی میداند. اما برعکس جونگ سو، قهرمان داستان موراکامی که در حاشیهی توکیو زندگی میکند و از طبقهی میانهی اقتصادی است، نسبت به اتفاقات اطراف خود بیتفاوت است. او میتواند واکنشی نسبت به درگیریهای اقتصادی و عاطفی ندارد، اما جونگ سو اینگونه نیست. درنتیجه، در حالی که جونگ سو کره جنوبی را در جستجوی هائه می و بن زیر پا میگذارد، داستان «سوزاندن انبار» تصویری دقیق از زندگی شهری به نمایش میگذارد.
شخصیت بن سبک موراکامی را با توضیح فلسفهی “زندگی همزمان” در یکی از مکالماتش با جونگ سو در داستان حفظ میکند: “من هم اینجام و هم اونجا. من هم پاجو هستم و هم بانپو. من سئولم. و همزمان، آفریقا هم هستم.” او هیچوقت مشخص نمیکند که چگونه خرج این سبک زندگیاش را به دست میآورد، اما او صاحب یک پورشه و آپارتمانی گرانقیمت در بهترین بخش سئول نیز هست. این سبک زندگی او نشان از تصویر جهانی او و ارتباطش با دنیای غربی است که با لهجه و اسمش بر آن بیشتر تاکید میشود. هنگامی که او مانند یک آمریکایی دستش را برای دست دادن دراز میکند اما جونگ سو تعظیم میکند همانطور که از یک کرهای انتظار میرود، اختلاف جوامعی که این دو شخصیت از آن آمدهاند نمایش داده میشود.
نشانههای بیرونی بسیاری در فیلم Burning کمک به شخصیتپردازی بن و حونگ سو میکند. سهلانگاری بن در راستای زندگی مرفه اوست. شخصیت سرد او را میتوان در فضای آپارتمانش نیز پیدا کرد. از طرفی دیگر، بیتحرکی جونگ سو نشان از مشکلات خانوادگی، سختیهای اقتصادی و قلب شکسته شدهی او دارد. تشویش و اضطراب او نیز در فضای مزرعهی خانوادگیاش عینیت پیدا میکند. ظرفهای کثیف و تلنبار شده، غذاهای مانده و تعداد زیاد عکس در خانه تنها مثالهایی از این مساله هستند.
یکی از مهمترین لحظات داستان که تفاوت دو مرد فیلم Burning کاملاً مشخص میشود، در گفتگویی است که آن دو در خانهی جونگ سو دارند. هنگامی که هائه میخوابیده است، جونگ سو دربارهی پدرش صحبت میکند و به این اشاره میکند که چقدر از او متنفر است و از زمانی میگوید که پدرش او را مجبور به سوزاندن وسایل مادرش کرده بود. بن به جای همدردی با او، دربارهی میل خودش به آتش سوزی صحبت میکند. او اعتراف میکند که برای دیدن شهر هائه می همراه او نیامده بلکه به دنبال ساختمان جدیدی برای سوزاندن است. او به این مساله افتخار میکند چرا که معتقد است چون پلیس کره به چنین اتفاقاتی توجه نمیکند، هیچگاه دستگیر نمیشود. همینگونه است که فیلم تفاوت طبقاتی را بزرگنمایی میکند. بن هیچ ترسی از عاقبت کارهایش ندارد در حالی که جونگ سو زندانی وضعی است که در آن زندگی میکند.
حس اضطرابی که جونگ سو به خاطر پدرش حس میکند، ریشه در داستان کوتاهی از ویلیام فاکنر (William Faulkner) به اسم «سوزاندن انبار» دارد. در آن داستان که در سال 1939 نوشته شده است، پسری باید تصمیم بگیرد که آیا طرف پدر خشنش را بگیرد که عاشق آتشسوزی است، یا باید تن به قوانینی بدهد که نسبت به افراد فقیری چون او بیتفاوت است. این حس دوگانگی در فیلم Burning هنگامی به وجود میآید که هائه می تلفنش را قطع میکند و غیب میشود و جونگ سو باید تصمیم بگیرد که چه کاری باید انجام دهد. برعکس داستان فاکنر اما، او مصمم است که خود عدالت را به اجرا برساند و بن را تعقیب کند.
تنزل دادن این وسواس روانی به تعقیب و گریز در فیلم، این اجازه را به سازنده میدهد که بیخانمانی داستان موراکامی را به بهترین شکل به تصویر تبدیل کند. دوربین لی، بن و جونگ سو را در خیابانهای آسفالت سئول دنبال میکند و هر چه به انتهای روز نزدیکتر میشود، به سمت مسیرهای خاکی و خراب میرسد تا در نهایت شخصیتها خود را در تپههای پاجو پیدا میکنند. پلانهای طولانی این تعقیب و گریز، نشان از اختلاف دو دنیای فیلم دارند، اما این اختلاف برای نشان دادن فلسفهی بن برای زندگی آزاد و رها نیست، بلکه نشان از ناامیدی جونگ سو است.
تراژدی فیلم Burning در این است که لذت خیالپردازی، متعلق به افراد ثروتمند است. وقتی در مورد شغلش از او سؤال میشود، بن میگوید: “حتی اگه برات میگفتم، نمیتونستی درکش کنی. برای اینکه ساده بهت بگم، من “بازی” میکنم.” لی کاملا طعنهی این حرف را در طول فیلمش به بیننده نشان میدهد. در حالی که بن هر کاری که بخواهد میتواند انجام دهد و مرتکب جرم شود، در نهایت این هائه می و جونگ سو هستند که مجبورند آرزوی خود برای هنرمند شدن را کنار گذاشته و برای دریافت حقوق کار کنند. و این در حالی بوده است که در ابتدای فیلم هائه می حرف از آرزوی پانتومیم بودن و فرار از سختیهای زندگی زده است.
با وجود اینکه هائه می داستانگو و پانتومیم توانایی است اما او مورد تمسخر بن و دوستانش قرار میگیرد. با این وجود، این واقعیت که جونگ سو نویسنده است تا حدودی موردقبول آنها است. نکته جالب اینجاست اما که در طول فیلم ما او را به ندرت پشت صفحهکلید مبینیم و نویسندگی او چیزی کاملا شخصی و خصوصی برای جونگ سو به حساب میآید. به گونهای که او ایدهی نوشتن داستان در مورد بن یا داستان زندگی پدرش را کاملا رد میکند. سختی زندگی جونگ سو و تلاش او نجات منزل خانوادگیاش از تغییرات سیاسی و اقتصادی، جلودار او برای پرورش دادن استعداد و تخیلش است. این در اصل فیلم Burning و لی است که مسیر جونگ سو را ادامه داده و با به تصویر کشیدن زندگی پرتلاطم طبقات مختلف کره، سعی در جبران این خفقان هنری میکند.
درست است که تا پایان فیلم Burning جونگ سو مجبور به فروش تمام گوسالههای مزرعهاش میشود و تمام تلاشهایی که برای نجات پدرش میکند بیفایده است، اما چنین وضعیت اسفناکی برای هائه می نیز در فیلم به تصویر کشیده میشود که تا حدودی به خاطر جنسیتش بدتر نیز هست. او رابطهاش با خانوادهاش را قطع میکند و به دنبال دوستپسرش میرود که ممکن است یک قاتل زنجیرهای باشد. در کارش به موفقیت خاصی هم نمیرسد و ناراحتکنندهترین بخش داستان او این است که هنگامی جونگ سو به خانوادهاش خبر ناپدید شدن هائه می را میدهد، آنها از این خبر شگفتزده نمیشوند و تا حدودی انتظار این اتفاق را هم داشتهاند. حتی گزارش گم شدن او به پلیس داده نمیشود.
با اینکه جونگ سو بهشدت به هائه می حس عاطفی دارد، اما دوستی آنها تحت تأثیر توهینها و ضربههایی است که جونگ سو در سرنوشتسازترین لحظات زندگی هائه می به او میزند. در کودکیشان جونگ سو به او میگوید که زشت است و ما میبینیم که بعدها او عمل زیبایی میکند. همینطور دقیقا قبل از غیب شدنش، به او لقب بدکاره میدهد. در بین این دو اتفاق در رابطهشان نیز لحظات بسیاری وجود دارد که جونگ سو کمبود حس مادرانهای که در زندگیاش حس میکند را سر هائه می تلافی میکند و حتی وارد حریم خصوصی او میشود. همانطور که یکی از یکی از همکاران هائه می گله میکند: “هیچ جایی برای زنها وجود ندارد.” همواره از آنها انتظار میرود که هویت، بدن و حتی حریم زندگیشان را به خاطر نیاز دیگران تغییر دهند.
در میانهی فیلم هنگامی که هائه می متوجه میشود که خانهی کودکیاش نابود شده است و به خانهی جونگ سو میرود، به این اشاره میکند که حس میکند در خانهی خودشان است و این مهر تاییدی است بر تجربه مشترک و سختی که هر دو شخصیت تجربه کردهاند. تجربهای کاملاً متضاد با کسی مثل بن که کل پاجو را تنها مانند مکانی برای سوزاندن درک میکند. چنین دید یک طرفه و تک بعدی، در واقعیت و نسبت به خود فیلم Burning هم قابل بررسی است. از آنجایی که هالیوود آسیای شرقی را با تصاویر پر زرق و برق میشناسد، این اثر تأملبرانگیز سعی در فاش کردن واقعیاتی تلخ را دارد که در انجام آنها هم کاملا موفق ظاهر میشود.