چه از طرفداران دنیای انیمه باشید، چه نباشید، امکان ندارد این روزها نام انیمه حمله به تایتان (Attack on Titan) به گوشتان نخورده باشد. این انیمهی پرطرفدار با پخش فصل چهارم خود در دنیای سرگرمی سروصدای زیادی به راه انداخته است. در حال حاضر، فصل 4 انیمه Attack on Titan بالاترین امتیاز وبسایت مای انیمه لیست را در گروه انیمههای در حال پخش از آن خود کرده است و بسیاری از قسمتهای آن، نمرات بسیار بالایی در وبسایت آیامدیبی کسب کردهاند. در این مقاله به ادامه بررسی و نقد فصل 4 انیمه Attack on Titan خواهیم پرداخت.
قسمتهای اول تا هشتم فصل 4 انیمه Attack on Titan
از زمان اعلام تغییر استودیوی سازنده فصل چهارم این انیمه، نگرانی زیادی درباره سرنوشتش میان طرفداران به وجود آمد. استودیوی ماپا (MAPPA) در سال اخیر انیمههای بسیاری ساخته و به دلیل ساخت انیمههایی مانند دوروهدورو و جوجوتسو کایزن تحسین بسیاری را برانگیخته است. نگرانکنندهترین مساله، زمان کم این استودیو برای ساخت فصل چهارم و تغییر احتمالی سبک بصری همراه با تغییر استودیو بوده است. فصل چهارم از همان قسمت اول به دلیل تغییر سبک بصریای که بیشتر طرفداران به آن عادت داشتند، مورد انتقاد قرار گرفت، اما این انتقادها با پخش قسمت هفتم فصل، که در حال حاضر دارای نمره کامل در وبسایت آیامدیبی است، به کمترین حالت خود رسید و ماپا بالاخره توانست طرفداران سختگیر این انیمه را نیز راضی کند. دیگر مسالهی نگرانکننده در حال حاضر، سرنوشت ادامه داستان است، زیرا تصور تمام شدن کل آن در 8 قسمت باقیمانده بسیار سخت است.

استودیو ماپا در اقتباس آرک مارلی موفق بوده و یافتن ایرادی در سرعت پیشروی داستان و روایت آن واقعا سخت است. انیمه نسبت به مانگا به قسمتهای مهم و تاثیرگذار، زمان بیشتری را اختصاص داده است (مانند نبرد پورکو و ارن) و تنها تعداد اندکی از پنلهای مانگا به دلیل فاش نساختن پیچشهای داستانی آینده حذف شدهاند. این انیمه با وجود جهش زمانی و معرفی شخصیتهایی جدید، هم موفق به بیان داستان طرف مقابل شده و هم در انسانیتر جلوه دادن آنها موفق عمل کرده است. در نیمه اول فصل 4، با درک بیشتری که از مارلی و مردمانش پیدا میکنیم و مشاهده اعمال ارن، انتخاب طرف محق داستان برای مخاطب واقعا سخت میشود. ارن و راینر هردو به خوبی به عنوان نمونههایی از قربانیان شرایط معرفی میشوند؛ البته تماشای اعمال بیرحمانه قهرمان داستان، یعنی ارن به هیچوجه آسان نیست. انیمه Attack on Titan با مهارت تمام مخاطب را با این مسایل درگیر میکند، اما از تمرکز بر تمهای ضدجنگی خود نیز دست نمیکشد.

فصل 4 در قسمتهای ابتدایی، با استفاده از هنر صداپیشگان، اضافه کردن چند صحنه جزیی و نمایش همانندیهای شرایط دو طرف، حس همدردی مخاطبان با مارلیاییها را تشدید میکند. حمله پارادیسیها به مارلی با خشونتی بیشتر از مانگا به تصویر کشیده میشود. اجرای صداپیشگان شخصیتهای گابی، راینر و ارن در این فصل ستودنی است و آنها با تبحر، احساسات این شخصیتها را به مخاطبان منتقل میکنند. در ضمن، کارگردانی قسمتهای دیالوگمحور به زیبایی صورت گرفته و استفاده از نماهای متنوع دوربین، موسیقی متن و پالتهای رنگی مناسب، آنها را به قسمتهایی بهیادماندنی تبدیل کرده است. قسمتهای اکشنتر نیز (مخصوصا قسمت هفتم) به دلیل کارگردانی ماهرانه، طراحی شخصیت دقیق، موسیقی متن مناسب، انیمیشن عالی و نبردهایی با کوریوگرافی قوی به قسمتهایی دیدنی تبدیل شدهاند.

بحثبرانگیزترین بخش فصل 4، جلوههای بصری آن است. سبک طراحی شخصیت ماپا با ویت استودیو تفاوت بسیاری دارد، اما طراحی شخصیتهای جدید معرفیشده در این فصل بسیار رضایتبخش بودهاند. طراحی شخصیتهای پارادیسیها مخصوصا میکاسا، ژان و فلاک در قسمت ششم باعث ناراحتی طرفداران شدهاند، اما در قسمت بعدی این مشکلات حل میشوند. درکل، طراحی شخصیت استودیو ماپا بسیار واقعگرایانهتر و شبیهتر به سبک خود مانگا است. طراحی تایتانها نیز قسمت به قسمت بهتر شدهاند، مخصوصا تایتان حمله. استودیو ماپا به دلیل کمبود وقت و برای پایین آوردن هزینهها به استفاده از انیمیشن CGI روی آورده، اما ویت استودیو نیز پیش از این، مخصوصا در متحرکسازی تایتان عظیمالجثه، از این تکنیک استفاده کرده است. انیمیشن CGI در بیشتر صحنهها همخوانی مناسبی با پسزمینه دارد و غیرطبیعی نیست؛ اما در برخی صحنهها، مخصوصا در صحنههای مربوط به تایتان حمله و تایتان میمونی، حرکاتی غیرطبیعی نیز مشاهده میکنیم. استفاده از انیمیشن CGI در برخی صحنهها (مانند نبردهای قسمت هفتم) امکان استفاده از زوایا و حرکات دوربین بسیار متنوعی را فراهم کرده است.
درکل میتوان گفت که این اقتباس با وجود مهلت کوتاه استودیوی سازنده برای ساختش، اقتباسی شایستهی این داستان هیجانانگیز را برای مخاطبان فراهم کرده است. این اقتباس به هیچوجه بدون عیب نبوده است، اما بیشتر این ایرادها در بخش جلوههای بصری هستند و قسمت به قسمت کمتر شدهاند. درضمن، بیشتر استودیوها هنگام انتشار رسمی بلوری انیمهها ایرادات اینچنینی را برطرف میکنند؛ اصلاحی که مخصوصا برای فصل اول انیمه حمله به تایتان به مقدار زیادی انجام شده است.
میتوانید نقد و بررسی کامل قسمتهای اول تا هشتم فصل 4 انیمه حمله به تایتان را در این مطلب مطالعه کنید.
- نقد و بررسی قسمت نهم و دهم فصل 4 انیمه Attack on Titan
- نقد و بررسی قسمت یازدهم و دوازدهم فصل 4 انیمه Attack on Titan
- نقد و بررسی قسمت سیزدهم و چهاردهم فصل 4 انیمه Attack on Titan
- نقد و بررسی قسمت پانزدهم و شانزدهم فصل 4 انیمه Attack on Titan
نقد و بررسی قسمت نهم و دهم فصل 4 انیمه Attack on Titan

اگر مبارزه نکنیم، پیروز نخواهیم شد | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan
قسمت نهم، قسمتی است که بیشتر زمانش را به فلشبکهایی از سه سال گذشته در جزیره اختصاص داده است. این قسمت برخلاف قسمتهای پیشین نه توییست خاصی دارد، نه نبرد هیجانانگیزی، اما آنقدر با مهارت اطلاعات جدیدش را در اختیار ما میگذارد که تماشای آن به هیچوجه حوصلهسربر نیست. پس از اتمام قسمت هشتم و غافلگیر شدن مخاطبان به دلیل خیانت زیک، دقیقا زمان آن است که انیمه کمی سرعتش را کم کند و اتفاقات رخداده طی سه سال اخیر را بازگو کند. تنها موضوع غافلگیرکننده این قسمت، دیدن طرف مقابل صحبتهای آرمین است؛ آنی، شخصیتی که مدتها اطلاعی از وضعیت او نداشتهایم.
این قسمت با معرفی نیکولو و ملاقات پارادیسیها با یلنا و داوطلبان ضدمارلیایی آغاز میشود. درابتدا باید به اجرای عالی صداپیشه هانجی و همچنین انتخاب مناسب صداپیشه یلنا اشاره کنیم. تماشای هانجی و شوخطبعیهای همیشگیاش در چنین موقعیتی سرگرمکننده است، اما داستان به سرعت وارد مسایل جدیتری میشود. در صحنه صحبتهای یلنا و اونیانکوپون با لیوای و هانجی، دلایل عدم حمله دوباره مارلی به پارادیس مشخص میشود. علاوه بر آن، پارادیسیها متوجه میشوند که در میان مارلیاییها هم کسانی هستند که از شرایط راضی نیستند و در حال ریختن نقشه علیه آن هستند. از همه مهمتر، سردسته این داوطلبان ضدمارلیایی کسی جز برادر ناتنی ارن، یعنی زیک نیست. توصیف یلنا از زیک به زیبایی به تصویر کشیده شده است و با استفاده از پالت رنگی روشن و کمی رویایی، متوجه میشویم که یلنا این تایتان تخریبگر را همچون خدایی نجاتبخش میبیند.

همانطور که گفتیم، بیشتر این قسمت به فلشبک میگذرد. ترتیب این فلشبکها در خود مانگا کمی گیجکننده است. در اقتباس انیمهای، این ترتیب کمی دستکاری شده و با چینش مناسب آنها، مشکل گیجکنندگیاش برطرف شده است. این قسمت ما را کمی بیشتر با نقشه زیک و هدف و نیتش، یعنی آزادی الدیا، آشنا میکند و دلیل نیاز این نقشه به تایتان بنیادی را نیز متوجه میشویم. موسیقی متن مرموز و دلهرهآوری که در زمان این صحبتها پخش میشود و استفاده از نماهای متنوع، مخصوصا کلوزاپ، این گفتوگو را دیدنی و تاثیرگذار کردهاند. در ضمن، طرفداران به کمک این فلشبکها میتوانند زمان بیشتری را با ساشا بگذرانند؛ انیمه با نمایش نیکولو و ارتباطی که میان او و ساشا شکل میگیرد و نشان دادن اینکه چقدر ساشا برای نیکولو مهم بوده است، کمی از غم مرگ او میکاهد.

تقریبا از اواسط قسمت نهم، به سخنان آرمین گوش میدهیم که مشغول صحبت با شخصی است که او را نمیبینیم. این سخنان بسیار مهم هستند، زیرا نشان میدهند که تاچهاندازه میان ارن و آرمین و دیگر دوستان و همرزمانش فاصله افتاده است. زمانی که ارن، میکاسا و آرمین در حال تمرین تیراندازی هستند، تفاوت میان این سه شخصیت به وضوح آشکار میشود. آرمین برای نشنیدن صدای تیر گوشهای خود را میپوشاند، میکاسا از شنیدن این صداها ترسی ندارد و ارن با لحن و نگاهی سرد مشغول به اینکار است. در اینجا باید حتما به صحنه انتقالی از این تمرین تیراندازی و تیر زدن ارن، به صحنه کشته شدن ساشا اشاره کنیم. خودِ چنین صحنه انتقالی میتواند مقصر بودن او در مرگ ساشا را نشان دهد. این سکانس از نظر جلوههای بصری نیز قابل تحسین است، هم صحنه انتقال از تیر ارن به مرگ ساشا و هم اتمسفر ایجادشده با استفاده از پالت رنگی قرمز.
اگر بخواهیم کمی بیشتر درباره ارن و آرمین بگوییم، باید اشاره به بازگشت آنها از مارلی بکنیم. آنها در ماموریت خود موفق بودند و ضربه بزرگی به مارلی وارد کردند، اما در چهره ارن هیچ احساسی دیده نمیشد. ارنِ حال حاضر تفاوت زیادی با ارن فصلهای قبل دارد. گویا او خودش را از نظر احساسی از همه دوستانش دور کرده و درگیر مسایلی باشد که آنها را با کسی درمیان نمیگذارد. میدانیم که کل جهان الدینیها را شیطان میدانند و از آنها میترسند. در پاسخ به چنین شرایطی، شخصیت صلحطلبی مانند آرمین میخواهد مسیر گفتوگو را پیش بگیرد و بیگناهی مردم را ثابت کند، اما ارن میخواهد نقش شیطان بودن را بپذیرد و شیطان واقعی را به جهانیان نشان دهد. ارن تنها راه آزادی الدیا را در جنگیدن و مبارزه میبیند. با وجود چنین اختلافی در رویکرد این دو دوست صمیمی، راحتتر میتوان سخنان آرمین مبنی بر عدم توانایی در درک ارن را متوجه شد.

آرمین مشغول این صحبتها با آنی است، در حالیکه صدفی (که شاید متعلق به اولین سفرش به ساحل در آخر فصل سوم باشد) را در دست خود گرفته و از عدم اطمینانش از تصمیمهایشان میگوید. این صحنه نشان میدهد که آرمین نیز پس از گذشت این چندسال، به درک دلایل اعمال طرف مقابل رسیده است. او به آنی میگوید که پارادیسیها نیز چارهای نداشتند و مجبور به تخریب بندر مارلی بودند، درست همانند آنی و دوستانش. این قسمت، سر کوتاهی هم به گابی و فالکو در زندان میزند و تماشای گابیِ پر از نفرت و خشم نسبت به ارن کمی ترسناک است. این صحنه خیلی بهتر از مانگا اوضاع روانی گابی در آن زمان را نشان میدهد.

از نظر جلوههای بصری، این قسمت با وجود روند آرام خود، از زوایای دوربین متنوع و انیمیشن شخصیت بسیاری استفاده کرده که جذابیت بصری آن را افزایش داده است. طراحی شخصیتها تقریبا بدون نقص هستند و همه شخصیتها با جزییات تمام به تصویر کشیده شدهاند. طراحی تایتان آرمین نیز به زیبایی انجام شده است. همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، انتخاب زوایای متنوع دوربین و پالتهای رنگی مناسب در این قسمت ستودنی است. قسمت نهم از انیمیشن شخصیتها غافل نمانده است و حتی در صحنههای گفتوگو نیز حرکات زیادی در شخصیتها میبینیم. درضمن باید اشاره کوتاهی به سکانس لیوای و زیک در کالسکه نیز داشته باشیم که قادر به ایجاد تنش بسیاری در مخاطب میشود و تعامل این دو شخصیت بسیار دیدنی است.
قسمت نهم، قسمتی تماشایی از فصل 4 انیمه حمله به تایتان است. انتخاب سرعت پیشروی آرامتر نسبت به قسمتهای قبل، موسیقی متن مناسب و جلوههای بصری عالی، این قسمت فلشبکمحورِ لازم و ضروری را به تجربهای خوشایند تبدیل کردهاند. این قسمت، فاصله ایجادشده میان ارن و دوستانش، مخصوصا آرمین را به خوبی به نمایش میگذارد؛ به نظر میرسد آرمین از تصمیمات گرفته شده راضی نیست و تمایل به راه صلحطلبانهتری داشته است، اما ارن تنها راه پیروزی و آزاد شدن خود و دوستانش را در مبارزه میبیند.
آیا این ارن واقعا همان ارن خودمان است؟ | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan

قسمت نهم، قسمتی پر از فلشبک و اطلاعت جدید است، قسمت دهم نیز ادامه راه قسمت قبل را در پیش میگیرد و با نمایش گذشته و حال حاضر، اطلاعات مخاطب را درباره رمزورازهای این دنیا بالا میبرد. قسمت دهم نیز روندی بسیار آرام دارد و با نشان دادن ارن در سلول زندانش شروع میشود. همانطور که میدانید، به نظر میرسد که فاصله زیادی میان ارن و بقیه افتاده است و هانجی طبق معمول با شوخی سعی به گرفتن اطلاعاتی از ارن دارد. در کمال تعجب، ارن با پرخاشگری زیادی پاسخ هانجی را میدهد و حتی او را تهدید میکند. تماشای ارن در حال چنین بیاحترامی به هانجی، به زیبایی با اجرای صداپیشگان آنها به نمایش درمیآید و ما را بیشتر از پیش به فکر فرو میبرد. اگر قسمت نهم و دهم انیمه را با مانگا مقایسه کنیم، متوجه تغییر چینش اتفاقات رخداده در آنها میشویم که انتخابی بهجا بوده، زیرا این عقب و جلورفتن در زمان کمی در مانگا گیجکننده است.

پس از همکاری یلنا و دیگر داوطلبان ضدمارلیایی با پاردایس، آنها از نظر تکنولوژی پیشرفتهای زیادی میکنند و مهمتر از همه صاحب بندر میشوند که به معنای بازشدن راه ارتباطی آنها با دنیاست. اولین کشور خارجیای که برای همکاری و گفتوگو به سراغ آنها میآید، هیزورو است. با آمدن کیومی آزومابیتو به پارادیس و پیشنهاد او برای همکاری، مساله جالبی درباره ریشه میکاسا روشن میشود. نکته عجیب این است که خالکوبی میکاسا در اقتباس ویت استودیو به طور کامل حذف شده است و مادرش در عوض به او دوختن آن علامت یاد میدهد. صحنههای بسیاری در فصول قبل وجود دارند که در آنها مچ دست میکاسا مشخص است، اما این علامت را روی مچش نمیبینیم. با وجود آن، ماپا تصمیم گرفته است به مانگا وفادار باشد و این علامت را نشان دهد. انتخاب استودیوی قبلی برای حذف این علامت اشتباه بوده، اما به دلیل پیشفرضهای ژاپنیها درباره خالکوبی و ارتباط آن با یاکوزا قابل درک است. به طور کلی، آوردن چنین چیزی که قبلا در انیمه حذف شده بوده، باعث نوعی عدم هماهنگی شده است، اما شاید آنقدرها هم اذیتکننده نباشد.
با ورود خانم آزومابیتو و شنیدن صحبتهای او با پارادیسیها، از جزییات بیشتری درباره نقشه زیک آگاه میشویم. پرسش پیشآمده برای شخصیتهای داستان این است که آیا با فداکردن نسل خود، قادر به آزاد کردن نسلهای آینده خواهند شد؟ به وضوح میتوانیم مخالفت ارن با این ماجرا را مشاهده کنیم، اما به نظر میرسد که هیستوریا خیلی با آن مخالف نباشد. اما با آمدن به زمان حال، نمیدانیم که ارن به چه دلیلی با نقشه زیک موافقت کرده، دوستان ارن نیز این مساله را متوجه نمیشوند و همین مساله باعث عدم اعتمادشان به او شده است. در ضمن، مقداری از صحبتهای قبلتر زیک و خانم آزومابیتو از انیمه حذف شدهاند، که شاید در قسمت بعدی آورده شوند. زمانی که دوباره به زمان حال باز میگردیم، میبینیم که هیستوریا باردار شده است. بنابراین، او با نقشه آنها برای زاد و ولد به منظور تکثیر خون سلطنتی موافقت کرده است. گفته میشود که پدر فرزند او شخصی است که هیستوریا را از کودکی میشناخته، اما نه نامی از او برده میشود و نه چهره واضحش را میبینیم؛ مسالهای که باعث بحث زیادی درباره هویت واقعی پدر فرزند هیستوریا شده است.

پس از آن دوباره به زمان گذشته بازمیگردیم و یکی از احساسیترین قسمتهای این فصل را مشاهده میکنیم. در سکانس راه آهن، ارنی را میبینیم که به وضوح از علاقه خود به دوستانش میگوید و حتی به دلیل این ابراز علاقه خجالت میکشد و سرخ میشود. تماشای جروبحثهای این گروه دوستان حول موضوع وارث بعدی تایتان ارن، ما را برای لحظاتی از جنگ و کشتوکشتار دنیای حمله به تایتان دور میکند. این سکانس احساسی که با موسیقی متن زیبا و پالت رنگی غروب آفتاب همراه شده است، ما را به یاد زمانی میاندازد که همهچیز به پیچیدگی حال حاضر نبود. به طور کلی، در این قسمت بیشتر از تمام قسمتهای این فصل احساسات ارن میبینیم، چه زمانی که مشغول به دفاع از هیستوریا است، چه زمانی که به دوستانش ابراز علاقه میکند. این صحنههای احساسی و زیبا به زودی پایان مییابند و مخاطب دوباره با ماهیت تراژیک این داستان روبهرو میشود. انتقال از سکانس راه آهن به صحبتهای دوستان ارن درباره تغییرات او، عوض شدن بیشتر شخصیتهای داستان در طول این سالها را برای ما پررنگتر میکند.
در حال حاضر، دوستان ارن از نقشه او، دلیل تغییر نظرش و موافقت با نقشه زیک آگاه نیستند. کانی که ارن را مقصر مرگ ساشا میداند، از بقیه میپرسد آیا این ارن واقعا همان ارنی است که میشناختند؟ ارنی که تمام تلاشش را میکرد تا دیگران، مخصوصا آرمین و میکاسا وارد نبردی نشوند. او دوستان و همرزمانش را به میدان جنگ فراخوانده و حتی باعث مرگ ساشا شده است. پس از مرگ ساشا آن خنده هیستریک معروف از ارن را مشاهده کردهایم و فاصله میان او و بقیه کاملا حس میشود. میکاسا در اینجا به دفاع از ارن میشتابد، اما آرمین با وجود دفاع از او و پیشقدم شدن برای صحبت با ارن، از آخرین راه چاره، یعنی خوراندن ارن به تایتانی دیگر هم سخن میگوید. اقتباس این گفتوگو نیز با بهره بردن از لرزش و حرکات مختلف دوربین و به تصویر درآوردن حالات چهرهای، به خوبی اجرا شده است.
پس از مشاهده این قسمت میتوان تصور کرد که ارن، پس از ناامیدی از همکاری هیزورو برای کمک به پارادیس برای ارتباط و تبادل با جهانیان، مجبور شده باشد چنین راهی را پیش بگیرد. مشخص است که هیزورو تنها برای منابع پارادیس و تصاحب آنها وارد این مذاکره شده بوده. شاید پس از آن، ثابت کردن بیگناهی الدیا برای ارن راهی اجرایی به نظر نرسیده باشد و او تصمیم به استفاده از خشونت گرفته باشد. این قسمت نیز مانند بیشتر داستان Attack on Titan بر نگاهی نسلی تمرکز میکند؛ تصمیماتی که شخصیتهای داستان باید بگیرند، فقط بر خودشان تاثیر نمیگذارد و آینده نژاد آنها را تعیین خواهد کرد. آیا پیروزی در نبردهای حاضر به معنای آزادی و پایان رنجهای الدیا خواهد بود؟ یا تاریخ دوباره به ناچار تکرار خواهد شد؟

چند قسمت اخیر بر اختلافات میان پارادیسیها تمرکز داشتند و این اختلافات در قسمت دهم به اوج خود میرسند. بیشتر این قسمت، مانند قسمت پیشین به گذشته میپردازد و با سرعتی آهسته اما مناسب، اطلاعات مهمی را در اختیار ما میگذارد. میتوان گفت که قسمت دهم به جای تمرکز بر مسایل تکنیکی جنگ کنونی، بر بعد احساسی و روابط میان شخصیتها تمرکز بیشتری کرده است. با وجود عدم رخ دادن اتفاقات جدیدی در این دو قسمت، به نظر میرسد که خبرهای بزرگی در راه باشند. در این قسمت با استراتژیهای پیشروی بیشتر شخصیتها نیز آشنا میشویم، اما میدانیم که قطعا مسایلی وجود دارند که هنوز از آنها خبر نداریم و امکان دارد غافلگیر شویم.
نقد و بررسی قسمت یازدهم و دوازدهم فصل 4 انیمه Attack on Titan

یک الدیایی خوب | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan
پس از دو قسمت فلشبکمحور، زمان آن است که انیمه به زمان حال بازگردد. قسمت دوازدهم به صورت همزمان به ماجراهای گابی و فالکو در جزیره پارادیس و به شکاف ایجادشده میان سربازان پارادیسی میپردازد. این قسمت را با تماشای گابی و فالکو و فرارشان از بازداشت آغاز میکنیم. تماشای گابی و وخامت اوضاع روانی او با وجود سن کمش ناراحتکننده است. پس از اینکه گابی محافظ زندان را که گناه خاصی هم ندارد، به بدترین حالت زخمی میکند و احتمالا میکشد، آنها تا جایی که میتوانند از آن ناحیه دور میشوند.
یک نکته قابل بررسی در این نقطه از داستان، ماجرای بازوبند گابی است. در قسمتهای قبلتر درباره تفکرات گابی و شستوشوی مغری اعمالشده بر او توسط خانوادهاش و مارلی صحبت کردهایم. حالا که او و فالکو از زندان فرار کردهاند، داشتن بازوبندی که نشانه وارث تایتان بودنش است، میتواند باعث لو رفتن و دستگیری دوباره آنها شود؛ اما گابی با جدیت تمام حاضر است این خطرها را به جان بخرد، اما آن را از دستش درنیاورد. به نظر میرسد که این بازوبند برای گابی نشانه کلی هویت او و نفرتش نسبت به شیطانهای جزیره باشد. این بازوبند به گونهای نماد همه تبعیضهایی است که الدیاییهای ساکن مارلی تحمل کردهاند اما با این حال، گابی حاضر نیست از آن دل بکند، حتی اگر باعث دستگیریاش شود. دلیل چنین رفتاری چه میتواند باشد؟ احتمالا این بازوبند برای گابی نشانه همه سختیهایی است که برای ترفیع جایگاه خود و خانوادهاش کشیده است. گویا اگر این بازوبند را نداشته باشد، همه زحماتش ناپدید میشوند و او دیگر با یک شیطان جزیره تفاوتی نخواهد داشت.
گابی به دلایل ذکرشده، خود را یک «الدیایی خوب» میداند. این تفکرات به حدی در او ریشه دواندهاند که او برای رسیدن به اهدافش حاضر است فرد بیگناهی را که به کمکش میآید، بکشد و بازهم خود را خوب بداند. این طرز تفکر باعث میشود که شباهتهایی میان گابی و ارن حال حاضر بیابیم. این دو شخصیت اهداف متفاوتی دارند، اما برای رسیدن به این اهداف حاضر هستند دست به هر کاری بزنند و این اعمال را به بهانه باورها و اهدافشان توجیه کنند. ارن و گابی در اینجای داستان تبدیل به مهرههایی شدهاند که پیشبینی اعمال آینده آنها بسیار سخت است.

قسمت دوازدهم مانند دو قسمت پیشین، سرعت آرام خود را حفظ میکند و با قدرت تمام قصد دارد به ما نشان بدهد که هیچ رویداد یا ملاقاتی در حمله به تایتان بیدلیل و اتفاقی نیست؛ فصل چهارم به طور کلی در نشان دادن این مساله که همه عناصر داستان به گونهای به هم مرتبط هستند، به خوبی عمل کرده است. در این قسمت نیز ارتباطاتی اینچنینی نمایش داده میشوند که مهمترین آنها رسیدن گابی و فالکو به مزرعه خانواده براوس است. گابی و فالکو روحشان هم خبر ندارد که زن و مردی که چنین محبتی به آنها نشان دادهاند، پدر و مادر دختری هستند که توسط گابی به قتل رسیده است و چنین مسالهای قاعدتا همهچیز را پیچیدهتر خواهد کرد. ارتباط دیگر ملاقات آنها با کایا است، همان دختری که در فصول قبل توسط ساشا از مرگ نجات پیدا کرده. کایا نیز اطلاعی ندارد که قاتل شخصی که الگوی او بوده است، اکنون در مقابلش قرار گرفته.

انیمه Attack on Titan علاقه شدیدی به تاکید بر این مساله دارد که تقریبا بیشتر شخصیتها از کل حقیقت خبر ندارند و همگی تنها قسمتی از ماجرای واقعی را میدانند. پس از ملاقات کایا با گابی و فالکو که حالا خود را میا و بن نامیدهاند، این سه شخصیت به گفتوگوی مهمی میپردازند و اطلاعات خود را با یکدیگر به اشتراک میگذارند. برجستهترین سکانس این قسمت نیز صحبتهای این سه و بهخصوص صحبت گابی و کایا است. تماشای واکنشهای خونسردانه کایا به همهچیز و بیان اتفاقات وحشتناکی که برای او رخ داده، نشاندهنده این حقیقت تلخ است که بیشتر شخصیتهای حمله به تایتان دچار ترومای روانی هستند و نسبت به تلخیهای روزگار بیحس شدهاند. گابی سعی میکند باورهایی که درباره مردم جزیره به او گفته شده است را با فریاد به کایا بفهماند، گناهان اجداد او را! کایا نیز برای او از گذشته وحشتناکش و مرگ مادرش توسط تایتانها میگوید. فالکو نیز از نقشه مارلی برای آن حمله به کایا اطلاعاتی میدهد. پس از این تبادل اطلاعات، فالکو و کایا به درکی نسبی از وضع دو طرف میرسند، اما گابی حتی با وجود شنیدن داستان طرف مقابل هم به پافشاری بر حرفهایش ادامه میدهد. همانطور که در قسمتهای قبل هم گفتیم، فالکو و گابی تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند. فالکو آنقدرها دروغهای مارلی را باور نکرده است، به همین دلیل راحتتر میتواند اطلاعات جدید را در قضاوتش لحاظ کند، مهربانیهای مردمان جزیره را در نظر بگیرد و آنها را به صورت انسانیتری ببیند. این سکانس به دلیل صداپیشگی ماهرانه شخصیتهای گابی و کایا، طراحی چهره بیانگر و زوایای متنوع دوربین و لرزشهایش به سکانسی تاثیرگذار تبدیل شده است.
بقیه قسمت دوازدهم سری به دیگر شخصیتهای این داستان میزند و دودستگی ایجادشده در میان پارادیسیها را نشان میدهد. گروهی به سردستگی فلاک از طرفداران ارن هستند، او را ناجی الدیا و بیگناه میدانند و هانجی مجبور به رویارویی با آنها میشود. یکی دیگر از ارتباطات نشاندادهشده در این قسمت، یکی از طرفداران ارن است، که میکاسا او را در فصول گذشته نجات داده. این دختر که لوییز نام دارد، پس از نجات یافتن توسط میکاسا، راهش به ارتش باز شده و حالا از طرفداران ارن است. میکاسا پس از صحبت با لوییز دچار سردردی میشود و تصاویری از گذشتهاش را مشاهده میکند. این تصاویر صحنه نجات یافتن میکاسا توسط ارن و کشته شدن دزد او و مادرش توسط او هستند. این صحنهی مهم، از یک طرف به دلیل نجات یافتن توسط ارن و دریافت شال از او، از خاطرات شیرین میکاسا است اما از طرف دیگر، همانطور که در تصاویری که میکاسا به یاد میآورد میبینیم، ارن چهرهای بسیار ترسناک از خود نشان میدهد و آن دزد را با خشونت تمام به قتل میرساند. بنابراین، میتوان حدس زد که میکاسا نیز با وجود علاقهاش به ارن، از جنبه تاریک شخصیت او دل خوشی نداشته باشد.

این قسمت پس از پخش اندینگ، سر کوتاهی به مارلی نیز میزند. متوجه میشویم که آنها از خیانت زیک خبردار شدهاند و حالا باید برای قدم بعدی خود تصمیم بگیرند. به دلیل حمله وحشتناک ارن و مشاهده آن توسط مردم سراسر دنیا، مارلی به راحتی میتواند منتظر کمک کشورهای دیگر شود و پس از مدتی به پارادیس حمله کند؛ درواقع، همان جنگی که ویلی تایبر خود را برای اعلان آن آماده کرده بود. در این میان، راینر ایده حمله فوری و غافلگیرکننده را به آنها میدهد و به نظرش راه پیروزی در غافلگیر کردن دشمن است.

طبق معمول، این قسمت نیز با ریزهکاریهای همیشگی این انیمه، تماشاییتر شده است. از نظر بصری، این قسمت در نمایش پسزمینههای زیبا موفق بوده است؛ مخصوصا صحنه دریاچه و جنگلی که آن را محصور کرده، بسیار زیبا به تصویر کشیده است. چیدمان اتفاقات کمی با مانگا فرق دارد و قسمتهای مربوط به گابی و فالکو بیشتر کنار هم جمع شدهاند که باعث تجربهای بهتر میشود. موسیقی متن عالی نیز برای تکتک صحنهها انتخاب شده است؛ از جالبترین انتخابها، موسیقی متن استفادهشده هنگام ملاقات گابی و فالکو با والدین ساشا است، که تنش و ترس زیادی را ایجاد میکند و برداشت ذهنی گابی از اوضاع را نشان میدهد.

شاید به نظر برخی سرعت روند این قسمت بیشازاندازه کند باشد، یا اتفاق خاصی در آن نیافتاده باشد، اما آن با حوصله تمام به بررسی عمیقتر شخصیتها و اتفاقات و نمایان کردن ارتباطاتی میان آنها پرداخته و این کار را به زیبایی انجام داده است. این قسمت با صداپیشگی ماهرانه شخصیتها، پسزمینههای مسحورکننده و موسیقی متن مناسب همیشگیاش تبدیل به قسمتی آرام، اما پرتنش شده است. با وجود اعلام اینکه انیمه تا فصل 116 مانگا را پوشش خواهد داد، چنین سرعتی بیشتر قابل درک میشود؛ هرچه باشد، روندی آرامتر برای بیان چنین داستان پیچیدهای بهتر است. البته باید بگوییم هنوز خبر رسمی درباره سرنوشت ادامه داستان Attack on Titan منتشر نشده است.
«Shinzou Wo Sasageyo» | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan

قسمت یازدهم مقدار زیادی به اثرات شستوشوی مغزی اعمالشده بر فالکو و مخصوصا گابی پرداخته است، اما در این قسمت میبینیم که مردم الدیا نیز به دلیل ایمانشان به ارن حاضر هستند دست به هر کاری بزنند. در این قسمت، نقش دو شخصیت جدیدتر یلنا و فلاک نیز بسیار روشنتر میشود. اتفاقاتی که در طول این سالها در مارلی و الدیا رخ دادهاند باعث کلید خوردن زنجیره اتفاقاتی شدند، که احتمالا دیگر راه برگشتی از آنها نباشد. شاید اگر ارن را در حال انجام اعمالی اینچنینی ببینیم، خیلی عجیب نباشد، اما حالا این مردم عادی هستند که دستانشان به خون آلوده شده است. شاید ارن تنها کسی باشد که بتواند مردم الدیا را به آزادی برساند، اما تماشای درگیر شدن مردم عادی در این میان کمی ترسناک است.
در این قسمت مشخص میشود که یلنا 10 ماه قبل به صورت پنهانی با ارن ملاقاتی (بدون اطلاع دیگر داوطلبان ضدمارلیایی) داشته است. یلنا اعتراف میکند که به ارن گفته است که باید هرچه زودتر دست به کار شود و گویا ارن نیز با او موافق بوده. یلنا و برخی ساکنین الدیا، ارن را کسی میدانند که در ضربه زدن به مارلی موفق عمل کرده و آنها را به دلیل اعمالشان مجازات کرده است. یلنا اعتقاد دارد که این دو برادر دنیا را تغییر خواهند داد و او میخواهد شاهد این مساله باشد. از طرف دیگر، اونیانکوپون نیز در صحبت با هانجی، تصویری بسیار ترسناک از یلنا را به تصویر میکشد. همه این مسایل ما را درباره هدف و نیت واقعی یلنا نگران میکند.

علاوه بر آن، این قسمت سعی در نشان دادن اوضاع حال حاضر الدیا و نارضایتی مردم از زندانی شدن ارن میکند. تماشای طرفداران ارن در حال فریاد شعار Shinzou Wo Sasageyo صحنهی بسیار جالبی است. استفاده از این شعار معروف داستان، که ترجمه تحتالفظیاش «قلب خود را فدا کن» میشود، در زمینهای کاملا جدید، باعث تغییر کلی معنای آن میشود و مخاطب را به فکر فرومیبرد؛ تفکر درباره این مساله که تا چه اندازه همهچیز از ابتدای داستان تغییر کرده و حالا همان شعار حماسی داستان هم حالتی رعبآور به خود گرفته است. چنین پیروی کورکورانهای از تنها کسی که قادر به نجات الدیا است، به جای آنکه امیدوارکننده باشد، احساس خطر ایجاد میکند.

در آن طرف داستان، آرمین و میکاسا هنوز به امید صحبت با ارن هستند، اما در صحبت با داریوس زاکلی مشخص میشود که ارتش به صورت پنهانی و دور از چشمان هانجی و بقیه قصد دارد ارن را به شخصی قابل کنترلتر بخوراند؛ گویا به نظر همه این زیک است که کنترل ارن را در دست گرفته یا شاید هم او را گول زده باشد. ارن در میان هرجومرج ایجادشده توسط ترور زاکلی از زندان میگریزد. البته صحنه فرار او از زندان در انیمه نیامده و این مساله کمی عجیب است. پس از فرار ارن، به نظر میرسد که آرمین هنوز به او امید دارد، اما شاید هم سعی در آرام کردن یا حتی فریب خود داشته باشد. درکل، پیکسیس، هانجی و بقیه نمیدانند باید دقیقا چه کار بکنند. هانجی پس از شنیدن سخنان اونیانکوپون و نفرت یلنا نسبت مارلی، برایش سوال میشود که چرا او اینقدر اصرار به یافتن شغلهایی گوناگون برای مارلیاییها در الدیا داشته است. پرسش اصلی این است که واقعا زیک و یلنا چه نقشهای در سر خود دارند؟

ارن به ملاقات با طرفداران خود میرود که توسط دیگران «یگریست» نامیده خواهند شد. قابلتوجه است که به جز فلاک، تقریبا بقیه طرفداران ارن همگی افرادی جدید هستند و خبری از دوستان قدیمی ارن در میان آنها نیست. چیزی که تا اینجای داستان از مقاصد این گروه متوجه میشویم، این است که آنها ارن را تنها نجاتدهنده الدیا یا به قول خودشان «امپراتوری جدید الدیا» میدانند و حاضر هستند به هر طریقی که میتوانند، ارن و زیک را به هم برسانند تا آنها ارتش را از نو بسازند.

بالاخره پنل پرطرفدار مانگا که ارن را در حال پوشیدن کتش نشان میدهد، توسط انیمه به تصویر کشیده شده است. این صحنه به زیبایی در انیمه اجرا شده است؛ طراحی چهره و حالت بیانگر چهره ارن، پسزمینه غروب با پالت رنگی دلنشین آن، نورپردازی مناسب و موسیقی بهجا همگی آن را به صحنهای بهیادماندنی تبدیل کردهاند. تنها مساله قابل بیان، خود ژست او هنگام پوشیدن کت است که کمی غیرطبیعی به نظر میآید. یک اشتباه دیگر که شاید خیلی به چشم نمیآید، اندازه موهای ارن در ملاقات با یلنا است. این ملاقات پیش از رفتن ارن به مارلی رخ داده، اما ارنی که ما میبینیم، موهای خود را بسته است که طراحی شخصیت او در زمان پس از حمله به مارلی را نشان میدهد. در ضمن، در آخر قسمت متوجه میشویم که پیک به الدیا آمده است و خبرهای بزرگی در راه هستند.
همانطور که میدانید، تنها 4 قسمت دیگر از فصل چهارم انیمه (احتمالا قسمت اولش) باقی مانده است و این قسمت، به آرامی مسایل را روشنتر میسازد و در عین حال، داستان را نیز جلو میبرد. به طور کلی، این مساله که اقتباس انیمهای حمله به تایتان تا جایی که توانسته از حذف دیالوگها و صحنههای مهم جلوگیری کرده، قابل تحسین است. تمرکز این قسمت بیشتر بر دیالوگهای مهم و احساسات افراد درگیر در اتفاقات داستان است و این عمل را با جلوههای بصری بیانگری انجام میدهد؛ قسمتی که بیشتر حالت مقدمهچینی دارد.
نقد و بررسی قسمت سیزدهم و چهاردهم فصل 4 انیمه Attack on Titan

فرزندان جنگل | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan
در قسمتهای قبل، چندین خط داستانی دنبال شدهاند، برخی از آنها در این قسمت به هم میرسند و نتیجه برخوردشان را میبینیم. مهمترین آنها، صحنه رستوران و برملا شدن هویت گابی و فالکو است. از طرف دیگر، این قسمت با گفتوگوی جالب لیوای و زیک درباره حادثهای که در راگاکو افتاد، شروع میشود، اما نتیجه آن به قسمت بعدی موکول میشود. تمرکز قسمت سیزدهم بر مسایل رخداده در رستورانی است که نیکولو در آنجا کار میکند؛ رویاروییای که پس از روشن شدن هویت خانوادهای که گابی و فالکو به آن پناه برده بودند، قابل پیشبینی بود، البته قابل پیشبینی بودن این برخورد از تنش بیشازاندازه آن نمیکاهد. سکانس رستوران به طور کلی به صورتی عالی به نمایش درآمده است. موسیقی متنهای انتخابشده، انیمیشن و حالت چهرهای شخصیتها و اجرای صداپیشگان این سکانس را به سکانسی پر از تنش و استرس تبدیل کردهاند و تاثیرگذاریاش را بالا بردهاند. صداپیشگان نیکولو، کایا و گابی در این قسمت اجراهای فوقالعادهای دارند.

گابی و فالکو با آمدن به رستوران، به امید دیدن هموطن خود، یعنی نیکولو هستند. گابی تنها به دلیل مارلیایی بودن نیکولو، تصور میکند که او طرف آنها خواهد بود و بدون معطلی به قتل ساشا اعتراف میکند. گابی آنقدر در تفکرات و باورهای خودش غرق است که حتی توانایی تشخیص حالت چهره نیکولو هنگام سخنانش را ندارد و به کشتن دختر موردعلاقه او اعتراف میکند. فالکو هم که خود به گابی علاقه دارد، بار دیگر به نجات او میآید و توسط نیکولو مورد ضربوشتم قرار میگیرد.
در اینجا همهچیز برملا میشود و هم خانواده ساشا از هویت واقعی گابی و فالکو مطلع میشوند و هم گابی میفهمد که به والدین دختری پناه برده، که او را به قتل رسانده است. این رویارویی به دلایلی که پیش از این گفتیم، بسیار تنشبرانگیز است و از آن مهمتر، پیام بسیار مهمی هم در واکنش پدر ساشا به گابی وجود دارد. در قسمتهای پیشین صحبت بسیاری درباره چرخه معیوب خشونت و نقش آن در اتفاقات رخداده برای دو طرف داستان کردهایم؛ پدر ساشا نیز با واکنشش و صحبت درباره «فرزندان جنگل» به این مساله اشاره میکند. گابی با این بهانه از خود دفاع میکند که ساشا نیز افراد مهم زندگی او را کشته، پس او باید ساشا را به قتل میرسانده است.

درحالحاضر، واکنش بیشتر شخصیتهای داستان اینگونه بوده است و به هر خشونتی با خشونتی دیگر پاسخ داده میشود. در این میان، پدر ساشا همدلی را برمیگزیند و به خشونت گابی پاسخی نمیدهد. به گفته او، ساشا فرزند جنگل و یک شکارچی بوده است. شاید ساشا از جنگلی که در آن به دنیا آمده، خارج شده بود، اما وارد جنگل اصلی یعنی دنیایی که در آن هستیم، شده بود؛ جاییکه همه برای حفظ جان خود در حال جنگ هستند. پدر ساشا بیان میکند که بزرگترها باید جوانترها را از این جنگل نجات بدهند و گناهان گذشته را بر دوش بکشند تا شاید این چرخه خشونت به پایان برسد. البته این سخنان تاثیر خاصی بر گابی نمیگذارند، بنابراین او با وجود زنده ماندن، هنوز یک مهره غیرقابل پیشبینی است.
پس از آن، محتویات نوشیدنیای که در قسمتهای گذشته و این قسمت به صورت غیرمستقیم جلبتوجه میکرد، مشخص میشود. موسیقی متنی که در صحنه آشکارسازی این مساله پخش میشود، تم تایتان میمونی است و طبق معمول، چنین ریزهکاریهایی را در این قسمت هم مشاهده میکنیم. در قسمت سیزدهم، اطلاعات نسبتا مهمی درباره کاربرد مایع نخاعی زیک و نقشههای او و یلنا به دست میآوریم و از طرف دیگر، پشیمانی لیوای از نجات چندباره ارن را نیز مشاهده میکنیم. در این صحنهی بسیار زیبا از نظر بصری، مونولوگ درونی لیوای را میشنویم، درحالیکه در پسزمینه تصاویری از گذشته، نجات ارن و افرادی که جانشان را در این راه از دست دادهاند، نشان داده میشوند. مشخص است که لیوای در این نقطه از داستان، از امید بشریت بودن ارن اطمینانی ندارد و زیک را نیز به هیچوجه قابلاعتماد نمیبیند.
در آخر این قسمت، گابی به همراه آرمین و میکاسا به اتاق دیگری میرود و از آرمین میپرسد که آیا قصد کشتن او را دارد؟ پیش از این، از شباهت بین گابی و ارن گفتهایم و در این صحنه، آرمین نیز به این شباهت اشاره میکند. لحظه ورود ارن، غافلگیری بعدی این قسمت است که به همراه یگریستها به رستوران آمده. اینجا، بار دیگر دو خط داستانی به هم میرسند و مشخص میشود که ارن، فلاک و بقیه از داستان نوشیدنی باخبر بودهاند. صداپیشه فلاک نیز به خوبی تغییرات شخصیتی او را در این قسمت نشان میدهد و لبخند شیطانی معروف او هم بسیار ترسناک به صورت انیمه درآمده است. مشاهده ترس شدید گابی پس از ملاقات دوباره با سوژه نفرتش بسیار دیدنی است و چهره خود ارن نیز پس از فرار از بازداشت و ملاقات دوباره با دوستان قدیمیش بسیار افسرده و شکسته به نظر میآید.

قسمت سیزدهم، با سرعت پیشروی بسیار مناسب و ایجاد حس تعلیق و تنش، قسمتی تماشایی است. صحنههای آخر این قسمت، خبر از اتفاقاتی مهم در قسمتهای بعدی میدهند و ما را تشنه تماشای ادامه این داستان میکنند. مسایلی که این قسمت را از قسمتی معمولی به قسمتی فوقالعاده تبدیل میکنند، اجرای بینظیر صداپیشگان، موسیقی متن عالی و طراحیهای بیانگر استودیو ماپا هستند.
اختیار | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan
قسمت چهاردهم، داستان را از ملاقات دوباره ارن با آرمین، میکاسا و گابی از سرمیگیرد. آرمین و میکاسا که از قبل قصد صحبت با ارن را داشتند، سعی میکنند تا با پرسیدن سوالاتی از قصد و نیت واقعی او آگاه شوند. ارن، با چهرهی سرد و افسردهای که مخاطب را درباره راستی و درستی حرفهایش به شک میاندازد، با کلمات خود به تخریب دوستان صمیمیاش میپردازد و البته پس از آن به صورت فیزیکی هم آرمین را مورد ضربوشتم قرار میدهد.

ارن سعی میکند آرمین و میکاسا را مطمئن کند که او در انتخاب اعمالش آزاد بوده است و این انتخابها، انتخاب خود او هستند. او آرمین و میکاسا را آزاد نمیداند؛ او آرمین را به دلیل داشتن خاطرات برتولت در خود و میکاسا را به دلیل یک آکرمن بودن آزاد نمیداند. با صحبتهای ارن به صورت مستقیم به ماهیت واقعی آکرمنها اشاره میشود، اما اینکه آیا میکاسا واقعا به دلیل آکرمن بودن و فعال شدن غریزه آکرمنها به ارن علاقه دارد و از او محافظت کرده است، واقعا مشخص نیست. ارن حتی اشاره به سردرد آکرمنها هم میکند (که چند قسمت پیش شاهد آن بودیم)، اما میکاسا آن را انکار میکند.

پنل معروفی که ارن در آن به میکاسا میگوید از او تنفر دارد، نیز در این قسمت به تصویر کشیده میشود. در این صحنه، زمانیکه آرمین به دفاع از میکاسا میپردازد، میکاسا به صورت غیرارادی جلوی آرمین را میگیرد و به نوعی، سخنان ارن را در مقابلش به اثبات میرساند. در حال حاضر، تنها آرمین و میکاسا هستند که هنوز به ارن امید دارند و تماشای ارن در حال پس زدن این دو دوست قدیمی که از خانواده هم به او نزدیکتر هستند، بسیار سخت است. صحنه کتک خوردن آرمین نیز با خشونت تمام به تصویر کشیده شده است. صداپیشه شخصیت ارن هم باری دیگر اجرایی بینظیر را در این قسمت به ما نشان میدهد.
نیمه اول قسمت چهاردهم تقریبا به نبرد با کلمات میگذرد، اما نیمه دوم آن به نبرد فیزیکی میان لیوای و زیک میپردازد و تعادل مناسبی میان دیالوگ و اکشن به وجود میآید. از قسمتهای پیش، تنش موجود میان این دو شخصیت بیشتر و بیشتر شده است و رویارویی این دو بالاخره در این قسمت رخ میدهد. لیوای پس از شنیدن خبرها تصمیم به نبرد با زیک میگیرد، اما روحش هم از نقشههای زیک خبر ندارد. لیوای با قصد عمل به قولی که به اروین داده است، به سمت زیک میرود، اما در صحنهای همراه با پخش موسیقی هیجانانگیز، او تمام سربازان را با فریادش به تایتان تبدیل میکند.

یکی دیگر از پنلهای معروف اتک آن تایتان، لیوای محاصرهشده توسط تایتانها در جنگل است که در تریلر فصل 4 نیز نمایش داده شده بود. این صحنه در خود انیمه بسیار باکیفیتتر از تریلر به تصویر درآمده است. بهتر است در ابتدا، نبرد لیوای با زیک و تایتانها را از نظر جلوههای بصری مورد بررسی قرار دهیم. انیمیشن شخصیت لیوای و حرکات وسیله مانور سهبعدی به نرمی تمام انجام شده است و با حرکات متنوع دوربین و سوژه، ما را به یاد نبردهای نفسگیر فصول قبل میاندازد. طراحی و انیمیشن تایتان زیک همانطور که در نقد قسمت اول این فصل هم گفتیم، از تایتانهای دیگر ضعیفتر است و غیرطبیعی به نظر میرسد. باید بگوییم که حرکات او قطعا از قسمت اول خیلی بهتر شدهاند، اما در برخی فریمها آنطور که باید طبیعی به نظر نمیرسند.

صحنه تبدیل شدن زیک به تایتان میمون و نبردش با لیوای، از نظر انتخاب موسیقی نیز بسیار خوب عمل کرده است. این نبرد، نبردی خونین است، خشونت زیادی دارد و در انیمه بدون هیچ سانسوری نشان داده میشود. در قسمت قبل نشان داده شد که لیوای از نجات چندباره ارن به قیمت مرگ همرزمانش پشیمان است. کاپیتان لیوای به قویترین سرباز بشریت معروف است و قدرت و مهارت بالای او باعث شده که او همیشه شاهد مرگ همرزمان و اطرافیانش بوده باشد. زمانیکه تمام سربازان حاضر در جنگل تبدیل به تایتان میشوند، او مجبور به کشتن همرزمان و زیردستان خود میشود و مطمئنا چنین تصمیمی، بر بار سنگینی که تمام این سالها بر دوشش کشیده است، میافزاید.
این حرکت او حتی زیک را هم متعجب میکند و او پس از نبرد با زیک، به صورت بیرحمانهای به شکنجه او میپردازد. میتوانیم دلیل عمل لیوای را به دلایل ذکرشده درک کنیم؛ زیک باعث شده است که او بار دیگر شاهد مرگ همرزمانش (آن هم به دست خودش) شده باشد. اینجا و در لحظات آخر قسمت چهاردهم، فلشبک کوتاهی را به گذشته زیک تماشا میکنیم و متوجه میشویم که حمله به تایتان بالاخره با بیان داستان زیک، قصد دارد نظر ما را درباره او و شخصیتش تغییر دهد.

قسمت چهاردهم، قسمتی است که تماشای آن از نظر احساسی واقعا سخت است. نیمه اول آن را به تماشای گفتوگوی دردناک ارن با دوستانش و خشونت فیزیکی علیه آنها میگذرانیم و نیمه دومش را به نبرد نفسگیر لیوای و زیک. این نبرد خوشساخت و هیجانانگیز ما را به یاد نبردهای معمول این انیمه میاندازد، اما با تماشای فلشبک آخر این قسمت و روند داستانگویی این فصل، میتوانیم حدس بزنیم که در قسمت بعدی نظرمان درباره شخصیتها باری دیگر تغییر خواهد کرد.
نقد و بررسی قسمت پانزدهم و شانزدهم فصل 4 انیمه Attack on Titan

نقشه زیک | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan
از پایان قسمت پیش مشخص است که قسمت پانزدهم، یک قسمت فلشبکمحور خواهد بود. در این قسمت سری به کودکی زیک میزنیم و با داستانش بیشتر آشنا میشویم. در ابتدای این قسمت زیک کوچک را همراه با پدر و مادرش، یعنی گریشا و داینا میبینیم، درحالیکه به دلیل الدیایی بودن مورد تبعیض قرار میگیرند. گریشا نیز با تمرکز توجه زیک بر این تبعیضها، از همان کودکی سعی بر آن داشت تا زیک را همراه با نقشههای خود و گروهشان کند، مخصوصا به این دلیل که نقشه آنها بدون نفوذ زیک به ارتش اصلا عملی نبود.
آنطور که انیمه نشان میدهد، زیک کودکی بسیار سختی داشته و میان آموختهها و دیدگاههای والدین و پدر و مادربرزگش گیر کرده بوده است. گریشا از او برای گرفتن انتقام از مارلی استفاده میکند و او را برای آموزش دیدن به منظور وارث تایتان شدن میفرستد. مشخص است که زیک که در اینجای داستان کودکی بیش نیست و تنها خواستار جلب مهر و محبت پدرش و داشتن یک رابطه معمول پدر و پسری با اوست. در این قسمت چندین بار از زیک سوالاتی درباره الدیاییها و تاریخ آنها میشود و از نوع پاسخ دادن او میتوان فهمید که او تنها پاسخهایی را میدهد که باعث جلب محبت یا پذیرشش توسط دیگران شوند. وقتی از او پرسیده میشود که آیا واقعا میخواهد یک وارث تایتان شود نیز به نظر میرسد که او خود واقعا هیچکدام از این مسایل را نمیخواهد و همه تلاشهای او برای اشخاص دیگر است.

زمانیکه زیک بازی یک پدر و پسر را تماشا میکند، فورا به امید تجربه چیزی شبیه به آن به سمت خانه میرود، اما گریشا درعوض به آموزش تاریخ واقعی به او میپردازد. زمانی که عملکرد بد زیک در آموزش به گوش گریشا و داینا میرسد، همهچیز وخیمتر میشود. برای یک کودک هیچچیز از آن سختتر نیست که فکر کند به دلیل اینکه خوب نیست، والدینش دوستش ندارند و عشق آنها به او تنها در شرایط خاصی میسر میشود. صحنههای برخورد گریشا با زیک با صداپیشگی عالی شخصیت گریشا و موسیقیای که تاثیرگذاری آنها را بیشتر میکند، تکاندهنده هستند.
زندگی زیک با ملاقات با تام کساوار، صاحب پیشین تایتان، میمونی تغییر زیادی میکند و او تاثیر مهمی در شکلگیری شخصیت زیک دارد. تام کساوار به خاطر احساس گناهی که به دلیل عاملیت در مرگ همسر و فرزندش میکند، به نوعی نقش یک پدر را برای زیک ایفا میکند و رابطهای را با او شروع میکند که زیک همیشه خواستار داشتن آن با گریشا بوده است. از طرف دیگر، تام اصلا اهل جنگ و خشونت نیست و تنها به دلیل علاقه به رازورمزهای تایتانها تبدیل به تایتان میمونی شده است. با تماشای کودکی دردناک زیک، رابطهاش با گریشا و داینا و آشناییاش با تام، به درک بهتری از شخصیت او میرسیم و دلیل لو دادن پدر و مادرش و انتخاب نقشه عقیمسازی الدیاییها را نیز بهتر متوجه میشویم. از نظر زیک، تنها راه نجات و رهایی الدیاییها از رنج و از بین بردن ترس موجود از تایتانها، عقیمسازی آنها و از بین بردنشان به صورت طبیعی در طول زمان است.

تام پیش از بلعیده شدن توسط زیک، با او رازی را درباره چگونگی غلبه بر عهد کنارگذاشتن جنگ در میان میگذارد و زیک به دلیل داشتن خون سلطنتی در رگهایش تنها کسی است که میتواند نقشهاش را عملی کند. پس از آن صحنهای را میبینیم که زیک متوجه میشود گریشا نمرده بوده و برای او برادری ناتنی به جا گذاشته است. زیک با شناختی که از گریشا دارد، گمان میکند که برادرش نیز تحت شستوشوی مغزی گریشا قرار گرفته است و با خود تصمیم میگیرد که او را نجات بدهد. داستان وقتی که زیک متوجه میشود تایتان بنیادی در اختیار ارن است، پیچیدهتر هم میشود. در اینجا دلیل تفاهم و همکاری زیک و ارن را نیز متوجه میشویم و چهرهای احساساتی از زیک را نیز میبینیم؛ درحالیکه ارن همکاری با برادرش را میپذیرد و او را برادر بزرگ خطاب میکند.
پس از آن انیمه به زمان حال بازمیگردد، یعنی به شکنجه شدن زیک توسط لیوای. گویا زیک تحت فشار مجبور به دیدن فلشبکی از گذشته خود شده باشد. صحنه آخر قسمت پانزدهم از نظر بصری بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است؛ فریاد زیک، آهسته شدن زمان، انیمیشن باکیفیت و باجزئیات، مشاهده قطرات باران و شنیدن صدای برخوردشان با سطوح مختلف و نماهای کلوزآپ استفادهشده، بهترین راه برای پایان دادن به این قسمت هستند.

میتوان گفت که قسمت پانزدهم، مخصوصا از نظر تاثیرگذاری، از قویترین قسمتهای این فصل است. این قسمت از نظر انیمیشن، صداگذاری، موسیقی متن و سرعت پیشروی داستان نقص خاصی ندارد. قسمت پانزدهم طبق روالی که این فصل در پیش گرفته، نظر ما را درباره یکی از شخصیتهای مهم داستان که تا اینجا کمی گذشته و نیتش مبهم بوده است، تغییر میدهد. در این قسمت بالاخره متوجه دلیل همکاری ارن و زیک میشویم و به درک بیشتری نسبت به شخصیت زیک میرسیم.
رویایی دوباره | نقد و بررسی فصل 4 انیمه Attack on Titan

قسمت شانزدهم، آخرین قسمت نیمه اول فصل آخر انیمه است، بنابراین نمیتوان از آن انتظار پاسخ دادن به همه سوالات باقیمانده را داشته باشیم. این قسمت به زیک بازمیگردد. او را در حال جاندادن نشان میدهد و خبری هم از لیوای نیست. زیک در آن حال وخیم خود تصویر محوی از دختری را میبیند که احتمالا میتوانید حدس بزنید چه کسی است، اما انیمه دنباله آن را نمیگیرد. تایتانی را میبینیم که زیک را در شکم خود فرو میکند و نمیدانیم چه کسی او را فرستاده است و قصدش از این کار چیست. یکی از سوالاتی که تا آخر این نیمه به آنها پاسخی داده نمیشود سرنوشت زیک و لیوای است.
نیمه اول قسمت شانزدهم در ابتدا به سخنان پیکسیس و یلنا میپردازد. بیشتر صحنههای نیمه اول این قسمت بدون موسیقی متن هستند، انتخابی که هرچه جلوتر میرویم، باعث ایجاد تنش بیشتر در ما میشود. یک نکته جالب، استفاده یلنا و همراهانش از بازوبندهایی با رنگهای مختلف برای شناسایی گروههای مختلف افراد پارادیسی است؛ بازوبندهایی که ما را به یاد بازوبندهای الدیاییهای مارلی میاندازد.
پس از آن به سراغ آرمین، میکاسا و بقیه میرویم که هنوز در تعجب از اعمال ارن هستند و نمیدانند که واقعا ماجرا از چه قرار است. جالب است که حتی نیکولوی مارلیایی نیز به دلیل طرف پارادیسیها بودن، همراه آنها زندانی شده. سپس یلنا از راه میرسد و با آرمین و بقیه درباره نقشه زیک صحبت میکند؛ او تصویر ایدهآلگرایانهای را از نجات دنیا توسط برادران یگر به تصویر میکشد و ادعا میکند که نقشه آنها نقشه خشونتباری نیست. در میان این سخنان، واکنش عجیب آرمین را به او میبینیم که گویا تحتتاثیر این سخنان قرار گرفته باشد و به گریه میافتد. در حال حاضر، داستان اتک آن تایتان به جایی رسیده که باور واقعی بودن واکنشهای شخصیتهایش سخت شده است و مخاطب نمیداند که واکنشها واقعی هستند یا جزوی از یک برنامه یا نقشه.

حالا که بحث از واکنشهای مشکوک شده است، باید به سراغ پیک برویم که بالاخره خود را در این قسمت به ارن میرساند. تنش موجود در این قسمت کمکم بالاتر میرود و مخاطب واقعا نمیتواند تشخیص بدهد چه کسی متعلق به کدام طرف است؛ اما پیک ادعا میکند که اگر ارن بتواند مارلی را شکست بدهد، طرف او خواهد بود. سخنان ردوبدلشده میان گابی و پیک نیز جالبتوجه هستند. گابی هنوز باور دارد که با یک الدیایی خوب بودن مورد بخشش و نجات قرار میگیرد، اما پیک به او میگوید در آخر ما مارلیایی هستیم یا الدیایی؟ مسالهای که باید برای او واضح باشد، زیرا هرچه باشد او از نژادی است که قدرت تبدیل شدن به تایتان را دارد و یک سوژه یمیر، اما او نمیتواند این مساله را بپذیرد.

سکانس پشتبام با مهارت تمام اقتباس شده است. انتخاب عدم استفاده از موسیقی متن تا زمان اشاره پیک به ارن و تنش زیادی که در این صحنه وجود دارد، حمله تایتان آرواره، تبدیل شدن ارن به تایتان، دیدن تایتان او در حالت دوبعدی و شروع موسیقی Ashes on the Fire که در واقع تم مارلی است، سکانسی به یادماندنی را خلق کردهاند که همه طرفداران را تشنه دیدن نیمه دوم فصل چهارم میکنند.
سکانس پشتبام، سکانسی هیجانانگیز است و نقطهای عالی برای پایان نیمه اول فصل. شروع این فصل با معرفی مارلی و رفتن ارن و بقیه به مارلی بود و تمام کردن نیمه اول فصل با آمدن آنها به پارادیس تصمیم درستی بوده است. درست است که مسایل بسیاری مانند سرنوشت زیک، لیوای، آنی و هویت پدر فرزند هیستوریا بیپاسخ ماندهاند، اما خوشبختانه نیمه دوم این فصل برای زمستان امسال برنامهریزی شده است و این قسمت، پایان انیمه حمله به تایتان نیست. قسمت شانزدهم پایان نفسگیری دارد و پیش از نشان دادن نبرد ارن با مارلیاییها به پایان میرسد.

نظر شما درباره نیمه اول فصل چهارم انیمه حمله به تایتان چیست؟ آیا از قسمتهای پخششده راضی هستید؟ نظراتتان را با ما درمیان بگذارید.
عالی بود ممنون از نقدتون ، خوندن نقدها بهم کمک میکنه با شخصیت ها و روند داستان راحت تر کنار بیام منتظر بقیه نقدها هستم
سلام
تا قسمت 8، میشد تحمل کرد ولی این دو قسمت آب پاکی رو ریختن رو دستمون. متاسفم و متاسفم از این شکست هنری (شاید نه تجاری)؛ طراحی شخصیتها بد، روایت بد و نامنسجم، شلخته و بیدروپیکر، چرخش مسخرهوار ارن چون سازنده از پسش برنیومده و تبدیل به مضحکه شده، هیچی در نمییاد! نه میکاسایی داریم، نه آروینی. راینر بهتر از این دو تاست. فرمانده هانجی قابل قبوله و چهرهپردازی لیوای، به دلم نمینشیند. نقشههاشون چیه اصلا، معلوم نیست کی به کیه و نقشهها چیه، نقشه زیک یا برنامهای که روی هیستوریا پیاده کردند، همشون خندهدار و مسخره اند. اون سلنا دیگه کیه؟ انگیزهاش چیه؟ هیچی در نمیآید. مشکل اصلی از قصه است، وقتی نمیتونی از پس روایت چند تیکه و غیر خطی بر بیایی، پس همون خطی خودت رو پیش بگیر. شخصیتپردازی ایراد دارد و روایت هم ایراد دارد.
تشکر
در پناه خدا
معذرت، یلنا رو نوشتم سلنا
سلام، خسته نباشید.
تشکر از نویسنده
این دو قسمت بهتر اند، شیوه روایت سریال تغییر کرده. سه فصل اول، یه روایت واحدی بود که همه رو پوشش میداد. ولی این فصل، من شاهد چند روایت بودم که میخواهند با هم موازی باشند و روی هم یک روایت واحد رو بسازند. این کار سخت هست و من مطمئن نیستم که فیلم از پسش برآمده یا نه. ولی آموز هم فکر میکنم که انیمه مشکل دارد و همه چیز تمام نیست!
در پناه خدا
دوست گرامی هدف داستان گو هم همین هست که شما ندونی . داستان به طرز وحشتناکی بسیار درسته و در اومده طرحی شخصیت ها به مانگا نزدیک تر شده و توی سه فصل قبل فاصله گرفته بود از مانگا. روایت ها غیرخطی نیست چون چهار سال گذشته و نویسنده باید اتفاقاتی که تی این چهار سال اومده رو روایت کنه و
و اگر روایت خطی بود باید شکایت می کردیم . فلش بکها بجا و درسته ولی باید یکم توجهتون رو بیشتر کنید و بیشتر فلش بک ها بخاطر تغییری که این شخصیت ها بوجود اوده هست در مورد یلنا هم من مانگا رو خوندم و باید بگم در ادامه ی داستان اهداف و همه چی این شخصیت معلوم میشه و مطمعنا همه مغزشون منفجر میشه نگرن نباشید . در مورد کیفیت تصاویر هم باد بدونید سکانش مبارزه لیوای و تیتان هیولا توی فصل سوم حدود 3 ماه ساختش طول کشیده و ماپا توی 8 ماه با این کیفیت عالی داده بیرون با اینکه خودش هم دو تا پروژه سنگین داشت به نظر من اشکااتتون بسیار بی منطقه .
سلام عزیز
ممنون از شما، من اولا یه چیزی رو بگم، به مانگا کاری ندارم و وقتی انیمه میبینم؛. با خود انیمه کار دارم. اینکه رابطهاش با مانگا چیه، بحث من نیست ولی قابل اعتنا است اما در درجه دوم. پس اینکه به مانگا نزدیک شده، تو مانگا توضیح دادیم و… برای من دلیل نمیشه.
دوما، اینکه چقدر وقت گذاشتند هم برام مهم نیست(فعلا)، کارشون برام مهمه. و اینکه خروجی چیه، حالا چقدر زمان برده دیگه به من ربطی نداره.
ما چهار سال پریدم جلو، اصلا این کار درسته؟ فرضا بله، درسته. حالا من میپرسم، درستوحسابی در اومده؟ آیا قابلباور هست؟ مکان چطور؟ بنظرم 3 فصل اول تو تعریف جغرافيا و خصوصا مکان خیلی قویتر بودند، من میفهمیدم اینجا کجاست، چه زمانیه. شهر رو میشناختم؛ ولی الآن نه شهر مارلیها رو میشناسم نه پارادایس رو.
من آدمها رو میخوام باور کنم، حالا یا با کمک اطلاعت یا بدون کمک اطلاعات. بحث ندونستن نیست، بحث باور کردن هست. یلنا، زیک، ارن و… رو در ادامه بیشتر میشه فهمید شاید اونم بخاطر روکردن اطلاعات هست، تا شخصیتپردازی.
رفتوآمد زمانی برام کمی شلخته بوده و انسجام قصه رو از متزلزل کرده، برای همینم ازشون خرده دارم.
فکر کنم شما چون مانگا رو خوندید و اطلاع دارید، این شلختگی رو ندید. ولی من تو 9 و 10 خیلی دیدم.
در پناه خدا
ببین عزیزم روند کند نیست چون شما داری هفته به هفته برای انیمه صبر میکنی و بعد اون قسمت اکشن نداره اینطور فکر میکنی . کسی که همه ی قسمت ها رو با هم میبینه اینطور فکر نمیکنه .
مشکلات cg هم توی بلوری همه حل میشن و مشکلی نیست .
ضمنا پارت یک انیمه در برابر پارت دو هیچن و واقعا پارت دو بهترین اپیزود ها رو خواهد داشت
فصل 4 فصلیه که به درک خیلی بالایی نیاز داره و دیگه از اینجا به بعدش به درد بچه مچه ها نمیخوره .قابل توجه دوستانی که فکر میکنن قراره اتک ان تایتان خوب تموم نشه ، باید بدونید که انیمه های فلسفی و تئوری داری مثل اتک ان تایتان هیچ موقع بیهوده تموم نمیشن و هر اتفاقی که بیوفته مسلما علتی داره. چه جوری تموم بشن که ما بخوایم یا نخوایم مهم نیست ، مهم مفهومیه که میخوان به ما برسونن
شخصیت ها هم در ادامه همگی پردازش میشن و قابل درک میشن .
شما هم بهتره تا پایان داستان قضاوت نکنی . چون اصلا درست نیست .
پاسخ
سلام
والا من شما رو میفهمم ولی فکر نکنم شما من رو بفهمید، دیگه چی بگم. بیشتر از این بلد نیستم. من میگم داستانگویی، روایت، جغرافیا، کارگردانی. شما میفرمائید تو 8 ماه ساختند، تو بلوری خوبه، مانگا بخون بفهمی، تو بچهای نمیفهمی، الکی اشکال میگیری، عقدهای هستی و فلان.
شایدم من اشتباه میکنم ولی بنظرم این انیمه خالی از عیب نیست و دوما 3 فصل اول رو بیشتر دوست داشتم.
شما که به هیچ وجه بچه نیستید .
من هم میفهمم تون . متاسفم برای اونایی که بهتون گفتن بچه . عقده ای هم نیستید هر کی گفته اشتباه کرده.
فقط با توجه به اینکه من مانگا رو خوندم میدونم الان آرامش قبل از طوفانه و بهتره زود قضاوت نکنیم .
شما هم درست میگید این انیمه خالی از ایراد نیست . در واقع هیچ اثری خالی از ایراد نیست ، حتی برکینگ بد کبیر . خیلیا میگن برکینگ بد توی فصل اول و دوم روایت کندی داشت .که ایراد به جایی هم هست . اما وقتی که یک اثر ایرادات کمتری داشته باشه و نقطه قوت های بیشتر ، ما اون رو شاهکار به حساب میاریم .
روایت هم قبول دارم توی چند قسمت یکم کند شده اما همون طور که گفتم تا کامل نیومده نباید قضاوتش کرد ، من میدونم که در ادامه این مشکل رو نداریم .
ایرادات گرافیک هم که اصلاً و ابدا مسئله ای نیست و اونقدر بی ارزشه که دوست ندارم زیاد بهش فکر کنم . اما اگر هم ایرادی باشه توی نسخه بلوری حل میشه .
سلام، قربان شما لطف دارید. ممنونم از شما.
پس معلوم شد اشتباه کردم و شما به خوبی میفهمید، شرمنده.
پس اگر زلزلههای ژاپن بگذارد، پیش بسوی قسمتهای آینده.
ممنون، در پناه خدا
تو مانگا که چیزی روشن نمیشه سوالات و سوراخ ها بیشتر میشه متاسفانه فصل 4 خیلی بد داره پیش میره و مانگا هم خیلی افتضاح شده… تا آخرم به سوالات جواب نمیده. اثر از سه فصل قبل فاصله گرفته و نویسنده برای توجیه این فاصله اومده 4 سال وقفه زمانی انداخته بگه همه اش بخاطر اینه که ما نمی دونیم… اما در ادامه ام نمیتونه پاسخ بده. حتی نمیدونه درست با شخصیت هاش چیکار کنه.
هیستوریا شخصیتش مونده رو دست نویسنده انداختش یه گوشه با توجیه بچه دار شدن چون تو این فصل به کارش نمی اومده. چهارتا لحظه ام بهش اختصاص میده ماست مالیش میکنه.
هانجی کارکرد قبل و نداره 4 سال گذشته به جای قوی تر شدن اونم بعد از غلبه بر غول ها و کشف رازها تبدیل شدن به آدم های متاصل و دست و پا بسته.
آرمین که قرار بود جای اروین و بگیره و مغز متفکر بود شده تماشاچی دیگه فکر نمیکنه. تو مانگا هم خبری نیست. اتفاقا اگه به مانگا باشه که خیلی افتضاح تره!
ما که دشمن این انیمه نبودیم سه فصل هر ضعفی ام داشت از خلاقیت هاش از نکات جالبش، شخصیت پردازی ها لحن حماسی و روحیه مبارزه کاراکترها لذت بردیم… اما حالا همه چیز در فصل 4 چرخیده و عوض شده اینکه دیگه دفاع کردن نداره.
ایراد گرافیکی و شاید کمتر کسی اهمیت بده ولی در هر صورت به خصوص برای کسی که تماشاگر حرفه ای هست یا کارش تو این زمینه ها هست توی ذوق میزنه همه که قرار نیست نسخه بلوری ببینن خیلی ها با کیفیت 360 می بینن کمتر نتشون بره هیچ وقتم نمیرن سراغ نسخه بلوری!
البته مساله ایراد گرافیکی مساله کیفیت تصویر نیست… مساله نسبت و ابعاد کاراکترها هم هست اگر دقت کنید بعضی جاها تناسب غول ها با دیوار بهم میخوره. به طوری که دیوار به این بلندی طوری به نظر میاد انگار اندازه غولهاس یا چندان ازشون بزرگتر نیست. اینکه دیگه به بلوری بودنش ربطی نداره ابعاد و اشتباه کردن اما خوب حالا این ایراد فنیه و کمتر کسی توجه میکنه. منم خودم اهمیت نمیدم…
اما اولا مانگا که سالهاست داره نوشته میشه و تازه تموم شده، یک کاراکتری طی هشت سال ده سال شکل گرفته نویسنده یکسری ویژگی ها ازش به ما معرفی کرده ذره ذره این کاراکتر و رشد داده ویژگی هاش و برای ما تثبیت کرده و طی سه فصل انیمه و هعمه این سالهای مانگا این شخصیت جایگاه خودش و پیدا کرده…
همیشه فعال
داوطلب
مراقب دیگران
اهل فداکاری و نجات دیگران
اهل دفاع از حق دفاع از کسانی مورد ظلم هستن(میکاسا و آرمین نمونه بارزش)
اهل انسانیت(عدم تواناییش برای رو به رو شدن با آنی، بروز تواناییش بخاطر لحظاتی که آرمین در خطر بود و…)
به شدت به دنبال آزادی و درست کردن همه چیز…
یهو میشه سرد…خشک… ناامید… تسلیم شرایط… تسلیم اتفاقاتی تو ذهنش دیده… یک روح مرده… فاقد اون ویژگی ها.
من مانگا رو خوندم چی و مانگا توضیح میده. مانگا یه روند شتاب زده داره با کلی سوال بی جواب مونده…
آخرشم یه طوری سر و تهش و هم میاره که ذهن مخاطب قفل کنه یادش بره بپرسه چرا اینطوری شده سوالات و سوراخ های قصه چی بود….
به نظرم اطلاعات غلط می دین از مانگا… تو مانگا خبری نیست… خیلی مضحک پیش میره قصه.
مغز ما که از افتضاح بودن مانگا منفجر شد! یه طوری میگن انگار چه شاهکاری نهفتته است در ادامه ی قصه از سوتی های نویسنده میشه کلیپ طنز ساخت!
مانگا برای اونی مانگارو خونده یا میخونه شاید مهم باشه…ولی اونی داره انیمه رو می بینه برهمین اساس قضاوت میکنه ربطی نداره به مانگا! مثل اینه یکی به بگه این آهنگ چرا بده بعد جواب بدی شعره حافظ و خونده! خوب شعر حافظ باشه وقتی آهنگ بده بده دیگه.
بعدم قرار نیست که هر اثری از روی مانگا کمیک یا کتاب الهام گرفته میشه عین به عین باشه و اگر عین کتاب باشه یا عین مانگا یعنی داره خوب پیش میره. هیچ ربطی نداره.
کسی هری پاتر و فیلمش و دیده ولی کتابش و نخونده کاری نداره تو کتابش چی میشه… اون داره نسخه مورد علاقه ی خودش فیلم و می بینه حالا تو کتاب هر چی میخواد بشه.
اما در کلیت تو مانگا خبر شگفت انگیزی نیست و امیدوارم انیمه از روی مانگا پیش نره که بسیار ناامید کننده و افتضاحه و پره از باگ و سوراخ.
قصه پرداری اساسا دچار اشکال شده … اصلا نه ربطی به زمان ساخت داره شما بگید یه ماهه ساختن! نه زحمت نه چیز دیگه… وقتی یه چیزی اشکال داره اشکال داره.
اگر یه چیزی اشکال داره چه یه ماه طول بکشه بسازن چه 5 سال وقت گذاشته باشن برای ساخت این اشکالش و حل نمیکنه. روایت و قصه پردازی و شخصیت پردازی همه کن فیکون شده…
من بعد خوندن مانگا بسیار ناامید شدم و عصبانی از این همه فاصله گرفتن داستان از فصل های قبلی و وقایع قبلی. خیلی تاسف انگیز بود قصه ای حماسی و تبدیل کرده به قصه ای استراتژیک و ضد جنگ!
چرا این انیمه رو دنبال می کردیم… بخاطر همون لحن حماسی… بخاطر خلاقیت ها و افسانه ای درونش بود… بخاطر کاراکترهای جذابش… بخاطر روحیه ی امیدوار و رو به جلوی شخصیت ها… بخاطر تلاش شخصیت ها… بخاطر همه اینا بود… الان تو فصل 4 همه چی عوض شده… نه حماسه ای درکاره… نه کاراکترها مثل قبل هستن… چه ربطی داره به زمان ساخت و فلان و بهمان! به زور که نمیشه از یه چیزی خوشت بیاد… مگه کسی زده بود تو سرمون از فصول قبل خوشمون بیاد… نه… ولی این فصل اشکالات اساسی داره در قصه پردازی… و مانگا هم افتضاح تره!
خدا نکنه مثل مانگا پیش برن چون دیگه در پایان بندی کاملا افتضاح میشه.
اما با آمدن به زمان حال، نمیدانیم که ارن به چه دلیلی با نقشه زیک موافقت کرده، دوستان ارن نیز این مساله را متوجه نمیشوند و همین مساله باعث عدم اعتمادشان به او شده است.
من کمی گیج شدم، میشه در مورد نقشه زیک و علت تغییر و فاصله گرفتن ارن توضیح بدید
سلام
خطر اسپویل
والا منم کمی گیج ام، ممکنه اشتباه کنم ولی فکر میکنم نقشه زیک این هست: یه رژه نظامی خیلی هولناک از تایتانها و الدیاییها تا جهانیان رو بترسونه و وادار به عقبنشینی و سازش با الدیاییها کند. بهعلاوه تجارت با یک سرزمین خاص چون جزیره پارادایم منابع طبیعی خوبی داره.
ارن هم انگار فکر میکنه این نقشه جواب نمیده برای همین هم مخالفه. ولی بعد از گذشت چندسال و دوری از دوستانش، حالا برگشته و بنظر میاد با نقشه موافق هست. کلا ارن باقی انسانها رو دشمن خودش میدونه در صورتی که دوستانش اینطور نیستند، واکنشش به مرگ ساشا هم باعث تعجب و مخصوصا ناراحتی کانی شد. انگار نظرش نسبت به پروژه ملکه هیستوذیا هم تغییر کرد و همین چرخش و از اینرو به اونور شدن، باعث بیاعتمادی شدهاست. البته نه کامل.
در پناه خدا
عرض ادب
البته با قسمت 13 مسلم شد که بیشتر از این حرفهاست.
نقشه زیک اینه که تمام الدیایی هارو عقیم کنه که دیگه زادوولد نکنن.ارن موقعی که قدرت تایتان فعال میکنه کل تایتانهای دیوار آزاد میکنه و ونیارو نابود میکنه حالا ارمین و میکاسا و لیوای و هانجی با راینر و بقیه متحد میشن که جلوشو بگیرن
با احتیاط کامنتا رو بخونید چون بعضی ها مانگا رو خوندن و اسپویل میکنن…البته کامنت من اسپویل نیست.
نقشه زیک که معلومه میخواد همه رو عقیم کنه تا بچه دارن نشن و به تدریج از بین برن براثر مرگ طبیعی و این ها. یه چیزی میگه مرگ تدریجی… ارن نقشه زیک و قبول نداره قاعدتا… داره وانمود میکنه اما متاسفانه نویسنده با نمایش اوایل فصل از تغییرات ارن و کشتن بی گناهان داره نشون میده که ارن داره به سمت خطرناکی میره که البته قابل توجیه نیست چراییش… بقیه ام که انگار مغزشون از کار افتاده هیچ کمکی نمیکنن به ارن. باهاش شریک شدن تو کشتار بازم تقصیرات و میاندازن گردن ارن. خیلی بی منطقه ولی نویسنده اهمیتی نداده به بی منطق بودنش… از طرف دیگه نویسنده با اختصاص دادن قسمت هایی به راینر و انی و بقیه شون داره اقدامات وحشتناک اونا رو تطهیر میکنه…
یعنی از این طرف ارن و که از ابتدا برای دفاع از خودش و بقیه تلاش میکرد داره تبدیل میکنه یه موجود دیگه… برای توجیه این مساله ام گفته خوب 4 سال گذشته و براساس چیزهایی نمیدونیم ارن یه تصمیماتی داره… یعنی هر چی و توضیح نیمتونه بده حواله داده به نادانسته ها…فرصتم نمی کنه با این تخته گاز رفتن توضیح بده… از طرف دیگه داره اونهایی تا فصل قبل داشتن بهترین و شجاع ترین افراد پارادایس و که بی گناه بودن می کشتن تطهیر میکنه و مجبور و بی تقصیر نشون میده.. یعنی راینر… یعنی آنی که حالا تازه آرمین عاشقشم شده!!! این در حالیه که اونا مدتی اومدن زندگی کردن تو جزیره دیدن اون حرف ها درست نیست… و بازم دست به کشتار زدن. همین آنی چقدر وحشتاک نیروها رو کشت. در هر صورت این کاریه نویسنده کرده…
سلام دوستان عزیز.
یه چیزی خیلی ذهنمو مشغول کرده
الدیایی ها = یهودیها
مارلیایی ها = آریایی ها
چرا بیشتر الدیایی ها یه چشمشون توی بیشتر سریال بسته شده.؟
چرا دور خودشو دیوار کشیدن به نظرتون ربطی به دیوار کشیدن یهودیها داره..؟
این سریال به شدت سیاسیه. تیراژ ابتدایی و انتهایی زیاد ربطی به خود سریال نداره.
اگه کسی نقد سیاسی داره درباره سریال داره، خیلی خوشحال میشم که بخونم.
سلام
الدیاییها یجوری نژاد برتر هم حساب میشن، هم زمین و سرزمینشون غنیتر هست، هم تواناییهای خارقالعادهای دارند. پادشاهشون هم که منت گذاشتند به سر ما صلح کردند و دیوار کشیدند؛ نزد جهانیان هم منفور اند. شکست دیوار و قتلوعام مردم هم همون هولوکاست هست، قدرت اصلی هم دست خاندانی است یا گروهی نه پادشاه یا مثلا رئیس جمهور. بنظرم همه اینها، تشابهات ساختگی ماست و اتفاقی است و برای خیلی از آثار هم میتونه مصداق داشتهباشه. فکر نمیکنم از این نظر سیاسی باشه یا حرفی بخواد بزنه. هر چند تیزبینی شما فرحبخش هست.
تشکر، در پناه خدا
از نظر سیاسی؟ این چیزی میگید به ذهن میخواد…به خصوص دیوار…
اما فصل چهار کلا وادی داستانو برده یه جای دیگه!
یه چیزی میگم ژاپن جزیره است درست؟
ژاپن حدود صدسال قبل در جنگ جهانی حاضر شد…
قبل از جنگ جهانی ژاپن یه زمانی مرزهاش و بسته بود و بعدم یه کشورای اطراف حمله کرد بعد با آلمان متحد شد و کشورای اطراف و تصرف کرد و کلی آدم کشت…
نتیجه چی شد آمریکا اومد بمب اتم انداخت رو کله شون و داغونشون کرد…
شباهت ها روشن شد؟
دیوارکشی دور پارادایس مثل بستن مرزای ژاپن…
کشت و کشتار پادشاه گذشته ی الدیا مثل کشت وکشتار ژاپن در جنگ جهانی…
چه اتفاقی میافته… آمریکا بمب میاندازه… الان بعد از صد سال هنوز اثرات بمب اتم هست…مردمان بی گناه هنوز درگیر چیزی هستن که در اون دخالتی نداشتن و دچار نقص میشن….دچار مشکلات میشن… و ژاپن هنوز در استعمار آمریکاست هنوز ارتش نداره…
درست مثل مردم پارادایس و جهان اطرافشون… اونا گناهی ندارن و گناه گذشتگان به گردنشون نیست اما دارن عذاب میکشن بابت غول ها و هنوزم بابت گناه نکرده مجازات میشن…
حالا جنگی که در فصل 4 شروع شده مثل جنگ جهانیه… اصلا از اون بیانیه اولش مشخصه…مردم دنیا رو مثل سازمان ملل جمع کردن انگار ناتو داره برای حمله به یه کشور برنامه می ریزه…. و برای بقیه توجیهشم میکنه که هدف ما خیره!
در کلیت نویسنده فصل آخر وداره می بره به وادی تباهی… خیلی بد داره پیش میره خیلی زیاد! حیف از شخصیت ارن…این شخصیت باید الان به بلوغی بالاتر از قبل می رسید اصلا بهمش ریخته نویسنده…اونم بعد از پیروزی نهایی فصل 3… نویسنده میخواد فقط به هدف خودش برسه دیگه شخصیت ها براش مهم نیست… داستان پره سواله بی جواب بشه پره سوراخ مهم نیست…
فقط امیدوارم خوب تموم بشه… خیلی بد میشه اگر بعد از این همه وقت بخوان خرابش کنن.
سلام من تا قسمت12 فصل 4 دیدم بقیه اشکی میاد؟؟
سلام
هر یکشنبه شب یه قسمت میاد.
در پناه خدا
سلام
کار پدر ساشا درست و کاملا آرمانی، ولی متاسفانه کمی بخاطر ضعف در شخصیتپردازی، نمادین و بقولی شعاری بنظر میاد. جاداشت که بیشتر روی این آدم یا مادر ساشا مانور دادهبود تا این بخشش میخکوبکنندهتر میبود.
در پناه خدا
سلام
ممنون از نقد و بررسی هوشمندانه و موشکافانه شما،
بررسی قسمت پونزده و شونزده رو قرار نمیدید؟
من منتظرم…
با تشکر
سه فصلو نگاه کردم تا آخرش به یه پایان خوب و خوش برسم ولی تا اینجای فصل آخر گند خورده توش
فصل آخر کلا رفته تو یه وادیه دیگه… خاطرات خوش فصل های قبل و خراب میکنه! هر چقدرم تحلیل کنیم متاسفانه صدماتی به قصه وارد شده جبران نمیشه…
فصل 4 کلا از فضای سه فصل قبلی فاصله گرفته نویسنده برای توجیه سوالاتی به وجود میاره یک فاصله زمانی انداخته و هر چی نمیدونیم و حواله میده به اون زمان! اما قادر به پاسخگویی نیست. رفتار ارن هیچ منطقی نداره. درسته که میدونیم با دوستانش از روی عمد اینطوری رفتار میکنه تا ازش دل بکنن اما این تخته گاز رفتنش و کشتار بی گناهان یعنی نویسنده هدف خوبی نداره.
به تیتراژ انیمه نگاه کنید همه اش حرف از جنگ و بدی جنگ میشه و فرشته هایی که کارهای شیطانی میکنن! تصاویر همه اش از جنگ حرف میزنه… در نهایتم غول ارنو در نوک پیکان و سردستگی نشون میده…
تیتراژ تایتان: بیا از تاریکی زندگی جدیدی شروع کنیم/ تا زمانی نور پایان رو فاش کنه/ چهره های خبیث نفرین های روزافزون/ این آخرین جنگ منه/ فرشتگان با چهره هایی همسان شیطان بازی می کنند/ کودکان به سکه هایشان چسبیده و دانششان را بیرون می کشند/ فرشتگان با چهره هایی همسان شیطان نقشه می کشند/ ویرانی و بازسازی دشمن واقعی تو هستی… جنگ… جنگ من.. جنگ من… !
این یعنی نویسنده اثر و برده سمت یک اثر ضد جنگ! اصلا اصل قصه این انیمه رفته تو حاشیه شده بهانه… داستان شده نمادگرایانه…. امیدوارم در ادامه فصل جبرانش کنه… و این چیزی حدس زده میشه اتفاق نیافته. ولی با توجه به رفتاری برای شخصیت ارن ترتیب داده داره شخصیت رو به سمت مرگ سوق میده…چرا میخواد دوستاش ازش دل بکنن؟ چون اگر براش اتفاقی رخ داد اونا کمتر ناراحت بشن… و البته ارن کارهای غیر قابل جبران انجام میده مثل کشتن مردم! کاری خلاف شخصیت خودش!
سرعت و ریتم خیلی بالا رفته این باعث میشه سوالات زیادی بی جواب بمونه.
لیوای رو هم که زد ناکار کرد به نظرتون از اون انفجار لیوای چطوری سالم بیرون بیاد؟ نمی میره چون این مدلی یه کاراکتر مهم و نمی کشن اونم وقتی هیچ کس دور و برش نیست…ولی قطعا صدمه شدید می بینه… اینم روشنه چرا نویسنده اینکارو انجام میده چون قطعا موقعیت هایی در ادامه پیش میاد که توانایی لیوای به درد اون موقعیت ها میخوره اما نویسنده میخواد لیوای ناقص باشه تا نتونه از اون توانایی هاش استفاده کنه… و زنده بمونه!
هیستوریا تبدیل شده به یک کاراکتر بی مصرف چون نویسنده نمیدونسته باهاش چیکار کنه. چون اومده فضای قصه رو عوض کرده… یکسری کاراکتر ها بی خاصیت شدن مثل هیستوریا… مثل هانجی… کارکردشون از دست رفته در حالی که با پیروزهایی به دست اوورده بودن باید قوی تر و موثرتر میشدن.
یادتون میاد که کروگر همونی قبل از پدر ارن تایتان حمله رو داشت از آرمین و میکاسا حرف زد و گفت نمیدونم اینا خاطرات کی ان… در حقیقت داشت به ارن پیغام میداد چون تایتان حمله قادر به خوندن خاطرات صاحبان قبلی تایتانش… و صاحبان بعدیشه…اینو همونجا گفت… یعنی هم آینده رو می بینه هم گذشته…
ارن چیزهایی از آینده دیده و این باعث شده خودش و تسلیم سرنوشت کنه. البته باید توجه داشت قبلا چندین بار از نفرین یمیر صحبت شده…
یمیر همون بنیان گذاره غول ها… این نفرین میتونه روی رفتار ارن موثر باشه. در هر صورت ما قبلا تو فصل 3 دیدیم که ارن در چند مورد شروع به دیدن خاطرات کرد مثل گرفتن دست هیستوریا… ارن با توجه به روحیه اش نباید تسلیم سرنوشتی که می بینه بشه یا براساس اون عمل کنه باید مثل همیشه برای آزادی تلاش کنه برای اینکه در بند هیچ سرنوشتی نباشه اما داره بد پیش میره. در حقیقت مقصر نویسندست…یه شخصیت مثل ارن وکلا زیر و رو کرده! در عوضش کاراکترهایی بهترین شخصیت ها رو می کشتن مثل راینر دارن تطهیر میشن… و دارن بی گناه جلوه داده میشن… و در واقع اعمال اونا داره با اینا برابری داده میشه… خیلی بده… تصور اینکه اروین و بقیه رو چطوری کشتن خیلی ظالمانه است… حالا انگار نه انگار! این دیدگاه میشه داعشم تطهیر کرد!
در هر صورت امیدوارم که پایان بندی خوبی داشته باشه ولی تا اینجای امر خیلی چیزها بد پیش رفته و همه اشم بخاطر تصمیم نویسده برای عوض کردن فضای داستانه…
نویسنده داره گل درشت بازی درمیاره در پدیده جنگ و ضد جنگ! و کاراکتر ارن و داره بدون منطق خراب میکنه. همین که ارن انقدر بدون ترمز تصمیم گرفته داره شخصیت ارن و از اونی بود دور میکنه.
یا اینکه چرا این همه مدت رفته بوده مارلی این همه وقت چه میکرده. اینا وقتی ارن نبوده چیکار میکردن اصلا این فاصله زمانی و نویسنده پر نمیکنه… نمیگه چه خبر بوده ماست مالیش داره میکنه.
یک اثر حماسی و انسانی رو که با شکوه تر از قبل میشد باشه داره میبره سمت یک اثر ضد جنگ و بی منطق و تراژدی و غمناک!
سه فصل یک داستان حماسی شاهد بودیم که وقتی کاراکترها می مردن نگرانی بقیه این بود مردنشون بی ارزش نشه! تو فصل چهار از اولش بخاطر هدف ضد جنگ نویسنده مردن ها بی دلیل میشه مثل مرگ ساشا!
میخواد بگه جنگ همینه مهم نیست تو خوبه باشی یا نه! بی گناها هم می میرن! بی دلیلم می میرن! خوب خیلی مسخرست که این اثر و کاراکترهاش و خراب این دیدگاه میکنه چون حیف بود واقعا! کاراکترهایی تا قبلش دنبال نجات جون مردم بودن جونشون و برای بچه ها و بزرگترها میدادن… یهو چرخش پیدا کردن…
داستان در فصل 4 افت کرده…
چرا آرمین دیگه ایده نمیده پشت هم؟ چی شد؟ قرار بود جای اروین و بگیره… چرا اینطوری شده همه چی… چون نویسنده میخواد همه راه ها بسته باشه هانجی مغزش کار نکنه آرمین فکر نکنه… همه فقط منتظر وقوع حوادث باشن…
اروین حذف شد فصل قبل… اگر می اومد فصل 4 تو این فضا چی میشد؟ اصلا نویسنده جایی برای کاراکتر موثر اروین نداره توی فصل 4…
بعضی کاراکترها رو هم به زور انتقال داده نویسنده به فصل4 و برای همین میزنه لب پرشون میکنه…. در مورد ارنم داره انتحاری میزنه…
ارن خوبه همه میدونیم ولی نویسنده انداختش تو وادی اجبار! دیگه اون شخصیت آزاد که برای آزادی تلاش میکرد نیست… هیچ منطقی ام نداره!
فقط امیدوارم خدا کاری کنه ادامه ی فصل درست پیش بره.
و الا تا آخرش کلی سوراخ و باگ باقی میمونه و ضد حال میخوریم!
سلام
متأسفانه فکر نکنم انیمه هم راه به جایی ببرد، سازنده فصل 4 هم خیلی به شبیه مانگا بودن علاقه دارد در صورتی که سازنده قبلی (Wit) کار خودشو میکرد.
اگر از این فصل مبارزات و درگیریها رو کم کنیم، چه میماند؟ قصهای هست؟ مبارزات و توجیهات کاراکترها (برای پر کردن سوراخها) ، چیز دندونگیر دیگری نداریم.
همانطور که شما گفتید، بیمنطقی و حفرهدار بودن داستان خیلی تو ذوق میزند. واقعا مشکلدار است و بنظرم تا قسمت آخر هم جواب داده نمیشوند و همینطور میمانند. اصلیترین مشکل این فصل، قصه است و کار ایسایاما (نویسنده). روندی که در 3 فصل داشتیم در این فصل قطع میشود، ظاهرا به این خاطر که باید وارد فاز جدیدی بشویم ولی این تغییر فاز بیخود است و بد هم پیاده میشود برای همین هم همهچی روی هواست! حتی قهرمان قصه، ارن! نقشههای آدمها، نقشه یلنا، نقشه زیک، نقشه ارن، چقدر مسخره و مبتذل اند. و چرا برای تحقق این نقشهها آنقدر کشتوکشتار لازم است و من حتی دلیل اون جنگ داخل شهر لیبریو (شهر مارلیها قسمتهای 7 و 8 و…) را هم نمیفهمم.
بجای قصه گفتن، کار اثر شده فلسفهبافی و شعارگویی. بقول شما ضدجنگ شدن بیخودی که اصلا به داستان نمیخورد و حتی داستانی براش نوشتهنشدهاست. چهارسال پریدیم جلو، چند قسمت هم نبرد و مبارزه میبینیم، یکم آدمها رو میبینیم با شخصیتپردازی ضعیف و بعد ماجرا شروع میشود و خیلی مبتذل و مسخره هم تمام میشود. واقعا خیلی ضعیف است، فصل 4 نه تنها بعنوان یک فصل از این داستان، فصل پایانی و جمعبندی، بلکه بعنوان یک انیمه یا یک مانگای مستقل و معمولی هم، اثر ضعیفی است. چون داستان از پایه مشکل دارد و در واقع بیشتر شامل شعار و استعاره است.
سلام
بله متاسفانه انگار همینطوره. منم شنیدم که فصل های قبل از مانگا فاصله گرفته بودن و این فصل نزدیک شدن. چه بد که استدیو عوض شد این خودش خیلی ضربه زد به کار. این اشتباه بزرگیه وقتی اشتباهات مانگا جلوی چشمشون هست، نقدها و نظرات و می شنون بازم همون اشتباهات و تکرار کنند.
و تازه وقتی پایان بندی و روند اتفاقات مانگا رو دارند با خلاقیت می تونستن علاوه بر رفع ضعف ها قصه رو تقویت کنند. لزومی نداشت همون رو تکرار کنند. اونکه هست چه نیازی به تکرار داره. قرار نبود انیمه فقط متحرک کردن قصه ی مانگا باشه.
آثار بزرگی که از روی داستان مصور ساخته شدن معمولا از داستان فاصله می گیرند تا هم جذابیت بیشتر و تازه تر ایجاد کنن، هم ضعف ها رو برطرف کنند… ولی نمیدونم چرا در مورد این اثر این اتفاق افتاده. قرار نبود هر اشتباهی اونجا هست اینجا هم تکرار بشه. کسی اسلحه رو سرشون نذاشته که تکرارش میکنن.
درست می فرمایید این فصل ارزش داستانی نداره. بیشتر بر مبنای حوادث هست و اگر بخوای تعریفش کنی چیز زیادی باقی نمیمونه. و همون خط داستانی ای هم که هست خیلی ضعیفه و پر از ایراد.
من نمیدونم نویسنده چطور یهو به این نتیجه رسیده فاز داستانی و انقدر تغییر بده اونم بدون مقدمه سازی. یعنی سه فصل کمترین مقدمه سازی مرتبط با فصل 4 در مورد ارن نشده. ارن تا فصل سه یک کاراکتر دیگری است با خصوصیاتی دیگر. در فصل 4 کلا تغییر کرده و یک چیز دیگه شده و چون نویسنده این تغییرات و نمیتونه توضیح بده یک چیز بی معنا و پر از سوراخ به عنوان 4 سال وقفه ی زمانی انداخته اون وسط که قابل قبول بشه تغییر ارن. این در حالیه که مخاطب وقتی این چهار سال و می بینه میگه خوب این 4 سال چه اتفاقی افتاده. بعد چند تا فلش بک نشون میده و فکر میکنه حل شد ماجرا و همه سوال ها رو جواب داده!
نویسنده فکر میکنه اگر بگه مارلی درگیر جنگ بوده که حمله نکرده خیلی قانع کننده میشه این در حالیه که این مساله بی منطق ترین چیزیه میشه گفت. چون در فصل سه بعد از حمله زیک و کشته شدن اروین و سربازان پارادایس در بدترین و ضعیف ترین شرایط خودش قرار گرفت. زیک و راینر می تونستن بعد از تجدید قوا بلافاصله برگردن و کار و تموم کنن و ارن و ببرن. به خصوص که زیک زمانش کمه. چرا 4 سال صبر میکنه.
از طرف دیگه چرا ارن بعد از اینکه آینده رو دیده صبر میکنه. چرا برای اجرای طرح و برنامه شون صبر میکنن. زیک و ارن زودتر اگر بهم می رسیدن خوب می تونستن نقشه شون و زودتر عملی کنن. چرا همون ده ماه قبل که رفته کاری نکرده ارن. هیچ کدوم اینا جواب داده نمیشه. توجیه می کنه که میخواستن مردم دنیا جمع بشن دور اون صحنه تئاتر بعد ارن بیاد قدرت نمایی! این دیگه چه توجیه مسخره ای هست. هیچ اثری ام که نداشت مارلی بهشون حمله کرد دوباره. یعنی نویسنده توجیه خودشم نقض میکنه.
درسته فصل 4 انگار برای این اثر نیست. انگار ادامه ی این داستان نیست و اگر اسما دنباله ی اون سه فصل قبلی نبود اصلا توجهی بهش نمی شد چون درخور نیست. سر و ته این فصل اینه که ارن دیوونه بازی درمیاره، با همه دعوا میکنه تا بره برسه به زیک. یه سری ام صحنه ی بی معنی با شخصیت تازه وارد یلنا که انگار قراره چه اثری داشته باشه انقدر روش مانور میدن. صحنه های ملال آور گفتگوی پیکسس با یلنا کارکرد خاصی نداره. این شخصیت های جدید اضافه شده که اهالی مارلی هستن و صحنه های مختلفی ازشون نشون میده، همه سوال برانگیز و بی معنا هستن. کاراکترهای اصلی از هم دورافتاده، کنار هم نیستن، لحظات خاص و نابی با هم ندارن، در عوض تعداد زیادی صحنه به گبی و فالکو و یه سری کاراکتر جدید، راینر و غول های مارلی داده میشه.
بیشتر به نظر میاد نویسنده رو باید با این کلمه ی اصطلاحی توصیف کرد: شاخ بازی. واقعا انگار قصد داشته با این تغییرات شاخ بازی دربیاره و فکر کرده خیلی داره مخاطب و غافلگیر میکنه با این تغییرات بی منطق و بدون توضیح. و احساس کرده اگر مقداری اخم و چروک به صورت ارن اضافه کنه خیلی چهره اش شبیه ضدقهرمان ها میشه. ضد قهرمان طی یک فرآیندی شکل میگیره با یک مقدمه سازی. یه شبه که طرف ضد قهرمان نمیشه بدون توضیح و مفهوم. هر چند که ادامه ی قصه نشون میده که ابدا ارن نمیتونه ضد قهرمان باشه با این همه تناقض و روندی که این قصه ی بی مفهوم داره. شاید تحت تاثیر ضدقهرمان های سالهای اخیر هالیوود قرار گرفته ولی واقعا نفهمیده که خوب اگر قصد داره چنین چیزی بنویسه بهتره اثر جدیدی تولید کنه نه اینکه یه قصه با یک تم دیگه رو ببره تو یه فاز دیگه بعد نتونه جمعش کنه.
حتی همین شعارها و گل درشت بازی ها و استعاره ها و مفاهیمی ام که گفتیم، نویسنده در ادامه خودش نقض میکنه تا آخر داستان. انقدر بی منطق و متناقضه همه چی که هیچی دیگه نمی مونه. دیگه نه میشه بگی ضد جنگه… نه حماسی… نه قهرمانانه… نه … اصلا هیچی… بی مفهوم…بی معنی… فقط اتفاق میافته. چرخش های بی معنی و بی مقدمه شخصیت ها. افسردگی شدید کاراکترها اونم بعد از اینکه پیروز شده بودن در پایان فصل سه. یک فضای بسیار تیره و تاریک، قاب های غمزده و ناامید. شخصیت ارنم که مثلا در تصمیماتش مصمم هست چهره ای ناامید و افسرده داره. این کجاش مصممه. این انگار اسلحه رو گردنشه داره میره خودکشی کنه انقدر افسرده و ناامیده. بقیه هم تعریفی ندارن. آرمین که قرار بود مغز متفکر باشه، اثر خاصی نداره… میکاسا هم که کاری نمیکنه. در طول شونزده قسمت عین ماست نشستن منتظر ببینن چی میشه. زیک که در فصل سه کاراکتر سیاه اما جالبی به نظر می رسید تو این فصل مسخره شده و هرچی جلوتر میره، حماقت این شخصیت بیشتر روشن میشه. همه چی خراب شده تو این فصل.
قصه مشکل داره، بسیار اشفته است. اضافه شدن تعدادی کاراکتر که حتی فرصت شناخت کافی ازشون نداری و بخاطر کمبود فرصت حتی اثر خاصی ام روی قصه ندارن فقط میان و میرن، باعث شده لحظات زیادی مجبور باشی کسانی و ببینی که هیچ تعلق خاطری نسبت بهشون نداری و پیدا هم نمی کنی و بیشتر از قصه دور بشی. نویسنده تند تند شعارهاش و میده و عبور میکنه. حتی نتونسته چند تا لحظه ی دراماتیک بین کاراکترهای اصلی بسازه. فصل آخره باید ماندگارترین قاب هاش و ایجاد میکرد بین شخصیت ها اما حتی اینم نداره.
چطور میتونه این بلا رو سر قصه بیاره نمیدونم.
فقط خیلی متاسفم.
شخصیت های جدید انیمه از جمله یلنا، گبی و دیگران، اصلا عمیق نیستند، خیلی سطحی هستن مثل کلیت این فصل. نمیشه باهاشون ارتباط گرفت، مقایسه کنید با شخصیت های عمیق فصل های قبل. اروین… لیوای… و دیگران… هر کاراکتری که در فصول قبل وارد داستان میشد، ما شروع به شناخت خصوصیاتش می کردیم، شروع به درک یا عدم درکش… داستان برای ما فرصت ایجاد میکرد با کاراکتر ارتباط برقرار کنیم و کاراکتر کمک میکرد داستان و بفهمیم…
اما در این فصل ما با کاراکترهایی رها شده در حوادث داستان رو به رو هستیم که حتی نمیدونیم چرا هستن و چه اثری دارند. یعنی بود و نبودشون در واقع انگار فرقی نداره… مثلا اگر گبی نبود چی میشد؟ نهایتش این بود ساشا کشته نشه دیگه تاثیر مهمی روی قصه نداره.
یلنا هم هر کسی میتونست جاش و بگیره هر کسی که به ارن پیغام برسونه، مثلا گفتگوهاش با پیکسس چه تاثیری رو قصه داره؟ فقط وقت انیمه رو می گیره. در ادامه ام که با حوادث تازه کلا نقشش از بین میره و معلوم نیس چی میشه… و ما اصلا نمی فهمیم این کاراکتر برای چی به وجود اومده با اون چشمان جنون امیز و موهای کوتاه و قد بلند مثلا خیلی خفنه چیه؟
کاراکترها در فصل های قبل از پوشش مدل مو… استایل… لحن حرف زدنشون میشد شناختشون، فهمیدشون. تو این فصل چی… کاراکترهای جدید هیچی…کاراکترهای قدیمی هم که تو این فصل عوض شدن قابل درک نیستن.
سلام
برای مثال گبی، اوایل انیمه طی اون جنگ (بین مارلی و معلوم نیست کجا) ، گفته میشود که سرباز وفادار و جانبرکف و قوی ایست. یکم هم باید خودمون بفهمیم که از نژاد خودش الدیا و اهالی جزیره پارادایس متنفر است.
حمله ارن به لیبریو، دوستان گبی میمیرند و اون خیلی زود به فکر انتقام از ارن و پارادایسیها میافتد، با یک نقشه احمقانه وارد بالن میشود و یک تیر شلیک میکند.
بعدها در فرار از زندان هم یک سرباز مهربان رو لهولورده میکند متأسفانه، و بعد گذرشون میخورد به خانواده ساشا….
تا همینجا برای خود من ضعیف هست، سرباز خوب بودنش رو کمی میفهمم ولی نفرتش از جزیره و الدیا فقط با کلمات بیان میشود و چهره خشمگین، خیلی سرسری ازش رد میشویم. مشکل اصلی اینجا مارلی است؛ اینجا در انیمه، حکومت مارلی، طول و عرضش، مردمانش و سیستم اجتماعی خیلی سطحی و آبکی ساخته میشود. مقایسه شود با فصلهای قبلی و قسمتی که پدر ارن خاطراتش رو از خواهرش و کشور مارلیها بازگو میکند، پرداختی که ما از زبان و خاطرات پدر ارن میشنویم و میبینیم، به مراتب گویاتر و بهتر از فصل 4 هست. این ضعف کلی، کل مارلیها، گبی، راینر، فرمانده ارتش (اسمشون یادم رفته)، گالیارد، پیک، کمی فالکو، ویلی تایبر و نقشهاش، نفرت مردم مارلی، شرایط الدیاییها در مارلی و… همه و همه را با هم رو هوا نگه میدارد و به ساختن و پرداخت این شخصیتها و اجزاء آسیب میزند. بهعلاوه اینکه ما جهان رو تو فصل 4 نمیبینیم، فصل 1 تا 3 فقط جزیره رو به ما نشون دادند چون فقط با همون هم کار داشتیم ولی فصل 4 طبق داستانش و ماجراها، علاوه بر پارادیس و مارلی باید تصویری از کل جهان به ما بدهد و ما کشورها رو بشناسیم. چون خود داستان میگوید که فلانی میخواهد کل دنیا رو نابود کند (فرضا)، خب دنیا اصلا کجاست؟ فلانی میخواهد به مارلی حمله کند، مارلی اصلا کیه و کجاست؟ هیزورو چه کشویست و کجاست و چطور هست که حالا نمایندهاش قابل باور باشد و من کاراش و اهدافش رو درک کنم. وقتی تو انیمه میگوید ارن میخواهد کل دنیا رو نابود کند، من چندان مو به تنم سیخ نمیشود چون هم این تصمیم رو جدی نمیبینم و شعاریست هم من جهانی ندیدم که بخاطر نابودیاش ناراحت باشم.
بعدها گبی وارد خانواده ساشا میشود، خانواده غذا خوب میدهند پس مهربان اند. یک بحثی هم هست بین گبی و فالکو و اون دختر (که ساشا در خردسالی نجاتش داد.)، اینجا مثلا جرقه تغییر عقیده گبی است. بعدها به رستوران نیکولو میروند که بنظرم هم خود شخصیت نیکولو و عشقش رو هواست و درنیامده، هم حرکت گبی. میرسیم به بخشش خانواده ساشا که شعاری است و بقول شما شعار ضدجنگ میدهد و داستان دنیا همان جنگل است تعریف میکند. این جرقه دوم گبی.
اینجا هم رو هواست چون خانواده ساشا خوب پرداخت نشدهاند و پدر و مادر و خواهر و برادر ساشا همگی رو هوا اند، از این رو تغییر گبی و بخشش خانواده همه رو هوا اند.
عشق فالکو به گبی هم رو هواست و قابل باور نیست.
بعدا که آرمین و میکاسا جون گبی رو نجات میدهند، جرقه سوم برای گبی؛ این هم رو هواست و خام و پختهنشده. گبی از میکاسا میپرسد چرا نجاتم دادید؟ من همونم که ساشا رو کشتم. میکاسا هم میفرماید نمیدونم، همینطوری. این پاسخ میکاسا که خیلی ضعیف است و کارکرد شعاری و استعارهای دارد تا حرف خود میکاسا باشد. (اصلا مگر میکاسایی هست؟) بعد آرمین چندتا شعار میدهد و کارش تو این فصل همین است بندهخدا؛ شعار انسانیت، آزادی، گفتمان و صلح، ضدجنگ. و بعد ارن میآید و تمام تا این قسمت 16.
همین گبی که 16 قسمت دیدیمش و مثلا خیلی هم مهم هست، هیچ شخصیتپردازی درستوحسابی ندارد و بیشتر او و فالکو نقش شعاری دارند؛ کودکان و جنگ، انسانها در جنگ. و من فکر کنم این علاقهشون هم به خاطر همین شعارزدگیهاست.
سلامت باشید، طاعات و عباداتتون هم قبول.
سلام
خیلی ممنونم طاعات و عبادات شما هم قبول
به نکته ی دقیق و مهمی اشاره کردین، اساسا تا وقتی چیزی در قصه برای آدم شناخته شده نباشه، اهمیت هم پیدا نمیکنه و شناخته شدن به معنی اینکه نشون داده بشن نیست. یعنی اینکه کاراکترها رو هی مقابل چشم مخاطب قرار بده و با یکسری جملات رو و شعاری و کاملا گل درشت بخواد اونها رو بشناسونه، باعث سطحی شدن شناخت میشه.
وقتی ام شناختی که به دست میاری از مخاطب، مکان، موقعیت، سطحی هست، هیچ وقت نمیتونی به عمقشون دست پیدا کنی، ارتباط برقرار کنی و اون موقعیت، مکان یا کاراکتر و هر چی که هست برات مهم بشه. گل درشت بودن همینه.
به نظر منم قسمت پدر ارن در فصل سوم برای شناخت مارلی و دشمنی دیرینه شون اطلاعات بیشتری میده .
نویسنده خیال کرده با ترتیب دادن یک صحنه ی تئاتر و نشون دادن شخصیت هایی از نژادهای مختلف دنیا رو به ما شناسانده و ما الان باید نگران باشیم. خود همون شخصیت لرد تایبر که میخواد دنیا رو علیه پارادایس بشورونه، میاد بچه هاش و نشون میده تا بعد مثلا کشته شدن و خورده شدنش خیلی اثرگذار بشه. در حالی که ما اصلا نمیدونیم این کاراکتر کیه، نشون دادن بچه هاش سطحی ترین کاری بود میتونستن انجام بدن برای برانگیختن احساسات مخاطب. ما اون طرف اروین و از دست دادیم که سه فصل یکی از بهترین کاراکترها بود. اروین و کاراکترهای دیگری که بخاطر حساسیت مبارزه حتی وقت نمی کردن به ازدواج یا تشکیل خانواده فکر کنن، چه اهمیتی داره برامون که لرد تایبری تا الان داشته زندگیش و میکرده چه بلایی سرش میاد اونم وقتی قصد داره پارادایس و نابود کنه.
در فصل های قبل حتی کاراکترهایی که حضور کوتاهی داشتن طوری طراحی شده بودن که ادم فکر نمی کرد انقدر زود حذف بشن. هر کدومشون برای خودشون یک شخصیت مشخصی داشتن، خصوصیاتی داشتن، مثل افراد تیم لیوای. اینطوری نبود که اینا رو گونی وار ریخته باشن در صحنه و بعدم لحظاتی بعد حذف بشن. طوری طرح ریزی شده بودن که همون حضور کوتاهشون به نحوی بود که وقتی کشته میشدن متاثر بشی یا حتی غافلگیر. در فصل قبل کاراکترها واقعا دارن در دنیایی که خلق شده زندگی می کنن اما در فصل 4 انگار کاراکترها رو برداشتن از یه جایی گذاشتن تو صحنه و گفتن اکشن و اینا هم شروع کردن به راه رفتن و دیالوگ گفتن.
در فصل اول وقتی ما تازه داریم وارد قصه می شیم و شناختی از موقعیت و مکان و شخصیت ها نداریم، با عمق دادن به داستان در همون دقایق اول، باعث میشه میخکوب بشیم و اون لحظه حس کنیم واقعا فاجعه رخ داده اما تو فصل چهار با تمام زمانی که به کاراکترهای جدید میده و با تمام جملات اجباری ای که در دهانشون گذاشته تا نسبت بهشون شناخت به دست بیاریم، خسته کننده ان. گمان می کنم نویسنده، میخواست با گبی و فالکو شمایلی از میکاسا و ارن رو بسازه و بگه ببینید در مارلی هم کسانی شبیه اون ها هستن، با همون سن و سال و رویاها. فقط جای میکاسا وارن عوض شده، گبی مثلا شبیه ارن هیجانی است و فالکو سعی میکنه مراقبش باشه. اما اصلا این موضوع در نیومده به دلایل مختلف که یکیش ضعف شخصیت پردازی هست. به زور نمیشه اونها رو آینه ارن و میکاسا کرد.یکی دیگه از دلایلش این هست که ارن واقعا فاجعه رو به چشم دید، نابودی شهرش، مردمش، خورده شدن مادرش، گم شدن پدرش… و بعد جلوتر کشته شدن،هم رزمان و دوستان و سربازان شجاع…طی یک سلسله حوادث و فرآیندی خواست مبارز باشه اما گبی و فالکو اینطور نیستن، چیزی ندیدن بلکه فقط براساس یکسری القائات مسموم در این جایگاه قرار گرفتن. یعنی ارن، میکاسا و دیگران حق داشتن که بخوان مبارزه کنن و از خودشون دفاع کنن اما گبی و فالکو براساس توهم با پارادایس دشمنی دارند، اونم در حالی بدی ای ازش ندیدن. بنابراین در عمل نمیتونن آینه ای از ارن و میکاسا باشند.
همین که می فرمایید، نفرت گبی با کلمات بیان میشه و این جنون شدیدی در این تنفر داره قابل توجیه و درک نیست. تازه بعد از حمله ی ارن یه دلیل پیدا میکنه اما بازم نفرتش بی پایه است و بر مبنای همون توهمات قدیمی. انگار واقعا قصد داشتن اون هیجانی ارن برای رویارویی با تایتان ها داشت القا کنن اما خوب ارن براساس یک پیش زمینه ای و دلایلی اون حس و داشت. گبی براساس هیچ و پوچ این همه نفرت در خودش جمع کرده و میخواد زندگیش و براش بذاره. در حقیقت برای نجات خانوادش یک تنفر مصنوعی از پارادایس برای خودش ساخته تا عملکردش و توجیه کنه اما در هر صورت بی معنیه.
با وجود تمام این لحظاتی ام اشاره کردین به گبی اختصاص میدن تا تلنگر بخوره بازم زمانی پیک میاد سراغش و می فهمه به ارن دروغ گفته میگه یعنی خیانت نکردی! یعنی هنوز در ذهنیت وفاداری به مارلیه.
درسته خانواده ساشا حتی اثری هم روی داستان ندارند یا عشق اون آشپز به ساشا اثری نداره اینها رو نویسنده فقط برای افزودن به بار احساسی داستان ایجاد کرده و در حقیقت داره وقت تلف میکنه. ساشا در فصل های قبل کاراکتری نبود که انقدر بهش زمان بدن اما بعد از مردنش در فصل پایانی دارن به اعضای خانوادش و دیگران زمان زیادی میدن تا در موردش حرف بزنن خود این مسخره است. انگار یک صحنه ی تئاتر شعاری وسط داستان قرار دادن تا دیالوگ های گل درشت اندرز مابانه پدر ساشا گفته بشه.
در مورد عشق گبی و فالکو هم همینطوره. عشق میکاسا به ارن هم یک پی ریزی قوی داره، رابطه شون عمق داره، از ابتدای شروع قصه و حتی قبل از فاجعه با هم زندگی میکنن، از هم مراقبت می کنن و پشت این رابطه یک اتفاق خاصه اما این عشق و علاقه بین گبی و فالکو هیچ مبنایی نداره و ما نمیدونیم اساسش چیه و اهمیتی ام برامون نداره که بدونیم. برامون هم رابطه ی جدی ای به نظر نمیاد، احساسات بچگانه به نظر میاد، فقط به ما میگن خوب این اونو دوست داره. خوب چیکار کنیم؟ که چی؟ اثری روی قصه نداره این عشق. برای ما اهمیت نداره این شخصیت ها چی میشن یا چیکار میکنن اما بیشتر از کاراکترهای اصلی، یعنی خودن ارن، میکاسا و آرمین و… بهشون در این فصل زمان داده میشه. تمام این قسمت هایی که اینها رو داشتن نشون میدادن ارمین و میکاسا و بقیه شخصیت های اصلی چیکار میکردن؟ خود ارن رو هم کم نشون دادن. این خیلی تاسف انگیزه که در فصل آخر قصه که باید قاب های ماندگار انیمه به اوج برسه،کاراکترهای اصلی در اوج خودشون قرار بگیرن و لحظات حساس شکل بگیره، زمان داستان داره صرف کاراکترهای فرعی تازه وارد میشه تا فقط مخاطب و با یه سری صحنه و دیالوگ متاثر کنن، همین. هیچ مفهوم دیگه ای نداره جز اینکه بخواد از بدی جنگ بگه و مخاطب و متاثر کنه تا بلکه نسبت به این کاراکترهای جدید احساس همدردی پیدا کنه.
واقعا آرمین و میکاسا هم همونطوری اشاره کردین، کارکردشون در این فصل نزول پیدا کرده. میکاسا که انگار هدفی نداره، بعد از رفتن ارن انگار دیگه چیزی نبوده که براش زندگی کنه. آرمینم که قرار بود مغز متفکر باشه پس از چهارسال فقط شعار میده. در بالن هم که آرمین وقتی ارن و می بینه خشم آلود بهش نگاه میکنه… زده کشته و کمک کرده به ارن ولی الان عصبانیه از ارن که چرا اینو ازش خواسته. در کلیت این حجم از آشفتگی در فصل 4 واقعا عجیبه و نمیدونم نویسنده چطور به اینجا رسیده. ایا مثلا در طول نوشتن داستان فیلمی دیده، اثری خونده تحت تاثیرش قرار گرفته… نمیدونم… فقط کاش میشد این حرفا رو بهش رسوند.
سلام
من به این نکته پی نبردهبودم که مثلا گبی و فالکو معادل میکاسا و ارن اند.
ولی بنظر من خود نویسنده علاقه و حسی که در سه فصل اول به قصه و فضا و کاراکترها داشت، اینجا در فصل 4 ندارد و موقعیتها و کاراکترها، برایش وسیله اند. وسیله برای حرف زدن و شعار گفتن و بیاینه صادر کردن؛ نشونهاش هم همین گلدرشتی است.
حرفها هم که انشاءالله به گوششان برسد، منتقدان و مرورکنندگان به علاوه طرفدارانی که شما یا کم و کوچکش هم من باشد؛ میتوانند به نویسنده کمک کنند.
سلامت باشید!
سلام
حتی اول فصل 4 فالکو بعد از اینکه میارنش عقب از یه رویایی بیدار میشه که انگار قصد داره از خواب بیدار شدن ارن اول فصل یک رو تداعی کنه. هر چند بازم منظور و معناش روشن نیست.
بله درسته…
احوالات نویسنده زمان نوشتن این فصل روشن نیست. انگار خیلی دوست داشته هر چه زودتر این اثری که سالهاست درگیرشه تموم کنه! یا شایدم خیلی دلش خواسته معنایی گرایی کنه که انقدر بی معنا شده. در هر صورت درست می گید نتیجه شده همین.
سلام
من به این نکته پی نبردهبودم که مثلا گبی و فالکو معادل میکاسا و ارن اند.
ولی بنظر من خود نویسنده علاقه و حسی که در سه فصل اول به قصه و فضا و کاراکترها داشت، اینجا در فصل 4 ندارد و موقعیتها و کاراکترها، برایش وسیله اند. وسیله برای حرف زدن و شعار گفتن و بیاینه صادر کردن؛ نشونهاش هم همین گلدرشتی است.
سلامت باشید!
به قدری این فصل افتضاح بود که آدم نمی دونه چی بگه. اون داستان حماسی سه فصل پیش کجاست؟کجاست اون سریالی که میتونستی یه فصلشو بدون توقف ببینی؟به جرات میتونم بگم اگه من داستانو مینوشتم خیلی بهتر درمیومد😑
نویسنده اثر رو فدای اهداف و تفکرات خودش کرده. اهدافی که ربطی به اون سه فصل ندارند و کمترین ارتباط و با مفاهیم و اهداف اون سه فصل پیدا می کنن. چنان بنیان کار و بهم زده که هر چه در اون سه فصل نشون داده سرکاری و بی مفهوم شده. کاملا عجولانه، بی منطق و متناقض. حتی به شخصیت ها هم رحم نکرده و چنان روابط و شخصیت ها رو بهم ریخته که همه ی گذشته زیر سوال بره. اونایی دشمن بودن حالا دوست میشن و جون اونهایی فدا شدن و در ادامه میشن بی ارزش میشه و یه مشت کاراکتر جدید بی مزه اون وسط مانور میدن.
همه چیز بی معنی… بعضی ها از تصویر هولناک جنگ چنان مرعوب میشن که فکر میکنن اوه چه واقعی جنگو نشون میده!!! بی توجه به اینکه چقدر سوال بی جواب مونده…چقدر هدف و طرح داستان عوض شده و فاصله گرفته از سه فصل قبلی… چقدر کاراکترهای اصلی داغون و منفعل شدن… و هیچ کدوم ویژگی های گذشته شون به کار نمیاد…. نه قدرت مبارزه میکاسا به کار میاد نه فکر و ایده های آرمین… نه مثلا قدرت تصمیم گیری جان… نه قدرت لیوای… همه چی بی معنیه… همه چی…
در حالی همیشه یک تیم بودن و با هم فکر میکردند و عمل می کردند اینبار همه ماست شدن و همه تصمیمات و ارن میگیره و اجرا میکنه خوب معلومه نتیجه اش چه افتضاحی میشه دیگه… ارن همیشه میگفت به قدرت فکر آرمین اعتماد داره چقدر فصل سه سر سوختن ارمین مانور دادن رو اینکه آرمین چقدر ارزشمنده و چطور میتونه به بشریت کمک کنه…چی شد… آرمین و میکاسا مقابل ارن مثل ماست رفتار میکنن… انگار نه انگار اینا با هم بزرگ شدن یتیم و تنها همدیگه رو داشتن…
چی باقی گذاشته نویسنده… همه چی و بهم زده با اون اهدافش! مانگا رو که دیگه اسپویل میشه نمیشه گفت…
برخی مفاهیمی توشه انگار یه ذهن بیمار نوشته. خیلی بده…خیلی…
طرفداران حمله به تایتان برای تغییر پایان بندی انیمه طومار امضا می کنند اینم لینکشه جالبه:
https://www.change.org/p/hajime-isayama-write-an-alternative-ending-to-aot?redirect=false
امیدوار هستن که حالا که مانگا اینطوری شده لااقل انیمه تغییر بکنه.
کاش بعضی جاها واتفاقات و مرگ هارو جدا از مانگا میساختن تا ادم داستان رو نفهمه و انتظار ی اتفاق رو نداشته باشه
و اینکه کاش خارج از مانگا این چندسال بین شو جا نمیندا ختن و کامل در قالب ی فصل یا ۲فصل نشون میدادن
گفته شده که بخش هایی از مصاحبه ای از ایساما و دستیارش قراره بیرون بیاد لو رفته و این قسمت هایی از مصاحبه اش هست:
Hajime Isayama Regrets How Attack On Titan Story Concluded هاجیمه ایساما از نحوه پایان دادن به داستان ابراز تاسف می کند
آخرین کتاب مانگا که قراره چاپ بشه قسمت آخرش هشت صفحه ی اضافه داره… و صفحه ی اخر تغییر کرده…
یعنی پایان و تغییر داده حالا چطوری نمیدونم… و نوشته سه نفر با هم به سمت تپه میرن!
گفته که سخت ترین قسمت برای ایساما قسمت آخر بوده. قسمت اخر برای او موضوعی دشوار و فراتر از توانایی اش بوده. احساس کرده نتونسته مضامین و به طور کامل با مانگا به طور کامل بیان کنه و برای همین پشیمانه… هر چی به فصل آخر نزدیک شده ایساما بیشتر سعی کرده که ری ویوها و نظرات آنلاین و بخونه…
البته نمیدونم ایساما درک کرده هنوز که مشکل کلا فصل 4 هست نه صرفا قسمت آخرش!!!
سلام دوستان
من بعد از شروع فصل ۴ و ادامه دادنش دچار ی سردرگمی شدم ب شدت بد اگ میشه ی نطر بدید
سوال ام اینه ک الان میشه تو فصل ۴ افراد رو ب ۳ دسته تقسیم کرد یکیش مارلی ها و کل دنیا هستن ک الدیا رو تهدید میبینن و میخوان نابودش کنن ،گروه دومم ک زیک و ارن و یئگریست ها هستن ک میخوان عقیم کنن غولا رو ،ولی درباره هدف خود پارادایس و ارتش و گروه شناسایی هیچ چیزی گفته نمیشه قصد اونا چیه؟اونا دنبال چی هستن؟خو اگ منطقی نگا کنیم از اول فصل دنبال نابودی غول ها بودن پس الانم باید بیان طرف ارن دیگه ولی لیوای پشیمون میشه از نجات دادن ارن
چرا؟؟