فیلم بنفشه آفریقایی فیلمی به کارگردانی مونا زندی حقیقی است که در سال ۱۳۹۶ با نویسندگی حمیدرضا بابابیگی و تهیه کنندگی علیرضا شجاع نوری ساخته شد. این فیلم برای نخستین بار در سیوهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. از دیگر مواردی که در مورد فیلم میتوان به آن اشاره کرد این است که این فیلم توانسته نمره ۱۰۰ را از راتن تومیتوز دریافت کند . بر اساس یک رتبهبندی جهانی این وبسایت در میان ۱۰۰۰ وبسایت برتر جهان در جایگاه ۴۰۰ قرار دارد. از بازیگران این فیلم میتوان به فاطمه معتمدآریا، سعید آقاخانی، رضا بابک، ندا جبرائیلی، مهدی حسینینیا و رویا جاویدنیا اشاره کرد. حضور این فیلم در جشنوارهی سیوهفتم فجر با کاندیدای فاطمه معتمدآریا برای بهترین بازیگر نقش اول و پیمان یزدانیان برای بهترین موسیقی متن فیلم همراه بود.
داستان فیلم بنفشه آفریقایی
با این که ابتدای فیلم بنفشه آفریقایی عنوان این «داستان بر اساس یک روایت واقعی» است آورده میشود اما فیلم آنقدر باورپذیر است که نیازی به آوردن این جمله نباشد. حتی ممکن است بیننده به قدری خود فیلم را باور کند که نیازی به استناد به اصل داستان آن نباشد. شکوه (فاطمه معتمدآریا) زنی میانسال است که از سر انساندوستی همسر سابق خود را که در حال حاضر در آسایشگاه به سر میبرد به خانهی خودش میآورد تا از او مراقبت کند. خانهای که با همسرش (رفیق قدیمی همسر سابقش) در آن زندگی میکند. این تغییر وضعیت به مراتب اتفاقات و عکسالعملهایی را به دنبال دارد.
مثلثهای درگیر کننده
سکوتهای طولانی و نگاههای خیره و سرد شخصیتهای فیلم به یکدیگر برای بیننده وعدهی خلق یک موقعیت غیرعادی و پرتنش را میدهد. در دقیقههای ابتدایی مخاطب منتظر است تا بفهمد دلیل این همه ماسیدگی رفتار این سه نفر چیست. داستان فیلم بنفشه آفریقایی را با یادآوری فیلم «گذشته» اصغر فرهادی یادآور میشوم. فیلمی که در آن زن در یک خانه در مقابل حضور همسر فعلی و همسر سابقش قرار میگیرد. در فیلم گذشته بروز احساسات به شکل درونیتر و بدون سانسور وجود دارد. شاید اگر آن فیلم هم در ایران با وجود همین سانسورها ساخته میشد آنقدر به اعماق آدمها عبور نمیکرد و دستخوش پیشبرد اتفاقاتی بیرونی میشد که در نهایت میتوانست بخشی از شخصیت یک فرد را در داستان به نمایش بگذارد. قرار نگرفتن بر پایهی عمیقی از احساسات تنها چیزی است که مخاطب از چنین فیلمهایی با این میزان درگیری روابط انتظار دارد. چیزی که از عمق و درون آدمها باشد و کشمکشهای خودشان را با خودشان بیافریند. البته میتوان موفقترین نمونهی این روابط در همان فیلم «گذشته» دید، که آنجا درام قویتر، شخصیتها ملموستر و احساسات پرنقشتراند. خلوتهای شکوه و فریدون گاهی مسیر ذهنی ما را برای اتفاقی جدید آماده میکنند، یا کشف این که در گذشتهی این دو نفر چه اتفاقی افتاده که این صحنه رقم خورده و جایی دوباره این دو شخصیت به یکدیگر رسیدهاند. نه این که مجالی برای گفتن از گذشته و یا از درونیات شخصیتها نباشد، نه، روایت فیلم به دور از هرگونه شتابزدگی برای نقل و شرح است. داستان با ریتمی آرام، کم دیالوگ و تصویر محور و موقعیتساز روبرو است. موقعیتهایی که جز در یکیشان به تصمیمهای جدید منجر نمیشوند. بلکه شخصیتها خودشان را بروز میدهند. بدون این که تنش لحظه را بپذیرند، به سادگی از کنار آن عبور میکنند. تاثیر گذشته بر حال و حال بر آیندهای وجود ندارد. چیزی اگر قابل پیشبینی باشد مشخص میشود که فیلم بنفشه آفریقایی کارش را انجام داده است. اما هیچ چیز قابل پیشبینیای وجود ندارد. به این دلیل که با موقعیتها و واکنشهای زیاد و شناوری مواجه هستیم که منجر به مسیر درستی نمیشوند. به عبارتی منسجم نبودن طرح موقعیتها بدون این که نخی ارتباطی بین آنها وجود داشته باشد. اگر بپذیریم که تمام این موقعیتها شخصیت شکوه را برای ما کامل میکنند باز هم در بستر منسجمتری این پردازش شخصیت باید اتفاق میافتاد. به طبیعت رفتن رضا و شکوه، پختن آش، پیشنهاد دادن اتاق به قاسم و حتی قصهی فرعی فرشته و مادرش ثریا همه و همه چیزهایی هستند که حذف آنها خدشهای به داستان وارد نمیکند. آن چیزی که باورپذیر است بازی بازیگران در نوع خودشان است نه در روابط میان این سه نفر. شبیه یک جای خالی که پر نشده باشد، هیچ چیزی از یک سطحی نه بالاتر میرود و نه پایینتر میآید.
در ادامه قسمتی از داستان فیلم اسپویل میشود!
فوت فریدون هیچ معناسازیای را در پایان فیلم بنفشه آفریقایی انجام نمیدهد. چراکه بودن وی در خانهی آنها تاثیر آن چنانی ندارد. به عبارتی اثرگذاری این شخصیت با تغییر موقعیت جدیدی که ایجاد میکند قرار است درام فیلم را بسازد که این درام عملا شکل نمیگیرد. ما فقط در سکانسهایی واکنشها و عکسالعملهای آنها را نسبت به یکدیگر میبینیم. حتی اطلاعاتی از گذشته میتوانست بر شکلگیری این درام به شکل خلاقانهترش بیفزاید.
این که دلیل جدایی فریدون و شکوه چه بوده؟ این که جز انسانیت و اخلاق چه چیزی میتوانست دلیل شکوه برای آوردن فریدون به خانهاش باشد؟ در جایی شکل درام قوی میشود اما همان شکل با وجود قدرتمند بودن خود رها میشود. جایی که فریدون از شکوه میخواهد که به ثریا پیشنهاد خواستگاریاش را بدهد. احتمال نزدیک این است که شکوه به خاطر علاقهای که هم چنان میتوانست به فریدون داشته باشد، این کار را نکرد و دروغ گفت. این تنها موقعیت دراماتیک شخصیتهای این داستان است. شکوهی که به خاطر انسانیت فریدون را به خانهاش میآورد و به خاطر انسانیت نامهی آن دختر زندانی را به مقصد میرساند، حالا جایی که پای شخصیترین احساسش در میان باشد، مقاومت میکند و دروغ میگوید. حتی اشاره به بازی نکردن تخته نرد، با وجود پرداخت ساده و دمدستیاش، نیز اشارهای به این داستان علاقهی شکوه میتواند باشد. چیزی که با وجود گذشت سالهای زیادی هنوز پابرجاست.
در پایان
فیلم بنفشه آفریقایی قصهای یا بهتر است بگوییم سوژهای دراماتیک و ناب دارد که آن طور که باید به آن پرداخته نشده. به لحاظ بصری از این فیلم با عناوینی چون بوم نقاشی یاد کردهاند که صد البته که اینطور است. پلانها و کادربندیها و ترکیب رنگهای خوبی در تصاویر وجود دارند که لذت دیدن فیلم را دو چندان میکنند. که در منصفانهترین حالت اثر خوبی برای یادآوری شخصیتی چون شکوه به ما میدهند. و شناسنامهی بصری او را به طرزی خاص رقم میزنند. اما فیلم بنفشه آفریقایی در طرح روابط، تنشها و بیان احساسات و اداره کردن موقعیتهای این سه شخصیت میلنگد. نه این که ساختار بد باشد. اتفاقا شما با یک فیلم سر و ته دار مواجه هستید. اما واکنشها تاثیرگذار نیستند. موقعیتها ارزش دراماتیک ندارند و همان طور که در بالا اشاره شد پیشبرد منسجمی ندارند. با این وجود که بازی خوب بازیگران و سوژهی این فیلم را از سطح واقعی خود بالاتر آورده، اما همچنان در مفاهیم عمیقتر و حتی علت و معلولی روابط فیلم حرف خاصی برای گفتن ندارد.
The Review
فیلم بنفشه آفریقایی
بنفشهی آفریقایی قصهای و یا بهتر بگوییم سوژهای دراماتیک و ناب دارد که آن طور که باید به آن پرداخته نشده. به لحاظ بصری از این فیلم با عناوینی چون بوم نقاشی یاد کردهاند که صد البته که اینطور است.