ما آنقدر کریستوفر نولان را میشناسیم که میدانیم شیفتهی پیچیدگی است؛ بنابراین این که او فیلمی با موضوع خواب ساخته است خیلی دور از انتظار نیست، بله داریم در مورد فیلم Inception (تلقین) صحبت میکنیم. خدا در و تخته را خوب به هم جور کرده؛ چرا که دنیای خواب و رویا هم دنیای پیچیدهایست، این موضوع که احتمالا دغدغهی خود او بوده باعث ساخت این فیلم با فرم و محتوایی نسبتا پیچیده شده است. راستش را بخواهید من به شخصه به هر سهی این موارد، علاقهی زیادی دارم؛ یعنی پیچیدگی، خواب و نولان.
از پیچیدگی لذت میبرم و عاشق بازیهای فکری و فیلمهای پیچیده و گیج کننده هستم. فیلمهایی که با یک بار دیدن همهی چیزی که باید را نمیفهمی و بعد از دیدن آن تصمیم میگیری یک یا چند بار دیگر فیلم را ببینی و چندین و چند نقد و تحلیل بخوانی تا کامل متوجهاش شوی؛ بی شک فیلم Inception (تلقین) این ویژگی را دارد. موضوع خواب برایم جالب است و همذات پنداری عجیبی با پروتاگونیست و دیگر شخصیتها دارم؛ چرا که زیاد خواب میبینم، حتی در خواب هم خواب میبینم و حتی گاهی نمیدانم چیزی که دیدم خواب بوده یا بیداری. گویا این مسالهی شخصی نولان هم بوده است و تا به حال هم فیلمی جز فیلم Inception (تلقین) نتوانسته این موضوع را به خوبی نشان دهد. در واقع اگر بخواهم صادق باشم همین فیلم باعث شد که نولان در لیست کارگردانهای مورد علاقهام قرار بگیرد چرا که اگر بهترین فیلم او نباشد جزو بهترینهای اوست. فیلمی که از نظر من همه چیز تمام است و همهی خصوصیتهایی که من از یک فیلم انتظار دارم را دارد: فرم و محتوای هماهنگ. چرا که در این فیلم هم مانند سایر فیلمهای او فرم و محتوا در هماهنگی کامل به سر میبرند؛ یه این معنا که همانند فیلم یادگاری (Memento) که ما هم مثل پروتاگونیست حافظه نداریم، در این فیلم هم در بیشتر صحنهها در خواب هستیم و قوانین حاکم بر خواب بر ما حکمفرما است. به عنوان مثال در اولین صحنهی فیلم ما به عنوان مخاطب، همانند پروتاگونیست یعنی دام کاب (با بازی لئوناردو دیکاپریو)، در خواب به سر میبریم و دام کاب همانقدر از ماجرا بیاطلاع به نظر میرسد که ما هستیم.
در این یادداشت میخواهم به این نکته بپردازم که نوشتن به شیوهی خلاقانهی نولان به معنای توجه زیاد به واقعیت و تغییر نوع نگاه به مسائل است؛ چرا که نولان در همین فیلم تلقین که از جمله خلاقانهترین فیلمهایی است که ساخته، به پدیدهی خواب و رویا نگاهی متفاوت داشته است. درواقع همین نگاه متفاوت، فیلم Inception را تبدیل به یک فیلم تازه و نو کرده است. در واقع میخواهم با بررسی برخی رخدادهای فیلم بگویم که اگر هر نویسندهای به مسائل روزمره نگاه متفاوتی داشته باشد و اندکی تخیل هم به آن اضافه کند، میتواند چنین فیلمی بسازد.
میدانیم که هر فیلم خوبی فارغ از ژانر، دنیایی با قوانین خاص خود را دارد که همهی اتفاقات فیلم باید در چهارچوب آن رخ دهد. نولان برای فیلم تلقین (Inception) علاوه بر خلاقیت خود، از قوانین حاکم بر خواب که ما در شبانه روز با آن سروکار داریم و به آن بیتوجه هستیم بهرهی زیادی گرفته، آنها را بسط داده و در نتیجه قوانین حاکم بر این فیلم به دست آمده است. در این فیلم چندین اتفاق این موضوع را آشکار میکند: اولی مسالهی زمان در خواب، دومی مسالهی تاثیر محیط پیرامون بر خواب، سومی بی سر و ته بودن خواب و همچنین عدم تشخیص خواب تا قبل از بیدار شدن و چهارمی نحوهی بیدار شدن از خواب.
قانون اول: زمان در فیلم Inception
در مورد مسالهی زمان باید گفت که در فیلم Inception شخصیتها تا سه لایه خواب را میتوانند تجربه کنند که در هر مرحله، زمان تغییر میکند؛ در واقع مرحله به مرحله زمان کندتر میشود. با مکانیزم اولیهای که گروه «کاب» برای کند شدن زمان در خواب در نظر گرفتهاند در اولین لایه یعنی لایهی صفر هر 5 دقیقه در بیداری معادل یک ساعت در خواب است و هر 4 ساعت در اولین لایهی خواب معادل چهل ساعت در لایه دوم است.
با تغییر شیمیدان گروه و ورود «ایمز» (با بازی تام هاردی) به عنوان جاعل به فیلم و معرفی «یوسف» (با بازی دیلیپ رائو) به عنوان شیمیدان جدید- که تاثیر داروی خوابآور او بیشتر است- قضیه تغییر میکند. در این روش، فعالیت مغز در خواب بیست برابر بیشتر میشود. در هر لایه خواب زمان 20 برابر شده و ده ساعت در زمان بیداری یعنی لایه صفر برابری میکند با یک هفته زمان برای لایهی اول خواب، شش ماه برای لایهی دوم و ده سال برای لایهی سوم. به همین دلیل است که طولانیترین خط هوایی که ده ساعت است را برای پرواز انتخاب میکنند تا فرصت کافی برای انجام عملیات داشته باشند و به همین دلیل است که وقتی سایتو (با بازی کن واتانابه) به لایهی چهارم خواب میرود تا آن حد پیر شده است، چون زمان زیادی را در لایهی چهارم منتظر مانده است که در حقیقت معادل ده ساعت در بیداری بوده.
بنابراین کند و آهسته کردن حرکت در فیلم Inception به دلیل تغییر زمان در لایههای مختلف خواب است که در فیلم تلقین بسیار کاربردی و بهجا استفاده شده. به عنوان مثال صحنهای که برای بیدار کردن «کاب»، او را در وان پر از آبی میاندازند یا وقتی اتومبیلی که همهی شخصیتها در آن در لایه اول در خواب هستند و برای بیدار شدن، به ضربه -یعنی سقوط به دریا- نیاز دارند، همزمانی یا بهتر است بگویم تفاوت زمان، با کند شدن حرکت در لایهی قبل نشان داده شده است.
حال تصور کنید که با یک از این دنده به آن دنده شدن، چه کارهایی که در خواب نمیتوانید انجام دهید. در یک چرت پنج دقیقهای، بیش از چند ساعت میتوانید خواب ببینید یا یک شب تا صبح به اندازهای میتوانید در رویا سیر کنید که وقتی صبح بیدار میشوید احساس کسلی و خستگی کنید، گویا اصلا نخوابیدهاید. پس در واقع به دلیل این که در خواب عملکرد مغز سریعتر است، این تغییر زمان در لایههای مختلف خواب بسیار به واقعیت شباهت دارد و فقط ذهن خلاق نولان توانسته از آن یک فیلم درخشان دربیاورد.
قانون دوم: تاثیر محیط پیرامون در فیلم تلقین
تاثیر محیط پیرامون نیز در فیلم Inception به خوبی و بسیار شبیه به واقعیت نشان داده شده است؛ چرا که ساختار خوابها و اتفاقاتی که در خوابهای شخصیتها میافتد مشابه آن چیزی است که ما در زندگی تجربه میکنیم. مثلا اگر مانند من زیاد خواب ببینید، خیلی اوقات پیش آمده که فضای خوابتان تغییر کند و وارد یک دنیای متفاوت شوید. یا اشخاصی وارد رویایتان شوند و حرفهایی بی ربط به گوشتان برسانند، سپس که بیدار میشوید ادامهی آن را از افرادی که در بیداری بالای سرتان مشغول صحبت هستند، بشنوید و متوجه شوید این چرخش رویا به دلیل تاثیر عوامل خارجی بوده است. این اتفاق به وفور در فیلم تلقین رخ میدهد، جایی که در اوایل فیلم صدای همهمه و انفجار میآید چون در خواب یک لایه قبلتر مردم شورش کردهاند یا شخصیتها در خواب صدای موزیک میشنوند و دلیلش هدستی است که روی گوشهای یکی از شخصیتها در حال پخش همان موزیک است.
از طرفی گاهی پیش میآید که خواب میبینید از درهای پرتاب شدهاید در صورتی که فقط مادرتان در بیداری تکانتان داده که یعنی لنگ ظهر است، یا یک مثال آشناتر که احتمالا همهمان در کودکی تجربه کردیم این است که خواب دیدیم در حال قضای حاجت هستیم ولی ای دل غافل که داریم جایمان را خیس میکنیم و سپس از خیسی و گرمی از خواب میپریم و شرمندهی خود و خانواده میشویم. این بزرگنمایی هم در فیلم تلقین به خوبی نشان داده شده؛ مثلا جایی که «کاب» را برای بیدار شدن درون وان آب هل میدهند و او در خواب کل ساختمان را زیر آب میبیند.
در زمینهی تاثیر محیط پیرامون همچنین میتوان به تاثیر افراد هم اشاره کرد که هست ولی کم است. یک آشنایی داشتیم که ادعا میکرد خواب نمیبیند و وارد خانوادهای شده بود که کل روز به دنبال تعبیر خواب شب قبلشان بودند. مدتی گذشت و این آشنای ما هم شروع کرد به خواب دیدن و تعبیر کردن. این موضوع را میتوان با کاری که «کاب» با «آریادنه» (با بازی الیوت پیج) و سایر اشخاص میکند – یعنی با تزریق محلول خوابآور باعث رفتن به درون رویایی مشترک میشود، نزدیک دانست.
توتم در فیلم Inception چیست؟
همانطور که پیشتر هم گفتم، من برعکس بسیاری از افراد عاشق فیلمهای پیچیده و سخت فهم هستم و فیلم Inception نمونهی بارز همچین چیزیاست. درواقع یکی از دلایل علاقهی من به نولان و این فیلماش، همین احترام وافرش به شعور بیننده است که باعث میشود مسایل را خیلی توضیح ندهد و فقط آن را نشانت دهدو حال تو خودت هستی و خودت که باید یک تنه همه چیز را درک کنی. در فیلم تلقین همهی صحنههای بیداری و رویا شبیه به هم است و یکی از راههایی که وجود دارد تا بیننده متوجه شود این صحنه در خواب دارد اتفاق میافتد یا بیداری، معرفی مفهومی به نام توتم (Totem) است. مهمترین نشانه برای بینندهای که با صد در صد توجهش فیلم را دنبال میکند، توتم است که نقشاش تشخیص خواب و بیداری برای شخصیتها است. مثلا در حلقهی «کاب»، توتم اوست که چون در واقعیت همسری ندارد، فقط در حالت خواب این حلقه را در دستش میبینیم یا شماره پنج در تاس «آرتور» (با بازی جوزف گوردون لویت) یا مهره شطرنج برای «آریادنه».
از شما چه پنهان، من بعد از دیدن فیلم تلقین حس کردم نیاز به یک توتم شخصی دارم که یادم بیندازد خواب هستم یا بیدار؛ چون برای من گاهی پیش میآید ندانم اتفاق یا خاطرهای واقعیت دارد یا نه، پس داشتن یک توتم از نان شب واجبتر است.
قانون سوم: بی سر و ته بودن خواب در فیلم تلقین
قانون بعدی که نولان برای فیلم Inception از آن استفاده کرده بی سر و ته بودن خواب است. چرا که آنقدر خواب و بیداری در لحظه برای شخصیتها و البته گاهی برای بیننده غیر قابل تشخیص است که «کاب» گاهی مجبور میشود به آنها ثابت کند که خواب هستند. این موضوع در دو صحنه که او برای «آریادنه» و «فیشر پسر» (با بازی کیلین مورفی) قضیه را توضیح میدهد مشهود است. کاب برای توجیه خواب بودن به آنها یاداوری میکند که در هنگام خواب، همیشه وسط خواب هستیم، اول خواب را به خاطر نمیآوریم و رویاها آنقدر واقعی به نظر میرسند که تا وقتی بیدار نشویم متوجه آن نخواهیم شد. این مورد نیز بسیار به حقیقت خواب نزدیک است؛ چرا که ما دقیقا همینطور خواب میبینیم، هیچوقت نمیدانیم چطور اینجا هستیم و تا وقتی بیدار نشویم متوجه رویا بودن چیزی که دیدیم نمیشویم. نولان این قانون داستان را نیز از واقعیت خواب وام گرفته است.
قانون آخر: بیدار شدن از خواب
قانون آخر را نیز وقتی متوجه میشوید که قبلا برایتان پیش آمده باشد که از خواب بپرید و بعید میدانم همچین موردی برایتان پیش نیامده باشد. پس از شما میخواهم همین الان نحوهی از خواب پریدنتان را به یاد بیاورید، احتمالا مثل من یا از جایی بلند پرت شدهاید، به روشی کشته شده یا مردهاید یا به هر طریق، اتفاق ناگواری برایتان افتاده است. نولان هم در قوانینش برای از خواب بیدار شدن در فیلم Inception قبل از زمان تعیین شده همچین قوانین مشابه قوانین طبیعی خواب در نظر گرفته است. او با اینکه ما در واقعیت هم همینطور از خواب بیدار میشویم باز هم آن را توضیح میدهد که هیچ جای شک و ابهامی در ذهن بیننده نسبت به آداب از خواب پریدن نگذاشته باشد. نولان این موضوع را هم همچون توضیح بقیه قوانین به خوبی نشان میدهد.
در نهایت میتوان گفت که در استعداد شگرف کریستوفر نولان در ساخت فیلمهایی با نگاهی تازه شکی نیست و او این را از زندگی روزمره به دست آورده، چیزی که همهی ما میتوانیم داشته باشیم اما نولان به خاطر زاویهی دید جدیدش به امور قدیمی، روزمره و تا حدی پیش پا افتاده، توانسته از آن فیلمی بسیار عالی با نام Inception بسازد و این چیزی جز خلاقیت نیست.
نگاهی به فیلم های کریستوفر نولان : از فیلم «Inception» تا فیلم «Tenet»
او به جای اینکه قوانین بسیار عجیبی برای خواب و رویا وضع کند، از همان قوانین معمولی خواب در واقعیت و در حالت عادی استفاده کرده و با اندکی فکر، دقت تخیل و با قرار دادن آن در دل یک موضوع هیجانی، با کمی چاشنی عشق آن را دراماتیک کرده است. این قوانین شامل کند شدن زمان در خواب، تحت تاثیر محیط پیرامون قرار گرفتن در خواب، بی سر و ته بودن خواب، عدم تشخیص خواب تا قبل از بیدار شدن و از خواب پریدن با ضربهای مثل از دست دادن تعادل است. قوانینی که ما، هم قبل از دیدن فیلم Inception و هم بعد از آن تجربهاش کردیم؛ با این تفاوت که احتمالا قبل از دیدن فیلم تلقین نسبت به آن بیتوجه بودیم. بنابراین میتوان گفت که برای نوشتن فیلمنامه یا ساختن فیلمی خلاقانه لازم نیست به دنبال وضعیتهای خاصی باشیم که تا به حال ساخته نشده چون برای همهشان این اتفاق افتاده؛ در عوض باید به محیط پیرامون و اتفاقات روزمره و عادی نگاهی تازه داشته باشیم و سعی کنیم الگوی تفکرمان را تغییر دهیم.
بیشتر بخوانید: