«فیلم دزد ویسکی» (The Whiskey Bandit) محصول 2017، ششمین فیلم بلند سینمایی در کارنامه نیمرود آنتال (Nimród Antall) ، فیلمساز 47 سالهی امریکایی محسوب میشود. آنتال البته اصلیتی مجارستانی دارد و اتفاقا سکوی پرش او در قامت یک فیلمساز حرفهای به اولین فیلمش که در مجارستان ساخته شده باز میگردد. «کنترل» محصول 2003 همچنان تحسینشدهترین فیلم کارنامه آنتال به حساب میآید و خاطره خوش بیان نمادین و خلاقانهی آن در ذهن دوستداران سینمای مستقل اروپا به نیکی نقش بسته است.
آنتال تا پیش از سال 2017 و ساخت «دزد ویسکی» ، 4 فیلم بلند سینمایی در امریکا ساخت که به جز «متالیکا از ازل تا ابد» (Metallica: Through the Never) مابقی آنها هیچکدام از آن بداعت و جسارت آنتال در اولین فیلمش بویی نبرده بودند. او در فاصله سالهای 2007 تا 2010 سه فیلمِ « اتاق خالی» (Vacancy)، «زرهپوش» (Armored) و «شکارچیان» (Predators) را ساخت که هر کدام به عنوان یک فیلم تجاری معمولی امریکایی قابلقبول بودند اما نه تنها برای آنتال کسب وجههای هنری نکردند بلکه در گیشه نیز به موفقیت چندانی دست پیدا نکردند. آنتال بعد از سه سال فیلم امریکایی ساختن، اما دوباره ذوق و جسارت خود به عنوان یک فیلمساز خلاق را با «متالیکا از ازل تا ابد» نشان داد. «متالیکا از ازل تا ابد» یک فیلم-کنسرت عجیب و غریب بود که در دل روایت مستندوار خود از برگزاری یک کنسرت بزرگ توسط یکی از محبوبترین گروههای تاریخ موسیقی راک، قصهای شخصی از یک برنامهساز رادیویی را نیز پیش میبرد. این فیلم بار دیگر وجهه هنری آنتال را احیا کرد تا او بعد از یک ماجراجویی هالیوودی در خاک امریکا برای ساخت یک فیلم شخصیتر آماده بازگشت به موطن اجدادیاش شود. با نقد فیلم The Whiskey Bandit با پی اس آرنا همراه شوید.
به نظر میرسید همه چیز طوری پیش میرود که فیلمساز آیندهدار دیروز بار دیگر در زادگاه اجدادیاش بدرخشد و این بار با تجربهی بالای فیلمسازی در هالیوود نتیجه حتی پختهتر و پربارتر از فیلم اول تحسینشدهاش باشد. «دزد ویسکی» با پروداکشن و بودجهای درخور آماده تولید میشد و سوژه آن نیز یکی از جنجالیترین و معروفترین اتفاقات خبری در تاریخ پروندههای بزهکاری تاریخ مجارستان بود. همه چیز آمادهی خلق یک شاهکار بود تا آنتال که سابقه درخشش در جشنواره کن را نیز در کارنامه دارد، بار دیگر به عنوان یک فیلمساز اروپایی خوشذوق عرض اندام کند.
«دزد ویسکی» روایتگر ماجرای واقعی زندگی آتیلا آمبروس (Attila Ambrus) – با بازی بنس سالایی (Bence Szalay)- سارقِ ماهر و عجیب و غریبیست که ماجرای دزدیهای دنبالهدار و نبوغآمیز او از بانکها و دفاتر پستی در مجارستان، برای مدتی طولانی نقل محافل و جمعهای عموم مردم بوده است. خود آنتال در مصاحبهای ادعا کرده است که 70 درصد داستان فیلم واقعی بوده است و خود آمبروس در طراحی قصه و گذشتهی کاراکتر بسیار به او کمک کرده است. از این جهت بد نیست برای روشن شدن نسبت آتیلا امبروس واقعی با فیلمی که با اقتباس از زندگی او ساخته شده نگاهی به فرازهایی از زندگی واقعی خود امبروس داشته باشیم تا کمی دستمان بیاید که آتیلای واقعی در مقام منبع الهام فیلم نیمرود آنتال تا چه حد در خلق پرسونای سینمایی خود تاثیرگذار بوده است.
آتیلا آمبروس در یک خانواده سِکِی مجار در روستای لِلیچن (چیکیسنتلِلِک) در شرق ترانسیلوانی به دنیا آمده است. او خیلی زود و در کودکی مرتکب سرقت شده و از این بابت به زندان میافتد. در سال ۱۹۸۸ آتیلای جوان با پنهان شدن در زیر یک قطار باربری بهطور غیرقانونی از رومانی به مجارستان میگریزد. آمبروس در سال ۱۹۹۴ و پس از کش و قوسهای فراوان موفق به اخذ تابعیت مجارستان میشود. او در ابتدا از طریق مشاغل عجیب و غریبی از جمله گورکنی و قاچاق پوست حیوانات امرار معاش میکند اما پس از آن عضو یک تیم هاکی حرفهای میشود. جالب است که او که در ابتدا به عنوان سرایدار وارد باشگاه هاکی شده بود با نشان دادن توانایی خود در ورزش، دروازهبان تیم میشود. در واقع اولین نشانههای بروز چابکی و شهامت آبروس در سطح عمومی با عضویت در همین تیم هاکی اتفاق میافتد. همتیمیهای آمبروس به او لقب «پلنگ سِکِی» میدهند و او برای اولین بار به طور جدی وجههای قهرمانانه در خود میبیند.
مشکل آمبروس اما این بود که درآمد ثابتی نداشت و این بیپولی و فشار اقتصادی او را به سمت اولین سرقتش از یک اداره پست در سال ۱۹۹۳ سوق داد. طبق اعتراف خود آمبروس او پس از این سرقت موفقیتآمیز، مجموعاً به ۲۷ فقره سرقت از بانکها، دفاتر پستی و آژانسهای مسافرتی دست زد که سرانجام به دستگیری وی در سال ۱۹۹۹ منجر شد. آمبروس حدوداً ۱۰۰ میلیون فورینت (حدود نیم میلیون دلار آمریکا) سرقت کرده بود . او حالا در سطح جامعه نیز معروف بود. روی او لقب بامزهی «دزد ویسکی» گذاشته بودند زیرا اغلب در میخانهای نزدیک به محل سرقت در حال نوشیدن ویسکی دیده میشد. و این خود شبیه افسانههای محلی و عامیانهی کهن بود که حالا در قالب قصهای امروزی در خیابانهای مجارستان اتفاق میافتاد. نکتهی جالب دیگر در مورد آمبروس این بود که او با اینکه در بعضی از سرقتهایش اسلحه حمل میکرد اما هیچوقت به کسی آسیب نرساند. او همچنین به دلیل پوشیدن لباسهای مبدل عجیب، گریم چهرهی خلاقانه و گل دادن به زنان قبل از سرقت و فرستان بطری شراب به پلیس معروف بود و مایه شوخی و خنده. آمبروس در زمان دستگیریاش در ۱۵ ژانویه ۱۹۹۹، بسیار محبوب بود و سالها پس از آن که او دیگر دروازهبان تیم هاکی دوران جوانیاش نبود، پرچمی به افتخار «دزد ویسکی» در ورزشگاه «اویپشت» به اهتزاز درآمد.
در فیلم «دزد ویسکی» شخصیت آتیلا با الهام از شخصیت واقعی او، در گذشته همچون نوجوانی آسیبدیده و رنجور تصویر میشود که بنا بر رسم ناکوک روزگار میل به عصیان و نافرمانی در او ناخودآگاه زبانه میکشد. او به طور اتفاقی سوار بر قطار سرنوشتی میشود که سر از مجارستان در میآورد تا آیندهی پرماجرا و دیوانهوارش در سرزمین معادن سرشار بوکسیت رقم بخورد. حالا قصه در «دزد ویسکی» بنا بر کارکرد ماهوی خود سعی بر نظم دادن به ماجرای زندگی بازیگوش و پرماجرای آبروس دارد. در این ساختار قصهگو، علیرغم آنکه فیلمنامهنویس تمهید روایتی غیرخطی را هم به کار بسته، تمام اوج و فرودهای قصه آنچنان منظم و هندسی در پی هم میآید که دست آخر «دزد ویسکی» را فیلمی معمولی شبیه به تمام فیلمهای ژانر سرقتی که پیشتر بارها و بارها دیدهایم میکند. و آیا این -شوربختانه- یک شکست معنیدار و بزرگ برای فیلمی با چنان سوژه و خواستگاه متفاوتی که دارد، نیست؟
به نظر میرسد تجربه فیلمسازی آنتال در هالیوود بیش از آنکه در مقام یک تکنسین و فیلمساز زبردست به کارش بیاید، عاملِ تشخصزدایی و هویتزدایی فیلم بلندپروازانهاش شده باشد. «دزد ویسکی» نه موفق میشود تبدیل به یک فیلم بیوگرافی باشکوهِ مدل امریکایی مثل «مرد ایرلندی» شود و نه البته ذوق روایتی اروپایی از یک ضدقهرمان محلی در آن دیده میشود. به نظر میرسد سازندگان فیلم از فرط علاقه به خلق روایتی بینالمللی، تمام آن ویژگیها و ارزشهای ذاتی و یکتای محلی را از یاد بردهاند. آتیلا آمبروسِ «دزد ویسکی» در نهایت تفاوت چندانی با قهرمانهای – متاسفانه- حتی معمولی فیلمهای اکشن و سرقت سینمای میانردهی امریکا ندارد و این واقعا ناامیدکننده است. چرا که شخصیت واقعی او حی و حاضر و زنده است و حتی در شبکههای اجتماعی فعال است و آشکارا بسیار جذابتر از شخصیت سینمایی او به نظر میرسد. آمبروس البته در فیلم «دزد ویسکی» به طور افتخاری در نقش کوتاه یک راننده تاکسی نیز ایفای نقش کرده است اما افسوس که گویی حضور حقیقی او در فیلم در همین حضور کوتاه او خلاصه شده است و آمبروس ساختهی دست آنتال تنها سایهای کممایه از این شخصیت پرشور و غریب را بر پرده باز مینمایاند.
در «دزد ویسکی» طبق الگوی ژانر با یک آنتاگونیست پیگیر و همیشگی نیز طرفیم. یک پلیس کینهای و لجوج که انگار همهی عمرش را دنبال آتیلا آمبروس دویده و حل پروندهی جنجالی او برایش حکم یک شاهکار حرفهای را در طول دوران کاریاش دارد. در ادامه فیلم وقتی آتیلا در یکی از سرقتهایش گیر میافتد، پلیس پیگیر قصه برای به زانو در آوردن آتیلا تمام هم و غمش را به کار میگیرد. او کسیست که گویی مقابلهای شخصی و خصوصی با مجرمی چون آتیلا دارد و برای به بنبست رساندن سرنوشت این جوان عاصی حاضر است دست به هر کاری بزند. این رویارویی شخصی، عامل شکلگیری یک درام بینفردی دقیق و درگیرکننده در دل روایت یک قصه دزد و پلیسی بزرگ و پرجزئیات است. اما همین کشمکش دزد و پلیسی نیز چیزی فراتر از کلیشههای رایج الگوهای مرجع هالیوودیاش نیست.
اما هر چقدر که از هویت هالیوودی «دزد ویسکی» ناامید و گلهمند باشیم، نمیتوان از تسلط آنتال بر قواعد ژانر و اصول روایی قصهی فیلم مبتنی بر قواعد یک فیلم پلیسی یادی نکرد. نمیتوان از کارگردانی دقیق و محکم آنتال مخصوصا در صحنههای اکشن فیلم غافل شد و نسبت به میزانسنهای به قاعده و جذاب فیلمش بیاهمیت بود. به هر روی این دو زانو نشستن جلوی نوعی از سینما- که به جای خود قدرتمند و بینظیر است- محاسن خود را نیز به همراه دارد. «دزد ویسکی» از ابتدا تا انتها در یک قضاوت منصفانه یک فیلم ژانری کامل و سرپاست. آنتال در احتمالا بهترین سن فیلمسازی هر کارگردانی تمام قواعد ریز و درشت ژانر مرجع محبوبش را مو به مو رعایت کرده است. و در به ثمر نشستن روایت بصری کارش از هیچ تلاشی مضایقه نکرده است. آتیلا یک قهرمان چابک و حاذق است که از گذشتهای تلخ و رنجآور آمده و برای ساخت یک زندگی رویایی حاضر است دست به یک ماجراجویی دیوانهوار بزند. انتخاب بازیگر نقش اصلی فیلم برای القای نوعی از هوشمندی،ذکاوت و شهامت در عین خونسردی و مناعت طبع در جای خود قابل تامل است.
آتیلا ذهنی نبوغآسا برای طراحی سرقت از بانکها دارد و «ویسکی» به مثابه یک سوخت و عامل پیشبرنده او را هر چه بیشتر به سمت تهور و انتحاری خودخواسته میبرد. در عین حال اما همین عامل پیشبرنده و کاتالیزور شخصی قهرمان، چشم اسفندیار او نیز هست. او با وجود تمام وجوه قهرمانانه و دلیرانهی خود ورای پوستهی آهنین ظاهر باهوش و دقیق و شکستناپذیرش، همان کودک آسیبپذیر و رنجوریست که گویی جهان برای ماجراجویی و شیطنتهای او زیادی عرصهی کوچک و تنگی است. او تصویر آشنای همان کودک تنهاییست که از گذشتهی قهرمانهای فیلمهای گنگستری به یاد داریم. «دزد ویسکی» در خلق این پرسونا تا اندازهای موفق است اما آیا واقعا این میتواند دستاورد بزرگی برای فیلمی چون «دزد ویسکی» تلقی شود؟
آتیلا آمبروس واقعی در ۱۰ ژوئیه ۱۹۹۹ با استفاده از طنابی که از خردههای کاغذ، سیم برق و بند کفش ساخته بود، از زندان فرار کرد و سه ماه در آپارتمانی در مرکز شهر بوداپست مخفی شد. اما بعد از یک سرقت دیگر پلیس با استفاده از ردی که او در محل جرم باقی گذاشته بود، موفق به کشف مخفیگاهاش شد که به دستگیری دوباره وی منتهی شد. او به ۱۷ سال حبس محکوم شد ولی به دلیل رفتار خوبش در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۲ با آزادی مشروط آزاد شد. او پس از آزادی از زندان در رومانی مشغول به سفالگری شده است. آمبروس حالا به عنوان یک چهرهی شناخته شده در شبکههای مجازی فعال است و همچون شخصیتی آغشته به قصههای فانتزی دزد و پلیسی مورد احترام و علاقه است. یکی از مهمترین موارد عدم توفیق «دزد ویسکی» شاید در عدم پرداخت قوی و اقناعکنندهی وجوه پنهان کاراکتر آتیلا به عنوان یک دزد دوستداشتنی و جذاب مستتر باشد. آتیلا که جدای از ایفای نقش در فیلم، اصولا زمان زیادی را در پشت صحنهی تولید فیلم سپری کرده است، در یک از مصاحبههایش به نکتهای جالب در مورد مواجهه خودش با فیلم و پشت صحنه آن اشاره میکند. او میگوید: «وقتی صحنههای ساخته شده را دیدم کمی ترسیدم، زیرا موقعی که بانک میزدم اصلا حالت تهاجمی نداشتم. اوایل زیادی مودب بودم ولی با تجربه فهمیدم برای یک سارق نشان دادن اعتماد به نفسِ بالا ضرورت دارد. بازیگری که نقش من را بازی میکند این حالت را خوب نشان میدهد.»
عجیب نیست که شاید حتی خود آمبروس نیز در اولین مواجهه شیفتهی پرسونای سینماییاش در قامت یک بازیگر جوان و جذاب شده باشد، اما وقتی در صحبت خود آمبروس دقیق میشویم بیشتر پی به ماهیت پیچیدهی انسانی میبریم که شاید هیچوقت قصه و سینما توانایی روایت و به تصویر کشیدنش را آنچنان که بوده و هست نداشته و ندارند. این گونه است که دوباره خاطرمان میآید که واقعیت میتواند بسیار عجیبتر از داستان باشد. فقط کافیست به این فکر کنید و پیش خودتان تصور کنید که حالا و بعد از ساخت و نمایش «دزد ویسکی» در سرتاسر جهان، آتیلا آمبروس واقعی در گوشتهی تاریک یک کارگاه سفالگری در رومانی به چه فکر میکند؟
در آخر این نقد، میخواهیم کمی درباره پادکست چنلبی بگوییم. این پادکست که از سال 1395 کار خود را شروع کرد، به روایت ماجراهای جالب و واقعی میپردازد و یکی از پادکستهای خوب در زمینه قصهگویی است. پادکست چنل بی 4 قسمت خود را به تعریف قصه آتیلا امبروش پرداخته است، همین آتیلا امبروشی که در نقد فیلم The Whiskey Bandit خواندید. از طریق این لینک میتوانید به سایت اصلی پادکست چنلبی و از طریق این لینک میتوانید پادکست سریالی آتیلا را گوش دهید.
The Review
فیلم «دزد ویسکی»
«دزد ویسکی» در نهایت تنها در قد و قوارهی یک فیلم اکشن معمولی -البته خوشساخت و سرحال- در ژانر سرقت باقی میماند. فیلم آنتال را خیلی راحت میتوان فراموش کرد و این برای اثری که میتوانست تبدیل به یک فیلم به یاد ماندنی و حتی کالت شود مایه ناامیدیست.