داستانگویی به حالت استعاری، از مدت مدیدی در آثار هنری بهکار گرفتهشده است که یکی از بهترین عرصه استفاده از این فن، در دنیای بازیهاست. قابلیت تعامل با دنیای بازی و از همه مهمتر، وقت داشتن برای تفکر در معنای استعارهها مختص بازیها است. بازی Neversong یکی ازاینگونه آثار است. در این بازی، در پی گیمپلی روتین تمهای مختلفی ازجمله احساس گناه، تنهایی و ناامیدی به زندگی بیان میشود که کمتر در دنیای شاد و سرگرمکننده بازیها پرداختشده است.
پرداخت به داستان بازی Neversong در حدی بیش از داستان کلی آن بخش اصلی این عنوان را اسپویل میکند. در این حد کافی است که بگوییم Neversong در مورد پسربچهای به نام Peeter است که دوست خود به نام Wren را در طی اتفاقی گمکرده است. حال در شهر محل زندگی Peeter فقط بچههای دوروبر او وجود دارند، و بزرگترها به گفته تعدادی از این بچهها به دنبال پیدا کردن Wren رفتهاند. اندکی نمیگذرد که عجیب بودن این دنیا و وجود چیز بیشتری در ورای این دنیای ساده بیشتر و بیشتر مشخص میشود. دنیای بازی با پیشروی شما، تاریک و تاریکتر، و کمکم داستان پیچیدهتر و مرموز میشود. توضیحات بیشتر داستان توسط شخصیت داستانسرایی در میان پردههای مختلف، بهصورت شعر در اختیار مخاطب قرار میگیرد. تم مشترک در میان تمام این موارد، تاریکی و غمناک بودن آنها است.
در نگاه اول، Neversong بازی سادهای در سبک Metroidvania به نظر میرسد. پیشرفت در بازی توسط موانع مختلف بستهشده که با پیدا کردن آیتمهای خاصی از بین میروند. این آیتمها مانند چتر و اسکیت برد، بیشتر مواقع توسط از بین بردن باس به دست میآیند. برخلاف بازیهای معمول این سبک، دنیای Neversong وسعت چندانی ندارد و پیدا کردن مسیر و مکان بهکار بردن آیتمها در اکثر مواقع ساده است. در کنار آن، سیستم مبارزه سادهای شامل یک نوع ضربه در بازی وجود دارد. این سیستم که یادآور عنوانی مانند Hollow Knight است در مبارزه با دشمنانی بهکار میرود که مانند دیگر قسمتهای بازی پیچیدگی چندانی ندارند. اکثر این دشمنان حالت حمله و حرکت خاصی دارند و چالش چندانی ایجاد نمیکنند. از همه مهمتر، هر دشمن شکستخورده آیتم قلب مانند از خود بهجا میگذارد که یک قسمت Health را که ازدسترفته بازمیگرداند. این مسئله که در ساده کردن دوچندان بازی تأثیر بهسزایی دارد.
بازی Neversong شامل قسمتهای قابلتوجه platforming هم میشود. این قابلیت مخصوصا در طول زمان مبارزه با هر باس، بسیار پررنگ است، بهگونهای که بیشتر وقت به پرش برای رسیدن به قسمت حساس باس میگذرد، نه مبارزه مستقیم با آن. علاوه بر این، پازلهایی تقریباً ساده نیز در بازی وجود دارند که اکثراً متکی بر استفاده از آیتمهای بهدست آمده و قابلیت Platforming هستند. بیشتر این پازلها تحت سیستم فیزیک بازی قرار دارند که سبب میشود در مواردی نیاز به آزمونوخطا باشد چون فیزیک بازی همیشه یکسان عمل نمیکند. یکی دو پازل هم در بازی وجود دارد که برای حل آن نیاز بهدقت در محیط و خواندن اندکی نوشته است که چالش چندانی در پی خود ندارند.
همانطور که مشخص است، قسمت اصلی بازی Neversong به داستان و داستانسرایی از طریق طراحی محیط تعلق دارد. هرچقدر که پیشروی در بازی ادامه پیدا کند، کمکم قسمت تاریک و تا حدی ترسناک بازی پررنگتر میشود و اشیاء موجود در محیط، نشانههای بیشتری از داستان واقعی پس این دنیای فانتزی در اختیار گیمر قرار میدهند. این تغییر رویه در کنار جلوههای دیداری شاد و سورئال بازی تأثیر بیشتری از خود نشان میدهد. جلوههای دیداری بازی به یادآور بازیهای ساختهشده با فلش در قدیم است، ولی سازندگان تا حد زیادی موفق شدهاند که حس و حال داستان را با طراحی خاص محیط و شخصیتها منتقل کنند. لازم به ذکر است که Neversong بهنوعی ادامه بازی Flash قدیمی به نام Coma است، البته برای دنبال داستان آن نیازی به بازی کردن Coma نیست.
در کنار این موارد مثبت، بازی Neversong کوتاه است و کمتر از 3 ساعت محتوا دارد. این بهنوبه خود نکته منفی حساب نمیشود زیرا بازیهای بسیاری هستند که در همین زمان کوتاه کاملاً موفق به عرضه تجربه کاملی میشوند. ولی در Neversong، همهچیز کوتاه است. گیمپلی آن در عین سادگی پتانسیل بیشتری نشان میدهد و تعداد کم پازلها و چالشهای جالب آن سبب میشود که حس کوتاه بودن بیشازحد تجربه بازی به وجود آید. در کنار آن، داستان بازی سرعت زیادی دارد. در قسمت 4 ام است که بازی تصمیم میگیرد کاملا در طراحی جالب در حین حال عجیب و ترسناک خود فرورود که مانند گیمپلی، این حس به وجود میآید که ایکاش این قسمت بازی طولانیتر بود و این دنیای جذاب بیشتر پرداخت میشد. در کنار آن، در کمال تعجب تمام دیالوگهای بازی کاملاً صداگذاری باکیفیت شدهاند که برای این بازی ایندی عجیب ولی تحسینبرانگیز است. آهنگهای بسیار زیبا و همراه حس و حال اتفاقات و محیطهای بازی از خصلتهای مثبت آن هستند که بازهم مانند قسمتهای دیگر، تعداد کم آنها حسرتآور است.
بازی Neversong در عین ساده بودن، موفق شده است که به هدف خود برسد. گیمپلی ساده ولی در حدی جذاب که مخاطب را برای ادامه و دنبال کردن داستان تشویق کند، در کنار صداگذاری و جلوههای دیداری عالی منجر به اثری سرگرمکننده ولی تفکر برانگیز شده است. تنها نکته منفی، کوتاه بودن این تجربه در پسپتانسیل بیشتر آن برای عرضه داستان و دنیایی با جزئیات بیشتر و طولانیتر است.
کد نقد این بازی از طرف سازنده برای سایت پی اس آرنا ارسال شده است.
خلاصهای انگلیسی از نقد بازی Neversong:
Neversong successfully combines an enjoyable Metroidvania with a story about guilt, sorrow and sadness. Beautiful graphics, great voice acting and music in combination with adequate gameplay leads to the regret that the overall experience is rather short and feels like conclusion arrives too soon.
The Review
بازی Neversong
بازی Neversong ترکیب موفقی از گیمپلی درگیر کننده در عین سادگی، گرافیک هنری زیبا، صدا گذاری و موسیقی گوش نواز و از همه مهمترداستانی مرموز و غمناک است. فقط حیف که کیفیت بالای این اجزا کوتاه بودن آن را حسرت برانگیز کرده است.
PROS
- گرافیک هنری زیبا در عین سادگی
- گیمپلی Metroidvania جذاب در عین سادگی
- صداگذاری شدن باکیفیت تمام خطوط دیالوگ که برای بازی ایندی تحسینبرانگیز است
- داستان تاریک و غمناک که بهصورت استعارهای به زیبایی بیان میشود
CONS
- کوتاهی بازی که پتانسیل اجزای آن را کاملاً درک نمیکند
- تعدادی از پازلها متکی بر فیزیک تا حدی تصادفی بازی هستند که حل کردن آنها نیاز به آزمونوخطا دارد