دنیای سینمایی مارول بدون شک یکی از گستردهترین جهانهای ابرقهرمانی فعلی است؛ مخصوصا حالا که با تولید چندین سریال کوتاه و روایت داستانهای جدید، سعی میکند تا نگاهی هم به شخصیتهای فرعی دنیایش داشته باشد. شخصیتهایی که پس از اتمام فاز سوم و به سرانجام رسیدن داستان اغلب شخصیتهای اصلی، حالا فضایی برای نمایش خود پیدا کردند. سریال فالکون و سرباز زمستان (The Falcon and The Winter Soldier) بعد از سریال وانداویژن (Wandavision) دومین تلاش مارول در این مسیر است و بهنظر میآید اثر راضیکنندهای برای طرفداران سری فیلمهای MCU باشد. در ادامه با نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان با پی اس ارنا همراه باشید.
مطلب مرتبط: ترتیب فیلم های مارول
نقد قسمت اول سریال Falcon and The Winter Soldier
قسمت اول: قانون جهان جدید
وقتی کاراکتر Sam Wilson (با بازی Anthony Mackie) را برای اولین بار مشغول دویدن دور حوض دیدیم، هیچکس فکرش را نمیکرد که این شخصیت زمانی سریال خاص خودش را داشته باشد. اما حالا سریال فالکون و سرباز زمستان اینجاست تا به همه ما بفهماند وقتی پای رقابت شرکتهای بزرگ درمیان باشد، هر اثری قابل ساخت است.
اولین قسمت از سریال فالکون و سرباز زمستان با ادای دینی به شخصیت استیو راجرز (کاپیتان آمریکا) آغاز میشود و در ادامه به فرمول معروف فیلمهای اکشن با چاشنی آثار ابرقهرمانی میرسد. یک ماموریت مخفی ویژه که هیچکس نباید از آن باخبر شود و شخصیتی که یک تنه، چندین هلیکوپتر و یک هواپیمای جنگی را از پا در میآورد. البته که این ماموریت محدودیت زمانی هم دارد و قهرمان قصه ما (Sam) در فاصله چند ثانیه تا شکست ماموریت، نتیجه را برمیگرداند، براوو!
در ادامه به گروهی که احتمالا آنتاگونیست اصلی این سریال هستند اشاره کوچکی میشود (Flag Smashers) و سریال ریتم آرام روایتگری خود را آغاز میکند. ابرقهرمانهایی که در تلاشند به زندگی عادی خود برگردند اما کابوسها و مشکلات گذشتهشان مانع از این کار میشوند. Bucky Barnes (با بازی Sebastian Stan) مشغول گذراندن دورههای روانکاویاش است و سعی میکند تا با گذشتهاش بهعنوان «سرباز زمستان» کنار بیاید. از طرف دیگر هم Sam بهدنبال ترمیم کسب و کار خانوادگیشان است تا باری از دوش خواهرش کم کند و بههمین دلیل میخواهد از بانک وام بگیرد (انگار به غیر از تونی استارک تقریبا تمامی ابرقهرمانهای دیگر شستشان گرو هشتشان است).
ماجرای فرعی فالکون و خواهرش و تلاش این دو برای احیا دوباره کسب و کار خانوادگیشان شاید در نگاه اول یک داستان سطحی بهنظر برسد، اما در واقع تلاشی برای نمایش بخشی از وضعیت بلبشوی جهان بعد از «بشکن» است. منابع مالی تنها به مشاغل بزرگ میرسند و مشاغل خرد واجد شرایط جدید بانکها برای دریافت وام نیستند؛ حتی اگر برنامه کاملی برای پرداخت اقساط داشته و به نجات دنیا هم کمک کرده باشید.
از طرف دیگر، شخصیتپردازی فالکون هدف دیگر این داستان است؛ کسی که به میراث عزیزانش اهمیت میدهد، در شرایط بد به دیگران قوت قلب داده و تلاش میکند تا راهی برای حل مشکلاتش پیدا کند. حالا تصور کنید وقتی همچنین شخصیتی میراث نزدیکترین دوست خود را از تلوزیون در اختیار شخص دیگری میبیند چه حسی خواهد داشت.
در نهایت هم شاهد فعالیتهای همان گروه Flag Smashers هستیم؛ گروهی که البته پیش از این در کامیکهای مارول ردپایی از خود بهجا گذاشته بودند و حالا راه خود را به سریال فالکون و سرباز زمستان پیدا کردند. افرادی که باعث میشوند تصور کنیم استیو راجرز تنها ابر سربازی ساخت دست دانشمندان نیست. البته پایان قسمت اول با یک غافلگیری بزرگ همراه است؛ معرفی یک کاپیتان آمریکا مجهول جدید توسط دولت آمریکا.
در مجموع، از حیث داستان، بهنظر میرسد مارول تمام سعی خودش را کرده تا قسمت اول سریال برای هر کسی جذاب باشد؛ صحنههای اکشن، پرداختن به مشکلات شخصی ابرقهرمانها، قرض گرفتن یک گروه آنتاگونیست از دنیای کامیکها و البته معرفی یک کاپیتان آمریکای جدید؛ منظورم این است دیگر چه دلیلی برای دنبال کردن یک سریال میخواهید؟
از نظر بازیگری عملکرد تمامی بازیگران سریال در همان سطحیست که از یک سریال ساخت مارول انتظار داریم؛ بازی تمام بازیگران سریال باورپذیر و روان است و بهخوبی از پس نقشهایشان برمیآیند. فیلمبرداری و قاببندیهای سریال، مخصوصا در سکانسهای اکشن، هم بهخوبی صورت گرفتند.
وقتی دربارهی یک اثر ابرقهرمانی صحبت میکنیم، فیلمبرداری و کارگردانی صحنههای اکشن و درگیریها نقش بهسزایی در کیفیت نهایی اثر دارند. قسمت اول سریال فالکون و سرباز زمستان هم از این قاعده مستثنی نیست. صجنههای درگیری ابتدایی سریال و تعقیب و گریز میان فالکون و بالگردهای متعدد بهخوبی حس هیجان را به مخاطب القا میکنند. هر چند Kari Skogland در صحنه اکشن بعدی (که سرباز زمستان را در حال انجام یکی از ماموریتهای قدیمیاش میبینیم) نتوانست آنطور که باید و شاید، هیجان یک درگیری تن به تن را بهتصویر بکشد. در نهایت میتوان به عملکرد گروه فیلمبرداری و Skogland در بهتصویر کشیدن صحنههای اکشن سریال صفت خوب داد و مشخص است که Kari Skogland اولین قدم ساخت سریال جدیدش را محکم برداشته است.
نقد قسمت دوم سریال Falcon and The Winter Soldier
قسمت دوم: مرد ستارهدار
قسمت دوم سریال فالکون و سرباز زمستان از همان جایی آغاز میشود که قسمت قبلی خاتمه یافته بود. جان والکر، یکی از افسران پرافتخار و باتجربهی ارتش آمریکا، به عنوان کاپیتان آمریکای جدید انتخاب شده و مسئلهی در اختیار داشتن سپر استیو، باعث ناراحتی باکی (سرباز زمستان) میشود.
دقایق ابتدایی فیلم پر از همان شوخیها و حاضر جوابیهای خاص شخصیتهای مارول میان فالکون و سرباز زمستان است و البته یک صحنهی اکشن هم وجود دارد. جایی که این دو برای اولین بار با کاپیتان آمریکای جدید آشنا میشوند و به ماهیت ابرسربازی گروه Flag Smashers پی میبرند.
قاببندیهای سریال در این قسمت به خوبی در اختیار روایت داستان قرار دارند و پیگیری مکالمات میان شخصیتها را جذابتر میکنند. کارگردانی و فیلمبرداری تنها سکانس اکشن این قسمت هم کیفیت قابل قبولی دارد و هیجان جنگ تنبهتن را به مخاطب القا میکنند. با این جال جنگ روی سقف کامیونها در دنیای مارول تازگی ندارد و بهشخصه کیفیت فیلمبرداری صحنه اکشن مشابه را در فیلم Avengers Age of Ultron ترجیح میدهم.
در ادامه داستان سریال، باکی و سم سراغ شخصی به اسم Isaiah میروند؛ یک ابر سرباز سیاهپوست که ادعا میکند همزمان با استیو راجرز در خدمت ارتش آمریکا بوده و در عملیاتی سعی در کشتن سرباز زمستان داشته است. از جزئیات که بگذریم، فلسفهی وجود این سکانس در قسمت دوم سریال چیزیست که من متوجه آن نمیشوم. در واقع میتوانیم این سکانس و جزئیات مربوط به آن را از قسمت دوم سریال فالکون و سرباز زمستان حذف کنیم بدون آن که ضربهای به روایت اصلی سریال وارد شود. احتمال آن زیاد است که مارول این کار را بخاطر جریانهای اجتماعی فعلی هالیوود انجام داده باشد؛ جریاناتی که بهشخصه نقدهای زیادی به آن دارم و پرداختن به آنان خود یک مقاله چند هزار کلمهای جداگانه طلب میکند. اما بهطور خلاصه، ایده حضور و معرفی همچنین شخصیتی، چیزیست که نمیتوانم به عنوان یک نکته مثبت به آن نگاه کنم.
در بخش بازیگری، باز هم مانند قسمت قبلی تقریبا تمامی بازیگران عملکرد مناسبی از خود نشان دادند. تنها نکته ضعف قسمت دوم سریال فالکون و سرباز زمستان در بخش بازیگری در دقایق انتهایی این قسمت و زمان درگیری میان گروه Flag Smashers با افراد Power Broker است؛ زمانی که Karli با یکی از همتیمیهایش خداحافظی میکند. البته نه به این معنا که بازی آنان بد باشد اما در سطح پایینتری نسبت به دیگر بازیهای سریال قرار میگیرند.
نکته دیگری که درباره داستان قسمت دوم سریال فالکون و سرباز زمستان وجود دارد، حضور دو شخصیت کامیکی جدید به نامهای Battlestar و Power Broker در سریال است که پتانسیل سریال را برای جذب طرفداران کامیکهای مارول بالا میبرد.
نقد قسمت سوم سریال Falcon and the Winter Soldier
قسمت سوم: دلال قدرت
قسمت سوم سریال فالکون و سرباز زمستان همان چیزیست که طی دو قسمت قبلی منتظرش بودیم؛ یک روایت اکشن با جستجوهای کارآگاهانهی قهرمانها برای پیدا کردن افراد شرور. قسمت سوم سریال پر از سکانسهای اکشن، فرارهای فکر شده و البته رازهای بزرگ است که این قسمت را به بهترین اپیزود سریال تا این لحظه تبدیل کردند.
این قسمت با تبلیغی از بنیاد تازه تاسیس Global Repatriation Council (به اختصار GRC) آغاز میشود؛ بنیادی که پس از واقعه «بشکن» برای حمایت از اشخاص بازگشته تشکیل شده و سعی در بهبود اوضاع دارد. البته خیلی زود میفهمیم که اینها تماما شعار بوده و این بنیاد هم تنها پوششی برای فعالیتهای ضدشورش و سرکوبگر است.
این قسمت نسبت به دو قسمت قبلی ریتم سریعتری دارد و اتفاقات مهم کوتاه پشت سرهم رخ میدهند؛ فرار زیمو از زندان، پیدا کردن سازنده سرمهای ابرسرباز و ملاقات با یک دوست قدیمی. صحنههای اکشن سریال فالکون و سرباز زمستان در قسمت سوم به اوج هیجان خود میرسند و ماجراهای پشت سرهم سم و باکی اجازه نمیدهد تا ریتم سریال آهسته و خستهکننده باشد. در کل، روایت این قسمت را میتوان نزدیکترین روایتگری به فیلمهای مارول دانست.
از صحنههای تامل برانگیز قسمت سوم میتوان به مرگ شخصی به اسم دنیا مدنی اشاره کرد؛ کسی که بهنظر ارزش زیادی برای گروه پرچمکوبان و کارلی دارد. همچنین در پایان سریال میبینیم که کارلی پس از سرقت از GRC تصمیم میگیرد ساختمان انبار را منفجر کند؛ تصمیمی غافلگیرکننده که باعث میشود تا به طرز فکرمان دربارهی کاراکتر او شک کنیم.
از روایت و داستان که بگذریم، بازیهای بازیگران هم در این قسمت همانچیزی بود که انتظارش را داشتیم و حضور Daniel Brühl (در نقش زیمو) در این قسمت به پویایی داستان کمک شایانی کرد.
فیلمبرداری و قاببندیهای سریال هم مانند دو قسمت قبلی بینقص بودند و کارگردانی سکانسهای اکشن طی این قسمت به اوج خود رسید. تمامی صحنههای اکشن این قسمت بهخوبی حس هیجان را در مخاطب القا میکنند و فیلمبرداری آنها به روانترین شکل ممکن صورت گرفته است. Skogland طی قسمت سوم سریال فالکون و سرباز زمستان همچنین توانسته تا کمبودهای کارگردانی صحنههای مبارزه تن به تن که در قسمت اول شاهد آن بودیم، را برطرف کند. و درگیری چند ثانیهای سرباز زمستان در کلاب سلبی را به یکی از نقاط قوت این قسمت تبدیل کرده است.
در نهایت باید بگویم سریال فالکون و سرباز زمستان روند صعودی و روبهرشد خود را هم در روایت داستان و هم در صحنههای اکشن طی قسمت سوم ادامه داده و بیشتر از هر زمان دیگری ما را یاد سری فیلمهای انتقام جویان و کاپیتان آمریکا میاندازد.
نقد قسمت چهارم سریال Falcon and the Winter Soldier
قسمت چهارم: کل دنیا در حال تماشاست
قسمت چهارم سریال فالکون و سرباز زمستان را میتوان بهترین قسمت این سریال تا این لحظه دانست. چه از لحاظ داستانی و چه از لحاظ کارگردانی. قسمت چهارم با مرور خاطرهای از دوران درمان باکی در واکاندا آغاز میشود. زمانی بین فیلمهای Captain America Civial War و Avenger Infinity که باکی سعی میکند تا ذهنش را از برنامه هایدرا پاک کند.
بعد از این نمایش کوتاه از فاز قبلی دنیای سینمایی مارول، سریال به همانجایی برمیگردد که در قسمت قبلی پایان یافته بود؛ دیدار باکی با آیو. بعد از آن شاهد نظرهای متفاوت سم و زیمو دربارهی کارلی و آخرین کار او در قسمت قبلی هستیم؛ زیمو معتقد است گروه پرچمکوبان همان خط فکری را دارد که نازیها و آلتران و البته از نظر او انتقامجویان داشتند: خود برتر پندار. و تنها راه دفع خطر او کشتنش است. از طرفی سم معتقد است که هنوز میتوان کارلی را با حرف زدن منصرف کرد. از بیان دیالوگها و قاببندیهای مناسب این سکانس که بگذریم، هدف از این دیالوگها، چند دقیقه جلوتر مشخص میشود. زمانی که کمکم تفاوت دیدگاههای جان والکر با استیو راجرز مشخص میشود و در نهایت طی سکانس پایانی این شکاف به اوج خود میرسد.
در ادامه این گروه به یکی از مراکز پناهندگان بینالمللی سر میزنند، تا شاید اطلاعاتی از کارلی بهدست بیاورند. در اینجاست که سم طی صحبت با یکی از پناهندگان به بیهودگی GRC و دلیل آغاز فعالیتهای کارلی و گروه پرچمکوبان پی میبرد. نویسندگان سریال در واقع در تلاشند تا بهاساس ارگانهای بزرگ و منفعتطلبی بیپایان عدهای انتقاد کنند؛ کسانی که حتی در بدترین شرایط دنیا و زمانی که نیمی از مردم تازه پس از چندین سال غیبت به زندگی بازگشتند، باز هم به دنبال منافع بیشتر هستند.
شاید از این پاراگراف خوشتان نیاید، اما سم در حرفهایش به وضعیت خوب افراد باقی مانده دنیا بعد از «بشکن» اول تانوس اشاره میکند. این که تمام دنیا با هم متحد شده بودند و در کنار یکدیگر کار میکردند. نه این که قصد دفاع از ایدئولوژی تانوس داشته باشم اما بهنظر میرسد ایده او جواب داده بود. در واقع نتیجه آن کار آنقدر خوب بود که حالا با برگشتن به روال عادی، بسیاری خواهان برگشت وضعیت به همان وضعیت سابق هستند.
در ادامه، والکر و لمار به این گروه سه نفره اضافه میشوند تا طی مراسم یادبود دنیا به کارلی برسند. سم والکر را راضی میکند تا با او صحبت کنند. در اینجا باید به کسی که جای مراسم را به زیمو لو میدهد اشاره کنم؛ یک دختر بچه. در حالت عادی، دختر بچهها نمادی از پاکی و معصومیتاند و اینکه همچنین فردی با دریافت تعدادی راحتالحقوم و کمی پول جای مراسم را لو میدهد، شاید تلاش نویسندگان برای نشان دادن وضعیت اسفناک دنیای جدید باشد.
در نهایت، سم موفق میشود تا کارلی را آماده پذیرش راه جدید کند که با دخالت والکر همهچیز بههم میریزد. در این میان زیمو به سرمهای باقی مانده دست مییابد و تک تک آنان را نابود میکند. تا اینکه با ضربه والکر بیهوش میشود. میبینیم که یک سرم به گوشهای رفته و از زیر پای زیمو نجات پیدا کرده است و والکر دقیقا قبل از این که کسی به آنها برسد موفق میشود تا آن را در جیب خود پنهان کند.
طی چند دقیقهی بعدی، شاهد درگیری میان اعضای دورا میلاجه و دیگران بر سر زیمو هستیم و همین به او شانس فرار میدهد. البته که فرار او آنقدرها هم دردسر آفرین نیست و کارگردانی این صحنهی درگیری هم بهخوبی صورت گرفته؛ اما نکتهی اصلی این سکانس جملهی والکر بعد از پایان درگیری است:«آنها حتی ابرسرباز هم نبودند.» در واقع نمایش قدرت کم والکر در مقایسه با دیگران و آگاهی او از این موضوع طی این سکانس در کنار اعتمادبهنفس پایینش در سکانس بعدی تکههای پازلی هستند که به تصمیم نهایی او برای تزریق سرم ابرسرباز معنی میدهند؛ در نهایت تنها چیزی که او نیاز دارد، کمی هول دادن به طرف این تصمیم است که لمار با صحبتهای خود طی سکانس بعدی این را هم فراهم میکند.
چند سکانس بعدی، شامل گفتگوهای بین چندین شخصیت هستند و کارلی تلاش میکند تا با گیر انداختن والکر سپر را نابود کند. اما در این میان هیچ چیز آنطور که او میخواست پیش نمیرود و به ناگهان شاهد کشته شدن لمار در بهبوهه درگیری هستیم. اتفاقی که بار احساسی سنگینی روی والکر میگذارد و بعد از تعقیب و گریز کوتاه، یکی از اعضای گروه را در میدان شهر گیر میآورد. یک لحظه خشم، لحظهای عدم کنترل احساسات و زوال عقل، باعث میشود تا دنیا برای اولین بار سپر کاپیتان آمریکا را آغشته به رنگ قرمز ببیند. سکانسی که کارگردانی و قاببندیهای فوقالعاده آن در کنار موسیقی متن عالی، مخاطب را میخکوب میکند. و البته، «کل دنیا در حال تماشاست»
در مجموع، قسمت چهارم سریال فالکون و سرباز زمستان مهمترین قسمت سریال تا اینجای کار از نظر داستان و وقایع است. سکانسهای اکشن این قسمت بهخوبی کارگردانی شدند و در برانگیختن هیجان مخاطب موفق میکنند.
نقد قسمت پنجم سریال Falcon and the Winter Soldier
قسمت پنجم: حقیقت
سریال فالکون و سرباز زمستان در قسمت پنجم از اکشن پشت سرهم و روایت سریع دو قسمت قبلی فاصله میگیرد و از این نظر شباهت بیشتری به دو قسمت ابتدایی سریال دارد. در واقع به جز همان سکانسهای ابتدایی، هیچ صحنه اکشن دیگری در این قسمت وجود ندارد و زمان قابل توجهی از سریال به ادامهی شخصیتپردازی سم و باکی اختصاص پیدا کرده است.
قسمت پنجم با تلاشهای والکر برای کنار آمدن با تصمیم اشتباه خود و مرور گفتگوهایش با لمار آغاز میشود. باکی و سم از او میخواهند که سپر را به آنان برگرداند اما طمع او برای نگه داشتن لقب کاپیتان آمریکا باعث میشود تا شاهد تنها سکانس اکشن این قسمت باشیم. کارگردانی این سکانس کمی پایینتر از اکشنهای قسمت قبلی قرار میگیرد با این حال کماکان در انتقال حس هیجان به مخاطب موفق عمل میکند.
نکته قابل توجه این سکانس، تلاش والکر برای کشتن سم طی این درگیری بود که بهخوبی نشاندهنده تغییرات منفی او پس از تزریق سرم است. همچنین بالهای سم طی این دعوا آسیب دیده و غیرقابل استفاده میشوند.
در ادامه سریال نکتهی خاصی وجود ندارد و قاببندیها و بازیگریها همان چیزی هستند که از یک سریال در این سطح انتظار داریم. تا در نهایت به شخصیت مجهول و مرموز جدیدمان میرسیم. البته که پیش از این هم صحبتهایی حول حضور یک شخصیت جدید از دنیای سینمایی مارول در سریال فالکون و سرباز زمستان و بهطور خاص در قسمت پنجم این سریال شنیده بودیم؛ Contessa Valentina Allegra de Fontaine یا آنطور که خودش میخواهد وال (Val) با بازی ستاره معروف Julia Louis-Dreyfus.
این شخصیت مجهول طی صحبتهایش با والکر از کارهای او (هم کشتن آن فرد و هم تزریق سرم!) پشتیبانی میکند و معتقد است که بهترین کار والکر در زندگیاش، پاسخ دادن به تماس او خواهد بود (البته بعد از ازدواج با یک زن قوی). دربارهی شخصیت وال حدس و گمانهای زیادی مطرح هستند که البته پرداختن به آنان فراتر از گنجایش این مطلب نقد است، اما بهطور خلاصه، گفته شده ممکن است که وال در واقع همان Power Broker باشد!
در ادامه نمایشهای کوتاهی از وضعیت هر کدام از شخصیتها میبینیم؛ باکی زیمو را تحویل نگهبانان سلطنتی واکاندا میدهد، کارلی برای ادامه راه خود مصممتر میشود و سم هم سعی دارد کاپیتان آمریکای جدید را پیدا کند. اینجاست که Isaiah بار دیگر در سریال حضور دارد اما واقعا با مرور خاطرههایی از گذشته وی و بیان پشت سرهم موضوع تبعیض نژادی و جفاهایی که در حق سیاهپوستان میشود، هیچ بار داستانی به سریال اضافه نمیکند.
بعد از آن شاهد بازگشت سم به کشتی خانوادگی و از سرگیری تلاشهای او برای بازسازی آن هستیم. این بار البته سم اشخاصی را پیدا میکند که واقعا به آنها کمک کنند و باکی هم درست بهموقع برای کمک کردن میرسد. چند دقیقهی بعدی هم با کمدیهای معمول مارول و تلاشهای این دو برای تعمیر قایق میگذرند.
در ادامه شاهد صحبت والکر با خانواده لمار و تماس Sharon با یک خلافکار برای انجام ماموریتی جدید هستیم. ماموریتی که البته محتوای آن مشخص نیست اما بهنظر نمیرسد ماموریت سادهای باشد. سم و باکی بار دیگر از هم جدا میشوند تا به کارهای دیگر رسیدگی کنند و در این میان، شاهد منفی شدن هرچه بیشتر شخصیت کارلی هستیم. او تصمیم گرفته با خلافکاران دیگر همکاری کند و بهنظر میرسد مقصد بعدی حملههایش همایش GRC در نیویورک باشد. این تصمیم کارلی و تغییر در روشهای او نسبت به قسمتهای اول پازل شخصیتپردازی او را کاملتر میکنند؛ انسانی که برای هدفی خوب سعی میکند از آسیب زدن به دیگران طی رسیدن به هدفش جلوگیری کند تا این که در نهایت به معامله با خلافکاران بد نام روی میآورد.
در مجموع، قسمت پنجم سریال فالکون و سرباز زمستان روی کامل کردن شخصیتپردازی شخصیتهای مختلف سریال تمرکز داشته و تا حدودی مسیر پیشروی هر یک را برایمان مشخص میکند. روایت داستان هم در این قسمت هرچند ریتم آهستهتری دارد، با این حال برای مخاطب خستهکننده نمیشود و کماکان مخاطب را در انتظار قسمت بعدی نگه میدارد.
نقد قسمت ششم سریال The Falcon and the Winter Soldier
قسمت ششم: یک جهان، یک مردم
قسمت ششم سریال «فالکون و سرباز زمستان» همان چیزیست که از قسمت پایانی این سریال انتظار داریم؛ اکشن نفسگیر، پیامهایی برای زندگی و البته، بهانههای متعدد برای گسترش دنیای سینمایی مارول به هر جهت ممکن. در ادامه با نقد قسمت آخر سریال «فالکون و سرباز زمستان» با پی اس ارنا همراه باشید.
بخش بزرگی از قسمت پایانی سریال به صحنههای اکشن اختصاص دارد؛ تعقیب و گریز هوایی، زمینی، جدالهای تن به تن و انفجارهای متعدد. مارول مطمئن شده تا هر آنچه در ساخت فیلمهای اکشن میداند را در نیم ساعت ابتدایی این قسمت بهکار بگیرد؛ و باید بگویم که نتیجهی آن بسیار خوب از آب درآمده. اگر از طرفداران MCU هستید و حالا با وضعیت این روزهای سینمای جهان از عقب افتادن اکران فیلمهای مورد انتظارتان از این کمپانی ناراحت شدید، این قسمت تمام تلاشش را کرده تا این اتفاق را جبران کند.
کارگردانی صحنههای اکشن قسمت ششم و پایانی سریال «فالکون و سرباز زمستان» به خوبی صورت گرفته و در انتقال هیجان صحنههای مختلف به مخاطب، موفق عمل میکند. تعقیب و گریز هوایی میان فالکون و هلیکوپتر حامل گروگانها به خوبی فیلمبرداری شده و مخاطب را در جای خود میخکوب میکند. البته فیلمبرداری صحنههای مبارزه تن به تن میتوانست بهتر از اینها باشد؛ برای مثال درگیری میان والکر و چند تن از اعضای گروه پرچمکوبان بهگونهایست که انگار تنها والکر موفق به تزریق سرم ابرسرباز شده.
در مجموع باید بگویم که Skogland عملکرد مناسبی در مقام کارگردانی صحنههای اکشن داشته و هر چند طی این شش قسمت در مواردی ضعیفتر بوده، اما در مجموع اکشن قابل قبولی برای طرفداران دنیای سینمایی مارول ارائه کرده است. جلوههای ویژه و انفجارها و … هم همگی به بهترین شکل ارائه شدند و لذت دیدن این سکانسها را دو چندان کردند.
از صحنههای اکشن که بگذریم، داستان سریال در قسمت پایانی روایت خوبی دارد؛ همانطور که از یک ساخته در این سطح انتظار داریم. گرههای بهوجود آمده در طول 5 قسمت گذشته به جز چند مورد بهخوبی پرداخته میشوند و تقریبا هیچ داستانی ناتمام نمیماند. مگر البته گرهها و داستانهای فرعی که فلسلفه حضورشان برای گسترش جهان مارول به جهات مختلف است و در آینده یا به اثر مستقلی تبدیل میشوند و یا در دیگر آثار دنیای سینمایی این کمپانی شاهد ادامه روایتشان خواهیم بود (مانند داستان والکر یا شرون کارتر).
در کنار صحبتهای پر از پند و اندرز سم خطاب به سناتورها، مفاهیمی مانند امیدواری و اصرار به حل مشکلات، رسیدگی به امور خانواده و جبران اشتباهات گذشته، از سطحیترین نکاتی بودند که طی این شش قسمت با روایت خاص مارول به آنها پرداخته شده بود. در قسمت آخر همچنین شاهد حضور دوباره عیسی و پایان داستانش با ساخت یک تندیس و اختصاص بخشی به او در موزه کاپیتان آمریکا بودیم؛ روایت فرعی که از ابتدا هم مشخص بود جریانات اجتماعی حاکم بر آمریکا و هالیوود و جنبشهایی از قبیل Black Lives Matter باعث و بانی حضور آن در سریال بودند. بهطوری که میتوانیم تمامی سکانسهای مرتبط با عیسی را از این سریال حذف کنیم و هیچ ضربهای به داستان وارد نشود (همان چیزی که در نقد قسمت دوم هم به آن اشاره کردم).
در کل، سریال «فالکون و سرباز زمستان» روایت داستان و شخصیتپردازیهای مناسبی داشت و در روشن کردن ادامهی مسیر دو شخصیت باکی و سم در فاز چهارم دنیای سینمایی مارول، تا حدود زیادی موفق عمل کرد. هرچند بهشخصه انتقادهایی به دامن زدنهای سریال به جریانات اجتماعی سیاهپوستان دارم، اما به غیر از آن، سریال «فالکون و سرباز زمستان» همان چیزی بود که از استودیوی مارول انتظارش را داشتیم.
The Review
The Falcon and The Winter Soldier
سریال فالکون و سرباز زمستان بهخوبی از پس روایت وضعیت دنیا پس از «بشکن» برآمده و با تمرکز روی دو شخصیت کمتر آشنای این مجموعه، روایتی اکشن و جذاب را به مخاطب ارائه میکند.
مرسی خیلی خوب بود
مرسی از سایت خوبتون